نتیجه به طور کلی این بود که رشد ارزش افزوده اقتصادی منتج به بازده سهام بیشتری در سالهای بعد در صورت استفاده از دادههای برش مقطعی[۵۰] نمیشود(Farsio et al,2000,145).
مرحله بعدی تحقیق، بررسی رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهام بود. با بهره گرفتن از اطلاعات نمونه اول و دوم، رابطه بین بازده سهام و ارزش افزوده اقتصادی برای سال ۱۹۹۸ میلادی بررسی شد. نتیجه بیانگر رابطه مثبت و ضعیفی بین دو متغیر بود. هر چند که برای هر دو نمونه ارتباط ضعیف است اما شرکتهای اقتصاد جدید بر مدل اثر میگذارند.
از عوامل مهم در پیشبینی بازده سهام سود هر سهم است. در نظر گرفتن سود هر سهم و ارزش افزوده اقتصادی به طور همزمان ۹۹درصد از تغییرات در بازده سهام را توضیح میدهد. در حالیکه ارزش افزوده اقتصادی به تنهایی دارای قدرت توضیحی، ۷درصد است .
مرحله آخر تحقیق بررسی رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهام برای سالهای ۱۹۹۸-۱۹۹۴ میلادی برای نمونه سوم بود که همچنین شرکتهای اقتصاد قدیم از اقتصاد جدید تفکیک شدند. نتیجه این بود که رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهام برای هر کدام از این شرکتها منفی است.
چن و داد (۲۰۰۱)، در طی تحقیقی رابطه بین سود عملیاتی، سود باقیمانده و ارزش افزوده اقتصادی با بازده سهام را برای نمونهای شامل ۶۶۸۳ شرکت آمریکایی برای دوره زمانی ۲۰۰۱-۱۹۹۲ میلادی بررسی کردند. در این تحقیق، از مدل استیون و هریس استفاده شد. استیون[۵۱] و هریس (۱۹۹۱) مدل ارزیابی ارائه کردهاند که سطوح سود و تغییرات سود را به بازده سهام به صورت زیر مرتبط میسازد:
= قیمت هر سهم شرکت j در زمان t.
= سود تقیسمی هر سهم شرکت j در دوره زمانی t.
= قیمت هر سهم شرکت j در زمان ۱- t.
= تغییر در سود هر سهم شرکت j از دوره زمانی ۱-t تا t.
= سود هر سهم شرکت j در زمان t.
K = عامل ضریبدار موزون برای متغیرهای مستقل براساس قیمت سهام در ابتدای دوره
نتیجه تحقیق نشان داد که سود عملیاتی دارای بیشترین همبستگی با بازده سهام است. این تحقیق همچنین نشان داد که سود باقیمانده دارای محتوای فزاینده اطلاعاتی بیشتری نسبت به سود عملیاتی است. بنابراین، در نظر گرفتن هزینه تأمین مالی از طریق صاحبان سهام در محاسبه سود، عاملی مؤثر در افزایش ارزش است. محتوای فزاینده اطلاعاتی ارزش افزوده اقتصادی بیش از سود باقیمانده و سود عملیاتی است. بنابراین شرکتها میتوانند با اجرای سیستم مدیریت مالی ارزش افزوده اقتصادی از منافع آن بهرهمند شوند. اما این منافع باید بیش از هزینههای سنگین بکارگیری سیستم مدیریت مالی ارزش افزوده اقتصادی باشد. از آنجاییکه ارزش افزوده اقتصادی تنها در بخش تعدیلاتی که توسط استیوارت مطرح شده است، از سود باقیمانده متفاوت است، شرکتها میتوانند با بهره گرفتن از معیار عملکرد سود باقیمانده از بسیاری ازاین منافع بهرهمند شوند در عین حال که هزینههای پیادهسازی را کاهش میدهد.
