برخی میگویند چون در سدههای نخستین هجری که ایران استقلال خود را از دست دادند و ایرانیان زیر سلطهی اعراب مسلمان رفتند، و به عنوان شهروندان درجه دوم با آنها برخورد شد، ایرانیان سعی داشتند با نشان دادن لیاقت خود در زمینه های مختلف موقعیت اجتماعی خود را از این طریق بالا ببرند. اما در پاسخ باید گفت که این زمینههایی که ذکر می شود، و موالی در آن به قول اینان برتری خود را نشان دادهاند، چیزی است که عربها آن را تحقیر میکردند چگونه است که موالی میخواستند از این طریق موقعیت اجتماعی خود را بالا ببرند، چرا در آن زمینههایی که عرب آن را بزرگ میدانست و از نظر عرب موجب کسب شأن میشد تلاش نمیکردند؟ هر چند که موالی در زمینه جنگآوری( شغل انحصاری عربها) نیز فعال بودند. موالی وارث تمدن ایران و فرهنگ آریایی آن بودند؛ لذا در سطح بالایی از تمدن نسبت به اعراب قرار داشتند. اعراب در همه جا از موالی باسواد استفاده میکردند در مشاغل دولتی و در ارتش، زیرا که به تخصص و دانش آنان نیاز داشتند.
۳-۲- موالی و دانشهای عصر خود
از جمله مسائل جالب در تاریخ فرهنگ اسلام آن است که گروه اعظم دانشوران مسلمان از موالی و خاصه پارسی نژادان بوده اند.
ساکنان امپراتوری (سکنهی مملکت اسلامی) از نژاد عرب و ملل دیگر که عجم نامیده میشدند تشکیل شده بود. در صدر اسلام، علما و دانشمندان انگشت شمار از نژاد عرب بودند. چون دانشمندان مذکور به تعلیم سایرین پرداختند و مدتی نگذشت که در این راه موالی گوی سبقت را ربودند و اعراب را در اقلیت قرار دادند.
در زمینه های گوناگون علمی نیز موالی حرف اول را میزدند، مثلاً در کوفه همه پزشکان از موالی بوده اند. أثیر بن عمروپزشکی که بعد از ضربت خوردن امام علی(ع) به بالین او آمد از موالی بود[۴۵۳].
در زمینه شعر و ادب و موسیقی نیز این چنین بوده است، اسیران ایرانی در انتقال موسیقی و آواز به حجاز سهم بسزایی داشتند. ابویحیی عبیدالله بن سریج ایرانی الاصل از موالی قریش نخستین کسی بود که در مکه عود نواخت، جالب اینکه الهام بخش او کارگران و بنایان ایرانی بودند، که عبدالله بن زبیر برای تعمیر خانه کعبه آورده بود.[۴۵۴] در زمینه موسیقی به اسامی دیگری برمیخوریم که یا موالی بودند، یا تحت تأثیر ایرانیان قرار داشته اند.
ابن سریج مورد حمایت حضرت سکینه دختر امام حسین بوده و حتی برای اشعار او لحن میساخت.[۴۵۵]
موالی– به ویژه، ایرانیان- در همه دانشهای رایج آن روزها- حتی درزمینه فراگیری و یادگرفتن زبان تازیان از یک سو و پراکندن و یاد دادن آن از سوی دیگر، با آن که زبانی یکسر بیگانه و ناهمخوان با زبان مادری شان بود- پیشتاز و پرچمدار و مایه شگفتی همان تازیانی شدند که اینک، هم بر آنان سروری می کردند و هم باید از آنها، زبان مادری خود را می آموختند. در این باره، اقرار عبدالملک بن مروان و پرس و جوهای این خلیفه مقتدر و سرکوبگر اموی که از بدخواهان « موالی» و ایرانیان بود، در گفت و گویش با دانشمند بزرگ عصر خود، محمد بن مسلم- مشهور به ابن شهاب زُهری- پرآوازه و زبانزد همگان است:
هرگز مانند خودمان و این عجمها ندیده ام ؛ روزگاری دیرپا پادشاهی کردند، اما- به خدا سوگند- از ما تازیان در این مدت طولانی، بی نیاز نبودند و جز نعمان بن منذر، از کسی کمک نخواستند… با آن که در همین مدت که پادشاهی در دست ماست، از بسیاری از آنها- حتی در یادگیری زبان مادری مان- یاری جسته ایم ببینید این اسماعیل بن عبیدالله بن ابی مهاجر است که فرزندان مرا عربی می آموزد[۴۵۶].
