-
- الف. یکی از اشتباهات این تصور است که نهضت پروتستانی نهضتی کاملاً منطقی و انسانی و رو به جلو و عاری از عیب و نقص بود و باید از هر جهت از آن الگو گرفت، در حالی که آن قدر نقاط منفی در این نهضت وجود دارد که باید در هر نوع داوری، نهایت احتیاط را به عمل آورد. واقعیت آن است که نهضت پروتستانی با همه اهمیت و بزرگیش، پرچمدار اصلاحات در حوزه اندیشه و عمل نبود. اصلاً خطاست که فروپاشی جهان قرون وسطی را به نبوغ لوتر نسبت دهیم، همان گونه که خطاست خود لوتر را محصول نیروهایی بدانیم که جهان جدیدی را پدید آوردند.
-
- نهضت اصلاح دینی پدیدهای غربی بود که در مناطق شمال اروپا نفوذ داشت و مهاجرت عدهای از ساکنان اروپا به امریکا در سال ۱۶۰۰ اهمیت بیشتری بدان داد. اما در شرق مسیحی چنین اتفاقی رخ نداد که همین خود جای بررسی و بحث بسیار دارد.
-
- گر چه شاید بیشتر مورخان و محققان آغاز نهضت اصلاح دینی را نصب مواد نود و پنجگانه بر سر در کلیسایی در آلمان بدانند ( که این موضوع از جهاتی به لحاظ تاریخی دچار تردید شده و قطعی نیست)،[۳۰۱] واقعیت این است که تحولاتی این گونه به شدت ریشه در تحولات گذشته خود دارد و نیروهایی که غالبا ً نامرییاند، در زیر ظاهر پدیده ها حرکت میکنند. در سالها و سدههای قبل از این نیز جریانها و جنبشها و چهرههای برجستهای بودهاند که مدافع اصولی مشابه اصول اصلاحگران بودند، اما سرکوب شدند و از آنان تنها یادی در اذهان و کتب باقی مانده است.[۳۰۲] اصلاحگرانی مانند اراسموس و سر توماس مور در سده شانزدهم از کلیسای کاتولیک انتقاد کردند، اما در سده ۱۴ و ۱۵ جان ویکلیف میگفت که کلیسا در امور سیاسی کشورها زیاد مداخله کرده است و از ثروت و بیاخلاقی کشیشان انتقاد میکرد.[۳۰۳]
-
- نهضت اصلاح دینی که در سده شانزدهم از آلمان آغاز شد، پردامنهترین و سرنوشتسازترین برخورد اندیشه ها و تنشهای دینی و اجتماعی را در درون کلیسا را به دنبال آورد. سدههای شانزدهم و هفدهم در کام درگیریها و جنگهای دینی فرورفت که اوج آن، سی سال جنگ در آلمان بود که طی آن، ده میلیون آلمانی کشته شدند. در سایر کشورها از جمله فرانسه، هلند، انگلستان و اسکاتلند نیز وضعیت مشابهی وجود داشت که طی آن کسان زیادی از کاتولیکها به دست پروتستانها یا به عکس با قساوت و سنگدلی و به اتهامات دینی و خیانت کشته شدند. با این حال، در این دوره پرآشوب، سنگ بنای بسیاری از تحولات مثبت گذاشته شد. اروپا در مجموع دویست سال از شروع این واقعه دچار اضطراب و ناآرامی شد و محور همه چیز ایمان در برابر خرد بود و تفتیش و سوزاندن کتاب و جزماندیشی و نارواداری از ممیزات آن بود. با گذشت این دوران پرهیاهو و روشن شدن بسیاری از مسائل بود که جوش و خروشها و هیجانات، جای خود را به عقلانیت داد و البته حتی نقشۀ جغرافیایی اروپای امروز از مناقشات و صفبندیهای آن روزگار متأثر شد.
-
-
- در باب علل پیدایش نهضت اصلاح دینی سه دیدگاه وجود دارد:[۳۰۴] اخلاقی،[۳۰۵] اعتقادی،[۳۰۶] و اجتماعی.[۳۰۷] بر پایه دیدگاه اخلاقی، علت این نهضت، یک امر داخلی بود که به اصل دیانت یا دیانت مسیح یا دینگریزی مردم ربطی ندارد. نهضت اصلاحات ناشی از نقض قوانین کلیسا و فساد انکارناپذیر اهل دیانت و متولیان امر دین بود. در شریطی که تجرد برای کشیشان فضیلت بود، بسیاری از آنان در نهان راهی دیگر را برگزیدند. بعضی از مورخان کاتولیک بر این اعتقادند که پروتستانهای اولیه اصلاحگران اخلاقی پرشوری بودند که اشتیاق مهارنشدهشان موجب شد که از حدود طاعت فراتر روند. بنا به این تفسیر، این فسادهای اخلاقی بود که همۀ مصلحان اعم از کاتولیک یا پروتستان را درگیر کرد و اگر اختلافی بود، بر سر مصادیق بود نه اصل آن. حال برای این موضوع باید مقایسهای میان یادداشتهای کاردینالها به پاپ در سال ۱۵۳۸[۳۰۸] با اتهامات لوتر در خطاب به اشراف مسیحی کرد. این نکته نیز جای بررسی دارد که چرا لوتر بیانیه خود را خطاب به اشراف ملت آلمان نوشت، نه توده های مردم، در حالی که کاتشیسمها (رسالههای شرعی در قالب سؤال و جواب)همگی خطاب به مردم عادی بود. کاردینالها بر تخلفات مالی، حقوقی و اخلاقی تأکید میکردند و از این شکوه داشتند که تطهیر روح مغفول واقع شده است، زیرا افراد بیارزش و تربیتنشده به کشیشی منصوب شدهاند و افراد غیربومی و خارجی با خرید پستهای دینی و بدون داشتن صلاحیتهای لازم، مسئولیتهای دینی را تقبل کردهاند. از این رو، کاردینالها میگفتند که اعطای آمرزشنامه باید به سالی یکی دوبار محدود شود و آن هم در یک مکان.
-
نکته دیگر در این رویکرد آن بود که هواداران این رویکرد اصلاً جایی برای تجدید نظر در مفاد آموزه ها و دعاوی دینی قائل نبودند و دلیل این امر نیز آموزۀ خطاناپذیری کلیسای کاتولیک بود. این مطلب آنچنان مورد تأکید بود که همیشه از این که تعالیم استادان شکاک موجب فساد عقیده شود، هشدار داده میشد. در موضوع تعدیات جنسی، کاردینالهای اصلاحطلب طرفدار تأکید بر قاعده تجرد بودند، ولی لوتر الغای قانون مذکور و جواز نکاح کشیشان را توصیه میکرد و البته خودش نیز از تجرد درآمد. موضوع تعدیات جنسی البته موضوع اصلی نزد لوتر نبود؛ زیرا در حالی که کاردینالها به زندگی روزمره انتقاد میکردند، او به آموزه ها حمله میکرد. کاردینالها در تثبیت موضع خود علیه لوتر کوشیدند تا الهیات مدرسی حاکم را با تومیسم تقویت کنند و اکامیسم را که نوعی مدرنیسم میدانستند، به وسیلۀ تومیسم کنار زنند.
