ملاصدرا در کتاب اسفار سخن ابنسینا را در رابطه با انواع نفس بیان میکند. مطابق نظر ابنسینا سه نوع نفس وجود دارد که هر یک دارای قوایی هستند. «اولین نفس، نفس نباتی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که تغذیه و رشد و تولید مثل میکند.» مانند گیاهان و درختان که به سبب بهرهمندی از این نفس، هم تغذیه میکنند، هم رشد و هم تولید مثل و به سبب این ویژگیها از جمادات متمایز میشوند. «دومین نفس، نفس حیوانی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که دارای نیروی اراده است و جزئیات را ادراک میکند.» همهی حیوانات افزون بر قوای نفس نباتی بهرهمند از نفس حیوانی و قوای مخصوص آن هستند و از سایر نباتات متمایز میشوند. «نفس سوم نفس انسانی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که امور کلی را ادراک میکند، اعمال فکری انجام میدهد و قادر به استنباط است.» انسان این نفس را در کنار نفوس نباتی و حیوانی دارا میباشد و به همین دلیل از نباتات و حیوانات متمایز میگردد. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵۳)
۱-۱-۱-۲-۱) نفس نباتی
نفس نباتی دارای سه قوهی نامیه، مولده و غاذیه است. (همان، ص۵۴) قوهی نامیه قوهای است که منجر به رشد و نمو نبات میشود؛ قوهی مولده عامل تولید مثل است و قوهی غاذیه قوهای است که خود چهار قوهی دیگر در خدمت دارد، یکی قوهی جاذبه که مواد غذایی مورد نیاز را به درون جسم نباتی جذب میکند تا قوهی غاذیه در آن تصرف کند؛ دیگری قوهی هاضمه است که غذا را در مراحل گوناگون هضم میکند و برای تصرف قوهی غاذیه آماده میسازد؛ دیگری قوهی ماسکه است که غذا را برای مدتی که مورد نیاز قوهی غاذیه است در معده نگاه میدارد و دیگری قوهی دافعه میباشد که مواد زائد و اضافی را که مورد استفاده نیست دفع میکند. (همان، ۱۳۴۶، ص۲۸۰)
۱-۱-۱-۲-۲) نفس حیوانی
نفس حیوانی علاوه بر اینکه از قوای نفس نباتی برخوردار است دارای دو قوهی دیگر به نام قوهی مدرکه و قوهی محرکه میباشد. هریک از این دو قوه نیز دارای قوایی هستند. قوهی محرکه به دو دسته باعثه و فاعله تقسیم میشود. قوهی باعثه، همان قوهی شوقیه است که متصل به قوهی خیالی است و وقتی صوری در خیال نقش میبندد، قوهی فاعله را تحریک میکند تا از طریق دو قوهی شهوت و غضب خود عمل کند. قوهی شهوت قوهی فاعله را به سمت امر مطلوب و لذتبخش جذب میکند و قوهی غضب باعث دور شدن آن از امور مذموم میشود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵۵-۵۴؛ ۱۳۸۱، ص۳۸۸) قوهی مدرکه، که به ادراک جزئیات میپردازد نیز به دو دستهی حواس ظاهری و حواس باطنی تقسیم میشود. حواس ظاهری عبارتند از لامسه، چشایی، بویایی، بینایی و شنوایی (همان، ص۵۵؛ همان، ص۳۹۲) که دو حس بینایی و شنوایی لطیفتر و شریفتر از حواس دیگرند. حواس باطنی که برخلاف حواس ظاهری مدرک امور درونی هستند عبارتند از قوهی مدرک، حافظه و متصرف. مدرک به ادراک امور جزئی میپردازد، چه صور جزی و چه معانی جزئی. قوهی حافظه نیز حافظ صور و معانی است و قوهی متصرف هم به تحلیل و ترکیب صور و معانی میپردازد. حواس باطنی در یک تقسیم بندی جزئی به پنج قوه تقسیم میشوند که عبارتند از: اول حس مشترک یا بنطاسیا قوهای که تمام صورتهایی که از حواس پنجگانه ظاهری حاصل میشود در آن منعکس میگردد. دوم خیال یا مصوره، قوهای که حافظ صوری است که در حس مشترک منعکس