کودک خود را تا شش سالگی آزاد بگذار…
حضرت علیu نیز در نهجالبلاغه آوردهاند:
ولدک ریحا ننک سبعاً…
فرزندت مدت هفت سال گل خوشبوی تو است (بر ساقه درخت وجودت)
پس میبایست این گل را همچون گل، مراقبت کرد و از هر کاری که به پژمرده شدن او می انجامد دوری کرد حتی اگر این کار تعلیم و تربیت او باشد.
در حقیقت کودک دارای جسمی ناتوان و روحی لطیف و حساس است و تحمل کردن مسائل سنگین برایش دشوار است، اما اگر با او رفتاری مناسب و شایسته روحیهاش داشتیم زمینه یادگیری در او فراهم شده و طولی نمیکشد که با نشاط کامل از هرگونه برنامه آموزشی و تربیتی استقبال خواهد کرد.
روان پاک کودک به سمت خداوند گرایش دارد و برای پذیرش خالق جهان آماده است و همچنین حس کنجکاوی و جستجوگر کودک بسیار زودتر از سن شش یا هفتسالگی به دنبال خداوند می گردد.
استفاده کردن از این استعداد فطری برای قرار دادن بذر ایمان در نهاد او کاری شایسته و متناسب با نیازهای طبیعی اوست.
تلقین کردن کلمه طیبه (لا اله الا الله) و اقرار به رسالت پیامبر اکرمe که بین سنین سه و چهار سالگی است و معرفی قبله و واداشتن به سجده و نماز که در سن پنج وشش سالگی است برپایه همین نیاز فطری است. پس زمینه انجام این امور در وجود کودک فطرتاً نهفته است کار پدر و مادر تنها آشکار کردن آنهاست و هدایت این نیاز به سمت و سوی صحیح آن است[۴۲].
تربیت از دیدگاه امام راحل
در ابتدای بحث به مسئله تربیت در تفکر اسلامی میپردازیم و اینکه آیا تربیت از نظر اسلام دارای اهمیت است، یا نه؟ اگر انسانی از تربیت صحیح برخوردار باشد، اگر مربی درستی داشته باشد، اگر اولیا و مربیانی آگاه و باتقوا داشته باشد و آموزش او صحیح باشد بیشک جایگاه بلندی خواهد داشت بطوریکه فرشتگان نیز به آن راه نخواهند یافت.
خداوند انسان را جانشین خود بر روی زمین قرار داد علت آن قابلیت داشتن انسان بود که توانست مظهر تجلی اسماء الهی شود. اسمائی که فقط مختص به خدا هستند اسمائی چون علم الهی، قدرت الهی، و … و انسان این قابلیت را پیدا کرد و جانشین حضرت حق بر زمین شد و او این قابلیت را به واسطه دستگاه تربیت یعنی همان معلمان، مربیان و پدر و مادر پیدا کرد.
تربیت باید الهی باشد تا به صورت ارزش نمودار شود زیرا هر چیزی که با تربیت الهی پیوند بخورد صاحب ارزش میشود. مکانی مثل کعبه و حجرالاسود به تنهایی صاحب ارزش نیستند اما وقتی با دین و جنبه الهی پیوند بخورند صاحب ارزش میشوند. حال اگر انسانی که دارای روح و عقل و اراده است با خداوند ارتباط برقرار کند و از تربیت الهی برخوردار شود آنوقت است که به سعادت میرسد و صاحب ارزش میگردد به تعبیری، جاودانه میگردد ما این ویژگیهای دینی شدن و خدایی شدن را در وجود امام راحل(ره) به عینه دیدهایم شخصیتی که زمان نظیر آنرا کم دیده است. امام با چنین شخصیتی در کجا تربیت یافته است اعتقاد بر این نیست که امام با معجزه خدا و به صورت غیرطبیعی بوجود آمده بلکه معتقدیم که او هم مثل همه انسانها در صلب یک پدر و در رحم یک مادر و درون یک خانواده رشد کرده است. پس در اینجا نقش پدر و مادر و رسالت اولیاء و مربیان به خوبی روشن میشود.
