ایمن، مضطرب – دو سو گرا (مقاوم)، اجتنابی – مضطرب، و گم گشته/ در هم ریخته (آینورث، بلهار، واترز و وال، ۱۹۷۸؛ مین و سولومون، ۱۹۹۰). بعضی از اندازهگیریها به منظور مطالعه الگوهایی در ارتباطات دلبستگی در کودکان بزرگتر، دانشجویان و بزرگسالان، عموماً با تمرکز زیاد روی فرآیندهای شناختی راهبردهای تدبیری دارند. تصورات جذاب بالبی (۱۹۸۰) در باره (محرومیت پردازش اطلاعات دفاعی) این اندازهها می توانند به بررسی گسستگی به عنوان شاهدی در پدیدههای مختلف زبان شناختی و رفتاری رسیدگی کنند. (e. j .، مین، کاپلان و کسیدی، ۱۹۸۵). در یک تغییر از سیستم مین از سنجش دلبستگی بزرگسال، بارتولومیو و هورو وتیز چهار طبقه از سبک دلبستگی بزرگسال پیشنهادی و معتبر را که به عنوان ایمن، پریشان، انفصالی و ترسان توصیف کردند.
(بارتولومیو، ۱۹۹۰؛ بارتولومیو و هورو وتیز، ۱۹۹۱؛ گریفین و بارتولومیو، ۱۹۹۴؛ هورو وتیز، روزنبرگ و بارتولومیو، ۱۹۹۳؛ شارف و بارتولومیو، ۱۹۹۴). مدل مفهومی بارتولومیو و ابزارهای سنجش به منظور شناخت و رفتار دلبستگی جاری درباره شکلهای دلبستگی همسالان، مادامی که کار مین در اختیار سنجش (حالتی از ذهن درباره دلبستگی بزرگسال)، با تمرکز بر روی ارتباطهای کودک – والد بود، طراحی شدهاند (مین، ۱۹۹۱؛ به نقل از کو و همکاران، ۱۹۹۵).
در صورتی که در کار بالبی (۱۹۶۹/ ۱۹۸۲، ۱۹۷۳، ۱۹۸۰)، آینورث، مین و دیگران هم چنین سیستم طبقه بندی بزرگسال بارتولومیو روی ساخت کار هازن و ، شیور و ارتباطشان، که مطالعه یی از چشم اندازه نظری – دلبستگی روی ارتباطهای رمانتیک بزرگسال داشتند، زمینه یابی شد (هازن و شافر، ۱۹۸۷، ۱۹۹۰؛ شاور، هازن و برادشو، ۱۹۸۸؛ شافرو هازن، ۱۹۸۸). برنان، شافر، و توبی (۱۹۹۱) مدل چهار طبقهای هورو ویتزو بارتولومیو را تکرار و تصدیق کردند و به علاوه یافتههای بالینی و روان سنجی را در حمایت آن متقاعد کردند (شکل ۱).
دیدگاه مثبت از شکلهای دلبستگی؛ اجتناب پایین
دلمشغول با ارتباطات دلبستگی و روابط | ایمن راحت با دلبستگی و خود مختاری |
دلبستگی ترسان و خود مختاری؛ اجتناب از لحاظ اجتماعی | انفصالی ارتباطات دلبستگی مهم |
دیدگاه منفی از شکل های دلبستگی؛ اجتناب بالا
نکته: این مدل مفهومی از لحاظ روان سنجی بوسیله مطالعاتی که دو بعد اساسی را نشان می دهد تکرار شده است:
(۱) ایمن – نا ایمن، با نا ایمنی گسترده در تناظر با دلبستگی ترسان و ، (۲) راهبردهای انطباق یا دفاع به کار برده شده توسط برخی آزمودنیها به منظور تعدیل ناقص نا ایمنی، اعتماد به خود وسواسی (سبک دلبستگی انفصالی)یا جستجوی خود وسواسی (سبک دلبستگی دلمشغول) اقتباس از بارتولومیو (۱۹۹۰)، برنان، شیور و توبی (۱۹۹۱)، بالبی (۱۹۷۳).
اگرچه بسیاری از نویسندهها سبک های دلبستگی به عنوان طبقات یا انواع نا پیوسته را مورد بحث قرار دادند، شواهد روان سنجی در تحقیق ذکر شده در بالا گرایش به حمایت مدل ترکیبی از دو بعدهای پیوستاری، با نمونه های نخستین چهار سبک عمده وصف شده که ترکیبات مختلفی از وضعیتهای این ابعاد را مجسم می کنند.