شده. سوم واهمه یا وهمیه، قوهای که به ادراک معانی جزئی مانند محبت، قساوت و …. میپردازد و چهارم، حافظه قوهای است که حافظ معانی جزئیهای است که واهمه ادراک کرده است. پنجم قوهی متصرف است که به دخل و تصرف ادراکات ذخیره شده در دو قوهی خیال و حافظه میپردازد، این قوه صور و معانی جزئی را ترکیب و تجزیه میکند و صوری را خلق میکند که در خارج وجود ندارند. این قوه اگر در خدمت قوهی واهمه باشد متخیله و اگر در خدمت قوهی عقلیه باشد متفکره نامیده میشود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، صص۵۷-۵۶؛ ۱۳۴۶، صص۲۸۸-۲۸۶)
۱-۱-۱-۲-۳) نفس انسانی
نفس انسانی علاوه بر قوای نفوس نباتی و حیوانی دارای دو قوهی علامه و عماله است. علامه قوهای است که به ادراک تصورات و تصدیقات میپردازد و حق و باطل را در مورد آنچه تعقل و ادراک میکند تشخیص میدهد. به این قوه عقل نظری نیز میگویند. قوهی عماله، قوهای است که نفس از طریق آن موفق به استنباط و درک چگونگی صنایع و فنون میشود و همچنین انجام یا ترک اعمال نیک و پسندیده و اعمال زشت و نکوهیده را تشخیص میدهد. این قوه، عقل عملی نیز نامیده میشود. عقل نظری و عقل عملی هر کدام دارای مراتبی هستند. عقل نظری دارای چهار مرتبهی عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد است. عقل هیولانی، مرحلهای از نفس است که در این مرحله، نفس استعداد پذیرفتن صور معقول را دارد اما بالفعل از هر صورتی خالی است و به همین سبب عقل هیولانی نامیده میشود. این مرتبه ضعیفترین مرتبهی نفس است زیرا عقل در این مرتبه قوهی محض است. (همان، ۱۳۶۶، ص۳۰۲) عقل بالملکه که دومین مرحلهی نفس است، مانند عقل هیولانی بالقوه است ولی بر خلاف آن شایستگی پذیرش صورت هر موجودی را دارد. در این مرحله محسوساتی که تاکنون بالقوه بودهاند یعنی معقولات اولیه که شامل اولیات، تجربیات، متواترات و مقبولاتاند، بالفعل میشوند. این امور از آن جهت که به صورت بالقوه نزد نفس وجود دارند کمال اول آن محسوب میشوند اما هنگامی که در مرحلهی عقل بالملکه به فعلیت درمیآیند کمال ثانی برای نفس محسوب میشوند. در واقع اموری واحد از جهت بالقوه بودن کمال اول و از جهت بالفعل بودن کمال ثانی خوانده میشوند. عقل بالفعل مرحلهای از نفس است که در آن نفس به کسب علوم و معقولات جدید و تفکر و اندیشه در باب آنها میپردازد و این عمل را بواسطهی معقولات اولیهای که در مرحلهی عقل بالملکه حاصل شده است انجام میدهد. در این مرحله عقل از حالت قوه درمیآید و حیاتی بالفعل مییابد. انسان از دو طریق میتواند به این مرحله برسد یکی از طریق اعمال ارادی و تحصیل حد وسط بهوسیلهی عقل بالملکه و به کار بردن قیاسات و تعاریف و براهین و دیگری از طریق تابش نور عقلی که به اراده و اختیار انسان نبوده و به تأیید و الهام الهی صورت میگیرد. آخرین مرحلهی عقل نظری یعنی عقل مستفاد، همان عقل بالفعل است، هنگامی که همهی معقولات را بهوسیلهی اتصال به مبدأ فعال در ذات خود مشاهده میکند. در واقع عقل مستفاد مشاهدهکنندهی حضور و حصول بالفعل معقولات در ذات عقل فعال است. این عقل چون معقولات را از عقل مافوق خود یعنی عقل فعال مورد استفاده قرار میدهد عقل مستفاد نامیده میشود. انسان در این مرحله در مرتبهی نهایی کمال عالم قرار دارد. زیرا هدف از خلقت عالم و انواع مخلوقات این عالم، خلقت انسان بوده و هدف از خلقت انسان هم رسیدن