بعضی از مفسران کاتولیک میپذیرند که اصلاحگرایی پروتستانی جنبه اعتقادی داشت، بدین معنا که برگرفته از مدرنیسم مدرسی بود. ولی این سخن از این جهت در معرض انتقاد است که فردگرایی لوتر از سنخ دیگری بود، زیرا گر چه لوتر به سان فردی مدرنیست در مکتب اکام تربیت شده بود، علاقهای به فلسفه نداشت. وی از آن جهت تحت تأثیر این جنبش قرار گرفت که حجیت (آتوریته) را برای کتاب مقدس قائل بود. سهم لوتر در فردگرایی از این جهت است که وی به شدت با سنت دیرپای کلیسای کاتولیک درافتاد که کمتر کسی به خود اجازه مخالفت با آن میداد، و این نگاه را حاکم کرد که آدمی خود شخصاً باید صحت و سقم دعاوی دینی را بررسی کند. مفهوم تجربۀ دینی که حاصل تحقیقات ویلیام جیمز در صد سال گذشته است، نیز متأثر از دیدگاهی پروتستانی در باب دین است. رشد و ظهور معنویت امروزی نیز به گونهای در امتداد همین تفکر شکل گرفته است، زیرا در اینجا نیز جنبه فردگرایی قویتر است. با این حال، واقعیت این است که نهضت لوتر از این جهت اعتقادی بود که ریشه های دینی نیرومند و عمیقی داشت.
بعضی نیز معتقدند که نهضت اصلاحات دینی نهضتی بود که پایهای اعتقادی داشت و شاهد این مطلب آنکه کانون حملات لوتر و هوادارانش، آموزههای کلیسایی بود. این تفسیر بیشتر مقبول پروتستانهاست.
البته عدهای نیز بر این اعتقادند که بیشتر بحث و مناقشهها در این زمان بر سر موضوعات اجتماعی مانند شهریگرایی، سودگرایی، بازارگرایی و ناسیونالیسم بوده است.
-
- نهضت اصلاح دینی نه یک نهضت یکپارچه و منسجم، بلکه نهضتهایی بود که تقریباً به طور همزمان در اروپا شکل گرفت و رهبران مختلفی داشت و این گونه نبود که یکسره متأثر و وابسته به جریان لوتری باشد. این جریانها وجوه اشتراک فراوانی داشتند و همگی در یک نقطه اشتراک داشتند که در صدد جبران و درمان دردی مشترک بودند. اما این درد مشترک چه بود؟ به طور کلی میتوان وجوه اشتراک جریانهای اصلاحی را در این موارد دانست: توافق بر سر کاستن از تعداد آیینهای دینی از هفت مورد به دو مورد، انکار تبدل جوهری در آیین عشای ربانی، تأکید بر اهمیت ایمان در مقابل عمل، کشیش بودن همه مؤمنان، ازدواج کشیشان و مخالفت با موضوع رهبانیت؛ اما نقاط افتراق نیز فراوان بود تا حدی که رهبری مانند لوتر کسی مانند آناباپتیستها را دست شیطان دانست.[۳۰۹]
-
- هر سه شاخه نهضت اصلاح دینی پیوند جداییناپذیری با عوامل اجتماعی سیاسی داشت، به شکلی که پیروزی آن در تحلیل نهایی، مشروط و موقوف به حمایت دولت بود. با این حال، این نهضت اساساً دینی بود و اندیشه های الهیاتی آن بر تاریخ فکری اروپا تأثیر گذاشت. از مهمترین باورها در جنبش پروتستانی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: آتوریته کلمه در برابر آتوریته کلیسا یا مقام پاپی، آمرزیدگی به وسیله ایمان صرف و کشیش بودن همه مؤمنان و نیز موضوع کار یا وکیشن. این عقاید به نشانه های فردگرایی در فضای دینی تبیین شده است، گر چه هدف آن بود که فرد کشیش خودش باشد، بتواند خود با خدا ارتباط داشته باشد و در تفسیر کتاب مقدس به رأی و نظر خود عمل کند. آنچه برای آنان اهمیت داشت، دوستی با مسیح بود نه ابزار نهادینهشده.
-
- نهضت اصلاحات دینی در شرایطی به وقوع پیوست که مشکلات امپراتوری (شامل مخالفت فرانسویان، هجوم ترکان عثمانی که در اوج خودش قرار داشت و وضعیت داخلی آلمان) به لوتر فرصتی طلایی داد تا قبل از درگیرشدن با کلیسای کاتولیک، نهضت را تا حد زیادی به پیش ببرد. در همین اوضاع، امپراتوری مقدس رم میکوشید تا با بهرهگیری از جایگاه کلیسای کاتولیک رم، یکپارچگی مذهبی را حفظ کند. همین تعارض با پادشاه فرانسه و معضل ترکان عثمانی موجب شد که برخوردی جدی با قضیه لوتر صورت نگیرد. از سوی دیگر، وسعت قلمروی امپراتوری روم به حدی بود که امپراتور میگفت که با زبان اسپانیایی با خدا، با ایتالیایی با زنان، با فرانسوی با مردان و آلمانی با اسبهایم سخن میگویم. در همین اوضاع و احوال، ترکان عثمانی پادشاه مجارستان را شکست دادند و پس از کشتن او، به سوی اتریش روانه شدند و تا وین نیز رسیدند اما در سال ۱۵۲۹ عقبنشینی کردند.[۳۱۰]
-
- نهضت اصلاح دینی یک حرکت مستمر با هدف واحد نبود. از نکات مهمی که صاحبنظران این دوره بر آن تاکید دارند، تمایز میان دو مرحله تاریخی از نهضت پروتستانی است. یکی از نکاتی که موجب تأمل بیشتر در نهضت اصلاح دینی میشود، آن است که رهبران اولیه این نهضت به لحاظ فکری و آزاداندیشی چندان کارنامه درخشانی ندارند و نیز در رفتار و منش اجتماعی خود به گونهای رفتار کردند که بر بسیاری از خوشبینیها آب پاکی میریزد. از سوی دیگر، بسیاری از محققان منصف بر این باورند که نهضت اصلاحات پروتستانی بیشک در روند تحولات مثبت در مغرب زمین، نقشآفرین بوده است. از آنجا که آن نگرش و بینش و آن رفتار نمیتواند منشأ تحولات مثبت باشد، بعضی از محققان تمایری میان پروتستانتیزم اولیه و متأخر قائل شدهاند. ارنست ترولچ معتقد است که پروتستانتیزم اولیه جریانی است که به گذشته نظر دارد و قرون وسطایی است[۳۱۱] و با این حساب باید آن را جریانی واپسگرا بدانیم که به دستاوردهای رنسانس هنر و اندیشه روی خوش نشان نمیدهد و از این جهت چه بسا کاتولیسیزم بر آن برتری داشته باشد. اما جریان دیگری هم هست که نگاهش به آینده است و بر خلاف جریان اول که با آزادی عقیده و اندیشه سر ناسازگاری دارد، موافق آن است و گذشته از خود مسیحیت، پرچمدار تفکر و اندیشه و گفتگو و صلح و سازش با سایر ادیان نیز هست. لوتر کسی است که تعصب دینی شدیدی داشت و با مخالفان خود و نیز با یهودیان و مسیحیان رفتار ناپسند و غیرقابل دفاعی داشت. یهودیستیزی پروتستانی چیزی است که پایهگذارش مارتین لوتر بود که از بیاعتنایی یهودیان به دعوتش در ترک دین خود و قبول آیین جدید چنان به خشم آمد که کشتن یهودیان و به آتش کشیدن و ویران کردن خانههایشان را مباح دانست و شاید همین میراث را نازیهای قرن بیستم مبنای کارشان در کشتار یهودیان قرار دادند. کالون هم نوعی دیکتاتوری دینی و مذهبی در سوئیس ایجاد کرد و با سوزاندن کسی مانند سروتوس، خود را برای همیشه بدنام کرد.
