دربنیان هر واقعه اجتماعی آنقدر عوامل گوناگون وجوددارد که بر شمردن همه آنها اگر تقریبا غیر ممکن نباشد قطعا امر بسیار دشواری است زیرا خیلی از عوامل به ملاحظاتی مکتوم و ناشناخته در زیر سرپوش هایی به عنوان اسرار باقی می ماند که بررسی علمی را دچار محاق و محال می سازد.
تجارب جرم شناسی این نکته را آموخته است که هیچ گاه نمی توان به طور قاطع گفت که پدیده نابهنجار اجتماعی معینی نتیجه جزمی ریاضی ، اقتران و ترکیب یک یا چند عامل خاص است بنابراین این امر مانع از آن نیست که بتوان به وجود بعضی از این عوامل که نقش موثری در تحقق پدیده مجرمانه معین دارند پی برد و کیفیت و کمیت تاثیر هر یک از عوامل و ترکیبات مختلف آنها را مورد بررسی قرارداد.
این استدلال کلی بر مبنای تحقیق جرم شناسی در مورد بررسی عوامل موثر در وقوع جرم صادق است زیرا جرم هم مانند پدیده اجتماعی مولود چندین عامل است که بعضی از آنها ریشه های اجتماعی و فرهنگی و محیطی و برخی دیگر به صورت بنیادهای شخصی اعم از نارسائی های بیولوژیک و یا کمبودهای روانی جلوه گرند.
با این مقدمه اینک به بررسی برخی از عوامل برجسته و موثر در وقوع پدیده مجرمانه که سهم بیشتری در ارتکاب جرم دارند و جامعه با این عوامل و شرایط دست و پنجه نرم میکند، میپردازیم.
پرداختن به عوامل تأثیرگذار در ارتکاب جرم چندان گسترده است که در این مقاله نمیگنجد و نیاز به تحقیقی جداگانه دارد ولی ما در اینجا صرفاً به بررسی عواملی که بر اراده مجرم اثر گذاشته است یا شرایط و محیط را برای ارتکاب جرم آماده میکند یا به نوعی مشوق مجرم در فصل ارتکابیش هست، میپردازیم و با بررسی مبانی این عوامل در روشن کردن مسأله تلاش خواهیم کرد.
عوامل مؤثر در بروز جرم
یک- تأثیر عوامل زیستی:
تأثیر زیست شناختی وراثت و انتقال خصوصیات جسمانی، عقلانی و هوش والدین و اجداد انسان از دیر زمان موضوع مطالعه روانشناسان و علمای اخلاق بوده است و این موضوع تحت عنوان وراثت عقلی و اخلاقی مورد بررسی واقع شده است. در بین دانشمندان علوم زیستی و وراثت، لمبرزو یکی از پیشگامان این نظریه است.
این دانشمند طی آزمایشهای متعدد و مطالعه طولانی خود راجع به ۳۸۳ جمجمه جنایتکاران ایتالیایی و ۵۹۰۷ بزهکار زنده نتیجهگیری کرد که برخی اختلالات بیولوژیکی علت بزهکاری این افراد میباشد و براساس این آزمایشها، فرضیه جانی مادرزاد را ارائه داد.
هر چند این فرضیه توسط دانشمندان بعد از وی رد شد اما از این جهت که یک باره توجه همگان را به مجرم جلب کرد اهمیت ویژهای دارد. ما در مورد تأثیر این عوامل هیچ زمانی نمیتوانیم به طور مطلق قضاوت کنیم ولی این را میپذیریم که عوامل بیولوژیک یکی از عوامل بسیار مهم در وقوع پدیده مجرمانه میباشد. زیرا، این عوامل که در تمام مراحل تکامل انسان همراه وی میباشد با تأثیری که بر اراده مجرم میگذارد مقاومت وی را کم میکنند و آستانه تحریک وی را بالا برده و باعث می شود که شخص بدون هیچ مقاومتی تسلیم عوامل جرمزا شده و مرتکب جرم شود. به طور خلاصه نتیجه میگیریم که عوامل زیستی یا بیولوژیک عواملی هستند که خارج از اراده شخص بر اراده وی در اتکاب جرم تأثیر میگذارند و این عوامل فردی بوده و از درون شخص بر وی تأثیر میگذارند که در اینجا میتوان فهرستوار به عواملی چون جنس، سن، اندام، عدم تقارن در جمجمه، قیافه، زشتی، زیبایی، نقش خلقت، نوع خون، وضع مزاج، قدرت، سوابق بیماری، وضع ترشح غدد، کرومزوم اضافی و عامل ژنتیک، اشاره کرد.