به مقام و مرتبهی عقل مستفاد یعنی مشاهدهی معقولات و اتصال به ملاء اعلی بوده است. عقل عملی نیز مانند عقل نظری دارای چهار مرتبه است که عبارتند از: مرتبهی اول مرتبهی تهذیب ظاهر با عمل کردن به نوامیس الهی و دستورات شریعت؛ مرتبهی دوم، مرتبهی تهذیب باطن و تزکیه و تطهیر قلب از ملکات ناپسند و اخلاق و اوصافی که موجب تاریکی قلب میگردند؛ مرتبهی سوم، مرتبهی نورانی کردن قلب با صور علمی و صفات پسندیده و مرتبهی چهارم؛ مرتبهی فنای نفس از ذات خویش است. (همان، صص۳۰۸-۳۰۵)
انسان دارای هر سه نوع نفس است. البته نه به این معنا که نفس انسان مرکب از سه نفس باشد. ملاصدرا بر خلاف بعضی فلاسفه که با توجه به نمایان شدن آثار هر سه نفس در انسان، او را دارای سه نفس نباتی، حیوانی و انسانی میدانند که هر یک وظایفی مخصوص به خود را انجام میدهند، معتقد است انسان فقط دارای یک نفس است که نفس ناطقه نام دارد. دلیل ملاصدرا این است که:
برای نفس به اعتبار افعال و آثار صادر از وی قوا و مشاعر گوناگونی است که نفس بهوسیلهی آنها مصدر افعال و اعمال مختلفی است زیرا تو کلیهی افعال و اعمال صادر از خود را به ذات خود نسبت میدهی و میگویی احساس کردم، غضب کردم، ادراک کردم، حرکت کردم. پس مبدأ کلیهی افعال نامبرده، تو هستی و تو همان نفس دارای شعوری که همهی افعال را با علم و شعور به خود نسبت میدهی، پس تو دارای نفس واحدی که کلیهی قوا از لوازم آن هستند. (همان، ص۳۳۶)
به عبارت دیگر نفس مدرک ادراکات قوای انسانی، حیوانی و نباتی است و در واقع عین این قوا است. به این معنا که قوا همان نفساند. بنابراین برای مثال قوهی بینایی نمیبیند و قوهی شنوایی نمیشنود، بلکه نفس است که در مرتبهی قوهی بینایی میبیند و در مرتبهی قوهی شنوایی میشنود و چیزی جدا از نفس به نام این قوا وجود ندارد که کار دیدن و شنیدن را انجام دهد. بنابراین «نفس حقیقتی واحده و شخصیه است که بشخصیتها الواحده کل القواست.» (به نقل از اردبیلی، ۱۳۸۱، ص۲۹۸)
۱-۱-۱-۳) دیدگاه ملاصدرا در باب رابطهی نفس و بدن
۱-۱-۱-۳-۱) نحوهی حدوث نفس
نحوهی حدوث و پیدایش نفس در دیدگاه ملاصدرا براساس تعریفی که در مورد نفس ارائه شد مشخص میگردد. ملاصدرا نفس را در حدوث، جسمانی و متعلق به بدن و در بقاء، روحانی و مستقل از بدن معرفی میکند و براین اساس از میان نظریات مختلفی که در باب پیدایش نفس مطرح است یعنی
الف) جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس
ب) جسمانیه الحدوث و جسمانیه البقاء بودن نفس
ج) روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس
د) روحانیه الحدوث و جسمانیه البقاء بودن نفس
قائل به نظریهی اول بوده و میفرمایند: «حق این است که نفس انسان در حدوث و تصرف جسمانی و در بقاء و تعقل روحانی است[۱۳].» مطابق این نظریه نفس انسان موجودی است که در ابتدای حدوث و پیدایش، از مواد و عناصر موجود در عالم مادی پدید میآید. یعنی از بطن ماده جسمانی به وجود آمده و تعلق ذاتی به آن دارد و سپس با حرکت جوهری منازل وجودی را طی کرده و از قوه به سوی فعلیت و کمال میرود و با رسیدن به مرتبهی روحانیت، روحانی البقاء گشته و بینیاز از تعلق و وابستگی به بدن و قائم به ذات خود میگردد. برای اثبات نظریهی ملاصدرا ابتدا به ذکر دلایلی در مورد ابطال و رد نظریهی قدم نفس و اثبات حدوث آن پرداخته و سپس دلیلی در اثبات حدوث جسمانی بیان میکنیم.