-
- از نکات اساسی در باب اهمیت این نهضت باید به نقش سلبی نهضت اصلاح دینی و شکستهشدن اندیشه ها و هیمنهشان و تأثیر نهضت اصلاح دینی بر آن سخن به میان آورد. در قرون وسطی و به دنبال تثبیت نظام فکری و فلسفی ارسطویی به دست توماس اکویناس که طبیعات ارسطو را با الهیات و اخلاق مسیحی تلفیق کرده بود، و سیصد سال نیز به قدرت رواج داشت، گمان بر این بود که در طبیعت ِهر چیزی چهار عنصر اساسی وجود دارد که عبارت است از آب و خاک - که هر گاه بخواهند، به سوی پایین حرکت میکنند - و هوا و آتش که به بالا میل دارند. بشر نیز از این چهار عنصر تشکیل شده و با مرگ، هوا و آتش به شکل خون و صفرا از بدن جدا میشوند و به بالا میروند، و آب و خاک به شکل بلغم و سودا به طرف زمین میروند و به طور کلی همۀ عناصر در تلاش برای رسیدن به سرچشمههای اصلی خود هستند و همین است که موجب بقای آنان شده است. اولین شکاف در این تصور در داستان نیوتن اتفاق افتاد و این به هنگامی بود که در باغ مادرش مشاهده کرد که سیب از درخت بر زمین افتاد و این حدس در ذهنش ایجاد شد که همان نیرویی که سیب را به طرف زمین میکشاند، سیارات را نیز در مدارشان نگه میدارد. اما هم تصور این نیرو و هم تصور اینکه سیارات از همان ماده سیب تشکیل شدهاند، دور از فهم بود. این نظریه ارسطویی خودش مانعی بر سر پیشرفت علم مکانیک واقعی بود.[۳۱۲]
-
- نگاه کلیسای کاتولیک روم به نهضت اصلاح دینی این بود که نوعی شورش و انقلاب است. محققان کاتولیک آن را نوعی (aderration) دینی و الهیاتی میدانند که موجب سکولاریسم مدرن شد. محققان پروتستان به عکس آن را احیای مسیحیت اصیل میدانند و بر جنبه الهیاتی آن تأکید کردهاند. بعضی از تحلیلهای سنتی میگوید که کلیسا و جامعه در شرایط بحرانی بود و مشکلات اخلاقی و الهیاتی داشت و نهضت واکنش اجتنابناپذیر آن بود. اما از سوی دیگر، بعضی از تحقیقات اخیر نشان داده است که کلیسا و جامعه در قرن شانزدهم در وضعیت باثباتی بوده است، گرچه بی مشکل نبوده و لذا باید علت نهضت را در جای دیگر جستجو کرد.[۳۱۳]
-
- توجه به نهضت اصلاح دینی و نقش آن در ایجاد ذهن مدرن امری است که شایسته توجه خاص است. این سؤال پیچیدهای است که شاخههایی در حوزه های اجتماع، سیاست، هنر، تاریخ، فلسفه و علم دارد. گاهی نهضت را نقطه جدایی قرون وسطی و جهان مدرن دانستهاند. این تا حدی بدان سبب است که فردگرایی نهضت، گر چه در آن اغراق شده، امری است که در واقعیت ریشه دارد. در بعضی از زمینه ها میتوان آن را آخرین مرحله از تاریخ قرون وسطی دانست، نه عاملی که آگاهانه ذهن مدرن را به تحریک واداشت و موجب پدید آمدنش شد. دغدغه های اصلی لوتر قرون وسطایی بود و شاید بتوان گفت که او با دادن حیاتی به پرسشهای دینی، تا حدی پیروزی سکولاریسم رنسانس را به تأخیر انداخت. نفس تشکیل کلیسای پروتستان به موازات کلیسای کاتولیک، اقتدار کلیسای مذکور را شکست، ولی این خودش یک محصول اتفاقی نهضت بود. موضوع فردگرایی گاهی شکل دیگری به خود میگیرد. دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶)، برنارد ماندویل (۱۶۷۰-۱۷۳۷) و آدام اسمیت (۱۷۲۳-۱۷۶۰) کوشیدند ثابت کنند که رقابت میان فعالیتهای فردی با خودخواهانهترین اهداف، میتواند به خودی خود به نتیجهای مثبت برای عموم بینجامد. این جوهرۀ اولین تئوری عمومی تجارت آزاد هیوم، افسانه زنبورهای ماندویل و دست پنهان معروف آدام اسمیت است.[۳۱۴]
-
- گر چه جریان اصلی نهضت اصلاح دینی موجب تحولات فکری عمیقی شد، اما جریانهای فرعی و به تعبیری انحرافی آن نیز گاهی اندیشههایی را مطرح کردند که اهمیت و تاثیر زیادی داشت. از این میان، یکی جریان آباباپتیستی است .در نهضت اصلاح دینی ما با دو شاخه دیگر در ناحیه راست و چپ مواجهیم که نظرگاههای آن حتی مقبول جریان اصلی اصلاحات نبود، اما دیدگاه های داشتند که واجد نقاط مثبت مهمی بود. باید به این نکته توجه تام داشت که تحولات در جهان غرب اصلاً به شکل منسجم و از پیش تعیین شده نبود و شاید در سایر نقاط هم این گونه بوده و هست. معنای این سخن آن است که در برههای از زمان، اندیشه های مختلفی از ناحیه گرایشهای مختلف فکری مطرح شد و تا حدی آزمون خود را پشت سر گذاشت و پس از آن بود که بعضی از اندیشه ها مقبولیت یافت و دیگران نه. لوتر که خود شخصیتی کاریزماتیک داشت، در کنارش دو شخصیت برجسته وجود داشت که تا حدی متفاوت از او میاندیشیدند. یکی از این دو تن، فیلیپ ملانشتون بود و دیگری توماس مونتسر که رهبر جریان چپ اصلاحات بود. وی در صدد بود که تشکیلات دینی و سیاسی کلیسا را به هم زند، زیرا کلیسا را در واقع، جامعه قدیسان میدانست که در آن زمان چنین نبود. کلیسا جامعۀ مؤمنان است که همه در آن برادر و برابرند و نظام مالی و مالکیت در آن راه ندارد. در حالی که لوتر به دو قلمرو معنوی و دنیوی قائل بود که هر یک منطق خاص خود را دارد. وی بر این باور بود که دین هم این جهانی و هم آن جهانی است و اصلاح دین باید به هر دو جنبه بپردازد. با همین روحیه و تفکر بود که در حالی که لوتر دهقانان شورشی را که بدو امید بسته بودند، مشتی راهزان و جانی خواند، مونتسر به میانشان رفت و ضمن بشارت به سلطنت مسیح، وعده برافتادن همه نابرابریها را داد.