آنها با یک سبک دلبستگی ایمن غالب با نزدیکی و وابستگی به یکدیگر آسوده خاطر هستند، و قادرند چالش های جدید شخصیشان را بدون اضطراب ناتوان کننده جستجو کنند. آنها در هر دو شکل دلبستگی اضطرابی و اجتنابی پایین هستند. آنها با سبک دلبستگی اجتنابی- ترسان غالب بازداری و اضطراب قابل ملاحظه ای را نشان دادند، در نزدیکی یا وابستگی به یکدیگر و اعتماد به خود، سخت اعتماد پیدا کردن به خود و دیگران، نشان دادن اضطراب و اجتناب بالا، راحت نیستند. نمونه نخستین افراد اجتنابی- انفصالی اعتماد به خود وسواسی و انکار هر علاقه ای در نزدیکی یا آشنایی با شکل های دلبستگی را اثبات کردند. آنها اطلاعاتی که رفتارهای دلبستگی را راه اندازی می کنند (.i. e، از دیگران حمایت و مجاورت را جستجو کنید)، و اضطراب پایین و اجتناب بالا را نشان می دهند، خارج کردند. از سوی دیگر، تضادشان با سبک پریشان غالب رفتار دلبستگی غالباً وسواسی را برای جستجو و مهیا کردن مراقبت و نزدیکی آشکار می کند. این افراد اضطراب بالا همراه با اجتناب پایین را نشان می دهند (کو و همکاران، ۱۹۹۵).
۲ – ۱۲- دلبستگی و آسیب شناسی روانی در دوره نوجوانی
نوع رابطه دلبستگی فرد در دوران کودکی از عوامل مؤثر در ایجاد آسیب های روان شناختی در دورههای بعدی زندگی محسوب می شود بسیاری از پژوهشهای انجام شده در حیطه دلبستگی بخصوص در سالهای اخیر بر روی این نوع تاثیر متمرکز بودهاند. نتایج اغلب این تحقیقات نشان دادهاند که دلبستگی نا ایمن در دوران کودکی به اختلالهای روانی متعددی در دوره نوجوانی و جوانی منجر می شوند. در ذیل برخی از این اختلالها و نقش دلبستگی در ایجاد آنها بررسی می شود. (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
۲-۱۲-۱- اختلال رفتارهای ضد اجتماعی:
اسمال بون[۱۳۸] و دادز[۱۳۹] (۲۰۰۰) به بررسی رابطه بین دلبستگی و رفتار جنسی تحمیلی پرداختند. آنها دلبستگی دانشجویان پسر زیر دیپلم را با مادر و با پدر در دوران کودکی، و در دوره بزرگسالی، رفتارهای ضد اجتماعی، پرخاشگری، تجاوز جنسی را از طریق مقیاس های خود سنجی ارزیابی کردند. این نتایج نشان دادند که دلبستگی نا ایمن بخصوص دلبستگی اجتنابی جوان پسر با پدر در دوران کودکی به رفتارهای ضد اجتماعی و تجاوز جنسی منجر می شود. این یافتهها با فرضیههای جرم شناسی که مبتنی بر ارتباط بین تجارب آسیب زای اولیه خانوادگی با ارتکاب جرم در نوجوانی است، هماهنگ است. (همان منبع).
۲-۱۲-۲- اختلال بی اشتهایی روانی
یکی از اختلالهای روانی شایع در دوره نوجوانی بی اشتهایی روانی[۱۴۰] است. مطالعات تجربی و بالینی مؤید آنند که در افراد مبتلا به اختلالهای تغذیهای[۱۴۱] وجود دلبستگی نا ایمن مشترک و متداول است. بیشتر مطالعات بالینی به بررسی تعاملهای دختر – مادر پرداختهاند. وارد و همکاران (۲۰۰۱) کیفیت دلبستگی بیمارانی را که مبتلا به بی اشتهایی روانی شدید بودند و مادران آنها را مورد ارزیابی قرار دادند. دلبستگی ۲۰ بیمار جوان مبتلا به بی اشتهایی روانی و مادران آنها از طریق AAI بررسی شد.