فیلیپ حتی، موالی را مردمی هوشمند و علاقهمند به علوم و هنرهای زیبا میداند و مینویسد:” طبعاً موالی نخستین افرادی بودند که در اجتماع اسلامی به کنجکاوی درباره علوم و هنرهای زیبا پرداختند. زیرا نمایندگان فرهنگی قدیمیتر بودند، و هر چه در میدان فکر توفیق بیشتری یافتند در کار رهبری سیاسی بیشتر مزاحم عربان میشدند[۴۵۷].
موالی به ویژه ایرانیان در انشاء و ترسّل و کتابت نیز جلوتر از اعراب بودند، به طوری که عبدالحمید بن یحیی معروف به «عبدالحمید کاتب» و سالم، مولای عبدالملک مروان، هر دوایرانی و پارسی نژاد و به حسن انشاء و ترسّل معروف بودند. از محدّثان و راویان عصر اموی، نافع دیلمی و ابن کثیر و وهب بن منبه و طاووس بن کیسان را میتوان نام برد؛ که این سه تن از ابناء یمن( آزادگان پارس) بودند. وهب بن منبه کتابی راجع به ملوک حمیر و اخبار و قصص آنها در یک مجلّد ترتیب داده بود که ابن خلکان آن را دیده و تمجید کرده است[۴۵۸].
۳-۳- نقش موالی در تدوین زبان عربی
۳-۳-۱- پیدایش علم نحو
در صدر اسلام، عرب بر اثر اشتغال به جنگ ، سیاست و در نتیجه استغنا از تحقیق در زبان خود، به ادب توجهی نمیکردند، اما نومسلمانان فارس و عراق و خراسان که بالولاء یا از طریق خدمت و هجرت به میان اعراب رفته بودند محتاج به فراگرفتن زبان عربی و تحقیق در اصول و قواعد آن شدند و برای اشتغال به این امر، غالباً به کوفه و حیره و بصره، که در حدود بادیه و واسطه اتصال بین بدوات و حضارت بود، رفتند و در دوره بنیعباس، این آمد و شد، فزونی گرفت.[۴۵۹]
علم نحو از جمله علومی بود که موالی در آن دست داشتند از آنجا که اختلاط بین عرب، عجم و پیوندهای گوناگون بین آنها به وجود آمده بود، و این اختلاط به غلطگویی و انحرافات بیانی هم در زبان عامه و هم در قرائت قرآن انجامید علم نحو را میطلبید که برای پیدایش و آغاز این علم نمی توان تاریخی تعیین کرد و آرای دانشمندان در این مورد مختلف است. میتوان گفت: علم نحو به علت انگیزه دینی و ملی بیش از سایر علوم اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفته، و ممکن است تا زمان تألیف الکتابِ سیبویه بیش از یک قرن را پشت سر گذاشته باشد؛ چنانکه در آن زمان عامر شعبی از کنار جمعی از موالی میگذرد که درباره مسائل نحوی مذاکره می کنند و به آنان چنین میگوید: اگر امروز در پی اصلاح زبان برآمدید بدانید که شما نخستین کسانی بودید که آن را خراب کردید.[۴۶۰] بنابراین میتوان گفت: واضع علم نحو ابوالاسود دئلی- از موالی- میباشد که به فرمان علی بن ابی طالب به این عمل روی آورد.[۴۶۱]
۳-۳-۲- سیبویه شیرازی
عمرو بن عثمان قنبر مولی بنی حارث بن کعب بن عمرو بن عله( وعله) بن خالد بن مالک بن ادد بود کنیهاش ابوبشر یا ابوالحسن سیبویه از دانشمندان مشهور ایرانی است.[۴۶۲] در اوایل قرن دوم در شیراز متولد شد. در نحو به سبب تألیف کتاب( الکتاب) و همچنین در لغت تبحر داشت و متوفای۱۷۷هجری بود.[۴۶۳]
الکتاب زمانی تألیف شد که اختلاط عرب و عجم به درازا کشیده، این اختلاط و پیوندها به غلطگویی و انحرافات بیانی انجامید، ولی اسلوب و مفردات زبان در بادیه و خارج از شهرها چون گذشته پاک و دستنخورده باقی ماند و از این روی مردم به دنبال آن راهی بادیه و صحرا میشدند، « الکتاب» یک بررسی جامع و همه جانبه در صرف و نحو، و یا به عبارت دیگر در ساختمان مفردات و اسلوب کلام عربی به شمار میآمد.[۴۶۴]
دانش نحو در زمان سیبویه دوران تازگی و جوانی را میگذراند و هنوز به مراحل رشد و کمال نرسیده بود، در چنین اوضاع و احوالی، سیبویه علم نحو را از تعدی و زوال نگهداشت و پیرامون آن حصاری جامع کشید. کارش بسیار ستودنی است.[۴۶۵] او کتابش را در مسائل صرف و نحو که قانون زبان عربی و معیار بیان آن، در اعراب و بناست تألیف نمود.