-
- کاتولیکها و پروتستانها همواره اتهاماتی را متوجه طرف مقابل کردهاند. کاتولیکها پروتستانها را عامل ازدست رفتن وحدت کلیسای مسیحی میدانند که از نایب مسیح و تبعیت او کناره گرفتهاند. در مقابل کاتولیکها هم متهم شدهاند که نظامی خشک و خودکامه دارند و پاپ را برای همه چیز مرجع فصل خطاب میدانند.[۳۱۵]
-
- در تحلیل اجتماعی نهضت اصلاح دینی سه دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاه اول بر این باور است که جنبش اصلاح دینی با اندیشه ترقی پیوند داشت و بیانگر مرحلهای از شورش ضد استبداد و خرافهپرستی بود و حلقهای از حلقاتی که به انقلاب فرانسه منتهی شد. این دیدگاه مورخان لیبرال و ملیگرای قرن نوزدهم بود. دیدگاه دوم دیدگاهی است که آن را واکنش اندیشه های منسوخ و کهنه بر علیه رنسانس ایتالیا میداند. در این دیدگاه، نگاهی منفی و تند علیه نهضت اصلاح دینی وجود دارد که آن را عاملی برای تعدیل و سادهسازی و ادامه سیستم موجود میدانست و بر این پایه، گسست واقعی در فرهنگ غرب در عصر گالیله و دکارت و نیوتون رخ داد نه در قرن شانزدهم . دیدگاه سوم بر این تأکید میکند که میان نیات مصلحان و ییامدهای غیرمستقیم نیات ایشان تمایز هست. لوتر و کالون انسانهایی ذاتاً مذهبی بودند که هدفشان اصلاح بر مبنای دین بود. میان جهان پروتستانی و جهان مدرن فاصلهای عمیق هست و نسبت دادن دموکراسی و سرمایه داری آزاد، به اندیشه اصلاحگران به معنای مشتبه کردن کامل نیات ایشان خواهد بود. از سوی دیگر، اهمیت عظیم جنبش پروتستانی در پیدایش جهان مدرن تردیدناپذیراست. واقعیت این است که بسیاری از تحولات عمده در سیاست و علم و هنر مدرن مستقل از جنبش پروتستان بود، اما جنبش پروتستانی سهم غیرمستقیمی با حمله به سلسله مراتب کلیسایی و تأکید بر فردگرایی در ایجاد ذهنیت مدرن داشت. در درون همین رقابتهای فرقهای و تعالیم پروتستانی و جنبشهای غیردینی، تمدنی پدید آمد که برای لوتر و کالون حیرتآور بود.[۳۱۶]
-
- جنبش اصلاح دینی به همان اندازه که انقلاب اخلاقی بود، انقلاب دینی هم بود. این نهضت دوگانگی زهد و دلبستگی در قرون وسطی را از میان برداشت و در همه این امور تحت تأثیر جنبش اومانیستی بود که ارزش زندگی این جهانی را تأیید میکرد. هدف اصلی بعضی از اومانیستهای ایتالیا حمله به هدفهای رهبانیت از قبیل گوشهگیری، زهد و عزوبت بود، با این هدف که برای نیل به نجات، امور مذکور نه تنها بدان نیازی نیست، که مخالف زندگی شایسته انسانی است. همان گونه که گذشت، اراسموس پیکار طولانی خود را برای آنچه وی فلسفه ساده و طبیعی مسیحی مینامید، با موعظه سرکوه آغاز کرد. برای وصول به پاکی نه رسوم ظاهری و اجتماعات کلیسایی و نه تلاش رهبانیت لازم است. فقط سیرت نیک لازم است؛ فلسفه انسانی به تعالیم مسیح دادن. به گفته وی، روش درست ستایش مقدسان این است که فضایلشان را تقلید کنیم، آنها به این کار خیلی بیشتر از روشن کردن صد شمع اهمیت میدهند.[۳۱۷]
-
- از نکات جالب در این نهضت، نقش زنان است که دوشادوش مردان به موعظه و تبلیغ اهداف دینی کمک میکردند که از چهرههای شاخص آن میتوان به کاترین زیل[۳۱۸] اشاره کرد که نامهاش به یکی از کشیشان لوتری، که از فعالیتهایش انتقاد کرده بود، جالب است. وی در نامه انتقادیش میگوید: بنگرید این آناباپتیستهای بیچاره را که با بیرحمی و قساوت تحت تعقیب و شکنجه قرار میگیرند. آیا باید تمامی ارباب قدرت علیه آنان بسیج شوند؟ آن گونه که شکارچی سگش را به طرف حیوانات وحشی روانه میکند. علیه کسانی که به مسیح چون خود ما گواهی میدهند، تنها به این دلیل که در خرده مسائلی با ما اختلاف دارند؟… دولتها باید علیه جنایتکاران از ابزار مجازات استفاده کنند، اما نباید در مورد اعتقادات و باورها، که تابع قلب و وجدان است، به زور متوسل شوند.