وضعیت روان شناختی دختران جوان و مادران به وسیله متخصصان بالینی با تجربه درجه بندی شد. ۹۵% از دختران و ۸۳% از مادران در AAI نا ایمن درجه بندی شدند. ۷۹% از دختران و ۷۰% از مادران دلبسته انکار کننده یا فاصله جو بودند. در هر دو گروه (مادران و دختران) سطح کنشهای تأملی و اندیشیده پایین[۱۴۲] و نمرات آرمانی سازی[۱۴۳] بالا بود. همچنین شاخص فقدان حل نشده[۱۴۴] در مادران (۶۷%) بالا بود. بنابراین به خوبی می توان دریافت که در میان دانشجویان مبتلا به بی اشتهایی روانی سطح بالایی از نا ایمنی دلبستگی وجود دارد. و این در حالی است که مادران این دانشجویان نیز خود درجه بالاتری از نا ایمنی را نسبت به جمعیت بهنجار نشان می دهند. این احتمال وجود دارد که مشکل در پردازش هیجانی و فقدان حل نشده مادران به دختران آنها منتقل شود و سبب نابهنجاریهای روان شناختی در دوره نوجوانی بخصوص در جنس مونث گردد. اووربک[۱۴۵] و همکاران (۲۰۰۳) در پژوهشی که در مورد ۵۶۸ جوان ۱۹-۱۵ ساله مبتلا به اختلالات هیجانی انجام دادند به این یافته دست یافتند که بین دلبستگی والدین و اختلالات هیجانی دانشجویان رابطه معنی دار وجود دارد. (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
۲-۱۲-۳- اختلال افسردگی
یکی دیگر از اختلال های روانی شایع در میان دانشجویان افسردگی و در نهایت افکار انتحاری است. در زمینه افسردگی و رابطه آن با کیفیت دلبستگی نظریهها و پژوهشهای جالبی وجود دارد. پژوهشهای دی فیلیپپو و اورهولسر (۲۰۰۲) نشان داد که شروع و روند پیشروی نشانه های افسردگی توسط عوامل مختلف بین فردی دیگر تحت تاثیر قرار می گیرد. نظریه دلبستگی یک چهارچوب تحولی را برای درک ارتباط بین نشانه شناسی افسردگی و نا ایمنی دلبستگی جوان – والد و سپس به شریک احساس فراهم کرده است.
به همین دلیل در برخی از تحقیقات بر رابطه بین افسردگی با دلبستگی و سپس تاثیر این موضوع بر ارتباط با والدین و روابط احساسی فرد و در نهایت سازگاری زناشویی در آینده متمرکز شدهاند. دی فیلیپپو و همکارش در پژوهش این ارتباط را در ۸۴ بیمار جوان مبتلا به افسردگی بررسی کردند. دلبستگی اجتنابی (اما نه دلبستگی اضطرابی) واسطه ارتباط بین نشانه های افسردگی فعلی و خاطرات بیمار از روابطش با والد جنس مخالف بود. بنابراین با دستیابی به این یافتهها می توان با بهره گرفتن از نظریه دلبستگی به روی آوردهای درمان گری افسردگی در حیطه زناشویی و دیگر روابط احساسی طولانی مدت کمک کرد (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
۲-۱۲-۴- الگوهای رفتار مرضی در دوره نوجوانی
دلبستگی نا ایمن در دانشجویان با برخی الگوهای رفتار مرضی همراه است. الگوهایی که می توانند نشانه نا ایمنی جوان باشند لپس لی[۱۴۶] و همکاران (۲۰۰۰) برخی از این الگوهای رفتاری مرضی را تحت عنوان اعتماد به نفس وسواسی[۱۴۷]، مراقبت وسواسی[۱۴۸]، جستجوی مراقبت[۱۴۹] وسواسی و کناره گیری همراه با خشم[۱۵۰] مشخص کردند. مطالعات این محققان نشان داد که این الگوهای رفتاری پیش بینی کنندههای قوی برای نشانه شناسی بیماریهای روان شناختی و دلبستگی نا ایمن محسوب می شوند. از سوی دیگر آسیب شناسی دلبستگی و سبک دلبستگی نا ایمن مشاباً نشانه شناسی در بیماری را پیش بینی می کنند. چنانچه مطالعه میس ترز[۱۵۱] و میوریس[۱۵۲](۲۰۰۲) نیز ارتباط بین پرخاشگری دانشجویان را با سبک دلبستگی آنها نشان داد. یافتهها نشان داد ۳/۲۷% آزمودنیها خود را نا ایمن یعنی دلبسته اجتنابی و دو سو گرا طبقه بندی کرده بودند. بر اساس یافتهها در مجموع افراد دلبسته نا ایمن خشونت و خشم بیشتری در مقایسه با افراد دلبسته ایمن داشتند. (همان منبع).
