ژوفین باتلر (۱۹۶۰- ۱۸۲۸) یکی از فمینیستهای پیشگام و دلیری بود که جامعه مرد سالار سنت گرا را آشکار مورد پرسش و چالش قرار داد او فمینیسم را به خیابانها و کارگاهها و زندانها کشاند و از آنجا شناخت خود را دربارهی اقتصاد جنسی و فرو دستی زنان به دست آورد باتلر یکی از موثرترین افراد در به وجود آوردن نوع دیگری از فمینیسم در دهه ۱۸۷۰ و ۸۰ بود. این نوع از فمینیسم فعالیت خود را بر تقسیم جدایی افکن، میان زنی با تقوا همچون یک بانو و یک زن روسپی رانده شده از اجتماع متمرکز کرد، باید اذعان داشت که تنها یک فکر مستحکم و شجاع میتوانست جرأت بیان این را داشته باشد که تفاوت واقعی میان آن دو وجود ندارد[۱۰۰].
لوس ستون میگوید: «ما ادعای پاکدامنی و عفت میکنیم اما در مقابل مردانی داریم که فقط این واژه را مغرورانه برای تسلط ما به کار می برند.[۱۰۱]»
امیلین پانکهورت به خاطر حق رای زنان به پا خاست و برای رسیدن به هدف خویش، اتحادیهی سیاسی و اجتماعی زنان (wspu) را ایجاد کرد.
۲-۳-۲- خود آگاهی فمینیستی
«۱- فمینیستها الگوی متفاوتی از تمایلات جنسی ارائه کردند.
۲- فمینیستها اعتقاد دارند که زنان همواره نگران داوری و انتقاد مردان از خویشتناند و به خاطر مقابله با این امر درصدند تا از طریق رواج فرهنگ زنان روحیه همبستگی را در آنها تقویت کنند و آنها را وا دارند که خویشتن را دوست بدارند و نسبت به خود احترام قایل شوند.
۳- اعلام مخالفت جدی با هرزه نگاری[۱۰۲].»
«فمینیسم به کوششهای عملی و نظری به نفع زنان گفته میشود. این کوششها ممکن است در جامعه به شکل گفتمان و ایدئولوژیهای فمینیستی یا در شکل فعالیت چند شخصیت یا سازمان مدافع زنان یا در ائتلاف یا احزاب عمدهی سیاسی و یا در ادغام جنبشهای عمومی ظاهر شود.[۱۰۳]»
فمینیسم از زنان، دیدگاه های زن محور و ارج گذاری بر آنان حمایت میکند و در پی حمایت از برابری اجتماعی سیاسی و اقتصادی زنان و مردان است به طور کلی، تلاش فمینیسم بر آن است که زنان را برای رهایی از ساختارهای سرکوبگر جامعه مجهز کند فمینیسم گستاخانه با ادعاهای کلی درباره حقیقت به چالش بر میخیزد و به بازسازی تاریخ میپردازد.
در نظریات مارکیستی، زنان به عنوان مستعمره و زیردست مردان و تحت نظارت نظام جنسی ناعادلانه قرار گرفتهاند[۱۰۴].
علت اصلی ظهور فمینیسم در واقع ظلم و ستمهایی است که نسبت به زنان اعمال میشود و زنان را از حقوق طبیعی خود نیز محروم میکند.
نخستین غلیان تولید در این زمینه در دهه های (۱۷۸۰ و ۱۷۹۰) پیش آمد در دهه (۱۸۵۰) کوششهای بسیار سازمان یافتهتر و متمرکزتری انجام گرفت بسیج تودهای برای کسب حق رای برای زنان در اوایل سده بیستم رخ داد در دهه (۱۹۶۰) و (۱۹۷۰) با جنبش نوین، گسترده و چندگانهای رو به رو میشویم در فواصل میان این تاریخها فمینیسم کمتر دیده میشود زیرا در آن دوران گروه های مسلط به عمد درصدد سرکوبی آن برآمده بودند.[۱۰۵]»
از سوی دیگر با ظهور پدرسالاری هدف از تشکیل چنین خانوادهای را این گونه تبیین میکند که بچههایی از یک پدر مشخص و غیر قابل انکار به وجود آیند و وارث و مالک ثروت پدر خود شوند از مشخصات خانواده مونوگامیک (monogamigue) یکی این است که مرد کاملاً آزاد است وعده کثیری کنیز و غلام در اختیار خود دارد و میتواند با آزادی تمام از آن متمتّع گردد ولی اگر احیاناً زن، به یاد روابط قدیمی جنسی خود بیفتد و بخواهد آن را تجدید کند. شدیدتر از کلیه ادوار گذشته، تنبیه و مجازات میگردد[۱۰۶].
سقوط زن با دگرگونی ژرف در ساختار جامعه و با فروپاشی سیستم اشتراکی اولیه شروع شد تا زمانی که زنان نهادهای گروهی خود را نگاه داشتند. ولی با پیدایش نظام تک همسری و خانواده زنان پراکنده شدند هر یک از آنها در خانه جداگانه نه تنها همسر و مادر شدند و از آن که به کار خانه و نگهداری از کودکان پرداختند سست و ضعیف شدند.