دو- تأثیر عوامل روانی
گارو (۱۸۷۸) از معتقدان مربوط به تأثیر عوامل روانی در ارتکاب بزه است. بررسی و شناخت عوامل روانی، مربوط به دانش روانشناسی جنایی است. از جمله رسالت این دانش، بررسی منش و شخصیت بزهکار و ارزیابی گرایشهای ضد اجتماعی و مطالعه روان خودآگاه و ناخودآگاه آنان به منظور تعیین مسئولیت اخلاقی و اجتماعیشان است. در مطالعهای معلوم شد که ۷۵ درصد مجرمین ۱۸ تا ۲۵ سال دارای بیماری روانی بودند. جرمشناسان دانمارکی طی مطالعهای به این نتیجه رسیدند که ۷۹ درصد مجرمین به بیماریها و اختلالات روانی از قبیل نوروز، سایکوز، و روان پریشی مبتلا هستند.
طبق دیدگاه روانکاری (فروید) خانواده و والدین کودک نقش بسیار مهمی در ساختن شخصیت معتدل و استوار انسان دارند. زیرا چنانچه سیر طبیعی رشد کودک تا پنج سالگی تکمیل نگردد و طی یکی از مراحل مختلف توقف حاصل شود این امر سبب بروز اختلالها و عکسالعملهای ضد اجتماعی در رفتار آدمی خواهد شد. ( شاملو ،۱۳۷۰،۱۵۸)
بر طبق دیدگاه روانشناسان در تحلیل شخصیت بزهکار، تمایلات و انگیزههای ناخودآگاه، جایگاه مـهمی دارند. از نظر این دانشمندان مجازات افرادی که به علل اختلالات روانی مرتکب بزه میشوند نه تنها مثمر ثمر نیست؛ بلکه آنان را به سوی جرایمی تازه نیز سوق میدهد.
عواملی چون ترس، بدبینی، خودپسندی، خودخواهی، مهرطلبی غیرعادی، پرخاشگری خیال، بی پروایی، خبث طینت، احساس گناه، جنون اخلاقی، محافظه کاری، ناکامی، محرومیتها، عقده الکترا، اضطراب اختگی، صرع، بیماریهای روانی، هیستری، پارانوئید، تزلزل شخصیت، اختلالات منشی و بیماری روان ـ تنی در این گروه از عوامل قرار میگیرند.
سه- نقش عوامل اجتماعی در بروز جرم
برخی از دانشمندان عوامل محیطی و اجتماعی را منشأ پدیده جرم تلقی کردهاند. به نظر این دانشمندان، جرم پدیدهای نیست که عوامل و شرایط جسمانی و روحانی افراد در بروز آن تأثیر داشته باشد بلکه عواملی که سبب بروز جنایت میگردد جامعه و محیط است. دکتر کالاسانی (۱۹۲۴ـ۱۸۴۳) رئیس مکتب محیط اجتماعی، عامل محیطی و فرهنگی را تنها موجب جرم معرفی کرده است.
به نظر این دانشمند، همانطور که هر میکروب در شرایط و محیط خاصی اجازه رشد و نمو و تکثیر مییابد؛ پدیده جرم نیز به مثابه میکروب در محیط و فرهنگ مربوط به خود، زاییده میشود. از نظر دکتر لاکاسانی منشأ پدیده جرم تنها عوامل زیستی و روانی است، مارکس نیز پدیده جرم را ناشی از وضعیت ناهنجاری اقتصادی میدانست.