ملاصدرا در ابطال نظریهی قدم نفس معتقد است که اگر نفس قدیم و مجرد باشد، جوهر کاملی خواهد بود که هیچ ماده و استعداد و نقص و نارساییای ندارد و به همین دلیل نیازی به بدن و تعلق به آن برای رسیدن به کمال نخواهد داشت. اما نفس اینگونه نیست که کامل باشد. نفس دارای نقص و قوه است و به همین دلیل به آلات و قوایی یعنی همان نفوس نباتی و حیوانی نیازمند است تا به سوی کمال حرکت کند. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰ ،ج۸ ، ص۳۳۱)
دلیل دیگر ملاصدرا در اثبات حدوث نفس و رد قدم آن این است که اگر نفس قدیم باشد، باید نوع آن منحصر در شخص باشد. به این معنا که هیچ تکثر و انقسامی در نوع وجود نداشته باشد. زیرا تکثر افراد با اتحاد در نوع از ویژگیهای اجسام مادی است. بنابراین اگر نفوس، هیچ ماده و استعداد و درنتیجه هیچ حرکتی نداشته باشند، نوع آنها متکثر نخواهد بود و این در حالی است که نفوس انسانی، افراد متعدد و متکثر و در نوع واحد هستند. درنتیجه وجود این نفوس جزئی پیش از بدن محال است چه برسد به اینکه قدیم باشد. (همان، ص۳۳۱)
دلیل دیگر ملاصدرا که در اثبات جسمانیت نفس است نه رد قدم و اثبات حدوث، این است که اگر نفس در ابتدای حدوث مجرد باشد و به ماده تعلق گیرد، در این صورت باید گفت نوع طبیعی مادی از ارتباط یک امر مجرد و یک امر مادی که هیچ سنخیتی با هم ندارند حاصل خواهد شد. در حالی که چنین امری باطل است. زیرا «ممکن نیست از یک امر مجرد و یک امر مادی، ضرورتاً نوع طبیعی مادی حاصل شود[۱۴]. »
۱-۱-۱-۳-۲) نحوهی تعلق نفس به بدن
ملاصدرا با بیان شش نوع تعلق، نحوهی تعلق نفس به بدن را مشخص میکند. (همان، صص۳۲۷-۳۲۵) تعلق یک شئ به شئ دیگر به معنای نیاز و حاجت شیئ به شئ دیگر است که این نیاز و حاجت دارای انحایی میباشد و به همین سبب لازم است قبل از بیان نظر ملاصدرا در مورد نحوهی تعلق نفس به بدن به آنها اشارهای مختصر داشته باشیم.
الف) نخستین نوع تعلق که قویترین و شدیدترین آنهاست، تعلق ماهیت به وجود است که ماهیت هم در ذهن و هم در خارج نیازمند وجود است.
ب) نحوهی دیگر تعلق، تعلقی است که یک شئ در ذات و حقیقت خود به ذات و حقیقت شئ دیگر نیاز دارد. مانند تعلق ممکن به واجب.
ج) یک نحوه از تعلق، تعلق شئ در ذات و نوعیت به ذات و نوعیت شئ دیگر است. مانند تعلق عرض به موضوع آن. یعنی عرض هم در ذات و هم در نوعیت خود به وجود و نوعیت موضوع نیاز دارد.
د) تعلق دیگر تعلق وجود و تشخص یک شئ هم در حدوث و هم در بقاء به طبیعت و نوعیت متعلقبه است. مانند تعلق صورت به ماده، زیرا صورت در تشخص محتاج ماده است البته نه به ماده معین بلکه به ماده مبهم و غیرمتعینی که در ضمن ماده معین و مشخصی، متحقق میگردد. مانند تعلق و رابطهی سقف واحد با ستونهای متغیّر، سقفی که بر روی چند ستون بنا شده و به تدریج برخی از ستونها را با ستونهای دیگر جابهجا میکند، پس از مدتی تمام پایهها تعویض میگردند در حالی که سقف به وحدت شخصی خود باقی است. براساس این مثال از آن جهت صورت به مادهی مبهم نه متعین نیازمند است که اگر صورت به مادهی خاصی وابسته باشد با تبدّل آن، تشخص صورت و وجود آن منتفی میگردد. در حالی که میبینیم صورتی واحد در خلال تبدّلات باقی میماند.
و) نحوهی دیگر تعلق این است که چیزی به حسب وجود و تشخص به چیز دیگری تعلق داشته باشد البته فقط در حدوث و نه در بقاء مانند تعلق نفس به بدن. نفس در ابتدای حدوث و پیدایش خود مانند طبایع مادی که به مادهای مبهم نیازمندند، به مادهی بدنی مبهمی تعلق میگیرد که با وجود تحولات و تغییراتی که در تعین دارد، هویت نفس همچنان ثابت و بدون تغییر باقی میماند. پس هویت انسان از حیث هویت نفس، شخص واحدی است اما از حیث جسمیت به معنای ماده و موضوع متعین نه به معنی مادهی مبهم واحد نیست.
ه) آخرین نوع تعلق، تعلقی است که شئ به شئ دیگر نه در اصل وجود خویش بلکه تنها از جهت به دست آوردن فضائل و کمالات دارد. در این نوع تعلق که از ضعیفترین انحای تعلق است، شئ متعلق، حدوثاً و بقاءً مستقل است و فقط برای کسب مزایا و فضائل وجودی وابسته به شئ دیگر است. ملاصدرا اعتقاد به این نوع تعلق را نظر اکثر فلاسفهای میداند که تنها نیاز نفس به بدن را در کسب کمالات بالقوهاش میدانند که با به کارگیری بدن به فعلیت میرسند.
