بدین ترتیب، نهضتی گسترده در شعر و نثر پدیدار گشت. در شعر، علاوه بر فنون قدیمی چون مدیحه و هجو و غیره، انواعی تازه پدیدار شد که نمایان گر احساسات و امیالی تازه است که در زندگی آنان پدیدار گشت. به دلیل تحول و پیشرفت گسترده در ادبیات، تغییر و تحولی در قضاوت و داوری بر آثار ادبی رخ داد که تحول نقد را نیز در پی داشت. این مسئله هم میان ادبا که پدید آورندگان اثر بودند و هم میان خوانندگان آثارشان، که به ارزیابی آنها میپرداختند، کاملاً مشهور بود. ادبا، نویسندگان و شعرا بودند و خوانندگان هم از لغت شناسان و متکلمین بودند (ضمیری ۱۳۶۲، ۳۶). حتی خود شعرا نیز قبل از اینکه شعرشان را به مردم ارائه دهند، آن را نقد و بررسی میکردند. گاهی ابونواس شعر خود را پیش روی خود میگذاشت و روزها در آن میاندیشید و آن را از عیوب و نقص پیراسته میکرد (القیروانی ۱۹۸۸، ۱:۲۰۰).
اسلوب کلامی: پیدایش علم کلام و شهود متکلمین اسلامی در عهد عباسی، نقشی ارزنده در توسعه و تکامل نقد و نقادی داشت؛ زیرا متکلمین نه فقط با مجادلات و مناظرات خویش اذهان و عقول را تقویت و قدرت نقد و بلاغت را در افراد ورزیده کردند، بلکه بحث در باب قرآن و علو اسالیب آن نیز که از مسائل عمده متکلمین بود، آنها را به تحقیق در مباحث راجع به بلاغت و نقادی رهنمون گشت (زرین کوب ۱۳۶۲، ۱:۱۷۴).
متکلمان در تاریخ نقد عرب، مانند سوفسطیان در تاریخ نقد یونان بودند؛ شاگردان جوانی داشتند که در نزدشان آداب سخنوری و قدرت استدلال و مهارت در سخن بیان را میآموختند. از مهمترین فرقههای متکلمین در عصر معتزله بودند. براساس نظریات این گروه بود که در قرن دوم و سوم، نقد عربی متحول شد و قواعد و اصولی برای آن به وجود آمد. متکلمان در زمینه مسائل پیچیده دینی با دیگران و مخصوصا مسیحیان بسیار بحث میکردند؛ در نتیجه، تحت تأثیر آنان نیز قرار میگرفتند و این اثرپذیری، در گفتار و نقدهای آنان مشهود بود، در هر جایی، سخن از معتزله و آرای این گروه بود و به قول شوقی ضیف، اگر این دوره را عصر ابتذال بنامیم، سخن به اغراق نگفتهایم (ضیف ۱۴۲۷، ۳:۱۳۳).
در آن دوره، برخی از شعراء سعی داشتند از بیان فلسفی و منطقی بهره گیرند. این مسئله در مناظرات و مباحثات آنان با یکدیگر کاملاً به چشم میخورد؛ از همین رو، شعرای عباسی در بررسی اشعار خود و نقد آن، از تفکرات فلسفی استفاده کردند؛ نیز کاتبان، به ویژه کاتبان دیوانی، از جمله عبدالحمید کاتب، از این شیوه نقد بهره گرفتند. کاتبان به دلیل مطالعات وسیعی که داشتند، بسیار نیکو مینوشتند و از ذوق سرشاری برخوردار بودند. این گروه به یاری معلومات وسیع و ذوق و قریحه لطیفی که داشتند، مکتبی نو و بی نظیر در نویسندگی به وجود آوردند و بیشتر بر آن بودند که از الفاظ غریب و نامانوس استفاده نکنند. سرآمد نویسندگان این عصر، ابن مقفع، در این باره چنین میگوید: «از دنبال کردن واژههای ناآشنا به طمع بلاغت بیشتر، بپرهیزند؛ که همانا این ناتوانی بسیار را مینمایاند» (ضیف ۱۳۶۲، ۳۹).
خلفا از میان همین کاتبان، وزراء و رؤسای مملکتی را انتخاب میکردند؛ از این رو، میان آنان رقابتی شدید بود و هر یک سعی مینمود شیوه بهتری در نگارش ارائه دهد تا بتواند مقامی بالاتر به دست آورد. بدین ترتیب، کاتبان نقشی ارزنده در نقد این عصر داشتند. آنان به بحثهای نقدی و بلاغی رنگ ادبی بخشیدند و با رعایت اصول نگارش در نوشتههایشان، هر یک سعی در گزینش معانی بهتر و عباراتی روانتر داشتند.