انگلس میگوید: «زنان از آن هنگام که خانه نشین شدند و به کار اجبار خانگی پرداختند جایگاه پیشین خود را در جامعه از دست دادند در این میان نه تنها استقلال اقتصادی بلکه آزادی جنسی نیز از زنان گرفته شد. با به وجود آمدن نهاد تازه تک همسری زنان به صورت اموال شخصی و برده در آمدند که وظیفه بسیار مهم آنان در زندگی خدمت به شوهری بود که ارباب و آقای او محسوب می میشد.[۱۰۷]»
ویل دورانت میگوید: «در میان اقوامی که به حال فطری و طبیعی زندگی میکنند هیچ قید و بندی برای روابط جنسی وجود ندارد نمیتوان احتیاجات جنسی را سبب پیدایش ازدواج دانست زیرا ازدواج محدودیتهایی به همراه دارد و اشکالات روان شناختی که با خود میآورد هرگز با تسهیلاتی که کمونیسم جنسی فراهم میساخته قابل مقایسه نیست. ازدواج از لحاظ پرورش فرزند مزایای بیشتری همراه داشته است بنابراین ناچار علتهای قویتر اقتصادی، باید سبب پیدایش ازدواج شده باشد و به اقرب احتمال این علتها با مقررات مالکیت رابطه نزدیک داشته است.[۱۰۸]»
۲-۳-۳- زنان و جایگاه زنان در جامعه کهن بدوی
در جامعه کهن بدوی، برای یک بار در تاریخ، زنان از مقام ارجمند و برابری جنسی برخوردار بودند. اما پس از ظهور جامعه طبقاتی این موقعیت از دست رفت. در این بین، تحلیل مارکیستها از این پدیده، درخور توجه است.
«به بل (Beble) مرد سیاست پیشه آلمانی بر آن است که «زن و سرنوشت او با سوسیالیسم، عمیقاً به هم پیوند خورده است و از این رو میتوان گفت که زن و طبقه رنجبر هر دو مورد ستم قرار گرفتهاند.[۱۰۹]»
انگلس نیز در کتاب مشهور خود- منشأ خانواده، - مالکیت خصوصی و دولت- تضاد بین جامعه بدون طبقه بدوی و جامعه طبقاتی کنونی را برجسته کرده است.
۲-۳-۴- نظرات انگلس در مورد ویژگیهای جامعه بدوی
«۱- در جامعه بی طبقه بدوی: ابزار تولید به طور اشتراکی در اختیار تمام افراد جامعه قرار داشت و طبقه فرمانروای ثروتمند برای کسب قدرت به استثمار طبقه کارگر پرداخت.
۲- ابزار زور دولتی با گروه مردان مسلح و پلیس وجود نداشت جامعه بدوی خود گردان و دموکراتیک بود.
۳- جامعه طبقاتی در ساختار خود پدر سالاری است که واحد آن طایفه پدری است جامعه بدوی جامعهای مادر سالار که واحد آن ژن یا طایفه مادری بود که زنان در آن از آزادی و استقلال بهرهمند بودند.
۴- زنان در جایگاه رهبری بودند پس زنان هم خلق کننده زندگی جدید و هم تولید کننده زندگی جدید و نیازمندهای زندگی بودند.
۵- زنان بدوی نیز زایمان میکردند و فرزند پرورش میدادند اما آزاد و مستقل و درست در میانه زندگی فرهنگی و اجتماعی چون نقطه حساسی که همراه سایر برابریها و آزادیها همانند مردان روابط آزاد جنسی داشتهاند[۱۱۰].»
در مقاله رد پای زن در تاریخ نیز آمده است از اواسط عصر حجر تا دوران مفرغ چون هنوز وسایل کار در مرحله آغازین بوده و آنچنان تکامل نیافته بود که بتوان به وسیله آن تولید اضافی حاصل کرد هر فرد نمیتوانست خوراک و مایحتاج بیش از رفع حاجت یک نفر را تولید کند به همین خاطر کسی به فکر تصاحب و سوء استفاده از نیروی اضافی کار دیگران نمیافتاد همه با هم کار میکردند و دسترنج خود را میان خانواده و اجتماع میآوردند و مادر کبیر آن را میان افراد توزیع میکرد.
ویل دورانت نیز بر آن است که نظم خانواده در ابتدای امر، متکی بر مادر بوده و پدر منزلتی ناچیز داشته است او در این باره مینویسد: «در این دوره، زن از حیث بلند قامتی و بردباری و چاره اندیشی نه تنها دست کمی از مرد نداشته بلکه موجودی کاملاً نیرومند بوده که میتوانسته ساعات درازی به کارهای دشوار بپردازد و به هنگام حمله دشمن به خاطر فرزندان و عشیره خود تا سر حد مرگ بجنگد. در دوران مادر سالاری حق قضاوت، توزیع و اداره امور خانواده و اجتماعی و آنچه که زندگی شهرنشینی، وابسته بدان بود، همه در اختیار زن قرار داشت.[۱۱۱]»
بنابراین، زن بر اساس شواهد و مدارک در دوران گذشته، صاحب قدرت بوده است و توانائیهای او در عرصه های مختلف اثر گذاشته است نمونه های این قدرت زنانه در پیکرکهای زنانه و ظروف و کتیبهها دیده میشود.