یکی از ویژگیهای اندیشه تربیتی امام آن است که ایشان، تربیت معنوی را نگین انواع تربیت میدانستند یعنی در میان تربیت اجتماعی، عقلانی، سیاسی و انواع دیگر تربیت برای تربیت معنوی ارزش خاص قائل بودند زیرا اگر کسی تربیت عقلانی شود ولی تربیت معنوی نیابد عقل او زائل میشود.
حضرت علیu در این زمینه میفرمایند:
به خدا قسم اگر تقوا نبود، من زیرکترین مرد عرب بودم.
گفته ایشان به این معناست که به خاطر تقوا میبایست دروغ، نفاق، تعلق و رذایل اخلاقی را کنار گذاشت و اگر تقوای الهی باشد مانع از انجام این رذایل میگردد.
یکی دیگر از ویژگیهای تربیتی امام این بود که اعتقاد داشتند تربیت باید تدریجی باشد تا اثرگذار باشد تربیت اگر دفعی باشد اثر آنی در فرد داشته، این تربیت هرگز برای او ملکه نخواهد شد[۴۳].
اهمیت امام به کودک و خانواده
امام(ره) ارزش زیادی برای کودکان قائل بودند. دختر امام نقل میکند:
«زمانی که خدمت امام رسیدیم، ایشان سؤال کردند چرا حسین (نوه امام) را نیاوردید؟ گفتم او شلوغ میکند. اما فرمودند شلوغی برای کودک بد نیست چیز خوبی است.»
امام در اوج کمال خود به این واقعیات دوران کودکی معتقد بودند و هرگز کودکان و تربیت صحیح آنها را از نظر دور نداشتند.
این گفته همسر امام که امام برای من ارزش زیادی قائل بودند و تا من سرسفره نمینشستم غذا نمیخوردند، یا اینکه امام در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائهی ادب نمی کردند یا اینکه یادگار امام نقل کرده بودند که برخورد امام با خانواده خود بعد از انقلاب هیچ فرقی نکرده بلکه مهربانتر هم شده بودند، تأیید دیگری است که کمال امام موجب فاصله گرفتن ایشان از واقعیات انسانی نشده است و هرگز در هیچ شرایطی خانواده را فراموش نکرده و نسبت به تکتک اعضاء خانواده با محبت برخورد مینموند[۴۴].
عاملان تربیت
کسانیکه در تربیت کودک نقش دارند به سه دسته تقسیم میشوند. دسته اول که همان والدین هستند عاملان اصلی تربیت میباشند و مهمترین نقش را در پرورش کودک برعهده دارند. والدین از یک سو عامل وراثتند و از سوی دیگر عامل محیطی میباشند. از جنبه وراثت خصایص زیادی را از خود و اجدادشان به کودک منتقل میکنند. از جنبه محیط نیز وجود پدر و مادر نخستین مدرسه برای کودک است که در آن مدرسه کودک ارزشهای عالی، آزادگی و خلق و خوی پسندیده و یا بالعکس کجخلقیها و سستیها را میآموزد.
البته ناگفته پیداست که سهم مادر در این امر به مراتب بیشتر از پدر است. به خصوص در سالهای اولیه زندگی کودک که تنها تکیهگاهش مادر است.
در مورد اهمیت نقش والدین میتوان گفت از حدود ۹۵هزار ساعت زندگی کودک تا پایان ۱۱ سالگی حدود ۵هزار ساعت آن را در مدرسه گذرانده و باقی آن را که حدود ۹۰هزار ساعت است در کنار والدین و در محیط خانواده است.
دومین گروهی که در تربیت کودک سهیم میباشند، افراد اجتماعاند. از جمله، عمو، عمه، دائی، معلم، مدیر، همکلاسیها، بقال، کتابفروش و … میباشند.
