یکی از عناصر سبک آفرین در سطح لغوی، گزینش واژگانی است.برای به دست آوردن دایرهی واژگانی یک شاعر باید دو مسئله را مدّ نظر داشته باشیم:
الف- بسامد و فراوانی واژههایی که در ساختار عمومی یک اثر تکرار میشود. این تکرار هم سطح فکری اثر را مشخّص میکند و هم توجه شاعر به گزینش واژگان را نشان میدهد.
ب- نوع ارتباط معنایی واژگان یا حوزهی واژگانی، به این معنی که واژگان به کار رفته از چه حوزهای هستند.
تکرار واژگان در یک اثر از دو محور قابل بررسی است:
الف- محور افقی؛ یعنی واژگان به وسیلهی همنشینی کنار هم ایجاد موسیقی خاصی میکنند که گاهی نیز آرایهی تکرار را به وجود میآورند.
ب- محور طولی یا عمودی اثر که میتوان آن را تکرار در زمانی واژه دانست که بعضی از این تکرارها سبک یک اثر و بعضی دیگر سطح فکری اثر را نشان میدهد و هم چنین نوع حساسیت و گزینش شاعر را به این نوع کلمات میرساند.
جدولهای مربوط به واژگان پر بسامد اشعار نجدی در پیوست نشان داده شده است.
جدولها و نمودارها نشان دهنده آن است که نجدی عناصر اربعه، فصول، رنگها و مظاهر طبیعت همچون باران، درخت، روز، زمین، برگ و … را که نماد سرزندگی و طراوت است در اشعارش بیشتر به کار برده است.
بیژن نجدی از میان عناصر اربعه، آب را که نماد رویش گیاهان و طبیعت و سرزندگی است با بسامد بسیار بالایی نسبت به خاک و باد و آتش به کار میبرد و این دید تازهی او را به طبیعت، انسان و اشیاء اطرافش نشان میدهد. او نویسندهای جستجوگر است که در ورای نگاهی که به پیرامونش دارد به کشف ارتباطهای میان عناصر میپردازد که از نظرها پنهان ماندهاند. در اشعار نجدی رنگها، نقش به سزایی ایفا میکنند. او با به کارگیری رنگهای متفاوت فضای سرد و غمگین و شاد و … را تداعی میکند.
نجدی با به کار بردن مظاهر طبیعت همچون درخت، برگ، زمین، باران و رودخانه با بسامدهای بالا ارتباطشان را با هم و حیات به خوبی به تصویر میکشد.نجدی نام حیوانات، درختان، گلها، کوهها، میوهها و… را برای زیباتر کردن اشعار خود برگزیده است.
مثل:
میوهها: سیب، انار، توت، موز، انجیر، هندوانه،نارگیل، توت سرخ، نارنج و انگور.
حیوانات: اسب، گاو، ماهی، پروانه، گوزن، آهو، موریانه، عقاب، پلنگ، مرغ ماهی خوار، فاخته، یوزپلنگ، گربه، شتر، قورباغه، خرچنگ، مگس، عنکبوت، بلدرچین.
گلها: گل سرخ، آفتاب گردان، اطلسی.
درختان: سپیدار، نخل، آبنوس، بید، گردو، خرما، زیتون، افرا.