۲-۱۲-۵- اختلال گسستگی[۱۵۳]
یکی دیگر از اختلال های روانی مهم که در دوره نوجوانی آشکار می شود و تحت تاثیر نا ایمنی دلبستگی است، اختلال گسستگی (تفرقی) است. وست[۱۵۴] و همکاران (۲۰۰۱) رابطه دلبستگی آشفته – سرگشته را با نشانه های گسستگی در دانشجویان دارای مشکلات روانشناختی ارزیابی کردند. نتایج حاکی از آن بود که پاسخ غیر قابل طبقه بندی و حل نشده مداوم به حوادث مرتبط با دلبستگی با نشانه شناسی گسستگی (تفرق) هم برای دختران و هم پسران هم بسته است. بنابراین سازمان نا یافتگی شناختی ممکن است یک متغیر واسطهای مهم بین اثرات حوادث اولیه و نشانههای اختلال گسستگی بعدی محسوب شود. والیس[۱۵۵] و استیل[۱۵۶](۲۰۰۱) در یکی از این مطالعات که در مورد ۳۹ جوان دچار اختلال روانی انجام شد، به این نتیجه دست یافتند که در میان آزمودنیها تعداد دانشجویان دلبسته ایمن بسیار اندک (۴=n) در حالی که دانشجویان دلبسته نا ایمن (۳۵=n) بسیار بالاتر است. در یک وهله دیگر از این تحقیق هنگامی که با آزمودنیها در مورد تعارضات حل نشده مربوط به فقدان و دلبستگی مصاحبه شد در ۵۹% از نمونه مشکلات ناشی از تجارب آسیب زا و فقدان باقی مانده و حل نشده بود. مطالعه هیس[۱۵۷] و مین (۲۰۰۰) نیز بر نقش حوادث آسیب زا و واکنش های حل نشده جوان در برابر حوادث تأکید می کند. بر اساس این پژوهش دلبستگی آشفته – سر گشته (D)، اختلالهای گسستگی (تفرقی) و پرخاش گری/ اغتشاش گر را در دوره کودکی و نوجوانی پیش بینی می کند. این یافتهها بر امکان استفاده از AAI در مداخلات درمانی دانشجویان به شدت آسیب دیده تأکید می کند. محور این نوع درمان گری بر تشکیل ارتباط ایمن و سالم با یک بزرگسال غیر تهدید آمیز[۱۵۸] استوار است. (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
۲-۱۳- پدیدههای دلبستگی و گسستگی
اگرچه بحث لیوتی برای همخوانی بین دلبستگی نا ایمن و اختلال گسستگی در اصطلاح ادبی دلبستگی والد – کودک بیان شده است، احتمالاً اینطور به نظر می رسد که سبک دلبستگی بزرگسال ترسان با انواعی از پدیدههای گسستگی که او بحث کرده بود ارتباط نزدیکی دارد. لیوتی وصف کرد بیماران دارای اختلال گسستگی خود را به عنوان افرادی که راجع به هر دو سیستم های رفتاری دلبستگی و مجادلهای (دیدگاه منفی از خود و دیگران) دارند. (۱۹۹۳، ۲۳۵. P).
او همچنین به تفصیل ترس و عدم اعتماد از خود، همسرش، و گاهی درمان گرش، و اختلال رفتاری، شناختی و هیجانی، که از برانگیختگی همزمان آن ترسها نتیجه می شود را توصیف کرد. رفتار (ترساندن و ترسان) در بخشی از مراقبتهای اولیه از کودکان گم گشته/ در هم ریخته که بوسیله لیوتی توصیف شده بود ممکن است بد رفتاری کودک را در بر داشته باشد؛ برای مثال، کارلسون، سیکتی، بارنت و برونوالد (۱۹۸۹ میزان نامتناسب بالایی از دلبستگی گم گشته/ در هم ریخته در نمونه هایشان از نوزادانی که مورد بد رفتاری قرار گرفته بودند را گزارش دادند).