هال و برومر (۲۰۰۱)، رابطه بین اهرم مالی و ۲۸ معیار ارزیابی عملکرد داخلی را برای ۱۳۵ شرکت در دوره زمانی ۱۹۹۹-۱۹۹۰ میلادی بررسی کرد. ارزش افزوده اقتصادی، ارزش افزوده اقتصادی استاندارد شده ، بازده داراییها، جریان نقدی آزاد ، سود هر سهم، سود تقسیمی هر سهم، نسبت جاری، اهرممالی و اهرم عملیاتی از مهمترین معیارهای ارزیابی عملکرد داخلی بود که در پژوهش آنان مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل اطلاعات با بهره گرفتن از روش رگرسیون نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی، بازده داراییها، جریان نقدی آزاد ، سودتقسیمیهر سهم و سود هر سهم به ترتیب دارای بیشترین ارتباط با اهرم مالی بود و ارتباط بقیه معیارهای ارزیابی عملکرد داخلی، معنادار نبود. (Hall& Brummer.2001.98)
ویور (۲۰۰۱)، در تحقیقی دلایل استفاده شرکتها از ارزش افزوده اقتصادی را برای ۸۹ شرکت بررسی کرد. اطلاعات با بهره گرفتن از پرسشنامه جمع آوری شد. نتایج نشان دهنده ۱۱ دلیل برای پذیرش ارزش افزوده اقتصادی بود که مهمترین دلیل، تقویت سیستم مدیریت مالی است. چهار دلیل مهمتر بعدی: تقویت معیارهای پاداش، ارتباط ارزش افزوده اقتصادی با قیمت سهام، جریانهای نقدی و ارزش فعلی خالص بودند. این تحقیق نشان داد که شرکتها به تنهایی از ارزش افزوده اقتصادی استفاده نمیکنند بلکه آن را همراه با بقیه معیارهای ارزیابی عملکرد استفاده میکنند. قبل از پذیرش ارزش افزوده اقتصادی، عملکرد بر مبنای معیارهای سنتی حسابداری ارزیابی میشد که سود خالص، سود هر سهم، سود عملیاتی، قیمت سهام، فروش و نرخ رشد فروش مهمترین این معیارها هستند(Weaver,2001,59).
شیخ الاسلامی (۲۰۰۱)، در تحقیقی توانایی ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده بازار را برای توضیح تغییرات مقطعی در اجزای حقوق مدیریت رده بالا را برای نمونهای شامل ۱۸۴ شرکت آمریکایی در سال ۱۹۹۶ میلادی بررسی کرد. اطلاعات تحقیق از پایگاه اطلاعاتی استیوارت گردآوری شد. استیوارت ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده بازار را برای ۱۰۰۰ شرکت محاسبه میکند که این شرکتها از بزرگترین شرکتهای سهامی آمریکایی به غیر از سازمانهای مالی و خدمات عمومی هستند. نتیجه تحقیق شیخ الاسلامی نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده بازار دارای رابطه مثبت و معناداری با حقوق پایه، پاداش نقدی و پاداش بلندمدت هستند. اگر چه هر دو دارای رابطه مثبت و معنادار هستند اما ارزش افزوده اقتصادی دارای رابطه بیشتری با اجزاء حقوق است .(Sheikholeslami,2001,16)
ماچوگا و همکاران (۲۰۰۲) در پژوهشی محتوای اطلاعاتی ارزش افزوده اقتصادی در پیشبینی سود هر سهم را برای نمونهای شامل ۴۳۸۲ شرکت آمریکایی برای سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶ بررسی کردند. در این تحقیق ،توانایی ارزش افزوده اقتصادی، سود دوره جاری، جریانهای نقدی و بازده برای پیشبینی سود هر سهم بررسی شد . تجزیه و تحلیل اطلاعات با بهره گرفتن از روش رگرسیون نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی نسبت به جریان نقدی عملیاتی، معوقهها و بازده در پیشبینی سود دارای محتوای فزاینده اطلاعاتی است. در مرحله دیگری از تحقیق، رابطه ارزش افزوده اقتصادی، سود دوره جاری، جریانهای نقدی و بازده با خطای پیشبینی سود هر سهم، بررسی شد که توسط تحلیلگران اوراق بهادار انجام میشود.
نتیجه نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی دارای محتوای فزاینده اطلاعاتی و رابطه معنادار با خطای پیشبینی سود هر سهم است(Machuga et al.,2002,59).
پیکسوتو (۲۰۰۲) محتوای اطلاعاتی ارزش افزوده اقتصادی را در توضیح تغییرات ارزش افزوده بازار را برای نمونهای شامل ۳۹ شرکت پرتغالی طی دوره زمانی ۱۹۹۸-۱۹۹۵ میلادی بررسی و با محتوای اطلاعاتی سود خالص و سود عملیاتی مقایسه کرد. بررسی محتوای نسبی اطلاعاتی نشان داد که سود خالص نسبت به بقیه متغیرها، توانایی بیشتری در توضیح تغییرات ارزش افزوده بازار دارد هر چند که رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده بازار معنادار است (Peixoto,2002,21).