کوهها: زاگرس، دماوند، البرز، الوند و کوههای دیلمان
کاربرد برخی از اصطلاحات پربسامد در اشعار نجدی
گفتم جنگلی بردریاست / درختی بر موج میروید که میوهاش یکی ماهی ست / نه بوی با تن مردهی ماهیها / پیکری گفتهام در خاک گلدانهاست / دختری با دستهای سبزش، برگ، با دلی گیاهانه میروید / در گلدان پشت پنجرهای / من گفتهام / نه با ترانه، کلمه، و یا خطوط نُت / من گفتهام با داس و شنیدهام که نه / نه، جنگلی بر دریا نیست / درختی نیست پشت پنجرهی قیر پوشیدهی دیوار / دخترانی امّا شنیدهام / با دستهای گریهتر از آغوش / زیر چتر آسمانتر از آبی / باز میگردند به خاک گلدانها / و پنجرهای ناگاه میروید در رویای ماهیها / با شیشههای پر از باران (همان: ۱۳)
۴-۱-۱-۱-۳ سطح نحوی (Syntactical)یا سبک شناسی جمله
سبک شناسی در سطح نحوی به بزرگترین ساخت زبان توجه دارد و شکل ساختمندی آن را مورد بررسی قرار میدهد و اجزا را بر اساس ساخت ارزیابی میکند. از نظر معناشناسی هیچ کلمهای بیرون از ساخت جمله معنا ندارد. روابط اجزای جمله است که معنا را به وجود میآورد، پس برای درک سبک یک اثر باید حوزهی معناشناسی واژهها را بررسی کرد که در سطح جمله چگونه معناها را بوجود میآورند، بنابراین در سطح نحوی آنچه که مهم است، روابط همنشینی کلمات است. هر نویسنده و شاعری، با رفتاری که نسبت به زبان دارد، میتواند در چارچوب امکانات زبانی، ساختار ویژهای را به دست آورد، به عبارت دیگر هر شاعری گفتار خود را از دل زبان به دست میآورد. بر این اساس نوع رفتار شاعر با زبان، ایجاد نوعی سبک میکند. سبک نه در واژه، بلکه در ساختار کلی جمله به دست میآید. سطح نحوی، سومین سطح از سطح زبانی خصوصیت سبکی است. در این سطح، نوسانات زبانی باید مورد توجه قرار گیرد که شاعر چگونه سبک خود را شکل میدهد.
۴-۱-۱-۱-۳ – ۱ ترکیب سازی واژگانی
ترکیب سازی یکی از ویژگیهای عمومی و بنیادی زبان است. زبان چه در شکل متعارف و ارجاعی که معطوف به ارتباط است و چه در شکل ادبی و زیبایی شناختی که معطوف به خود است، تمایل به ترکیب سازی واژگانی دارد. ترکیب واژهها در محور همنشینی به کمک نقش نمای اضافه، نه تنها مضامین و مفاهیم اندیشگانی را فشرده میکند، بلکه در صورت بندی و شکل آفرینی زبان ادبی بسیار مؤثر است. ترکیب سازیهای بدیع، که نوعی رفتار با زبان است نه تنها ساختار نحوی زبان را شکل میدهند بلکه میتوانند به نوعی هنجار کهنهی زبان سنت ادبی را بشکنند و شکل تازهای خلق کنند.
در سبک شناسی، ترکیب سازی واژگانی را در دو سطح بررسی میکنند :
الف – سطح زبانی ب – سطح ادبی ، در سطح زبانی، بیشتر به ساختار ترکیبی واژهها توجه میشود و در سطح ادبی به ساختار ادبی و زیباشناختی ترکیبات. ترکیباتی همچون : سیلابهای گم، مزرعهی خون، دیوارهای ترنجبین، ستارهی عیسی، آتش زرتشت، نخل عزا و….
اگر چه ترکیب هستند اما با ترکیباتی مثل : غرور نخل، متروک گهوارهها، سرنوشت علف، مشتهای موج، خیال بافی ماهیها و…… از نظر زیبایی شناختی متفاوتند.
