در فرهنگ عامه غرب، جن سرگردانی که معمولاًشرور و خبیث است. می گویند گابلین ها در
غارها زندگی می کنند اما به خانه های مردم هم می آیند و دیگ ها و قابلمه ها را به صدا در
می آوردند، لباس خفتگان را چنگ می زنند، شب ها اثاثیه را جا به جا می کنند، و پس از کوبیدن به
در و دیوار می گریزند. تصور بر این است که آنان والدین را در امر انضباط فرزندانشان یاری
می کنند، به این طریق که اگر کودک خوب باشد برایش هدیه می آورند و اگر لجبازی کند تنبیهش
می کنند (همان: ۱۲).
۳ –۶ الف(Elves):
شکل ۳-۴ الف های جنگلی
در میان اقوام رژمن همانند رومیان باستان، که به جان پرستی ارواح معتقد بودند الف ها موجوداتی مجسم می شوند که در روشنایی می رقصیدند و یا در خانه به انسان کمک می کردند( ایزدپناه،۱۳۸۱ :۳۶).
الف در فرهنگ عامه ژرمن ها، ابتدا به هرگونه روح اطلاق می شد و بعدها به معنی خاصتر موجود
کوچکی معمولا به شکل انسان استفاده شد.
اسنوری الف ها را به الف های روشن(که زیبا بودند) و الف های تاریک(از قیر تاریکتر
بودند) دسته بندی کرد. الف ها به شرارت و بی ثباتی معروف بودند. در زمان ها و مناطق مختلف
تصور می شد که الف ها باعث بروز مرضدر میان آدمیان و حیوانات می شوند و بر سینه فرد
خفته می نشینند و برایش کابوس ایجاد می کنند(ژرمن ها به کابوس، آلپ دروکن می گویند که
معنای لفظی آن، فشار الف است). نیز، کودکان مردم را می دزدند و جای آن ها کودکان الف یا
غیرآدمیزاد که نحیف یا دگرگون یافته اند می گذارند. گاهی هم پیش آمده است که الف ها خیر و
سودمند انگاشته شوند. در ارتفاعات اسکاتلند، کودکان را تا پایان مراسم غسل تعمیدشان به خوبی
می پایند تا موجودات موهوم آنان را ندزدند یا عوض نکنند. در شعر الف شاه اثر گوته، الف ها از
جن ها، دیوها و پریان دیگر متمایز شده اند(تالکین: ۱۲- ۱۳).
۶ –۳-۱ گیل- گالاد(gil _gallad)
به معنی «ستاره ی فروزش»، نامی که اربینون پسر فین گون بعدها به آن معروف شد. پس از مرگ تورگون، آخرین شاه برین نولدور در سرزمین میانه او بود ، و پس از دوران نخست در لیندون ماند ؛ همراه با الندیل، رهبر آخرین اتحاد آدمیان و الف ها بود و با او در نبرد سائورون کشته شد. در کتاب سیلماریلیون آمده است، زمانیکه گیل گالاد کودکی بیش نبود در نبرد داگور براگولاخ ( Dagoar Bragolloch) معروف به جنگ «شعلههای ناغافل» چهارمین نبرد از نبردهای بزرگ که در سرزمین میانه ، رخ داد، پدربزرگش آنگرود کشته شد.
آنگرود( Angrod) پسر سوم فینارفین بود و با برادرش آیگنور دامنههای شمالی را در اختیار داشت.) فین گون پدر گیل گالاد در نبرد لیرنائت کشته شد و تاج و تختش به گوندولین منتقل شد. او با باقیمانده شهر سیریون(Sirion) در اواخر دوران اول زندگی میکرد. پس از نابودی بلریاند (Beleriand) گیل گالاد پادشاهی خود را در لیندون بنا نهاد و قدرتش رو به فزونی نهاد. تا اینکه سائورون فرمانروای تاریکی دشمنی خود را نشان داد. گیل گالاد به همراه الندیل وارد موردور شد و دژ سائورون را محاصره کرد. سائورون در نبرد مردامرد گیل گالاد را از پای درآورد. گرچه گیل گالاد قبل از رمان یاران حلقه کشته شده، حضور ندارد ولی در وقایع حلقه و شخصیت سائورون نقش عمده و تعین کننده ای ایفا نمود و با خردمندی با الندیل متحد شد و شجاعانه در برابر سائورون کشته شد.