مکتب سوسیالیستی او جامعه اشتراکی را به عنوان جامعه ایدهآل معرفی میکرد که طبق نظر آنان جرم زاییده نظام سرمایهداری است.
چهارـ نابهنجاری خانوادگی
از جمله عوامل اساسی شکلگیری شخصیت و منش فردی و اجتماعی کودک خانواده است. از دیدگاه کودک، والدین مهمترین و ارزندهترین الگوهای جهان هستند. کودک در محیطی که زاییده میشود و رشد و نمو پیدا میکند به موازات فراگیری زبان و نمود ارتباط با محیط و اعضای خانواده و جامعه، آداب و رسوم و خلقیات خانواده خود را کسب میکند و آنها را جزئی از شخصیت و منش خود میسازد.
رفتار خشونتآمیز والدین در خانواده با کودک و با همدیگر، این عقیده نادرست را در ذهن کودک بارور میسازد که در اجتماع نیز خشونت و جدال حلال مشکلات است. به نظر جرمشناسان خانواده از جمله محیطهای اجتنابناپذیر یا حتمی و نخستین آنهاست. خانواده از آن رو محیط حتمی تلقی شده که کودک در انتخاب آن نقشی ندارد. رفتارهای آتی کودک تا حدود زیادی ناشی از برخوردهای ناسالم پدر و مادر نسبت به کودک در سالهای اولیه زندگی است. از مهمترین ارزشهایی که لازم است کودک در محیط خانواده فرا گیرد عشق و محبت است. والدین باید با رفتار عطوفتآمیز و انسانی خود کودک را از عشق و محبت و ایثار و گذشت سـرشار نموده و آنها را در گسترش و اشاعه این ارزشهای والای انسانی یاری دهـند.
معمولاً خانوادههایی که بزهپرور هستند به نظر اینجانب ویژگی های زیر هستندکه معمولا در میان افراد وخانواده اه پیدا شود.
ـ در میان خانوادهها بزهکاری و میگساری رایج است.
ـ خانواده از هم پاشیده میباشد (طلاق یا مرگ یکی از والدین)
ـ مراقبت کافی از فرزندان به عمل نمی آید (به علت جهل یا عمد)
ـ فضای خانواده از نظر تبعیض، افراد، تفریط، خشونت، فضای نامطلوبی است.
ـ خانواده از نظر نژادی و مذهبی دارای تفاوت گوناگونی زیاد است.
ـ در خانواده مشکلات مالی، بیکاری و … بیداد میکند. ( عمراز، ترجمه اردبیلی ۱۳۸۵، ۱۳۲)
پنج ـ محرومیت اقتصادی و فقر
مطالعه اجمالی تاریخ نشان میدهد که آدمی در هر شرایط به منظور بقای موجودیت خود در تلاش برای کسب امکانات مادی بوده است. از این رو مسأله تأمین معاش در معنای عام کلمه از مهمترین مسائل زندگی محسوب شده است. فقر و محرومیت و ریشهی ناهنجاریهای روانی و انحرافات و تبهکاریهاست. علی (ع) فقر را موت اکبر و دیوار معرفی کرده است. یا در جای دیگر آن را مساوی کفر دانسته است.
بنابراین فقر و محرومیت میتواند به عنوان عاملی جرمزا موجب نابسامانیها و افزایش جرائم خصوصاً جرائم علیه اموال گردد. زیرا رسالت دین عبارت است از کنترل غرایز و احساسات آدمی.