اسلوب لغت شناسان: در برابر شاعران و کاتبان، علمای لغت قرار داشتند، که خود اشعار و متون ادبی را جمع آوری و نیز قواعد نحوی و عروضی را برای آنها وضع کرده بودند. آنان سنت گرا بودند و باور داشتند که باید از قدما پیروی کرد. آنان آثار شاعران را نقد کرده و عیوب اشعارشان را از نظر لغوی و نحوی بررسی میکردند؛ به همین دلیل، شعرا به آراء و نظرات این گروه توجهی خاص داشته و گاهی حتی اشعار خود را به آنان ارائه میکردند تا درباره آن نشر بدهند. لغت شناسان حتی به معانی جزئی اشعار هم توجه میکردند، و به بررسی اشعار شعرا پرداخته و آنچه را که از شعرای قدیم گرفته بودند، آشکار ساختند و بدین ترتیب، فصلی نو با عنوان «سرقتهای ادبی» در نقد عرب گشوده شد (الفاخوری ۱۳۸۰، ۷۵۰).
مهمترین کار لغت شناسان، سنجش و موازنه میان شعرای جاهلی و اسلامی بود. این روش در دوره اموی نیز وجود داشت؛ اما بیشتر ذوقی و احساسی بود. در عرصه عباسی، موازنه کم کم به تعمق و غور در اشعار و ارائه دلایل برای برتر دانستن یک شاعر منتهی شد؛ برای نمونه، یونس نحوی، أخطل مسیحی را به دلیل فزونی قصایدی که در آن دشنام و ناسزا دیده نمیشود، برتر از جریر و فرزدق دانسته است. آنچه از قضاوتهای لغت شناسان در این دوره بر میآید، این است که آنان در نقد شاعران فقط به شعر آنان توجه کرده و به زندگی و اخلاق و دینشان توجهی نمیکردند. این شیوه قضاوت و داوری، در نوع خود قابل ستایش است؛ زیرا معیار اخلاقی و دینی را از معیار هنری و فنی جدا کرده بودند. این موازنهها ادامه پیدا کرد تا اینکه ابن اسلام (متوفی ۲۳۱ ق) توانست کتاب طبقات فحول الشعراء را در این زمینه تالیف کند (ضیف ۱۳۶۲، ۴۳).
اسلوب فلسفی: نهضت علمی و فلسفی مسلمانان، که با ترجمه و تلخیص کتب علمی و فلسفی یونانی و غیر یونانی به عربی آغاز شد، در تحول نقد و ژرفتر آن تأثیری بسزایی داشت. ترجمه کتابهای ارسطو در باب خطابه و شعر، اطلاعات ادبی عربها را کاملتر نمود و به این ترتیب، ناقدانی در این دوره به ظهور رسیدند که متأثر از اندیشههای یونانی بودند و اسلوبی جدید را در نقد به وجود آوردند که به «اسلوب فلسفی» معروف شد (زرین کوب ۱۳۶۱، ۱۵۰:۱).
در این مرحله نقد به دو نوع تقسیم شد:
الف. نقد نظری: در این مرحله، معیارها و موازین نقد و عناصر آن پایه ریزی و تعریفی جامع از نقد ارائه شد و همه تالیفات در نهایت دقت و وضوح براساس اصول نقدی انجام گرفت.
ب. نقد تطبیقی: در این مرحله، عرب سعی داشتند ادبیات عربی را زیر نظر قواعد نقدی ببرند که براساس فلسفه یونان پایه ریزی کرده بودند (صابری ۱۳۸۵، ۹۳).
از کتابهای نقدی که در این دوره تالیف شد، میتوان به نقد الشعر و نقد النثر، از قدامه بن جعفر اشاره کرد، که مولف در آن از اصطلاحات جدید همراه با دقت در رعایت اصول نقد ادبی بهره گرفته و ویژگیهای شعر را از لحاظ واژه، وزن و قافیه و معنی بررسی کرده است.
اسلوب موازنه: ظهور چند شاعر بزرگ، مانند ابوتمام، بحتری و متنبی، در این دوره سبب شد که بحث در موازنه، بین شاعران به صورتی دیگر و تازهتر شروع شود. همان طور که دیدیم، موازنه در عصر اموی بر پایه ذوق ساده و سلیقه و تعصبات و بدون پیروی از اسلوب علمی و به شکل طبقه بندیهای ساده میان شاعران بود؛ اما در این دوره بر اثر نزاع بین ادبا و طرفداران شاعران، موازنه رنگی دیگر به خود گرفت، که اصول ادبی و نقدی در آن به چشم میخورد، این مرحله با ظهور حسن بن بشر آمدی و تالیف کتاب الموازنه بین أبی تمام و البحتری شروع شد (ضیف ۱۳۶۲، ۵۸).