آخرین دستهای که در اینجا مدنظر است وسائل ارتباط جمعی همچون رادیو، تلویزیون، روزنامه و … میباشد. موجودات غیرانسانی چون گیاه و حیوان و جماد به گونههای مختلف در زندگی انسان تأثیرگذار هستند. همچنین میتوان به تحولات طبیعی همچون زلزلهها، فصول و … اشاره کرده که این تحولات طبیعی در نحوه زندگی و طرز فکر و رفتار مؤثرند و در حقیقت زندگی انسان تابع این تحولات طبیعی میباشد[۴۵].
مسئولیت پدر و مادر
همانطور که در قبل اشاره شد یک دسته از عاملان تربیت والدیناند که تأثیربسزایی در تربیت کودک دارند. پدر و مادر از نظر اسلام مقام بسیار بلندی دارند. خدا و پیامبر و ائمهu در دهها آیه و روایت درباره آنها سفارشات اکیدی فرمودهاند و احسان و نیکیکردن به آنها بهترین عبادات به حساب میآید.
از باب نمونه در قرآن کریم آمده است که:
پروردگارت حکم کرده که جز او کسی را پرستش نکنید و درباره پدر و مادر احسان کنید (اسراء ۲۵)
اکنون این سؤال مطرح است که پدر و مادر این مقام و مرتبه را چگونه پیدا کردهاند؟ آیا خداوند این مقام را به آنها عطا کرده یا در قبال کار ارزندهای به آنها بخشیده است. مگر پدر و مادر چه خدمتی به فرزندان میکنند که لایق این همه سفارش شدهاند؟
پدر در اثر غریزه جنسی تحریک شده و سلول زندهای را به رحم مادر منتقل میکند، سلول تازه وارد در رحم مادر، با سلولی از جانب پدر ترکیب شده و موجود تازهای در رحم مادر پرورش مییابد و بعد از نه ماه بصورت طفلی کوچک پا به عرصه حیات گذاشته و مادر به او شیر و غذا داده و تا مدتی از او مراقبت میکند و در این مراحل پدر مخارج خانواده را تأمین میکند و از آنها حمایت می کند.
آیا پدر و مادر وظیفهای دیگر غیر از این امور برعهده ندارند و به صرف همین امور به چنین مقام والایی رسیدهاند. و فقط پدر و مادر برگردن فرزندانشان حق دارند و فرزندان حقی برگردن والدین ندارند، مسلماً هیچکس چنین حق یک طرفهای را نمیپذیرد. در احادیث وارده از معصومینu حقوقی برای فرزندان ذکر شده است که پدر و مادر ملزم به انجام آنها هستند از باب نمونه:
پیغمبر اکرمe فرمودند: چنانکه فرزند در اثر نافرمانی، عاق پدر و مادر شود پدر و مادر نیز ممکن است در اثر عدم انجام وظیفه عاق فرزند شوند[۴۶].
در حقیقت سعادت و شقاوت هر فردی در آینده به کیفیت پرورش او بستگی دارد و این امر بزرگ برعهده پدر و مادر نهاده شده است.
و پدر و مادری به همین معناست. مخصوصاً مادر در این مورد از اهمیت بیشتری برخوردار است بطوریکه حتی خوراک و رفتار او در دوران بارداری، بر تربیت طفل تأثیر میگذارد.
پدر و مادری که به تعلیم و تربیت فرزند خود توجه نشان نداده و با رفتار اشتباه خود کودک را از مسیر حقیقی منحرف سازند بزرگترین خیانت را در حق فرزندشان نمودهاند. پدر و مادر همانطور که در مقابل فرزند مسئولند، مسئولیتی نیز در قبال اجتماع دارند چون کودکان امروز، مردان و زنان آینده خواهند بود و جامعه فردا از همین افراد ساخته میشود و هر درسی را که امروز میآموزند میبایست فردا تحویل دهند. اگر امروز کودکانمان تربیت صحیحی داشته باشند جامعهی فردا جامعهای صالح و پیشرفته خواهد بود وا گر نسل امروز با برنامههای غلط و نادرست پرورش یابد اجتماع آینده، اجتماع فاسدی خواهد شد.
حضرت علیu میفرماید: فرزند بد، شرافت پدر و مادر را ویران میسازد و بازماندگانی را رسوا میکند[۴۷].