فقر و محرومیت باعث رشد عقدههای روانی در شخصیت افراد شده و افرادی که بزرگترین جنایات را در طول تاریخ مرتکب شدهاند همچون هیتلر و صدام از چنین عارضه در دوران کودکی و نوجوانی خود رنج میبرند. محرومیتهای اجتماعی و فشارهای خانوادگی گاهی فشارهای بسیار سنگین کیفری بر روان فرد وارد نموده و مقاومت وی را در مقابل ارتکاب جرایم سست نموده و آستانه تحریک وی را افزایش میدهد و فرد خیلی زود در مقابل ارتکاب جرایم تسلیم میشود. در واقع فقر یکی از اصلیترین عوامل موثر در وقوع جرم است. ( نیازپور، ۱۳۸۲، ۴۵)
شش ـ تأثیر جنگ در افزایش جرائم
بحران جنگ از جمله عوامل اجتماعی جرمزایی است که جرمشناسان و جامعهشناسان درباره تأثیر آن متفقالقولاند و برای توجیه آن دلایلی را ذکر کردهاند.( باهری ، ۱۳۸۶، ۲۸) وجه موقعیت نامناسب اقتصادی ـ اجتماعی از قبیل جیرهبندی مواد غذایی، تثبیت آمرانه قیمتها، بازار سیاه برخی کالاهای ضروری، جرایم را افزایش میدهند. لطمات و صدمات، مقاومت افراد را در مقابل وسوسههای نفسانی کاهش داده و سبب بروز جرم میگردد.
هنگامی که کشور، تحت محاصره دشمن قرار میگیرد؛ تعدادی از نیروهای داخلی قصد همکاری با نیروهای اشغالگر را پیدا میکنند و از این طریق همکاری با اشغالگر جزئی از جرائم محسوب میگردد. با این اوصاف نمیتوان گفت که پدیده جنگ خودبخود پدیدهای شر و منفور است، بلکه در بسیاری از اوقات جنگ سبب تقویت روحیه آزادیخواهی، گذشت، ایثار نیز میگردد.
هفتـ خانوادههای بد سرپرست
خانوادههایی که نسبت به فرزندان یا فرزند خواندههایشان خشونت فیزیکی و روانی اعمال میکنند، خانوادههایی که یکی از والدین آنها معتاد هستند یا در معرض از هم پاشیدگی و طلاق قرار دارند و کودکان و نوجوانان در آن خانوادهها احساس آرامش نمیکنند، در چنین مواردی باید به مراجع خاصی برای اصلاح خانواده و یا نگهداری مؤثر از فرزندان آنها متوسل شد.
لازمه هر گونه اقدام در این زمینه آگاهی از وجود چنین اوضاع خطرناکی در خانوادههاست. این امر ایجاد یک سیستم اطلاع رسانی دقیق در این خصوص را ضروری میسازد. همه اعضای جامعه باید از وجود نهادهای خاص حمایتی از کودکان نظیر کمیسر کودکان، پلیس کودکان و سازمانهای غیر دولتی که در زمینه حمایت از کودکان و نوجوانان فعالیت میکنند آگاه باشند تا بتوانند به راحتی با آن نهادها ارتباط برقرار کنند و وضعیت خطرناک خود را عنوان کنند.
این مشکلات مربوط به مقوله بیکاری است که تعداد زیادی از بزهکاران از وجود این مسأله رنج میبرند و این خود زمینه مناسب برای بزهکاری است. پس به طور خلاصه میتوان اظهار کرد که عوامل اجتماعی عواملی هستند که زمینه را برای وقوع جرم فراهم نموده یا بعضی مواقع آن عوامل را تشدید میکنند و باعث ایجاد جرم در جامعه میشوند.
بند سـوم ـ بررسی مبانی علمی و روانپزشکی ارتکاب جرم و نقش آن در فردی کردن مجازات
بیشک اصلیترین دلیل که پشتوانه عادلانه بودن قوانین کیفری در نظامهای قضایی مختلف است؛ اصل مختار بودن مجرم در انجام جرم و نقش اراده آگاهانه و آزادانه در ارتکاب جرم است.
نگاه بسیط به انسان و انسان مجرم در قرون و اعصار گذشته که انسان را موجودی ساده و کاملاً مختار در ارتکاب جرم میدانستند منتهی به وضع مجازاتهای یکسان برای افراد مرتکب شونده، شده بود.