از نظر ملاصدرا نحوهی تعلق نفس به بدن، تعلقی از نوع تعلق پنجم است. براساس این نوع تعلق میتوان در رابطه با نحوهی تعلق نفس به بدن به دو نکته پی برد. یکی اینکه تعلق نفس به بدن و در واقع نیاز نفس به بدن در مرتبهی حدوث و پیدایش است که این مسأله تبیین کنندهی نظریهی جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء است و به همین دلیل باید نحوهی تعلق نفس به بدن را مرتبط با این نظریه دانست. اما نکتهی دوم این است که رابطهی نفس و بدن از جهتی مانند رابطهای است که ماده و صورت با یکدیگر دارند. برای توضیح بیشتر همانطور که ماده و صورت هر کدام از جهتی به دیگری محتاج است، نفس و بدن نیز به یکدیگر احتیاج دارند. ماده برای تحقق خود نیازمند صورت است، بدن نیز به عنوان ماده برای تحقق و تحصل نیازمند پیوند با نفس است. صورت نیز گرچه در تحقق نیازمند ماده نیست ولی در تشخص خود محتاج به ماده است. همانطور که نفس، گرچه به لحاظ حقیقت مجرده و نحوهی وجود عقلی خود به بدن نیاز ندارد، اما برای تشخص یافتن به عنوان یک نفس جزئی باید در عالم طبیعت حادث گردد و برای حدوث خود نیازمند ماده است. براین اساس «رابطهی نفس و بدن رابطهی لزومیه است و از نوع رابطه و همراهی دو امر متضایف یا دو معلول که علت وجودی واحدی دارند و بین آنها ربط و تعلق نیست نخواهد بود.» و همانطور که بیان شد، چون «هر کدام از جهتی خاص به دیگری محتاج است که با جهت دیگری متفاوت است، این رابطه مستلزم دور نیست.» (همان، ج۸، ص۳۸۲)
به بیان دیگر ملاصدرا ترکیب نفس و بدن را ترکیبی اتحّادی مانند ترکیب ماده و صورت میداند. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰ ،ج۵ ، صص۱۵۱-۴۴) این دیدگاه ملاصدرا در مقابل دیدگاه ابنسینا و مشائیان است که ترکیب ماده و صورت را ترکیب انضمامی میدانستند. ترکیب انضمامی این است که دو چیز به یکدیگر ضمیمه شوند؛ در حالی که هر یک اجزاء مستقلی دارند، مانند ترکیب خانه از خشت و آجر و …. یا ترکیب بدن انسان از اعضای مختلف و یا همانند سنگ و شخصی که در کنار یکدیگر قرار میگیرند. اما ترکیب اتحادی این است که بین دو جزء مفروض، هیچگونه تغایر عینی و دوگانگی خارجیای وجود نداشته باشد. یعنی دو جزء، وجودهای مستقل ندارند بلکه هر دو موجود در یک وجودند. بنابراین طبق ترکیب اتحادی، نفس و بدن هرچند دو جوهرند اما در خارج وجودی جدا از هم ندارند. آن دو از جنبههای یک وجود واحد یعنی انسان به شمار میروند و به همین سبب دو موجود بالفعلی که در کنار هم قرار گرفته باشند نیستند. بلکه آن دو در طول هم بوده و از مراتب یک حقیقت به شمار میروند. نفس صورت کمالی و فعلیت یافتهی بدن است و بدن هم به عنوان قوهی نفس از مراتب پایین آن به شمار میرود. (مصطفوی، ۱۳۸۵، ص۱۲۸)
درنتیجه نفسی که جسمانی الحدوث است، از بطن ماده به وجود آمده و در تکامل خود نیز محتاج به ماده است. زیرا نحوهی وجود نفس طوری است که تعلق به بدن مقوم ذاتی اوست، طوری که اگر این مقوم و ذات از او گرفته شود دیگر نفس نخواهد بود. اما این تعلق و وابستگی تنها تا رسیدن آن به مرتبهی روحانیت باقی است و بعد از رسیدن به مقام روحانیت و استقلال، بینیاز از ماده و تعلق به آن میگردد. از طرف دیگر ماده نیز در فعلیت و تکامل خود محتاج نفس میباشد. به عبارت دیگر «مادهی نفس قائم به وجود نفس است، بدین معنی که طبق اصول فلسفی محال است فعلیت و حصول مادهی نبات و حیوان قبل از تعلق نفس نباتی و نفس حیوانی موجودی کامل در نوع خویش و قائم بذات خویش باشد و سپس نفس به او تعلق گیرد.» بنابراین «نفس مقوم بدن و از اسباب فعلیت و حصول آن است.» بهطوری که با مفارقت آن از بدن، ماده دچار فساد میشود. (صدرالمتألهین، ۱۳۵۱، ص۴۱) به همین سبب نفس و بدن براساس رابطهی تام و کامل و ترکیب اتحادیای که باهم دارند به موازات یکدیگر مسیر کمال را طی میکنند.