این کتاب در بردارنده نکات و ملاحظات جالبی است. آمدی در آن به مخالفت أبوتمام برخاسته و با نوعی تعصب، محاسن شعری او را نادیده گرفته است؛ اما در تأیید و تحسین بحتری مبالغه می کند. به هر حال، این کتاب گامی جدید در نقد ادبی تا آن زمان شمرده میشود در این کتاب، نویسنده سعی میکند تنها به موازنه نپردازد؛ بلکه دو شاعر و نقاط قوت و ضعف هر یک را با دقت و با تکیه بر ذوق و احساس برشمارد. از این رو، در شناخت حقیقت ارزش و تفاوت دو شاعر بزرگ طائی (از قبیله طی) معتبر به شمار میآید. از دیگر آثاری که در این زمینه از عصر عباسی بر جای مانده است، میتوان به رساله صاحب بن عباد با عنوان «الکشف عن مساوی شعر متنبی» و در مقابل او، به قاضی جرجانی با کتاب «الوساطه بین المتنبی و خصومه»، که در داوری بین متنبی و مخالفانش تالیف کرد، نیز کتاب «الصناعتین»، از ابوهلال عسگری، که با ظهور او نقد عربی به جانب علم بلاغت کشیده شد، و کتاب معروف «عقد الفرید»، از ابن عبد ربه و کتاب «العمده فی صناعه الشعر و نقده»، از ابن رشیق قیروانی و «اعجاز القرآن باقلانی، دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه» از عبدالقاهر جرجانی اشاره کرد.
۲-۴-۵- نقد در عصر انحطاط
دوره انحطاط یا عهد ترکی، با سقوط بغداد به دست تاتار در سال ۶۵۶ ه. ق آغاز و با داخل شدن ناپلئون به مصر به پایان رسید. به دنبال سقوط بغداد، امپراطوری عربی رو به زوال نهاد و مملکت اسلامی به دست امرا و ممالیک افتاد. مغولان کتابخانهها را سوزانده و مدارس را تعطیل کرده، علما و دانشمندان را از شهر و کاشانه خویش آواره و اموال عرب را چپاول کردند: در نتیجه، علم و ادب به رکود و انحطاطی دچار شد که با استیلای ترکان عثمانی بر سرزمینهای عربی و اعلام زبان ترکی به عنوان زبان رسمی، به اوج خود رسید. اما با وجود ضعف شعر، تالیف و تصنیف حرکتی جدید بود که در این دوره رونق گرفت و فرهنگها و معاجم بزرگی، چون لسان العرب ابن منظور و قاموس المحیط فیروزآبادی و… تالیف شد (الفاخوری ۱۳۸۰، ۸۵۹). نقد ادبی در این دوره بر اثر جنگهای پی در پی و از دست دادن حمایت و خلفا، از پیشرفت و تحول بازماند و هیچ نوع حرکت جدیدی در شرق و غرب سرزمینهای عربی در این زمینه شکل نگرفت و ادبا نیز چندان رغبتی به این موضوع نشان نمیدادند. ذوق شعری و روحیه انتقادی در ادبا و مردم فروکش نمود و در بیشتر موارد تقلید کامل از گذشته بود.
۲-۴-۶- نقد در دوره عصر معاصر
این دوره با حملهی ناپلئون به مصر در سال ۱۲۱۳ ه. ۱۷۸۹ م آغاز میشود. مصر به دنبال حمله ناپلئون، به خصوص در عهد حکومت محمد علی پاشا و نوادگانش، با تمدن و فرهنگ اروپایی ارتباط پیدا کرد و در مصر و سپس شام و لبنان مدارس جدید و در بیشتر سرزمینهای عربی روزنامهها و مجلات تأسیس شدند و صنعت چاپ رونق گرفت. نیز ظهور گروهی شرق شناس و اهتمام آنان در احیای زبان و ادبیات عرب، بر فرهنگ عربی تأثیری بسزا گذاشت. آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی و شیوع ادبیات غرب در میان کشورهای عربی، درهایی تازه را در ادب و فرهنگ بر روی اعراب گشود. با تحول و پیشرفت تمدن، ادبیات نیز به تدریج پیشرفت کرد. بنابراین در این عصر شاهد حضور دو نوع گرایش هستیم:
الف. گرایش محافظه کاران: این گروه از ادبا، به میراث گذشته عرب به عنوان زیر بنای سبز فایل نگریسته و سعی در احیای دوباره آن و بازگشت به اصول قدیم را داشتند. این گروه همانند ناقدان گذشته، به نقد لغوی و جنبه لفظی و بلاغی ادبیات همت گماشتند. از این افراد میتوان به بارودی و شوقی و حافظ ابراهیم و… اشاره کرد.