سخن لوتر در مورد زنان این است که زن هر چند میتواند در زندگی مشترک نقش آفرین باشند، اما این رسم سنتی باید باقی باشد که مردان فرمانروا و زنان فرمانبری کنند: «فرمان دادن، همچنان از آن مردان است و زنان ناچارند از آنان بنا به دستور خدا تبعیت کنند. مرد فرمانروای خانه و مملکت است و در جنگ میداندار آن، و از مال و حیثیت خود دفاع میکند. اما زن چون سوزنی است که در دیوار نهاده باشند. از این رو، زن باید در خانه بماند و مراقب امور همسر باشد.[۳۱۹]
-
- گروه های مختلف در نهضت اصلاح دینی را بر حسب رادیکالیسم اعتراضشان علیه الهیات و نیز رفتار دینی و گرایش سیاسیشان[۳۲۰] به سه گروه میتوان تقسیم کرد: گروه محافظهکار مانند کلیسای انگلیکان و لوتر و هوادارانش؛ گروه کمتر محافظهکار مانند کالون و هوادارنش و سرانجام گروه های چپ که سرستیز داشتند که عبارت از آناباپتیستها بودند. با همه این اختلافات، همه شاخه های اصلاحی در تاکید بر کتاب مقدس و محور بودن آن تاکید داشتند.
-
- در پارهای از موارد، شاهزادگان از نهضت اصلاحی استقبال کردند ولی به دلایل خاص خودشان که لزوماً به بحثهای الهیاتی ربطی نداشت و در نتیجه، این گونه نبود که برای نمونه، الهیات کالون محرک و انگیزاننده باشد. انگیزه اصلی آنان کنار گذاشتن سیطره رم بود. حاکمان ملی از تمامیتخواهی کلیسای کاتولیک قرون وسطی بیزار بودند و از ناسیونالیزم در چارچوب کاتولیسیزم نیز رضایت نداشتند. گالیکانیزم فرانسوی نیز در همین اوضاع واحوال رخ داد. در اسپانیا اتفاق مشابهی رخ داد و در سوئد و انگلستان کلیساهای محلی تأسیس شد که از رم جدا بود. شاید در همین احوال، کلیسای لوتری استقلال بیشتری از دولت در مقایسه با کلیسای لوتری در دوره متأخر در پروس یا کلیسای انگلیکان انگلستان داشت؛ جایی که پادشاه رهبر کلیسا بود. استقلال کلیسای انگلستان بر سر اختلاف در مسئله ازدواج مجدد پادشاه درگرفت. البته انگلستان به لحاظ سیاسی از قبل از رم جدا بود، ولی ازدواج یکی از شعایر کلیسایی بود و تابع احکام دادگاههای کلیسایی. در این کلیسا، دولت نقشی تعیینکننده در امر دین داشت و بالاترین تقریرش در روایت توماس گرانمر بود که معتقد بود که پادشاه دو اختیار دارد که یکی دنیوی است و دیگری معنوی.[۳۲۱]
چنین ادعایی را کلیسای کاتولیک رسماً نگفته بود، گر چه بعضی از پاپها نظرشان از این هم بالاتر بود. توماس مور معتقد بود که دولت حتی میتواند دین را ملغا کند، ولی این پرسش مطرح بود که اگر پارلمان بگوید که خدایی نیست، آیا خدایی نیست؟ البته او شاید همه چیز را به حسب یک جامعه مسیحی میسنجید که قاعدتاً کارش به اینجا کشیده نمیشود. او فرض میکرد که دولت باید نهادی باشد و این احتمال را در نظر نداشت که پادشاه میتواند دین را هم در این صورت لغو کند. البته هنری به سنت کلیسای کاتولیک در مجموع پایبند بود و تنها چیزی را که تحمل نکرد، صومعهها بود که ضربهای اساسی بدان وارد، و موقوفههایش را برای ساختن کالجها مصادره کرد. از کارهای مثبت هنری نیز میتوان به معرفی کتاب مقدس به انگلیسی اشاره کرد که این کار بر پایۀ کار تیندل صورت گرفت که خودش جای دیگر سوزانده شد. هنری درسال ۱۵۳۴ در انگلستان کلیسای ملی را تأسیس کرد که خودش رئیس آن بود و قدرت سرکوب و ریشهکن کردن همۀ اشتباهات و بدعتها را داشت.[۳۲۲] این موضوع البته در گذشته نیز سابقه داشت که نزدیکترین آن، در دورۀ امپراتوری ژوستینان در امپراتوری بیزانس بود که در آن، کلیسا و دولت اتحاد داشتند و دولت حتی در دعوت به شورا خودش اقدام میکرد و نیز اعلام احکام کلیسایی و حتی تأثیر بر تقریر آموزههای دینی. با این حال نه امپراتور کشیش بود و نه اصحاب قدرت مراسم دینی را اجرا میکردند. شکل مشابه دیگرش را باید در کلیسای غرب در قرون وسطی جست که امپراتور خودش را بازوی مدنی جامعه مسیحی میدانست و مسئول ساختار، انسجام، اخلاقیات و حتی گاهی ایمان در کلیسا.
-
- مهمترین کنفرانس و شورای پروتستانی نیز کنفرانس آگسبورک بود که نتیجه آن، تنظیم اعترافنامه پروتستانی آگسبورگ بود.[۳۲۳] در این شورا هم به ابطال خطاها و هم به تبیین واقعیتها توجه خاصی شد. این اعترافنامه با این امید تدوین شد که امپراتور با لوتریها به مدارا رفتار کند و دارای دو بخش است. قسمت اول اثباتی و تأییدی است و قسمت دوم جنبه سلبی دارد و به ابطال خطاهای پاپی اختصاص یافته است. در این اعترافنامه، بر نشانهداشتن کلیسای حقیقی، نفی تبدل جوهری به این معنا که در مراسم عشای ربانی، نان و شراب به خون و جسم مسیح تبدیل میشود و نیز تأکید بر آموزۀ آمرزیدگی به صرف ایمان تأکید شده بود. در این اعترافنامه، با توجه به اینکه لوتریها به بیاعتنایی به موضوعات اخلاقی و حتی لاابالگیری اخلاقی متهم شده بودند، بر توانایی انسان در تحقق همۀ فضایل اخلاقی و مدنی تأکید شده، و نیز بر وظیفه او در انجام کارهای خوب، آن هم نه با نگاهی به پاداش بلکه برای حقشناسی و اطاعت از خدا. پذیرش رهبانیت[۳۲۴] به مثابۀ راهی برای کسب شایستگی در برابر خدا، اعلام این که توسل به قدیسان در کتاب مقدس ریشهای ندارد و عدم لزوم اعتراف به گناهان و برشمردن آنها در مقام اعتراف از دیگر محورهای تأکیدشده در این اعترافنامه بود. مذموم بودن تجرد، عدم اختلال در کار دولت از ناحیه کلیسا، تفسیر کتاب مقدس با توجه به محتوای آن از دیگر نکاتی است که در این اعترافنامه مورد توجه بود.[۳۲۵] با همه این احوال، این مطالب به معنای انشقاق در کلیسا نبود. البته در اینجا روشن نشد که آتوریته و حجیت منشأ و متعلقش چیست. کتاب مقدس را باید با نیاتشان تفسیر کرد ولی این نه بدان معناست که هر کس تفسیری از خودش ارائه کند.