ولی در این رشته از تحقیق روی کودکان مادرانی که از بحران رابطه دلبستگی شان، در مدت محرومیت یا فقدان شدید یا درست پیش از تولد کودکان منفعل رنج می بردند، تاکید دارد (اینورث و ایچ برگ، ۱۹۹۱؛ مین و هیس، ۱۹۹۰).
همچنین اینورث وایچ برگ نوزادان در هم ریخته/ گم گشته مادرانی که سوء استفاده فیزیکی، پایانه نزدیک بیماری، یا ارتباط با یک معتاد دارویی را تجربه کرده بودن، توصیف کردند. در این تحقیق هم که مین و هیس روی مادرانی که رفتار ترسان نسبت به آسیب یا فقدان حل نشده، یا هر نوع بخصوصی از آسیب را نشان داده بودند تأکید کردند.
این دیدگاه تقویت شده بوسیله آن یافتهای که داغدیدگی حل نشده در مادران، و نه محرومیت حل شده در آنها، با دلبستگی در هم ریخته/ گم گشته در نوزادان مرتبط است. (اینورث و ایچ برگ، ۱۹۹۱). این نوشته اشاره می کند که رفتار والدی که با استرس و تعارض حل نشده والدینی تعریف شده است شاید گم گشتگی و ترس در بچهها، و گذشته از این هر ترسی به بد رفتاری واقعی مرتبط باشد. بنابراین دلبستگی ترسان در بزرگسالان شاید یک نوع مفرطی از نا ایمنی فردی، که در آن ناتوانی در گرفتن پناه از قدرت دیگران در هر پریشانی (دلبستگی پریشانی) یا اعتماد به خود اجباری (دلبستگی انفصالی) را بیان کند (کو و همکاران، ۱۹۹۵).
۲-۱۴- ارتباط دلبستگی، گسستگی و تاریخچه خشونت کودکی:
دادهها برای این ایده که دلبستگی نا ایمن با سطوح افزایش یافتهای از گسستگی و به علاوه با، در کودکی در معرض خشونت قرار گرفتن مرتبط است را فراهم می کند. سطوح بالاتری از دلبستگی ایمن در آزمودنیهایی در معرض خشونت کمتر، قرار گرفتن و تجارب کمتر از دگر سان بینی محیط و خود، پیدا شده بود. برعکس، سبکهای دلبستگی نا ایمن با سطوح بالایی از گسستگی و گزارشاتی از در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران کودکی، پیش بینی شده بود. فریضه گسترش یافته به وسیله لیوتی (۱۹۹۲) که اختلالات گسستگی شدید با چندگانگی مرتبط هستند، مدلهای خود برانگیختگی طرحوارههای دلبستگی در هم ریخته با نتایج گزارش شده در این جا سازگار است. دلبستگی بزرگسال ترسان با اختلالات، در حافظه و تجاربی از دگر سان بینی خود و محیط به علاوه به وسیله تاریخچه خشونت کودکی، پیش بینی شده بود. اثر ۱۰% از خشونت در نمرات دلبستگی ترسان گزارش شد. الگوی نیم رخ گسستگی از خیزک دگر سان بینی خود/ محیط پیش بینی خط نشان افزایشی از آزمودنیهایی با سبک دلبستگی ترسان بود، که ۲۷% از کل نمونه و ۴۰% از آنها با نیمرخ گسستگی دگر سان بینی خود ساخته شده بود. به علاوه، در گسترش سطوح ترکیب اجتنابی – ترسان از اضطراب بالا (که به طور طبیعی رفتار دلبستگی را راه اندازی می کند) با اجتناب بالا، بحث لیوتی از (تناقضی که نمی تواند حل شود) که (ممکن است منتهی شود به از حال رفتن راهبردهای توجهی و رفتاری مشاهده شده در رفتار دلبستگی در هم ریخته/ گم گشته) را یادآوری می کند (لیوتی، ۱۹۹۲، ۱۹۸ . P)، یافتهها در ارتباط با الگوهای دیگر دلبستگی نا ایمن، همچنین با کارهای تجربی و نظری قبلی از لحاظ دلبستگی، سازگار بودند. نمرات دلبستگی پریشانی با جذب ارتباط مثبت داشتند، سازگاری مواد عامل گسستگی با محرک انفعالی، تعهد