زبان و لغت ابزار گفتگو و تفاهم، وسیله بیان عواطف، طومار فرهنگ و تمدن و پیوند گذشته و حال در طول تاریخ است. بنابراین موضوع «الکتاب» گرانقدر است و بلکه شأن و اهمیت آن از دیگر موضوعات بالاتر و بیشتر است.وی در صرف و نحو شایسته عنوان «الکتاب» و خود سزاوار لقب پیشوایان نحویان است.[۴۶۶]
مؤلف معجم الادباء میگوید: صاعد بن احمد جیانی از مردم اندلس در کتاب خود چنین آورده است: هیچ کتابی را در علوم قدیم و جدید نمیشناسم که جامع مسائل و جزئیات مربوط به خود باشد مگر سه کتاب: یکی کتاب «المجسطی» بطلمیوس در هیأت، دوم کتاب ارسطو در منطق و سوم کتاب سیبویه بصری در نحو که هر یک از این سه کتاب هیچ چیزی از مسائل مربوط به فن خود را نادیده نگرفته است مگر مسائلی که از اهمیت برخوردار نبوده است.[۴۶۷] وی با تألیف «الکتاب» پایه و اساس نحو عربی را بنیان نهاد. و دیگر نحویان ایرانی، چون کسائی، فراء، ابوعلی فارسی و زجاج در ادامه کار وی دستور زبان عربی را به اوج شکوفایی خود رسانیدهاند.
۳-۴- موالی و علوم اسلامی
هر طایفهای از هر نژاد وارد امت اسلامی میشد عشق به دانش پیدا میکرد. ایرانی، رومی، شامی، هندی، ترک، مغول، تاتار، اسپانیایی و اروپایی چه از اقوام متمدن و چه وحشی و چه نیمه وحشی حتی آنها که قبول اسلام هم نکردند به محض ورود در جوامع اسلامی دانشطلب شده بودند و دولت اسلام وسائل تحصیل آنان را نیز فراهم میکرد[۴۶۸] موالی از دل و جان اسلام را پذیرفتند. و قرآن کریم روحیه آن قوم را از قوم عرب برای اسلام مناسبتر و آمادهتر میداند به عنوان نمونه:
در سورهی محمد میفرماید: «وَ ان تتولَّوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونو امثالکم»[۴۶۹] در ذیل این آیه، امام باقر- علیه السلام- میفرماید: «منظور از قوم دیگر موالی( ایرانیان) هستند»[۴۷۰]نیز امام صادق علیه السلام- فرمود: «این امر، یعنی پشت کردن مردم عرب به قرآن، تحقیق پیدا کرد و خداوند به جای آنها موالی یعنی ایرانیان را فرستاده و آنها از جان و دل اسلام را پذیرفتند.[۴۷۱]
در سورهی محمد میفرماید: «وَ ان تتلوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونو امثالکم»[۴۷۲] در ذیل این آیه، امام باقر- علیه السلام- میفرماید: «منظور از قوم دیگر موالی( ایرانیان) هستند»[۴۷۳] نیز امام صادق علیه السلام- فرمود:« این امر، یعنی پشت کردن مردم عرب به قرآن، تحقیق پیدا کرد و خداوند به جای آنها موالی یعنی ایرانیان را فرستاده و آنها از جان و دل اسلام را پذیرفتند.[۴۷۴]
ایران، یونان، هند و … قبل از اسلام دارای تمدن و فرهنگ بودند برعکس عربها تمدن و علم و فرهنگی نداشتند و همین باعث شد که غیرعربها( موالی) که وارد جامعه اسلامی شدند در علوم مختلف پیشرفت کردند به طوری که، علمای حدیث ، فقه ، اصول ، مفسرین و علمای علم کلام همه ایرانی بودند، و غیر از ایرانیان کسی به جمع و تدوین و حفظ و نشر علوم دست نزد؛[۴۷۵] اما اعراب، با اینکه از تمدن ایرانی بهرهمند شده بودند، به جمع علوم نپرداختند، زیرا آنها در زمان عباسیان مشغول کشمکش برای جلب ریاست و امارت بودند.