یونگ نیز در بررسی علل ساخت و پرداخت پیکرک زن، در فرهنگ پیش از تاریخ مینویسد: «هنرمند در تمام اعصار وسیله و سخنگوی روح زمان خود بوده است. هنرمند به طور ناخودآگاه یا خودآگاه، به طبیعت و ارزشهای زمان خود فرم میدهد.[۱۱۲]»
از مباحثی که بیان شد بر میآید که انسانها در آغاز پیدایش و شکوفایی جوامع نخستین جامعه خود را با مبانی سروری و محوری مادران و زنان اداره میکردهاند اما با گسترش شهرنشینی و پیچیده شدن روابط اقتصادی و اجتماعی موقعیت خود را از دست دادند.
«فمینیسم بی هیچ چند و چون در پی آن است که مفهوم سنتی از زن را در هم کوبد و مفهومی نوین و راستین از زن به نمایش بگذارد چرا که با تلاشی سترگ بر آن است که گذشته پر افتخار زنان را به اکنونشان پیوند زند و اکنونشان را به آینده، طرفداران فمینیسم دنیایی میخواهند که در آن مرد و اندیشههایش سرکوب شود و تنها زن یکه تاز باشد هم چنین طرفداران این تئوری معتقدند تقسیم کار اجتماعی بر اساس جنسیت نباید وجود داشته باشد[۱۱۳].»
«پس مفهوم زن را در شاخه های گوناگون دانش مرد مدار میکاود و در هر شاخه مفهوم خود (self) را زیر ذرهبین میگذارد و سرانجام دیدگاه زن را در این گفتمان غالب مطرح میکند پس به کاری بزرگ دست میزند. و تک تک گفتمانهای دانش بشری را هدف قرار میدهد[۱۱۴].»
«حقیقتاً تاریخ قرن بیستم، تاریخ روم باستان است. تکرار همان صحنهها و همان بازیها و حال آنکه، در همان روزگار ملتهایی بودند که بر زن بسی ارج مینهادند، و مردان ناموس پرست تا پای جان در برابر ناموس خود دفاع و جانفشانی مینمودند و زن را به عنوان مادر بودن و مادر شدن میپرستیدند چون ایران باستان[۱۱۵].»
۲-۳-۵- زن از دیدگاه سفرنامه نویسان فرنگی
«زن به عنوان نیمهای از پیکرهی حیات اجتماعی آدمی و یا به تعبیری دیگر به عنوان اساسی ترین رکن زندگی مادی و معنوی انسان، همواره در طول تاریخ مورد ستم بوده و به شکلهای مختلف مورد استثمار قرار گرفته است[۱۱۶].»
عدهای از توریستهای فرنگی در سفر به ایران نظرات متفاوت نسبت به زنان ارائه دادهاند:
«دروویل که در زمان فتحعلی شاه قاجار از ایران دیدن کرده است مینویسد: «زنان ایرانی مسلماً زیباترین زنان جهانند و با اینکه جهانگردان درباره زیبایی زنان گرجی مطالب زیادی گفتهاند، ولی من یقین دارم که در مقام مقایسه، نه تنها زنان ایرانی از نژادهای مزبور برترند، بلکه زنی در جمال و کمال به پای آنان نمیرسد[۱۱۷].»
خانم کارلاناسرنا در زمان ناصر الدین شاه به ایران مسافرت کرده مینویسد: «همچنانکه تشخیص سن واقعی یک زن اروپایی کار سادهای نیست پی بردن به سن و سال زنان ایرانی هم دشوارتر است از طرف دیگر قیافه زن ایرانی به علت عادت به بزک غلیظ همیشه زشت تر و پیرتر از میزان واقعی دیده میشود. در ایران تنها زنان چاق مقبول هستند، چون لاغری زنان نوعی مایه ننگ و سرشکستگی است و حتی گاهی شوهرها به این بهانه آنها را طلاق میدهند.[۱۱۸]»
در یک جمع بندی کلی نظرات آنان نسبت به زنان ایرانی عبارتند از:
«۱- زنان را دارای زیبایی منحصر به فرد میدانند.
۲- لباس و پوشش زنان ایرانی ساده است اما از پارچههای قیمتی ابریشمی تهیه میشود.
۳- مردان هیچ گاه از زنان و دختران خود سخن به میان نمیآورند.
۴- اگر زن پسری را به دنیا آورد به پدرش تبریک میگویند و اگر دختر باشد چنین نیست.
۵- در ازدواج رضایت دختر و پسر لازم نیست و واسطهای برای این امر پا در میانی میکند.
منابع تحقیقاتی برای نگارش پایان نامه ادبیات زنانه در آثار (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف قزوینی)- فایل ...