مشابه این امر در انگلستان، «اصول سی و نه گانه» است که پیش از اتمام شورای ترنت، نهایی شد.[۳۲۶] این اصول چندان از اعترافنامه آگسبورگ متفاوت نبود.[۳۲۷] از نقاظ مشترک این دو میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تأکید بر ایمان و آمرزیدگی به وسیله آن، تأکید بر عمل پس از ایمان و عمل برخاسته از آن، وجود کلیسا در هر جایی که کلام خدا موعظه و آیینها اجرا شود و عدم نیاز به ترتیبات و تشریفات کلیسای کالولیک روم، تأکید بر شعایر و تأکید بر بطلان تبدل جوهری. در موضوع رهبانیت و ازدواج کشیشان نیز سخن مشابهی گفته شد. نکتهای در اینجا باید بدان توجه داشت، این است که این اعترافنامه در جهان انگلیسیزبان تتظیم شد، ولی اعترافنامه آگسبورگ، در جهان غیرانگلیسیزبان اروپا.
-
- از نکات مهم در مورد جریان اصلاحات پروتستانی همزمانی آن با جریانهایی در داخل جهان اسلام است که شباهتهایی با آن داشت. در جهان تشیع جریانی به رهبری ملا امین استرآبادی (۱۰۳۳/۱۶۲۴)، نویسنده کتاب معروف الفوائد المدنیه، به راه افتاد که مخالف کاربرد عقل در فهم دین و شریعت بودند. آنها حتی تدبر در قرآن را خاص اهل بیت (ع) دانستند، زیرا مخاطب قرآن را اهلبیت (ع) میدانستند.[۳۲۸] جالب این است که نوع استدلال آنها با استدلال کسانی مثل دکارت (۱۵۹۵-۱۶۵۰) نزدیک است. استرآبادی در نقد استدلال و به کارگیری عقل میگوید که خطای ذهن یا در صورت فکر است یا در ماده آن، و بیشترین خطاها ناشی از خطای انسان در ماده فکر است که دلیل آن میدان دادن به عقل در این موارد است. حرکت استرآبادی چنان موجی ایجاد کرد که در مهمترین مراکز علمی شیعه از قبیل نجف و کربلا صحبت از فلسفه و تفسیر و اجتهاد تاوان سنگینی داشت. وی هم عصر ملاصدرا (۹۷۹-۱۰۵۰) بود.[۳۲۹]
-
- پیامدهای نهضت اصلاح دینی. نهضت اصلاح دین پیامدهای خواسته و ناخواسته – اعم از مطلوب و نامطلوب در ساحت اندیشه، دین، اجتماع و سیاست در موضوعاتی مانند آزادی فرد مسیحی، فردگرایی،[۳۳۰] امکان خطای پاپها و شوراها، تردید در خطاناپذیری همه نهادها، وابستگی اثر نان و شراب به ایمان دریافتکننده (سخن لوتر)، واگذاری رستگاری به فرد نه نهاد و مذهب، حذف واسطه میان خدا و فرد و غیره داشته است که این موضوع را در محورهای زیر بررسی میکنیم:
الف. در خصوص دین و دینورزی مؤمنان، مصلحان بر خلاف خواست و نیات خود، ساختار مذهب نهادمند و هرگونه نهادگرایی را سست کردند. جنبش اصلاح دین بر امور عملی و انضمامی تأکید داشت، نه بر مسائل متافیزیکی و مرموز. پروتستانها همانند اومانیستهای مسیحی به جای متافیزیک، بر اخلاق تأکید داشتند. آنان اندیشه های فلسفی و فقهی مدارس قرون وسطی را به دیده تحقیر مینگریستند. آنچه در فلسفه ایشان اهمیت داشت، تولد انسان جدید بود. پروتستانها اغلب به جای تفکر نظری، به الهیات عملی و فعالیت در میان جماعت نظر داشتند.[۳۳۱] برای جستجوی نتایج مثبت و عمدی نهضت باید به تعالیم و زندگی نیز نگریست؛ زیرا هر کس ادعای تعالیم پاک دارد. در مسائل زندگی، اصلاحات کاتولیکی، اخاذیهای مالی رایج را برانداخت و نیز داد و ستد اشیای مقدس و افتضاح جنسی را در مورد کشیشان و راهبان. در مورد پروتستانها باید بین اقسام آن فرق نهاد. آناباپتیستها شکل سختگیرانهای را در پیش گرفتند و در رفتارشان که آن را زهدگرایی اینجهانی[۳۳۲] نامیدند، یعنی در حوزه نهادهای سیاست، خانواده، به سختگیری پرداختند. البته آنان از صحنه سیاست رانده شدند. حال جای این سؤال باقی است که نهضت اصلاحات برای دین چه کرد؟ میتوان گفت که نهضت موجب نوعی معنویت و دروننگری عمیقتری در زندگی معنوی شد. نزد لوتر، فرد باید مستقلاً در برابر خدایی قرار گیرد که رهاییدهنده و داور اوست. او اهمیت بیشتری یافت، زیرا باید برای خودش زندگی کند یا برای خودش بمیرد و برای خودش نجات یابد. با این حال، او از آفرینش و ناپاکی خود چنان آگاه شد که هم ارزشها و دعاوی اولیه او بیهوده بود و هم اتکای کاملش بر خالق به وسیله تجربه درونی ایمان بود. پرهیزکاری کاتولیکی هم تحت تأثیر قرار گرفت و داد وستد آمرزشنامه، صلیب، دیدگاه های جادویی دربارۀ عشای ربانی عملکرد مکانیکی توبه لغو شد.