۱-۱-۱-۳-۳) حرکت جوهری نفس
حرکت نفس به سوی کمال و تجرد عقلانی و بینیازی از جسم، مبتنی بر یکی از اصول بسیار مهم فلسفه ملاصدرا یعنی اصل حرکت جوهری است. نفس انسان به سبب داشتن حرکت جوهری، ویژگیای متفاوت از دیگر جواهر خواهد داشت. «زیرا جواهر طبیعی در ذات و فعل مادی و جسمانیاند، جواهر عقلی نیز در ذات و فعل روحانی و عقلی میباشند و درنتیجه برخلاف نفس، ذات و مقام معینی دارند.[۱۵] » به همین سبب هیچ حرکتی در آنها دیده نمیشود. اما نفس انسان که در ابتدای حدوث مادی و در بقایش روحانی است، درجه و مقام معینی در ذاتش نخواهد داشت، زیرا برای سیر مسیر تکامل از جسم به روح، منازل و مراتب وجودی متفاوتی را میگذراند و دارای تطوّرات و دگرگونیهای فراوانی است. این حرکت نفس برای از قوه به فعل درآمدن و از جسمانیت به روحانیت تبدیل شدن جز از طریق حرکت جوهری ممکن نیست. بنابراین نفس انسان برخلاف جواهر دیگر دارای حرکت جوهری و درجات و مقامات وجودی متفاوتی است.
بنابراین جسمانیه الحدوث بودن نفس به این معنی نیست که نفس در ابتدا هم جسم است و هم روح، بلکه به این معنی است که در پیدایش انسان، ابتدا مادهی جسمانی بدون آنکه نفسی داشته باشد به وجود میآید و آنگاه نفس در شرایط معین به تدریج از خلال ماده و حرکت جوهری آن پدید میگردد. براین اساس نفسی که محصول تحول و تکامل جسم است، سیر تکامل خود را از پستترین مراحل تا عالیترین آنها که تجرد عقلی است به این نحو آغاز میکند: نفس در ابتدا همان صورت جسمیهی منطبع در ماده است و در اثر حرکت جوهری به مرتبهی عنصری رسیده و صورت عنصری بر آن افاضه میشود، سپس با ادامهی سیر و تحول جوهری و ذاتی خود، به مرحلهی معدنی میرسد و صورت معدنی دریافت میکند. بعد از این مرحله با ادامهی تحولات ذاتی به مرحلهای میرسد که علاوه بر آثار صورتهای نوعیه، عنصریه و معدنیه، آثار رشد و نمو، تغذیه و تولید مثل نیز در آن نمایان میشود. در این مرحله است که نفس با گذشتن از طبیعت جمادی نام نفس را دریافت میکند و نفس نباتی خوانده میشود. نفس این مرحله را با تکامل جوهری سپری میکند و به مرحلهای میرسد که علاوه بر اینکه آثار نفس نباتی و صور پایینتر از آن را دارد، اثر حساسیت و حرکت ارادی نیز از آن مشاهده میشود. در این مرحله، نفس حیوانی نامیده میشود و وقتی به مرحلهای رسید که علاوه بر آثار گفته شده تعقل نیز از او صادر شد، به مرحلهی نفس انسانی میرسد. نفس به سبب تعلق ذاتی و ترکیب اتحادیاش با بدن در تمام مراحل حرکت خود، همراه بدن است. به همین دلیل انسان که مرکب از نفس و بدن است، در مرحلهی نفس نباتی به صورت جنین در رحم مادر خواهد بود. در این مرحله انسان، نبات بالفعل و حیوان بالقوه است. زیرا در حالت جنینی هنوز حس و حرکت ارادی وجود ندارد، اما هنگامی که جنین از رحم مادر خارج میشود، دارای نفس حیوانی شده و وارد مرتبهی حیوانیت میشود. هنگامی که در این مرحله به تکامل و بلوغ رسید و توانست از تمام حواس خود استفاده کند و حرکات و افعال ارادی انجام دهد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است، اما پس از آنکه توانست با نیروی تفکر خود قادر به ادراک کلیات گردد دارای نفس ناطقه میشود. این مرحله تا سن چهل سالگی که انسان بهرهمند از توانایی کامل در ادراک کلیات شود ادامه خواهد داشت. در این سن انسان در مراتب پایین نفس ناطقه قرار دارد و میتواند حرکت به سوی کمالات عقلی بالاتر را آغاز کند. در این مرحله انسان، انسان نفسانی بالفعل و انسان ملکی بالقوه یا انسان شیطانی بالقوه میباشد و سرانجام براساس مسیری که حرکت خود را ادامه میدهد انسان ملکی بالفعل یا انسان شیطانی بالفعل میگردد. در واقع اگر در مسیر حق و صراط توحید قرار گرفت فرشتهای میشود همانند فرشتگان الهی و اگر از مسیر حق دور شد و در راه گمراهان و منحرفان قرار گرفت در گروه شیاطین قرار میگیرد. (صدرالمتألهین،۱۹۹۰، ج۸، صص۱۳۷-۱۳۶)
نکتهی قابل توجه در اینجا این است که نباید نفس انسان را به سبب گذراندن مراحل مختلف و نمایان شدن آثار نفوس نباتی و حیوانی در آن، ترکیبی از سه نفس دانست. زیرا نفس امری است که در تمام مراحل تکامل بساطت خود را حفظ میکند.