۶-۳-۲گالادریل (Galadriel)
دختر فینارفین و خواهر فین رود فلاگوند؛ یکی از رهبران شورش نولدوری ها بر ضد والار؛ با کله بورن اهل دورپات پیوند زناشویی بست و پس از دوران نخست با او در سرزمین میانه ماند؛
وقتی که چهارمین فرزند فینارفین پادشاه والاری نولدورها و ائارون شاهزاده ای تلری ها به دنیا آمد، پدرش او را آرتانیس یا بانوی نجیب نام نهاد. او به طرز غیرقابل معمولی بند قامت و تنومند شد.
شکل ۵-۲۹ گالادریل
اما ممتازترین ویژگی او موهایش بودند، که رنگ طلایی-نقره ای نادری داشتند و بطور خیره کننده ای درخشان بودند. مواهای او میراث به جامانده از سه قوم الدار بودند. از ویژگی های دیگر او اینکه بسیار زیباروی بودند و می توانست ذهن و قلب مردم را بکاود و به آنها خیره شود. شاید به خاطر زیبایی و قدرت عجیبش بود که بسیار مغرور بود. با توجه به نوشته های تالکین، او همراه خویشاوندان تلری خود در الکو الونده زندگی می کرد. در همان آلکو آلونده بود که او تله پور، شاهزاده جوان تلدی که پسر یا نوه الوه بود، را ملاقات کرد. آن دو سرانجام عاشق هم شدند. گالادریل ستاینده ی دیگری نیز داشت: فئانور عموی ناتنی او، که عاشق زیبایی و درخشش او مخصوصاً موهایش شده بود. فئانور سازنده سیلماریل ها، شاید به تقلید از موهای او سیلماریل ها را ساخته بود. فئانور از او درخواست کرده بود که بخشی از موهای زیبایش را به او ببخشد، او برای سه بار درخواست عمویش را رد کرد و فئانور هم دیگر اصرار نورزید. در زمان تاریکی والینور، او درست مانند فئانور از حرارت و رویابینی خاصی برخوردار بود.
با این وجود فئانور را تحقیر می کرد در ماجراهایی که به وجود آمد او هیچگونه نقشی در بی رحمی ها و قصاوت وارد شده بر تله ریان نداشت، اما تله پور را متقاعد ساخت که با او از دریا بگذرند و به سرزمین میانه وارد شوند. به محض اینکه وارد بلریاند شدند از سوی پادشاه تینگول مورد استقبال قرار گرفتند؛ زیرا هر دوی آنان در اصل تلری بودند. در نبرد داگور- نویین –گیلیات، گالادریل ارتباطش را با برادرانش دوباره برقرار ساخت و آنها یکدیگر را ملاقات نمودند. زمانیکه در دوریات بود از ملیان چیزهای زیادی گرفت و با هم ارتباط برقرار ساختند.
در نهایت، از آنجائیکه حدس و گمان های ملیان زیرکانه و بسیار دقیق بود، گالادریل حوادث را برای او بازگو کرد مگر مرگ فینوه، خویشاوندکشی و سوزاندن کشتی ها در اوسگار. گالادریل علی رغم همدردی های تینگول با خاندان های فینارفین و فین گولفین به خاطر همه مشقت هایی که به ناحق کشیده بود، از دوریات فرار کرد. در سال۳۰۰ او به دوریات بازگشت و همراه همسرش زندگی آرامی را سپری نمود. در زمان نبرد خشم به آنها این انتخاب داده شد که در سرزمین میانه بمانند و یا به آمان بروند، که آنها نیز به طرز باورنکردنی در سرزمین میانه ماندند. گالادریل هنوز هم مغرور و خودخواه بود.