تربیت با عمل
بسیاری از پدران و مادران تربیت را به پند و اندرز میدانند و گمان میکنند که فقط هنگامی که با بچهها مشغول صحبت و امر و نهی هستند در حال تربیت فرزندان هستند و زمانی که کودک سخن نمیگوید و سخنان والدین را نمیفهمد قابل تربیت نیست برهمین اساس کودک خردسال را قابل تربیت نمیدانند و میگویند هنوز بچه است و چیزی نمیفهمد و تربیت کودک را زمانی آغاز میکنند که بچه به سن رشد و تغییر رسیده باشد و خوب و بد را از هم تشخیص دهد در حالیکه این عقیده در کل اشتباه است.
کودک از همان آغاز ولادت مشغول شکل گرفتن و تربیت شدن است او در تمام لحظات زندگی تدریجاً بزرگ میشود و شکل می گیرد و اعصاب و مغز حساس و ظریف کودک از همان آغاز مانند یک دستگاه فیلمبرداری از تمام حوادث فیلمبرداری میکند و بدینگونه پرورش مییابد.
یک بعد از معاشرت خوب با فرزند، به اعمال و رفتار خاص والدین و برخورد متقابل با آنها بستگی دارد. نیروی تقلید کودک بسیار بالاست و هرآنچه را که در اطرافش اتفاق میافتد دریافت می کند و گاهی ممکن است بعضی از آن اعمال و رفتارها را به میدان عمل بیاورد. پس والدین باید به این امر مهم توجه کرده و با بیاعتنایی از کنار آن نگذرند و نگویند که بچه چه میفهمد و او هنوز آنقدر رشد نکرده که بد و خوب را از هم تشخیص دهد. این سخنان از سادگی و عدم درایت والدین گرفته میشود و آنها نمیدانند که این بیاعتنایی به کودک در آینده چه انعکاس بدی خواهد داشت و چه تأثیری در بافت و ساختار فرهنگی و اخلاقی او بوجود میآورد.
هدف اصلی اسلام سالم نگاه داشتن نسل میباشد بنابراین برنامههای لطیف و دقیقی برای پاک نگه داشتن خانوادهها بیان داشته است و حتی گاهی نکتهای که از نظر ما مهم نبوده از نظر اسلام قابل توجه و مهم بوده است، پس باید این برنامهها دقیق را در طول زندگی همانگونه که اسلام بیان کرده به کار برد تا صاحب نسلی پاک و منزه گردیم. کودک یک مقلد کامل است به اعمال و رفتار و اخلاق پدر و مادر و سایرین نگاه میکند و از آنها تقلید میکند. او به پدر و مادر به دیده احترام نگاه میکند و اعمال و رفتار خود را مطابق آنها قرار داده و از آنها سرمشق میگیرد کودک وجود بیشکل خود را ا الگوی پدر و مادر تطبیق میکند و آنرا میسازد او تنها به کردار بزرگترها نگاه میکند و به گفتار و پند و اندرز توجهی نمیکند و اگر کردار با گفتار مطابق نبود کردار را ترجیح خواهد داد.
پس بر والدین لازم است که ابتدا به اصلاح خود بپردازند و اگر عیبی در رفتار و کردارشان است آنرا برطرف نمایند و خود را با صفات پسندیده بیارایند سپس به تولد کودک و تولید نسل اقدام کنند[۴۸].
امام علیu در این زمینه میفرمایند:
اگر خواستی دیگران را اصلاح کنی ابتدا خودت را اصلاح کن، اینکه بخواهی دیگران را اصلاح کنی و خودت فاسد باشی بزرگترین عیب است[۴۹].
پرهیز از اختلافات خانوادگی
کانون خانواده آشیانه کودک است و کودک خود را وابسته به خانواده میداند و به آن دلگرم است اگر پدر و مادر با هم صمیمی باشند و در خانه محیطی گرم و باصفا ایجاد کنند کودک در آن خانه احساس آرامش کرده و استعدادهای درونی خود را شکوفا میکند.