ب. گرایش نوگرایان: این گروه در اثر آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید غربی، از آن تأثیر پذیرفته و نقش شعر و ادبیات فراتر از گذشته و در از بین بردن تاریکیهای حاکم بر جامعه و پرده برداشتن از بیماریها و دردهایی بود که جامعه عربی با آن دست و پنجه نرم میکرد. اینان معتقد بودند که شعر باید بیانگر احساسات، دردها و عواطف درونی شاعر باشد و به جنبه موضوعی و ساختار فنی در نقد گرایش داشتند. در پی این تغییرات، شعر و ادبیات نیز متحول شد و نوعی شعر جدید با عنوان «شعر آزاد» پدید آمد (أبوهیف و خفاجی ۲۰۰۰، ۸۸- ۲۲).
با توجه به آنچه گفته شد، ادبا و ناقدان معاصر به اهمیت و نقش نقد در توجیه ناقدان پی بردند؛ اما با توجه به اینکه نقد در این دوره با برخی قضایای فکری و مکتبهای ادبی و جریانهای اجتماعی ارتباط پیدا کرد. در نتیجه، مسائل و موضوعاتی از قبیل فرهنگ و سیاست، دین و جامعه، در حوزه نقد داخل شد که به ظهور دو مکتب در عرصه ادبیات معاصر منجر گردید:
۱: مکتب تقلید: این مدرسه نقدی گرایش به ادبیات گذشته داشته و با قداست به آن مینگریست. از این افراد میتوان به ناصیف یازجی و ابراهیم یازجی اشاره کرد.
۲: مکتب نوگرایانه. این مدرسه نقدی دیدگاهی نوگرایانه به ادبیات داشت و پیروان این مکتب بر این باور بودند که میان ادبیات و جامعه باید ارتباطی مستقیم باشد تا اینکه ادیب بتواند بیانگر عواطف و احساسات جامعه بوده و ناقد در این مسئله با او شریک باشد. این نوع نقد در میان کسانی رواج یافت که دانش آموخته کشورهای غربی بوده و از فرهنگ و تمدن غربی اثر پذیرفته بودند (صابری ۱۳۸۵، ۱۲۹-۱۲۷).
همان طور که گفته شد، یکی از عوامل پیشرفت نقد در سبز فایل، ارتباط با غرب و آشنایی با اسلوب نقد غربی و معیارهای نقد از دیدگاه غربیان بود، که باعث پایه ریزی نقد عرب شد. بر اثر این آشنایی، عربها درصدد مقایسه ادب خود با ادبیات غرب برآمدند. بدین ترتیب، نقد جدید عربی نه تنها اثرپذیر از نقد گذشته عرب بود، بلکه کاملاً تحت تأثیر مکاتب فلسفی غرب نیز بود. از طرفی دیگر، کارهای زیادی از نقد غربی به عربی ترجمه شد که کاملاً در نقد جدید عرب اثر گذار بود؛ از آن جمله میتوان به قواعد النقد الادبی از آسل آر کرومبی، توسط محمد عوش و النقد الادبی و مدارسه الحدیثه، توسط دکتر احسان عباس اشاره کرد (خفاجی ۱۹۹۵، ۱۰۷).
از آثار دیگر برخورد نقد بین غرب و عرب، رخنه کردن مکتبهای ادبی غربی، از قبیل کلاسیسم، رمانتیسم، پارناسیزم، سمبولیسم، رئالیسم و… در ادبیات عرب است. دانش آموختههای جهان عرب نه تنها سعی در تطبیق این مکاتب، با ادبیات معاصر عرب داشتند، بلکه میکوشیدند آن را به ادبیات جاهلی نیز تعمیم دهند بنابراین آثاری چون رمانتیسم در شعر اعشی تالیف شد، حال آنکه اعضای آن هیچ پیوندی با رمانتیسم نداشته است. بنابراین با مخالفت شدید ناقدان بزرگی چون عقاد، زیات و طه حسین روبه رو شد. همان طور که میدانیم، بیشتر قصاید عرب دربارۀ مناسبات یا حالات روحی خاصی سروده شده است؛ به عبارت دیگر، بیان صادقانه از احساسات درونی شاعر نبود؛ بنابراین ناقدان معاصر، از جمله عقاد، بر احمد شوقی میتاختند و معتقد بودند که شعرش بیانگر احساس درونی او نیست. بدین ترتیب، این گروه بر این باور بودند که یک کار ادبی، تعبیر از تجربه احساسی به صورت الهام است (خفاجی ۱۹۹۵، ۱۴۰).