بیک و کیم (۲۰۰۲) رابطه بین پاداش و عملکرد اندازهگیری شده با ارزش افزوده اقتصادی را در طی دوره زمانی ۱۹۹۸-۱۹۹۶ میلادی بررسی کردند. دادههای تحقیق آنان از پایگاه اطلاعاتی استاندارد و پورز جمع آوری شد. با حذف شرکتهایی که اطلاعات آنها در دسترس نبود، تعداد ۳۲۹ شرکت به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شد. نخستین سؤال مورد بررسی این ،بود که آیا پاداشهای انگیزشی با ارزش افزوده اقتصادی رابطه دارد یا خیر؟ متغیرهای مستقل برای بررسی این سؤال عبارت بود از: حقوق نقدی و غیر نقدی، پاداش، سهام محدود شده و ارزش حق اختیار سهامی که تضمین شده است. برای کنترل اثر نوع صنعت و اندازه شرکت، ۲۸ متغیر مصنوعی به مدل اضافه شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات با بهره گرفتن از روش رگرسیون نشان داد که پاداش، سهام محدود شده و حق اختیار خرید سهام تضمین شده دارای رابطه مثبتی با ارزش افزوده اقتصادی است. رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و حقوق پایه منفی است که نشان میدهد حقوق ثابت اثری در انگیزش مدیران برای عملکرد بهتر ندارد. در مرحله بعدی تحقیق بررسی شد که آیا سهامداران از تضمین حق اختیار خرید سهام برای مدیران، بهرهمند میشوند یا خیر؟ حق اختیار خرید سهام درصد زیادی از طرحهای پاداش مدیران را تشکیل میدهد زیرا مشکلات نمایندگی بین مدیران و سهامداران را کاهش میدهد. ارزش حق اختیار خرید سهام از طریق مدل بلک[۵۲] و سکولز[۵۳](۱۹۸۱) تعدیل شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات نشان داد که رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و حق اختیار خرید سهام، مثبت است اما در سالی که حق اختیار خرید سهام تضمین میشود، تغییر ثروت سهامدار منفی است. بیک و کیم معتقدند که به صرفه نبودن طرحها از لحاظ اقتصادی یا تضمین حق اختیار خرید سهام به طور انحصاری، دلیل این ارتباط است(Beak& Kim,2002,5) .
تورتلا و براسکو (۲۰۰۳) در تحقیقی واکنش بازار را نسبت به ارزش افزوده اقتصادی به عنوان معیار جدید ارزیابی عملکرد بررسی کردند. نتیجه تحقیق آنها نشان داد که معرفی ارزش افزوده اقتصادی به بازار سبب ایجاد بازده غیرطبیعی، مثبت یا منفی، نمیشود. آنها دریافتند که شرکتها معمولا زمانی معیارهای ارزیابی عملکرد خود را تغییر داده و از ارزش افزوده اقتصادی برای ارزیابی عملکرد استفاده میکنند که عملکرد آنها در یک دوره طولانی مدت، نامناسب بوده است. بعد از پذیرش ارزش افزوده اقتصادی توسط این شرکتها عملکرد آنها در بلندمدت بهبود یافته است. ارزیابی عملکرد بر مبنای ارزش افزوده اقتصادی انگیزهای را برای مدیران ایجاد خواهد کرد که فعالیتهای سرمایهگذاری را توسعه داده و پروژهها را بیشتر از طریق بدهی تأمین مالی کنند(Tortella& Brusco,2003,275).
اسپارلینگ و تروی (۲۰۰۳) رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی و عملکرد سهام ۳۳ شرکت آمریکایی فعال در صنایع غذایی را بررسی کردند. دادههای تحقیق از پایگاه اطلاعاتی استرن استیوارت جمع آوری شد. آنها بررسی خود را برای دورههای زمانی ۳، ۵ و ۱۰ ساله انجام دادند. نتیجه تجزیه و تحلیل اطلاعات نشان داد که در هر سه دوره رابطه ارزش افزوده اقتصادی و عملکرد سهام بسیار ضعیف بود. در مرحله دیگر تحقیق، رابطه تغییرات در ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهامداران در دورههای زمانی ۳، ۵ و ۱۰ ساله بررسی شد. ارتباط معنادار بااهمیتی بین آنها مشاهده نشد هر چند که رابطه منفی بسیار ضعیفی در دوره زمانی ۳ ساله و رابطه مثبت بسیار ضعیفی برای دورههای زمانی طولانیتر وجود داشت Tuevey,2003,263) & ( Sparling.
باش و همکاران (۲۰۰۳) ،در پژوهشی با عنوان «آیا سود باقیمانده مبتنی بر ارزش بازار در مقایسه با سود باقیمانده مبتنی بر ارزش دفتری، معیار بهتری برای اندازهگیری عملکرد است؟»که در کنگره حسابداری اروپا در سال ۲۰۰۳ ارائه شد، به مطالعه سودهای باقیمانده مبتنی بر ارزش بازار و مقایسه آن با سود باقیمانده مبتنی بر ارزش دفتری پرداختند. نتایج پژوهش آنان نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده میتواند منجر به سرمایهگذاری کمتر از حد در پروژههای با خالص ارزش فعلی منفی شود(Bausch et al.,2003).