در عصر بنیامیه، با وجود سختگیریها و اعمال ناروایی که بر موالی وارد میشد و تعصب عربی امکان هرگونه فعالیت علمی و ادبی را از ملل غیرعرب سلب کرده بود، باز به بزرگان دانش و صاحبان فضیلتی برمیخوریم که سزاوار ستایش و تمجیدند.
حجاز از نیمه دوم قرن اول هجری مرکز فقه و حدیث بود.[۴۷۶] در واقع در علوم دینی و فقهی که میبایست به دلیل احاطه اعراب به زبان و ادبیات عربی، اعراب دست برتر را داشته باشند. برعکس این موالی بودند که بیشترین فقهاء و علماء را تقدیم اسلام کردند.
۳-۵- نقش ایرانیان مسلمان در توسعه علم و فن
اگر در مورد نقش عرب در صدر اسلام توانستهایم کسانی را پیدا کنیم که از آشنایی به فن کتابت سهم مهمی را در جاودانسازی آثار دینی از آن خود ساختهاند، چنین سهمی را در مورد ایرانیان نومسلمان به مراتب بیشتر قائلیم؛ به گونه ای که میتوانیم تقریباً هشتاد درصد از آثار دینی را که ماندگاری یافته و در کتابها یا سینهها ثبت و نقل گردیدهاند، از آنِ ایرانیانی بدانیم که از عهد رسول الله(ص) تاکنون به این مهم پرداختهاند.
دکتر علی اشرف صادقی مینویسد: ایرانیان به سلمان فارسی نامه نوشتند و از او خواستند تا سوره فاتحه را برای آنان به فارسی ترجمه کند. سلمان نوشت: به نام بخشایندهی بخشایند… و آن را بر پیغمبر(ص) عرضه کرد. پیغمبر در این کار ایرادی ندید….[۴۷۷]
مردم بخارا به اول اسلام، در نماز، قرآن به پارسی خواندندی[۴۷۸] و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بودی که در پس ایشان بانگ کردی:« نکونیا نکونی»[۴۷۹]
این مطالب چنان میفهماند که این مردم، همانهایی هستند که در زمان پیامبر(ص) اسلام آورده بودند( که اگر کمی هم بوده باشند کفایت می کند).
ادوارد براون مینویسد: اگر از علومی که عموماً به اسم عرب معروف است، اعم از تفسیر، حدیث،اللهیات، فلسفه، طب، لغت، تاریخ، تراجم احوال و حتی صرف و نحو زبان عربی، آنچه را که ایرانیان در این مباحث نوشتهاند جدا کنید، بهترین قسمت آن علوم از بین میرود. تازیان حتی بیشتر تشکیلات دولتی خود را به تقلید ایرانیان، ترتیب داده بودند.[۴۸۰] چنانکه ایرانیان را در نیمه قرن اول به عنوان راویان و ناقلان آثار قرآنی، تفسیری، حدیثی، اشعار عرب، قصهها و تاریخ ایام آنان و … از صحابه و تابعین، مینگریم.