در اشعار نجدی هم ترکیبات تازه و خلّاق دیده میشود و هم ترکیبات مستعمل سنّت ادبی که به برخی از آن شواهد در اشعار نجدی اشاره میشود:
۴-۱-۱-۱-۳ -۲ ترکیبات خلّاق و تازه
پاییز، سپیده دمیست نمناک / در ضیافت خاک (همان:۲۶)
شنیدهام که میگذرم / در شولای باران دیگر(همان:۱۹۷)
حتّا یک قطرهی خون / که نوک بی گناهش تکیه داده به زخم زمین (همان:۲۱۲)
در گوشههای این تاریک بی تقویم / و این بزاق مرگ، هندسهی عنکبوت
و تار واژههای سکوت / سوگند میخورم(همان:۲۲۹)
مثالهای دیگر : بهار اهانت، نابافتهی عشق، نیرنگ شب، صبح گاه دود، کوچه باغ ذهن، بی قراری دریا، استخوان زمستان، وقار صخره، جوانی آرنج، رؤیای ابریشم، میعادگاه مرغابی، وسوسهی روئیدن، شرمندهی تیغ و…
۴-۱-۱-۱-۳ -۳ ترکیبات اضافی
پرندهی خواب(۱۸)، سنگدلی دهکده(۱۶)، خطوط لوقا(۲۰)، تن پوش غروب(۱۶)، نیم رخ تابستان(۱۶)، دانههای مروارید(۲۲) ،زیارت داس (۳۰)، زخم زمین (۳۳)پسر عموی سپیدار (۳۵)، برادههای خون (۳۴)، دریاچههای زخم (۴۰)، رؤیای کوچ (۴۷)، دریاچههای کتان (۸۸)، جرزهای موسیقی (۱۰۷)
۴-۱-۱-۱-۳ -۴ ترکیبات وصفی
آیا چه رفت بر روستای من / جزیرهی مصلوب دریاها؟(همان:۲۶)
چقدر بودن بی این قرن، خوشبختی است/ از کوله پشتی مادرانه میافتد/ گریهی کودکانهی روی گِل (همان:۱۰۷)
مردی به جنگل رسیده است/ با پیالهای از نور/ با خشم از تاریکی/ زمزمهی جاودانیجنگل (همان:۱۸۵)
مثالهای دیگر : قطرهی پهناور (۱۸۶)، آفتاب گردان خسته (۱۸۸)، باغچهی بی قرار (۱۹۵)، توت پیر (۱۹۶)، پولک غمگین (۱۹۸)، عمق ابریشمین (۲۱۰)، خاتون سوگوار (۲۱۹)، حاشیههای مأیوس (۱۴)، دستهای ناپاکان (۴۵)، جنگلهای با شکوه (۱۴)، حضور مهربان (۱۷)، یال ابریشمی (۲)، محاصرهی انبوه (۲۱)
۴-۱-۱-۱-۳ -۵ ساختار نامتعارف جمله
«از نظر نحوی، هر یک از اجزای جمله، جایگاه خاص خود را دارند. چنان که جایگاه « نهاد» در آغاز و جایگاه «فعل» در پایان جمله است و «مسند» پیش از فعل «اسنادی» و پس از نهاد و در صورت وجود «قید» یا متمم، پس از آن واقع میشود.
جایگاه «مفعول» نیز در جمله پس از نهاد و پیش از فعل است و… اما این ارکان در شعر، به دلایلی همچون عامل وزن و قافیه و نیز اصل غافلگیری، جابهجا میشوند و جایگاه اصلی خود را از دست میدهند. این جا به جایی سبب میشود که خواننده از حال و هوای روحی خود خارج شود و از نظرگاه مشترک با شاعر به موضوع نگاه کند و این جهت گیری مشترک ، موجد جّو ذهنی همسانی میان شاعر و خواننده میشود. البته این سازگار کلامی را زبان مشروط در اختیار گوینده قرار میدهد، مشروط به این که ساختار از اجباری زبان خارج نشود» (مهاجر و محمد نبوی، ۱۳۸۶ : ۵۵ – ۵۴).
در اشعار نجدی نیز گاه ساختار غیر متعارف جمله به چشم میخورد، ساختارهای نامتعارفی که تصاویر شاعرانگی اشعارش را دو چندان میکند.
نمونههایی از ساختار غیر متعارف جمله در اشعار نجدی
تقدیم فعل
بگذار قدم زنان و شرمنده بگذرم / از ستون خلوت روزنامهی عصر (نجدی،۱۳۵:۱۳۸۰)
شنیدهام که مرا بی صدا / بی سایه دیدهاید / گیوه از ابر(همان:۱۹۷ )
نشسته کنار ردیف گلدانها / که خاک شان را / باد برادههای خون تو برده است(همان:۳۴)
گفتم جنگلی بردریاست / درختی بر موج میروید که میوهاش یکی ماهی ست(همان:۱۲)
میبارد از سرمای تنم بر قندیلهای بلند این بی فصل(همان:۱۱۰)
تأخیر نهاد
بررسی سبک شناختی اشعار سه تن از شاعران شرق گیلان- فایل ۱۰