و حساسیت بالایی را بازتاب می کند. این مادهها ضعف یا فقدانی از نظارت درونی و کارکردهای کنترلی در طی بخشی از جذب شدید هیجانی در محیط، مانند فیلمها، طرحهای خبری، داستان های شخصی که بوسیله دیگران یا جمعی از پدیدهها گفته شده است، را توصیف می کنند. همین طور آزمودنی های پریشان یا مضطرب دو سو گرا در مطالعات قبلی فراوانی وسیعی از هیجان و اشکال در ارتباطات بین شخصی در تداخل با فعالیت های دیگر را گزارش دادند (هازن و شیور، ۱۹۸۹، ۱۹۹۰) و برای درمان مسایل میان فردی مرتبط با بیان گری و نزدیکی هیجانی مفرط را ارائه دادند (بارتولومیو و هورو وتیز، ۱۹۹۱؛ هورو وتیز، روزنبرگ، و بارتولومیو، ۱۹۹۳). نتایج برای آزمودنی های انفصالی تا اندازهای از آنچه پیش بینی شده بود متفاوت است، به هر حال با وجود این، آنها با اظهار برچ (۱۹۹۱) از گسلش تدافعی به عنوان نوعی از گسستگی و با مفهوم سازی کلی بالبی از انواع متفاوت پردازش اطلاعات محدود شده تدافعی، سازگار است. پیش بینی شده بود که، آنهایی که در دفع آگاهی هیجانات و انگیزش های مرتبط به دلبستگی تقلا می کنند در مسدود کردن محرک محیطی ماهرتر می شوند، و بنابراین فراوانی تجارب گسستگی جدایی را گزارش می دهند. این اثر به طور حاشیهای در نیم رخ تجزیه و تحلیل ارائه شده بود. پیش بینی بیشتر از سبک دلبستگی انفصالی گزارشی از تجربه کم گسستگی جذب بود. بنابراین آزمودنیهای دارای سبک انفصالی شکست های خود را (امتناع؟) به منظور جذب شدن در رویدادهای مملو از هیجان در اطرافشان، نسبت به فقدان کامل آگاهی از وقایع محیطی یا تجربه های مؤثر گزارش کردند. اعم از اینکه جدا کردن گسستگی یکی از شگفتی هاست، نسبت به یافتههای عمومی توانایی هیپنوتیزم بیشتر در میان آزمودنی های دارای گسستگی بالا یا بهره کشی شده، یک استثنا خواهد بود (اسپیگل، ۱۹۹۰، تلیجن، ۱۹۸۱). فقدان همبستگی بین دلبستگی انفصالی – نا ایمن و تاریخچه خشونت دوران کودکی می تواند در چندین راه مبتنی بر تحقیق و نظریه قبلی در دلبستگی، تفسیر شود. این به سادگی می تواند واقعیت داشته باشد که آزمودنیهای دارای رابطههای دلبستگی انفصالی ممکن نیست نسبت به آزمودنیهای دارای سبک دلبستگی ایمن سطوح بالایی از در معرض خشونت قرار گرفتن کودکی را داشته باشند. مطالعات قبلی الگوی مضطرب/ دو سو گرا با سردی، بی علاقگی، و رد کردن درمان از والدین، مادامی که ناسازگاری والدین با الگوی مضطرب/ دو سو گرا مرتبط بود، همخوانی دارد (کولینزورید، ۱۹۹۰؛ هازن و شیور، ۱۹۸۷). ممکن است الگوی دلبستگی انفصالی بازتابی از سازگاری بی ثمر، نبخشیدن، یا زندگی مسامحه کار، نسبت به یک محیط زندگی بی نظم، ناسازگار، که بوسیله رفع اختلاف صمیمانه و درگیری شدید توصیف شده است، باشد. مطالعات بیشتر باید به سمت سنجش سهم های غفلت کردن در سازگاری در مقابل بد رفتاری فعال غیر قابل پیش بینی در رشد سبکهای دلبستگی نا ایمن مخصوص هدایت شوند: بیشتر نوشتهها در مورد بد رفتاری کودک، اثرات غفلت کردن و بهره کشی را با هم در آمیختند. زمانی آن می تواند مورد بحث قرار گیرد که اگر بهره کشی در یک خانه مشخص نشده بوسیله برخی از شکل غفلت هیجانی ارائه نشود، بهره کشی نادر است، ولی برعکس آن صحیح