ملاصدرا نفس را امری بسیط میداند که در سیر تحولات خویش هرگز از بساطت خارج نمیشود. به همین دلیل صورت نباتی روی ماده، که مادی است، با صورت حیوانیای که پس از این پیدا میشود یکیاند؛ چنانکه این موجود واحد، که هم نباتی است و هم حیوانی، با صورت انسانی در انسان یکی خواهد شد؛ زیرا صورت انسانی هرچند با سعهی وجودی از ماهیت خارج میشود، از بساطت نمیافتد. (فیاضی، ۱۳۸۹، ص۱۸۸)
بنابراین نفس در تمام این مراحل «نفس انسان» خوانده میشود. زیرا نفس در تمام مراحل، قوهی تبدّل به نفس ناطقه را دارد و به سبب داشتن این استعداد که از ابتدای حدوث با اوست، متفاوت با آن نوع نفوس نباتی و حیوانیای است که در مرتبهی نباتیت و حیوانیت خود باقی میمانند، مانند گیاهان که نباتاند و مانند درندگان که حیواناند. «پس فقط برخی از انواع جسمانی قوهی تبدّل به نبات و فقط برخی از نباتات قوهی تبدّل به حیوان و فقط برخی از حیوانات قوهی تبدّل به انسان را دارند. اما به جسم نباتی یا حیوانیای که قوهی تبدّل به انسان را دارد، انسان گفته میشود.» (مصطفوی، ۱۳۸۵، ص۱۰۱)
۱-۱-۱-۴) وجودشناسی نفس
وجودشناسی نفس براساس اصل حرکت جوهری و اصل تشکیک در وجود قابل توضیح است. نفس براساس اصل تشکیک در وجود دارای اشتداد وجودی است، به این نحو که در پایینترین مراتب از ضعیفترین درجات وجودی و در بالاترین مراتب از شدیدترین درجات وجودی بهرهمند است. اختلاف نفس در مراتب وجودی و تفاوتی که بین مراحل آن از نظر شدت و ضعف وجود دارد، جز بهوسیلهی حرکت جوهری میسر نمیباشد. بنابراین نفس بهوسیلهی حرکت جوهری دارای اطوار و مراتب گوناگون وجودی است.
۱-۱-۱-۴-۱) مراتب سهگانهی نفس
مراتب وجودی نفس را میتوان به سه مرتبه تقسیم کرد که نفس به تناسب هر مرحله دارای هویت و حقیقتی متفاوت با مراتب دیگر است. نفس متناظر با این مراتب وجودی، دارای سه مرتبهی ادراکی است که عبارتند از مرتبهی حس، مرتبهی خیال و مرتبهی عقل. نفس در هر یک از مراتب دارای قوای ادراکی و اعضای متناسب با آن مرتبه و نحوهی ادراک خاص آن میباشد[۱۶]. به همین دلیل ملاصدرا انسان را براساس مراتب ادراکی نفس منحصر به سه انسان طبیعی، انسان نفسانی و انسان عقلانی میداند.