گالادریل و همسرش در لیندون، فرمانروایی نوه برادرش گیل گالاد ماند. آنها مدتی را آنجا سپری کردند و بر مردم نولدور رهبری نمودند. سرانجام به اره گیون نقل مکان کردند؛ کله بریمور در آنجا زندگی می کرد و در میان آهنگران بالیده بود. شاید برای نفرت گالادریل، (کلبه ریمور از خاندان فئانور بود، هر چند از اعمال بد و زشت آنها را رد کرده بود) کله بورن و گالادریل با ناندوهای آمریر که در جنگل های لوریناند، ارتباط برقرار کردند. نقش گالادریل را در ساختن حلقه های قدرت را نباید فراموش کرد. هرچند به دلیل این کار در مقابل کلب ریمور مقاومت کرد با کمک آناتار ، الف های اره گیون حلقه های زیادی ساختند. کلب ریمور حلقه های سه گانه الف ها را ساخت که از حلقه های کوچکتر قوی تر بودند.
در سال۲۴۶۳ ، شورای سفید تشکیل شد. گالادریل یکی از خردمندان بود و بزرگترین خطر برای زندگی سائورون محسوب می شد.
گالادریل از دوستان خوب و نزدیک گندالف بود و به او توصیه کرد که ریاست شورا را به او بدهد. اما تشخیص داده شد که سارومان ریاست را بر عهده بگیرد در حال که گالادریل به او اعتماد نداشت. این پیشینه مختصری از بانو گالادریل بود ولی در داستان، گالادریل در سال ۳۰۱۹ یاران حلقه را ملاقات کرد.
او توجه حاصی به فورودو بگینز حامل حلقه، داشت. او نینا را به فورودو نشان داد و به او اجازه داد که به آیینه اش نگاه کند. فورودو حلقه را به گالادریل نشان داد و او بر خلاف میل باطنی اش در برابر حلقه مقاومت نمود . او یاران حلقه ها را با هدایا و ره توشه هایی راهی کرد. دوتا از مهمترین هدایا را به آراگورن و گیملی داد. او به آراگورن سنگ الفی که خود و دخترش کلبریان ساخته بودند را داد، و از چیزی که می خواست به گیملی دورف بدهد زیاد مطمئن نبود، بخاطر همین از او پرسید که چه می خواهد. بعد از آنکه گیلمی از زیبایی مواهای او تعریف کرد، دسته ای از موهای گالادریل را خواستار شد. گالادریل یاد درخواست فئانور افتاد اما قلب و سرشت گیملی را جستجو کرد و دانست که باطن گیملی پاک و زلال است. او هم به عنوان جایزه سه دسته مو هدیه داد و گیملی هم موهای او را در جعبه کریستالی قرار داد تا از بین نرود.
چیزی که در مورد گالادریل جالب است این است که در ارباب حلقه ها، برخلاف گذشته اش ، بسیار محترم ، عاقل و بدون غرور ظاهر می شود.
۶-۳-۳الروند(Elrond)
پسر ائارندیل و الوینگ، که در پایان دوران نخست، خواست که او را از نخست زادگان (فرزندان ایلوواتار، اِلف ها) به شمار آورند و تا پایان دوران سوم در سرزمین میانه باقی ماند. ارباب ایملادریس (ریوندل) و حافظ ویلیا( Vilya، یکی از سه انگشتر الف ها، انگشتر هوا، که نخست متعلق به گیل گالاد بود و سپس به الروند رسید) ،
معروف به ارباب الروند نیم الف در کتاب سیلماریلیون، الروند اولین کسی است که به ظاهر فریبنده سائورون مشکوک می شود و الف ها را از دوستی کردن با او بر حذر می دارد.
سائورون خطاب به الف ها می گوید:« دریغا از ضعف بزرگان ! چه گیل گالاد پادشاهی تواناست، و استاد الروند در جمله معرفتها فرزانه است و با این حال آن دو مرا یاری نمی دهند. آیا مایل نیستند که دیگر سرزمین ها را به سان دیار خویش سعادتمند ببینند».