نیست. اگر بحث بالا حقیقت داشته باشد، عدم بهره کشی غفلت آمیز خانه ممکن است مثل محیط بد رفتار غفلت آمیز، احتمالاً دلبستگی انفصالی ایجاد کند، که هر دو ممکن است نسبت به خانه غیر غفلت آمیز تفاوت معناداری داشته باشند. از سوی دیگر، دلبستگی انفصالی یا اجتنابی در بزرگسالان بوسیله برخی از پژوهشگران، حداقل در بخشی با کمیابی خاطرات کودکی یا با آرمان سازی بیش از حد از والدین و تجارب کودکی (بخصوص وقتی در هم کناری ناموجه با داستانهای کمتر آرمانی پیدا شده است)، تعریف شده است. بنابراین آنها در این مطالعه با سبک انفصالی عمده می توانند به احتمال کمتر رویدادهای شدید یا دیگر رویدادهای کودکی را به یاد بیاورند و به احتمال زیاد نسبت به دیگران می توانند خاطرات کودکی را به عنوان تصاویری از کمال به صورت کلی بازسازی کنند (مین، ۱۹۹۱). ابزار سنجش دلبستگی بزرگسال گزارش از خود همگرایی متوسط را با گزارش از دیگران و سنجش های مشاهدهای ناشی شده از مدل نظری یکسان از دلبستگی همتای بزرگسال، را نشان می دهد، و نشان می دهد که گزارش از خود شیوه معتبری برای سنجش مدلهای ذهنی ارتباطهای دلبستگی است (بارتولومیو و هورو وتیز، ۱۹۹۱). با وجود این، پاسخ مبتنی بر پرسشنامه های دیگر ممکن است در تطابق با سبک دلبستگی فرق داشته باشد، در این سنجشها، اثرات کاذب از سبک دلبستگی منتج می شود. این امکان باید در طراحی کاربرد سنجش های گزارش از خود کنترل شود، و موضوعی است که مستحق مطالعه بیشتر است. انتقال از سنجش الگوهای دلبستگی کاربرد سه مقوله یا بعد در سیستم های مبتنی بر چهار الگو، نیاز تکرار یا سنجش دوباره مطالعات قدیمی تر را به منظور کاربرد سنجش های جدیدتر خلق می کند. برنان etal. (1991) سنجش های آزمودنی ها را با سه طبقه اندازه گیری هازن و شیور (۱۹۹۰) و چهار طبقه اندازه گیری بارتولومیو و هورو وتیز مقایسه کرد، و نتایج پیچیدهای بدست آورد. بعد از اینکه ارتباط متقابل سادهای بین دو سیستم وجود نداشت، در بسیاری از موارد روشن نبود که نتایج زودرس درباره آزمودنی های اجتنابی یا دو سو گرا به ترتیب برای آزمودنی های انفصالی یا دلمشغول ثابت خواهد ماند. برخی یافتههای قبلی درباره الگوهای دلبستگی دو سو گرا یا اجتنابی ممکن است کاربرد نزدیک تری با گروه دارای سبک ترسان داشته باشند، در صورتی که برخی، از روی تغییر بعدهای دلبستگی توزیع های کاملاً متمایزی خواهند داشت. این مطالعه بر اساس تحقیق پیشین داوینچ و دالنبرگ (۱۹۹۳) در خوشههایی متمایز تجارب گسستگی بر بنیاد داشتن الگوهای متمایز از هم بستگی، با متغیرهای روانشناختی دیگر ساخته شده بود. با کاربرد نسخه جدید سنجش جدایی، داوینچ و دالنبرگ دریافتند که نمرات انزوا و جذب شدیداً به تفاوتهای فردی در حالت اثرات یادگیری وابسته مرتبط بودند. جذب ارتباط مثبتی داشت و انزوا به طور معکوسی با حالت یادگیری وابسته مرتبط بود. همین طور، در داده های ارائه شده سه عامل از چهار عوامل گسستگی در راه های افتراقی، متمایز به منظور پیش بینی الگوهای دلبستگی، و هر یک از سبک دلبستگی ارائه شده در نیم رخ گسستگی افتراقی شرکت کرده بودند. تحقیق بیشتر در سنجش و ساخت پدیدههای گسستگی، شاید DES-II (که اخیراً حمایت