در این رژیم قضایی اصولاً، این موضوع که ممکن است مجرم تحت تأثیر عوامل خارج از اراده خودش چه درونی و چه بیرونی مرتکب جرم شده باشد؛ اصولاً مورد توجه نبود.
مجرمین با خواستگاههای مختلف مورد مجازات قرار میگرفتند. چه آنان که آزادانه و آگاهانه مرتکب جرم میشدند چه آنان که تحت تأثیر جبرهای زیستی، اجتماعی و روانشناختی مرتکب جرم میشدند و چندان اراده آگاهانه آنان نقشی در این اعمال نداشت. اگر چه طی این مدت در نظامهای حقوقی مقررات مختلفی وضع میشد که شرایط خاص مجرم را در ارتکاب جرم در نظر میگرفت.
لیکن تنها در قرن بیستم و به دنبال پیشرفتهای حاصله در علوم ژنتیک، زیستشناسی، روانپزشکی و روانشناسی به تدریج و البته به طرق علمی، نقش جبرهای مختلف تأثیرگذار بر اراده آزادانهی انسانها، مورد شناسایی قرار گرفتند و در این میان شناسایی یا کشف ضمیر ناخودآگاه و تأثیرات عمیق، گسترده و شگرف آن بر اراده انسان، نقش فوقالعادهای در تلقی جامعه از انسانهای مجرم داشت.
به تدریج به این موضوع پی برده شد که چگونه خصوصیات ژنتیکی حاصل از زندگی، چندین نسل بر شخصیت و اعمال انسانها تأثیر میگذارد. به تدریج مشخص شد که سرشت متفاوت افراد چگونه باعث رفتار متفاوت آنها میشود. و متعاقباً افراد میتوانند به علل و انگیزههای مختلف و به طرق آگاهانه، نیمه آگاهانه ونااگاهانه مرتکب جرم واحد شوند.
بسیاری از خصوصیات اخلاقی پیش از اینکه انتخاب برنامه ریزی شده شخصی باشند؛ ریشههای سرشتی (ژنتیکی) دارند و به طریق وراثتی منتقل میشوند. امروزه به تدریج مشخص شده است که ریشه بسیاری از خصوصیات اخلاقی و ویژگیهای شخصیتی، ژنتیکی است و بعد از تولد نیز محیط در شکلهای مختلف به شخصیت انسان در تکمیل نقش ژنتیک کمک میدهد و به عبارتی وقتی یک شخص به بلوغ اجتماعی میرسد و خود را فاعل مختار میبیند دارای انبوهی از ویژگیهای شخصیت است که با همیاری محیط و ژنتیک شکل گرفتهاند و تأثیرات مثبت و منفی خود را بر اراده شخص اعمال میکنند.
این ویژگیها درصد قابل توجهی از افراد، خصوصیاتی طبیعی و عادی هستند و شخص به کمک آنها در جامعه شناخته میشود و با آنها زندگی میکند. لیکن برخی از این خصوصیات شخصیتی، نرمال نبوده و تحت عنوان اختلال شخصیت شناخته میشوند، یا در موارد دیگری شخصی دچار بیماری مستقیم شخصیتی و روانی است که البته تحت تأثیر عوامل مختلف ژنتیکی، محیطی و اجتماعی بوجـود میآیند و اراده آگاهانه شخص را تحت تأثیر قرار میدهند. ( ولیدی ، ۱۳۸۵، ۱۱)
زمانی نقش این عوامل در حقوق جزا مورد توجه قرار میگیرد که بدانیم بسیاری از ویژگیهایی که در اشخاص مبتلا به اختلال شخصیت یا بیماری اعصاب و روان وجود دارد زمینههای غیرارادی و ناآگاهانه ارتکاب جرم هستند.
پژوهش های پیشین در مورد فردی کردن مجازاتها در حقوق ایران- فایل ۹