او از همان اوایل نسبت به سائورون و کارهای او مظنون بود. استاد الروند با تشکیل شورای ریوندل و درخواست از نمایندگان مختلف از جمله انسان ها، دورف ها، الف ها و …. همه را نسبت به موضوع حلقه آگاه کرد. الروند ابتدا از داستان حلقه و جنگ انسان ها و الف ها با سائورون و بعد از سقوط نومه نور (NumeNor) و شکوه آن سخن به میان آورد: الروند خود در آخرین نبرد حضور داشت و در جایی که گیل گالاد کشته شد، الندیل از پا افتاد و نارسیل در هم شکست از یاران گیل گالاد بود. او حلقه را بلای «جان ایزیلدور» معرفی کرد.
الروند با پیشگویی بسیار دقیق خود مبنی بر قدرت گرفتن مجدد سائورون و پیدا شدن حلقه قدرت اقدام به تشکیل شورای ریوندل نمود. او نگرانی خود را این چنین ابراز داشت:
« با این حال دلم گواهی می دهد که آن حلقه یگانه پیدا خواهد شد و آنگاه دوباره جنگ درخواهد گرفت، و در آن جنگ این دوران به پایان خواهد رسید. به راستی فرجام را کار به تاریکی دوم خواهد کشید، مگر فرصتی عجیب دست دهد و ما را رهایی بخشد، اما چشمان من از دیدن آن عاجز است.»
گفتن ندارد که این پیشگویی زمانی اتفاقی افتاد که سائورون مخفی شده بود و اثری از آثارش نبود. با این حال حلقه دوباره پیدا شد و این بار قدرت سائورون چندین برابر شده بود. اما الروند با درایت تمام اقدام به مدیریت و طرح ریزی برای تشکیل گروه یاران حلقه کرد و راه را برای پیروزی نهایی بر جبهه تاریکی هموار نمود.
۶-۳-۴لگولاس (Legolas)
یکی دیگر از اعضای گروه یاران حلقه. او در واقع نماینده مردمان اِلف در گروه به حساب می آید. اطلاعات درباره لگولاس کمتر است زیرا او نقش کمی در گروه ایفا می کند. لگولاس فرزند تراندویل (Thrandvil) رئیس اِلف های جنگلی سیاه بیشه شمالی است. از زمان های کهن اعقاب تراندویل در جنگل سبز بیشه بودند با قصرهای زیبا و دالان های فراخ و طولانی.
اولین حضور لگولاس در داستان به شورای الروند بر می گردد. آن جا که بعنوان پیک از جانب پدر جهت حفظ و حراست از حلقه گسیل شده بود.
در این شورا لگولاس لباس سبز و قهوه ای رنگ به تن دارد. و خبر فرار گالوم را بیان می کند . آراگورن با لحنی در خور توبیخ علت فرار او را می پرسد و لگولاس بیان می کند که الف ها تقصیری در فرار گالوم نداشتند.
لگولاس در شهر تاریک موریا کمترین نقش را برعهده دارد. علی رغم این که گفته می شود الف ها در تاریکی بهتر می بینند. لگولاس برای رفتن به شهر لورین (سکونتگاه الف های جنگلی) هیجان زده و مشتاق است و برای کل گروه از زیبایی های آنجا تعریف می کند. آراگورن نیز از حضور گروه در آنجا خرسند می شود و گروه آهنگ آن جا را می کند.
در حین ورود به شهر لوروین نگهبانان چشمان یاران حلقه را می بندند و آنها را بازداشت می کنند. گیملی دورف در صورتی قبول می کند که چشمانش را ببندند که چشمان لگولاس نیز بسته باشد.
در شهر لوروین بر خلاف کینه قدیمی دورف ها و الف ها گیملی و لگولاس با هم دوست می شوند و لگولاس از ترجمه ترانه های سوگواری الف هابرای جدایی گندالف تن می زند و می گوید دل این کار را ندارد. در هنگام گذر از رودخانه لگولاس از افرادی است که می تواند قایق رانی کند.
تیراندازی ماهرانه و نشانه گیری های دقیق از او کمان گری بی بدیل ساخته است.
در داستان های بعدی از جمله در دو برج نقش او بیشتر محسوس می شود و کارهای بزرگتری به او محول خواهد شد.
۶-۳-۵گلورفیندل GlorFindel
فایل ها درباره : تحلیل عنصر شخصیت در رمان یاران حلقه- فایل ۵