ب. رواج دانش در میان مردم. نهضت اصلاح دینی در انگلستان و آلمان، فرانسه و اسکاتلند انحصار علم در دست شاهان و کلیسا را شکست و آن را به میان توده مردم آورد که البته به داعی ارتباط مردم با کتاب مقدس و خواندن کلام خدا بود، اما حسن کار در این بود که به آنجا متوقف نشد. به بیان دیگر، تأثیر اصلاحطلبان و جریان ضداصلاحات کاتولیکها بر اروپا از چند جهت بود: آشنا کردن توده مردم در اروپا با معتقدات مسیحی، ترغیب به آموزش چون خواندن و فهم کتاب مقدس برای رستگاری ضرورت داشت، تمایل حاکمان به مجادلات دینی به منظور افزایش قدرت، و سرانجام بروز جنگهایی که علت سیاسی و دینی داشت.[۳۳۳] اهتمام به مسلئه آموزش همگانی که در اصل برای فراهم کردن زمینه لازم برای دسترسی مردم عادی با مفاهیم و مضامین کتابمقدس بود، به این جا محدود نشد. البته این نه بدان معناست که توسعه علم در میان توده مردم از طرف آنان انحصاراً شروع شد. در اواخر قرون وسطی، تأسیس فرق رهبانی فرانسیسی و دومینیکی موجب بسط آموزش و پرورش در اروپا شد. افزایش چشمگیر دانشجویان با تأسیس پانزده دانشگاه در چهار کشور نمونهای از این موضوع است. راهبان در ایجاد مؤسسات جدید درنگ نکردند و کوشیدند تا فوراً در آن جای پایی پیدا کنند.[۳۳۴]
ج. شکستن ساختارهای فکری مسلط. از کارکردهای مهم نهضت اصلاح دینی آن است که ساختارهای فکری موجود را که دیرزمانی از شکل گیری آن میگذشت و به سان سدی در برابر افکار نو و تازه عمل کرد، در هم ریخت و خود این مسئله، فی حد نفسه کار بس بزرگی بود که از سوی هر شخص یا جریان فکری که صورت گیرد، اهمیت و ارزش فراوانی دارد. بدون شک، در قرون وسطی یا در هر دوره مشابه یا در هر جامعه مشابه، مهمترین مانع بر سر رشد فکری و تحولات مثبت در ساحت اندیشه، نظامهای دگم و انعطافناپذیر است که سهم و مجالی برای دیگران برای اندیشیدن قائل نیستند. اگر جریانی فکری و اجتماعی بتواند این موانع بزرگ را بر سر راه علم بردارد، چه اینکه خودش در جانب اثبات حرف مهمی داشته باشد یا نباشد، کار کارستانی انجام داده است. سهم لوتر و نهضت اصلاح دینی در فلسفه غرب بدون شک، سهمی اتفاقی بود و آن کمک به فلسفه برای رفتن به سوی خودگردانی و استقلال با تضعیف سلطه کلیسا بود. این در حالی بود که لوتر نه اندیشهای فلسفی داشت و نه بدان علاقهای نشان میداد تا جایی که به قول راسل، قرن شانزدهم پس از لوتر در زمینه فلسفه عقیم بود.[۳۳۵] با این حال، لوتر ترکیب میان مسیحیت و ارسطوگرایی را درهم شکست و همین امر، خدمتی مهم به فلسفه و الهیات بود، اما جانشینهای بلافصل او دوباره این فیلسوف را احیا کردند و مسیحیت گرفتار اخترشناسی منسوخ شد، چنانکه ملانشتون اخترشناسی کپرنیکی را باطل دانست و آن را احیای تئوریهای منسوخ جهان باستان دانست. البته خود لوتر راه را برای بحران الهیات و جهانبینی مدرن گشود و در کتاب صحبتهای سر میز، میگوید که یوشع به «خورشید» دستور داد نه به «زمین» که حرکت نکند. با این حال دعوای اصلی میان علم و دین در دوره بعد از اصلاحات رخ داد که طی آن ادعا شد که دانشی به نام دانش کتابمقدس هست که میتواند با دانش کوپرنیکی رقابت کند. البته شواهد علمی برای نظریه کوپرنیک هنوز کامل و تمام نشده بود و مخالفتهای کالون و لوتر را نباید صرف لجبازی با علم جدید دانست. لوتر به روشنی دریافته بود که توجه به طبیعت از منظر الهیات با نگریستن به آن از منظر علم دو چیز متفاوت است. برای مثال، از منظر دینی نور ماه سمبلی از مراقبت خداوند است اما میپذیرفت که دغدغه ستارهشناس آن است که نشان دهد چگونه نور از خورشید گرفته شده است. نمونه دیگر، موضوع بدنهای آسمانی است که در سفر پیدایش و مزامیر داود ۱۹ آمده است که بیانی علمی نیست، بلکه شکل خودمانی سخن است که برای افراد غیرفرهیخته مناسب است. لوتر میدانست که آسمانهای الهیاتی غیر از آسمانهای نجومی است.[۳۳۶]
در مورد ارتباط آیین پروتستان با تجربهگرایی باید گفت که بیاعتمادی پروتستانها به نظریهپردازی و هواداریشان از عقل سلیم و نوعی عملگرایی در برابر ذهنگرایی، موجب برقراری پیوندی میان آن با تجربهگرایی جهان مدرن شد. پروتستانها با اشتغال خاطر به زندگی عملی ناخواسته به تعارض میان دعاوی دنیا و آخرت (جاری در عصر رنسانس) دامن زدند.[۳۳۷]
د. پیامدهای سیاسی. علاوه بر پیامدهای فکری، نهضت اصلاح دینی خواسته و ناخواسته پیامدهای سیاسی مهمی داشت، به خصوص که نهضت اصلاح دینی شاخه های گوناگونی داشت که هم به اعتبار سردمداران و هم به لحاظ نقاط جغرافیایی مختلف که شرایط و خواسته های گوناگونی داشت، اقتضائات گوناگونی داشت. نهضت مذکور، از یک سو باعث تفرقه دینی در اروپا شد و همین از سوی دیگر، شکلی به اروپا داد که تاکنون کم و بیش همان حفظ شده است. این جنبش برای اروپا حساسیتی نو، اعتقاداتی تازه، و اندوختهای از عقاید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیسابقه به وجود آورد و در مرحله بعد، به مهاجرت کشیشها از انگلستان و استعمار امریکای شمالی انجامید[۳۳۸] که خود منشأ تحولات سیاسی زیادی شد. در مجموع، آیین پروتستان به همان اندازه که در ظهور دولتهای مطلقه مؤثر بود، در پیدایش دموکراسی هم؛ تا جایی که گفته میشود جلسه عمومی مؤمنان مدرسه دموکراسی بود. در شیوه کالونی، مؤمنان عضو هر کلیسا و نمایندگانشان دارای حاکمیت روحانی بودند، نه پاپها و اسقفها و پادشاهان. کالونیها با هدف احیای وضعیت کلیسای اولیه، اندیشه انتخاب کارگزاران کلیسا به وسیله مردم، و مشارکت غیرروحانیون در اداره کلیسا را با تأسیس نهاد مشایخ[۳۳۹] پیش بردند.[۳۴۰] آناباپتیستها که اصلاً معتقد بودند که عضویت کلیسا باید داوطلبانه باشد. از نظر سیاسی، کالونیسم سرسختترین فرقهها بود. به قول جیمز، پادشاه انگلستان، کارگزار کلیسای مشایخی نسخه بزرگ روحانی قدیم است. این نتیجه همان نظریه کالون مبنی بر جدایی کلیسا و دولت است، زیرا این نظریه کلیسا را در موضع منتقد نیرومند سیاست دولتی قرار میداد.[۳۴۱]