ورثینگتون و وست (۲۰۰۴) محتوای اطلاعاتی ارزش افزوده اقتصادی را برای ۱۱۰ شرکت استرالیایی برای سالهای ۱۹۹۸-۱۹۹۲ میلادی با محتوای اطلاعاتی سود باقیمانده، جریان نقدی عملیاتی و سود قبل از اقلام غیرمترقبه، مقایسه کردند. نتایج تحقیق نشان داد که در زمینه توضیح تغییرات بازده سهام، سود قبل از اقلام غیرمترقبه بهتر از سایر معیارها عمل میکند. در این تحقیق، سود قبل از اقلام غیر مترقبه و ارزش افزوده اقتصادی به ترتیب دارای بیشترین و کمترین ارتباط با بازده سهام بود. ضرایب R2 برای متغیرهای ارزش افزوده اقتصادی، جریان نقدی عملیاتی، سود باقیمانده و سود قبل از اقلام غیرمترقبه به ترتیب برابر با ۲۹/۱۴درصد، ۱/۱۸ درصد ، ۲۹/۱۹ درصد و ۶۷/۲۳ درصد بود که سود قبل از اقلام غیرمترقبه دارای بیشترین ارتباط با بازده سهام بود.
در محتوای فزاینده اطلاعاتی بررسی شد که آیا ارزش افزوده اقتصادی نسبت به سود باقیمانده و جریان نقدی عملیاتی، قدرت توضیح سود را بیشتر میکند یا خیر؟ تجزیه و تحلیل نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی دارای محتوای فزاینده اطلاعاتی بیشتری نسبت به سود باقیمانده و جریان نقدی عملیاتی است (Worthington& West,2004,236).
آلن ان بارجر و همکاران (۲۰۰۴) در تحقیقی با عنوان ساختار سرمایه و عملکرد شرکتها، را در صنعت بانکداری مورد بررسی قرارداده و از سود به عنوان شاخص عملکرد استفاده کرده اند. این تحقیق ثابت نمود که با بهره گرفتن از اهرم، هزینه نمایندگی کاهش و در نهایت عملکرد شرکت ها بهبود می یابد. این محقق درخاتمه پیشنهاد می نماید که تاثیر ابزارهای گوناگون بدهی درساختار سرمایه برعملکرد شرکت ها مورد بررسی قرارگیرد(Allen N. Berger and Wharton,2004).
فرگوسن و همکاران (۲۰۰۵) در پژوهشی با عنوان «آیا استفاده از معیار ارزش افزوده اقتصادی، فرایند سوددهی را در شرکتها بهبود می بخشد؟» به بررسی اثر پذیرش معیار ارزش افزوده اقتصادی بر ارزیابی عملکرد شرکتها پرداختند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که استفاده از معیار ارزش افزوده اقتصادی سبب بهبود فرایند سوددهی در شرکتها میشود(Fergosen et al.,2005,111.
وار (۲۰۰۵) در یک مطالعه تجربی، اثر تورم بر استفاده از معیار ارزش افزوده اقتصادی برای ارزیابی عملکرد شرکتها را مورد بررسی قرار داد. نتایج پژوهش وی نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی یک معیار قابل اتکا و اثربخش برای ارزیابی عملکرد مدیریت است. همچنین، تورم بهوسیله تأثیری که بر سود عملیاتی و هزینه سرمایه دارد، ارزش افزوده اقتصادی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد ( Warr,2005,135-136).
در سال ۲۰۰۵ تحقیقی توسط چو و پویک با عنوان بررسی ارتباط بین نو آوری ، کیفیت ، رشد، سودآوری و ارزش بازار انجام شد. هدف ار انجام چنین تحقیقی بررسی ارتباط میان کیفیت ، رشد، سودآوری و معیارهای عملکرد بازار بود . آن ها بسیار علاقمند بودند ببینند چه میزان از معیارهای عملکرد مالی تحت تاثیر، نوآوری و کیفیت می باشد. آن ها اطلاعات مالی برای سه سال متوالی ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ از پایگاه داده های موجود در بورس آمریکا جمع آوری نمودند . نکته جالبی که در این تحقیقات وجود داشت، استفاده از معیارهای غیر مالی از جمله کیفیت و نو آوری بود .