اما عامل اثر گذار دیگر در این عصر، روزنامه نگاری است، که میدان تمرین ادبی و تحول نقد و تبادل آرا گردید. از آنجایی که روزنامه نگاری نیاز به دقت و ملاحظه فهم خوانندگان دارد، روزنامه نگار نهایت تلاش خود را برای تحقق این امر مبذول میداشت. از طرفی دیگر، روزنامهها مردم را به خواندن و مطالعه تشویق، و فرهنگ نقد و انتقاد را در بین آنان رواج دادند. نیز به وجود آمدن وسایل نوشتار، چاپ روزنامهها و گستردگی مجال آزادی و آزاداندیشی در کشورهای عربی، باعث رونق گرفتن تفکر نقدی در بین مردم گردید (ضیف ۱۹۶۶، ۲۰۰).
۲-۴-۶-۱- رویکردهای نقدی معاصر
همان طور که گفتیم، نقد ادبی جدید، همگام و هماهنگ با پیشرفتها و تحولات سبز فایل و نیز بلندپروازیها و نیازهای انسان معاصر بود. در نتیجه، در نقد جدید نیز جریانهای متفاوتی به وجود آمد. گروهی به جنبه لفظی و لغوی و گروهی نیز به بیان و افکار و معانی درونی یک اثر ادبی توجه کردند. در نتیجه با فراوانی اهداف و غایات و تفاوت ذوقها و قریحهها، رویکردهای نقد نیز متفاوت بود. بر این اساس، ما شاهد شش رویکرد در نقد معاصر هستیم:
۲-۴-۶-۱-۱- نقد نفسی (روانکاوانه)
در این نوع نقد، ناقد بر اساس اثر پذیری درونی خویش، بر یک اثر قضاوت کرده و احکام خویش را صادر میکند. این مکتب ریشه در آرای فروید دارد که در قرن معاصر وارد ادبیات عرب شد و به تبع آن، عزالدین اسماعیل کتاب خود با نام التفسیر النفسی للادب را نوشت. نیز عقاد پژوهشهای خود درباره ابن رومی و ابو نواس را بر اساس این نوع نظری نوشت.
۲-۴-۶-۱-۲- نقد اجتماعی
در این نوع نقد، ناقد تحت تأثیر رابطهی خود با جامعه است و بیشتر به محیطی اشاره دارد که ناقد در آن زیسته است.
۲-۴-۶-۱-۳- نقد بلاغی
این نوع نقد به بررسی یک اثر از ناحیۀ بلاغت و زیباییهای بلاغی میپردازد.
۲-۴-۶-۱-۴- نقد اخلاقی
این نوع نقد به بررسی یک اثر ادبی براساس معیارهای اخلاقی میپردازد.
۲-۴-۶-۱-۵- نقد زیبایی شناسی
این نوع نقد به بررسی زیباییهای لفظی و فکری و فنی حاکم بر یک اثر ادبی میپردازد. آشنایی عربها با فلسفۀ زیبایی شناسی از طریق آثار تئوفیل گوتیه و دیگران صورت گرفت.
۲-۴-۶-۱-۶- نقد تطبیقی
این نوع نقد به بررسی روابط بین ادبیات اخلاقی با ادبیات دیگر کشورها و اثرگذاری و اثرپذیری هر یک از یکدیگر میپردازد (صابری ۱۳۸۵، ۱۴۳).
فصل سوم:
بررسی جامعه جزیره العرب
۳ -۱- جامعه جزیره العرب قبل از نزول قرآن
واژه جاهلیت، برگرفته از ریشه «جهل» است، البته نه آن جهلی که نقیض و مقابل «علم» میباشد بلکه از جهل به معنای خیره سری و پرخاشگری و شرارت. و در مقابل آن، اسلام به معنای تسلیم است و طاعت خدای عزّ وجلّ و رفتار و کردار بزرگوارانه. از این رو در اصطلاح به دوره عرب پیش از اسلام را که ۱۵۰تا ۲۰۰ سال قبل از بعثت که در آن اکثر مردم شبه جزیره عربستان به شرک و کفر میپرداختند، «جاهلیت» میگویند. «جهل» دارای دو معنا است:
-
- «جهل» در برابر «علم»، که به معنای نادانی است.
- «جهل» به معنای سبکی که خلاف وقار و طمأنینه میباشد.