البته لوتر هوادار اندیشهای بود که بر اساس آن، نهاد دین نه وابسته، بلکه دنبالهرو حکومت بود. ایمان فرد مسیحی با سیاست ارتباطی ندارد و وظیفه مسیحی، گردن نهادن به اقتدار قانونی است. وی با اعلام این که آموزههای ما حقوق و اختیارات کاملی برای حاکم دنیوی در نظر گرفته، اتحادی میان دولت و کلیسا ایجاد کرد که کلیسا در آن تابع دولت بود و این کاری بود که هیچ پاپی نکرد و همین سیستم تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است. بعضی از محققان مانند لاگارد معتقدند که اندیشه های مصلحان از دو طریق راه دولتهای استبدادی را گشودند، یکی با رهاندن دولت از قیود اخلاقی- مذهبی و دیگری با بدل ساختن دولت به وجودی صالح و دارای رسالت.[۳۴۲]
نهضت اصلاح دینی گر چه رشته جنگهای طولانی را موجب شد، اما همین خستگی از جنگهای مذهبی به رشد آزادی مذهبی انجامید و این یکی از مبادی و منابع نهضتی شد که لیبرالیسم قرن هیجده و نوزده را به دنبال آورد.[۳۴۳] از سوی دیگر، مصلحان در ادارۀ کلیسا شیوههایی را برگزیدند که طبعاً پیامدهای مهم سیاسی داشت. پروتستانها در سده شانزدهم پشتیبان دولت مطلقه و ناسیونالیزم بودند و به امیران و فرمانروایان به دیده همدستان طبیعی خود مینگریستند، زیرا در برابر کلیسای کاتولیک و جناح چپ اصلاحات به پشتوانهای محکم نیاز داشتند. پروتستانها با این اعتقاد که فرمانروایان باید کشیشان را مانند سایر صاحبمنصبان دولتی، منصوب کنند، نوعی کیش پرستش اقتدار سلطنتی را رایج ساختند و کار به جایی رسید که در آلمان و اسکاندیناوی و انگلستان عصر لوتر، کلیسا به یکی از ادارات دولتی تبدیل شد و البته بسیاری از املاک کلیسا مصادره و صومعهها بسته شد. رومیان ۱۳ متن سیاسی مطلوب ایشان شد که بر پایه آن، قدرتهای موجود به حکم خداوند برقرارند.[۳۴۴] منطق الهیاتی پروتستانها نیز به سود حاکمان بود. با نفی تمایز میان روحانیت و مردم و انکار اینکه کشیش کلید بهشت را در اختیار دارد و این افراد طبقهای ممتاز و منحازند که البته از معافیتهای قانونی و دولتی برخوردارند، مهمترین مانع بر سر راه دولت غیردینی (سیطره کلیسا کاتولیک روم) از سر راه برداشته شد. لوتر روحانی را به کارگزاری تنزل داد که تنها امتیازش کارکردش است نه منصبش. به علاوه، وی تعداد شعایر دینی را از هفت مورد به دو مورد تنزل داد.
به این نکته نیز باید توجه داشت که رابطه نهضت اصلاح دینی با جهان سیاست رابطهای دو طرفه بود نه یک طرفه. برای نمونه، ساختارهای سیاسی و اجتماعی آلمان نقش مهمی در موفقیتهای این جنبش داشت. جنوب آلمان سرزمین شهرها بود و نیز جوامع خودمختار سیاسی که دارای اعتماد به نفس بودند. در اینجا تاجران و صنعتگران و جوامع آنها فرصت داشتند که ابراز وجود کنند. برای آنان پیام انجیل جذابیت انکارناپذیری داشت. جرگهسالاران شهری که شوراهای شهر را در دست داشتند، اغلب خاموش بودند و از همراهی با این نهضت که مورد تأیید امپراتور نبود، بیم داشتند اما به دنبال اجلاس در دیت ورمز، چارلز از اسپانیا جدا شد و در غیبت او قدرت سیاسیای نبود که نهضت را سرکوب کند. در چنین شرایطی حاکمان شهرهای آلمان میتوانستند خردمندی و تسلیم و تمایل به فشارهای داخلی برای پذیرش برنامه انجیلی را مشاهده کنند، به خصوص آنگاه که این فرصت را به آنها میداد تا ساختارهای کلیساهای محلی را تبدیل کنند.[۳۴۵] خود تضاد میان مراکز قدرت دینی و سیاسی و کشمکشهای میان آنان نیز تاثیر مثبت در پیشبرد اهداف نهضت داشت، خواه از این جهت که آنها را به خود مشغول کرده بود و همین حاشیه امن و فضا وفرصت مناسبی برای مصلحان ایجاد کرده بود و خواه از این جهت که نوعی ائتلاف میان صاحبان قدرت و مصلحان، موجب شد که ابزار قدرت سیاسی در خدمت اهداف فکری و دینی قرار گیرد.
البته اختلاف زیاد بر سر این که دین چه جایگاه و نقشی در اجتماع دارد و این که آیا متکفل امر دنیا نیز هست یا صرفا باید به امر آخرت و اصلاح اخلاقی انسانها بپردازد، موجب اختلاف در منش و روش مصلحان بود. در حالی که کسانی در اردوگاه اصلاحات دینی معتقد بودند که رسالتی برای اصلاح در امور دنیا و آخرت دارند و باید جوابگوی خواسته های حقطلبانه و عدالتخواهانه مردم شد، لوتر با طرح موضوع دو قلمرو و دو پادشاهی، که یکی قلمرو دنیایی[۳۴۶] است و شامل خانواده، تعلیم و تربیت، مراکز علمی و اقتصاد و سیاست میشود و دیگری قلمرو معنوی،[۳۴۷] معتقد بود که هر یک از این دو قلمرو، مرز مشخصی دارد و با آن که دیدگاهی تمامیتخواه در مورد جایگاه دین داشت، بر این باور بود که دخالت در کار دنیا و جهان تا حدی است که انجیل مشخص کرده است و از سوی دیگر اصلاحات او برای سامان دادن به آیینها و شعایر و معقتدات دینی است نه اصلاح امر جهان. از نکات جالب دیگر در نهضت اصلاحات آن است که حتی در قیام دهقانان علیه بهرهکشیهای نظام فئودالی، نگاه به پیش نبود، بلکه آنان آرمانشان را در گذشتهای جستجو میکردند که سادگی و صمیمت و یکدلی در آن حرف اول را میزد. دهقانان نیز از پایمال شدن حق دیرینهشان شکایت داشتند. آنان نه در پی آیندهای نو و تازه بلکه در صدد احیای نظام کهنه فراموششدهای بودند که به گمانشان حقوقشان را به خوبی استیفا میکرد.[۳۴۸] جالب این که لوتر به دهقانان سادهدلی که دل به او بسته بودند، اعلام کرد که در انجیل هیچ وعدهای در مورد رستگاری دنیوی نیامده و بهشت در جهان آخرت است، نه در این دنیا و این که کلام نافذتر از شمشیر است و باید به آن توسل جست. وی پند میداد که نه ستمگری و نه بیدادگری، هیچ یک شورش را توجیه نمیکند و به رعایای خانهزاد پند داد که شما باید تنها به آزادی معنوی بها دهید. تنها حقوقی که قانوناً میتوانید درخواست کنید، حقوقی است که به زندگی معنوی شما مربوط میشود.[۳۴۹]