نتیجه تحقیق نشان دهنده این است که :
مزیت رقابتی تنها در اختیار شرکت هائی است که توانائی نوآوری و ارائه محصولات و خدمات با کیفیت بالا را تواما در یک زمان دارا می باشند .
همچنین شرکت هائی که در محصولات و خدمات خود دارای کیفیت می باشند ، سودآوری و نرخ رشد بیشتری تجربه می کنند و این ارتباط مستقیم بین معیارهای نو آوری ، کیفیت ، سودآوری و نرخ رشد را بیان می کند .در نتیجه این رشد و سودآوری ،قیمت بازار سهام تحت تاثیر قرار گرفته و آن را افزایش می دهد (Cho, H.J.&Pucik, V. 2005 ,26).
در سال ۲۰۰۵ تحقیقی توسط تیواری و ونکاتیشوارلو در شرکت های هندی صورت گرفته است .
آن ها به بررسی ارتباط بین ارزش شرکت و معیارهای عملکرد پرداخته اند .
آنها معیارهای عملکرد را در سه طبقه سودآوری ، جریان های نقدی و نرخ رشد طبقه بندی کرده و معتقدند که این معیارها می توانند ارزش ایجاد شده توسط شرکت برای سهامداران را نمایان سازند. سپس ۱۶۴ شرکت را از منابع مختلف به صورت تصادفی انتخاب کرده و اطلاعات مالی آنها را بین سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ مورد بررسی قرار داده اند . آن ها برای بررسی ارتباط آماری از مدل رگرسیون و همبستگی پیرسون استفاده نموده اند . نتایج تحقیق آنها بیان می کند که ارتباط نسبتا قوی و مثبتی بین ارزش شرکت و این معیارهای عملکرد وجود دارد فلذا می توان از این معیارها به عنوان معیارهای عملکرد مناسبی در جهت ارزیابی اینکه آیا شرکت در جهت افزایش ثروت گام برداشته است یا خیر استفاده نمود(v.tishvarlo.2005,45).
استین (۲۰۰۶) در پژوهشی ارزش افزوده اقتصادی را به عنوان معیاری برای سنجش عملکرد شرکتهای هوایی نیوزلند مورد بررسی قرار داد. نتایج پژوهش وی نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی به عنوان یک معیار برای قیمت گذاری و دیگر رویه های انحصاری در موسسه است(Austin,2006,148)
چنگ و همکاران (۲۰۰۶) در پژوهشی به بررسی اثر استفاده از شبکه اینترنت بر افزایش عملکرد مالی شرکت ها پرداختند. آنها در پژوهش خود برای اندازه گیری عملکرد از سه ابزار بررسی وقایع، ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده بازار استفاده کردند.نتایج پژوهش آنها نشان داد که استفاده از شبکه اینترنت موجب افزایش عملکرد مالی شرکت ها می شو ( Cheng et al,2006,6).
دراوهوزال (۲۰۰۸) به بررسی رابطه ساختار سرمایه و عملکرد شرکتهای موجود در صنعت انرژی جمهوری چک پرداخت.وی از اهرم مالی به عنوان معیار ساختار سرمایه و از جریانات نقدی آزاد به عنوان معیار ارزیابی عملکرد استفاده نمود.او پس از تعیین ساختار سرمایه مطلوب برای این شرکتها به این نتیجه رسید که شرکتهای موجود در صنعت انرژی جمهوری چک، کمتر به تامین مالی از طریق استقراض از منابع بیرونی شرکت میپردازند و به همین دلیل عملکرد آنها از سطح عملکردی که میتواند با ساختار مطلوب سرمایه داشته باشند، پایینتر است(Drahovzal,2008,142).
مارگاریتیز و پسیلاکی(۲۰۰۹) در میان شرکت های تولیدی فرانسوی به بررسی رابطه بین ساختار سرمایه و عملکرد شرکت پرداختند. محققان برای اندازه گیری عملکرد شرکت های مورد بررسی از تکنیک تحلیل پوششی داده ها استفاده نمودند. آنها به دنبال این موضوع بودند که نسبت بدهی در شرکت های با کارایی بیشتر به چه صورت است. به عبارت دیگر،شرکت های کاراتر تمایل دارند بدهی بیشتر یا کمتریداشته باشند. نتیجه بیانگر آن بود که شرکت های با کارایی بیشتر تمایل به داشتن اهرم مالی بالاتری دارند( Margaritis, D. and Psillaki, M,2009,178)
۲-۷-۱-۱-جدول خلاصه نتایج پژوهش های خارجی
نام محقق | سال انجام تحقیق | فرضیات تحقیق | نتایج تحقیق |
استیوارت | ۱۹۹۱ |