۳-۶- علم حدیث و فقاهت
شاگردان ممتاز و هوشمند ایرانی مکتب اسلام، کار دانشآموزی و پروش روحی خود را به آنجا رسانیدند که نود درصد کرسیهای فقاهت اسلامی را در همان قرن اول، از آن خود گردانیدند؛ زیرا اسلام یک دین قومی که یک نژاد و زبان، آن را در انحصار بگیرد و دیگران نتوانند در آن پیشرفتی حاصل نمایند نیست.
عبدالرحمن بن زید بن اسلم گوید: چون عبادله که جمع عبدالله باشد و آنها عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن عمرو بن عاص بودند همه از بین رفتند فقه آنها در تمام شهرها منحصر به موالی شد.[۴۸۱]
اگر ما بخواهیم علماء موالی را ذکر کنیم سخن به درازا خواهد کشید ولی با یک نگاه عادی میتوانیم بدانیم که اغلب علماء آن عصر موالی و ایرانی بودند.
ابن عبدربه در العقد الفرید در حکایتی مکالمهای را بین دو نفر عرب آورده که مربوط به زمان امویان است، او اکثریت شهرها و نواحی مهم جهان اسلام را نام میبرد که فقها و عالمان آنها از موالی بوده اند، تنها فقیه یک شهر عرب بوده است.[۴۸۲]
ابن عبدربّه مینویسد:” ابن لیلی گوید: عیسی بن موسی که نسبت به عرب سخت تعصّب داشت، از من پرسید: فقیه اهل بصره کیست؟ پاسخ دادم: حسن بن حسن است( منظور حسن بصری است). گفت: دیگری هم هست؟ گفتم: محمد بن سیرین، پرسید: نژاد آنها چیست؟ گفتم: از موالی هستند. گفت: فقیه اهل مکه کیست؟ گفتم عطا بن ابی رباح و مجاهد و سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار. گفت: آنها کیستند؟ گفتم: مولا هستند. گفت: فقیهان مدینه کدامند؟ گفتم: زید بن اسلم و محمد بن المنکدر و نافع بن ابی نجیح. گفت: آنها از چه ملتی هستند؟ گفتم از موالی. گفت داناترین فقهای اهل قبا کیست؟ گفتم ربیعه الرّای. گفت: او از کدام قوم است؟ گفتم: از موالی، بر اثر شنیدن این سخن چهره او تیره و سیاه شد و گفت: فقیه اهل یمن کیست؟ گفتم: ابن طاووس و ابن مُنَبّه. گفت: آنها چه مردمی هستند؟ گفتم: موالی. رگهای او پرخون شد و به خود تکانی داده، خوب توجه کرد و نشست و پرسید: فقیه و دانشمندان خراسان کیست؟ جواب دادم: عطاء بن عبدالله خراسانی. گفت او از چه نژاد است؟ گفتم: از موالی. چهره او سیاه تر و بدتر شد و من از او هراسیدم، پرسید: فقیه اهل شام کیست؟ گفتم مکحول. آنگاه آهی کشید و آرام گرفت، سپس پرسید: فقیه اهل کوفه کیست؟ به خدا سوگند، اگر از او بیم نمیداشتم، میگفتم: حکم بن عتبه و عمار بن ابی سلیمان، ولی چون او را مستعدّ خشم و کین دیدم گفتم: ابراهیم نخعی و شعبی. پرسید: نژاد آنها چیست؟ گفتم از عرب میباشند. گفت: الله اکبر! سپس آرام گرفت.»[۴۸۳] یاقوت حموی در معجم البلدان در ماده خراسان نظیر همین داستان را ذکر کرده است. همچنین همین گفتگورا میان عبدالملک مروان خلیفه اموی و محمد بن مسلم مشهور به ابن شهاب زُهری نیز گزارش کرده اند.
عبدالملک خطاب به زُهری که از مکه بازگشته بود پرسید: چه کسی سرور و بزرگ مکیان است؟
- زهری: عطاء بن ابی ربَاح.
- از تازیان است یا از موالی؟
- از موالی.
- چگونه چنین سرور شد؟
- با دین ورزی و نقل و نشر حدیث.
- آری؛ چنین کسانی شایسته سروری اند.
- سرور یمنیها کیست؟
- طاووس بن کیسان.
- از تازیان است یا از موالی؟
نگارش پایان نامه درباره :بررسی تأثیرگذاری های موالی بر تفسیر قرآن کریم- فایل ۹