شده بوسیله کارلسون و پوتنام، ۱۹۹۳) و یا ترکیبات دیگری از ابزارهای گسستگی قابل دسترس که به منظور تضمین ظاهر می شوند، را به کار ببرد. علی رغم افزایش پشت سر هم امکانات از طریق نتایج، باید این مورد تأکید قرار گیرد که توانایی تعمیم از جمعیت های غیر بالینی به بالینی نمی تواند فرضی باشد. این روشن نیست که پویشها یا پیامدهای بهره کشی کودک روی پیوستاری با کاربرد شدیدتر یا با شدت کمتر رشته جسمی هستند (cf. گیوانونی، ۱۹۷۸)، آشکار نیست که ارتباط بین گسستگی و همبستگیها و پیامدهای آن در سراسر دامنه آسیب شناختی و غیر آسیب شناختی خطی است. در صورتی که آماره های همبستگی ورگرسیون سنجش خطی را برگزیده اند، به عهده گرفتن طراحی های خبره تر در بررسی ارتباطات بین متغیرها در موضوعات متفاوت در طول دامنه آسیب شناختی خشونت تعیین کننده است. همین طور هم باید به تعامل بین سیستم های رفتاری برای نظم دهی ارتباطات دلبستگی و سیستم های شناختی برای نظم دهی پردازش اطلاعات، توجه بیشتری داده شود. در باب نامگذاری کردن «رویکرد پردازش اطلاع در دفاع» بالبی برای چهارچوب نظری خودش برای محرومیت دفاعی یا جداسازی اطلاع از پردازش، شواهدی را خلاصه کرد (بالبی، ۱۹۸۰). با فراهم آوردن تحقیق شناختی آزمایشی و داده نور و فیزیولوژی به علاوه مطالعات نو گسسته هیلگارد (۱۹۷۴) و نظریه روانکاوی اصلاحات شناختی، بالبی اظهار کرد که محدودیت های دفاعی گوناگون پردازش اطلاعات در آسیب شناسی قلب قرار دارند (۶۵ . P). دیدگاه های اخیر از تحقیق عصب شناختی مرتبط با پردازش انتخابی معلومات مناسب هیجانی (کلویتری، ۱۹۹۲) و اختلالات گسستگی و تبدیلی (کیل استروم، ۱۹۹۲)، درباره پایه عصب شناختی گسستگی، نتیجه گیری های ذاتی همانند با بالبی و سازگار با هیلگارد به دست آوردهاند. کلویتری پیشنهاد کرد که مطالعه پدیده های بالینی اختلال گسستگی در آزمودن مدلهای پردازش معلومات انسانی رشد یافته بوسیله دانشمندان شناختی سودمند خواهد بود. ما باید اضافه کنیم که پژوهش در پدیدههایی مانند گسستگی، سرکوبی، و مدلهای نگهداری ذهنی گسسته یا متضاد چندگانه از خود و ارتباطات عمده، مرکزی است، برای توسعه مدل کرداری – شناختی آسیب شناشی روانی. برعکس، افزایش فهممان از نظم دلبستگی برای مطالعه پدیدههای گسستگی مفید خواهد بود. راهبردهایی چون نظم رفتاری و عاطفی، مدلهای ذهنی از خود و دیگران، و نظارت و کنترل فرآیندهای فرا شناختی، با تجارب دلبستگی ارتباط رشدی دارند. (کو[۱۵۹] و همکاران، ۱۹۹۵).
۲-۱۵- معیارهای تشخیص دلبستگی:
برای تشخیص رابطه دلبستگی از سایر روابط، هشت معیار وجود دارد که عبارتند از:
جستجوی نزدیکی یا همجواری و تقرب جویی: کودک سعی میکند فاصله خود را با موضوع دلبستگی کم کرده، تا حد امکان به او نزدیک می شود.
تاثیر پایگاه ایمن بخش: حضور تصویر مادرانه موجب احساس ایمنی می شود. بنابراین تصویر دلبستگی به عنوان منبع و پایگاه ایمنی محسوب می گردد.
اعتراض به جدایی: کودک در مقابل جدایی مقاومت کرده از آن جلوگیری می کند.
فراخوان با تهدید: در شرایط عادی کودک چنان رفتار دلبستگی نشان نمی دهد اما در شرایط بیماری، خواب آلودگی و ترس و گرسنگی رفتارهای دلبستگی مشاهده می شود.