الف) انسان طبیعی
نفس در مرتبهی اول، موجودی طبیعی است و سرچشمهی ادراکات آن در این مرتبه چیزی جز حواس ظاهری نیست. حواس ظاهری به عنوان قوای نفس در مرتبهی طبیعی، دارای این ویژگی هستند که به صورت وجودهای مختلف، در مادهی بدن پراکنده و متفرق هستند. زیرا ماده، موضوع اختلاف و انقسام و محل تضاد و تباین است. به همین دلیل موضع و جایگاه هر یک از حواس، متفاوت با حواس دیگر است. برای مثال جایگاه بینایی نمیتواند جایگاه شنوایی باشد و یا جایگاه چشایی نمیتواند جایگاه بویایی باشد. البته بعضی از این قوا از بعضی دیگر به سبب تعلق بیشتر به ماده متفاوتاند، مانند قوهی لامسه که اولین درجات حیوانی است و هیچ حیوانی از آن خالی نیست. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰، ج۹، ص۷۰) نفس در این مرتبه توسط قوای حسی صورت اشیاء محسوس را انتزاع میکند و به این نحو به ادراک آنها نائل میشود. به عبارت دیگر ادراک امور محسوس توسط نفس مشروط به حضور مادی است، چرا که با قطع ارتباط حواس با شئ مادی، هیچ ادراکی وجود نخواهد داشت. (همان، ج۳، ص۳۶۲)
ب) انسان نفسانی
۲-۱-۶- اصول ارتباطات یکپارچه بازاریابی
اکنون با توجه به تعاریف و هدف های ارتباطات یکپارچه بازاریابی، می توان اصول زیر را برای ارتباطات یکپارچه بازاریابی ذکر کرد (فرمانروا، ۱۳۹۲):
تمرکز بر مشتری؛
برنامه ریزی و نظارت بین بخش؛
یکدستی راهبردی تمامی پیام ها؛
یکپارچه سازی موضع برند در تمامی پیام های برند؛
تمام نقاط تماس مشتری بر برند و یکسان سازی به آن تأثیر می گذارند نه فقط پیام های تبلیغاتی و ترفیعاتی؛
برنامه ریزی براساس تقدم SWOT (نقاط قوت و ضعف داخلی و تهدیدها و فرصت های محیطی)؛
ارتباطات دو طرفه تعاملی به اندازه پیام های رسانه های انبوه یک طرفه با اهمیت است؛
مدیریت انتظارات مشتری، نه خود مشتری؛
حفظ و رشد مشتریان به اندازه جذب آن ها اهمیت دارد؛
معاملات روابط را به وجود می آورند؛
تقسیم بندی بازار و هدف گیری براساس پایگاه داده؛
ارتباطات یکپارچه بازاریابی فرایندی مستمر و تعاملی است؛
برنامه ریزی از طریق معیارهای مالی انجام می شود.
۲-۱-۷- تشریح مفهوم ارتباطات یکپارچه بازاریابی
برای ارتباطات یکپارچه بازاریابی تعاریف متعددی داده اند. تعاریف اولیه چون «خرید در یک توقف[۲۴]»، «تبلیغات نوین»، «هماهنگ شدن»، «کل تخم مرغ ها»، «ارتباطات پیوسته»، «برندینگ ۳۶۰ درجه[۲۵]» و «تنظیم ارکستر» برای ارتباطات یکپارچه بازاریابی داده شده است.
همان گونه که مشاهده می شود، در حالی که تنوع بازی در مورد ماهیت ارتباطات یکپارچه بازاریابی وجود دارد و ارتباطات یکپارچه بازاریابی هم به صورت مفهومی و هم به صورت عملی تعریف شده، اما به نظر کای[۲۶] تعریف پذیرفته شده ارتباطات یکپارچه بازاریابی سه کاربرد وسیع عملی ارتباطات یکپارچه بازاریابی را تشخیص داده اند (دانکن، ۲۰۰۲):
ارتباطات یک صدای[۲۷] بازاریابی؛
ارتباطات یکپارچه؛
فعالیت های هماهنگ شده ارتباطات بازاریابی.
۲-۱-۷-۱- ارتباطات یک صدای
ارتباطات یک صدای بازاریابی اغلب به صورت ارتباطات بازاریابی پیوسته مطرح می شود و بیان می کند که یکپارچه سازی شامل پشتیبانی از تصویر، موقعیت، پیام یا زمینه ای آشکار و سازگار در میان تمامی ابزارهای ارتباطات بازاریابی است که در آغاز یک فعالیت ارتباطاتی، راهبردی واحد یا هویتی منحصر به فرد را برای یک شکل سازی، آمیخته ترفیع به کار می گیرد. به نظر سیندر، یکپارچه سازی کامل هنگامی به دست می آید که تمامی زمینه های ارتباطی و ترفیعاتی در خلق «مفهوم موضع یابی واحد برای برندی که تمامی ارتباطات را منتقل سازد» درگیر شوند.
۲-۱-۷-۲- ارتباطات یکپارچه
این مفهوم دیدگاهی خرد دارد که مطابق آن، اجرای ارتباطات بازاریابی باید همزمان با تأثیر مستقیم بر رفتار مصرف کنندگان (مخاطبان) تعیین شوند یا تصویری را ارائه کنند. در حقیقت این دید از این عقیده نشأت گرفته است که هر کدام از اجرای ارتباطاتی ممکن است در کنار یکدیگر توان بی نظیرشان را حداکثر و نقاط ضعفشان را حداقل کنند.
۲-۱-۷-۳- فعالیت های هماهنگ شده
سومین مفهوم «یکپارچگی» را با هماهنگی تداعی می کنند. مطابق این مفهوم، ارتباطات یکپارچه بازاریابی به معنای هماهنگ سازی زمینه های گوناگون ارتباطات بازاریابی است و گام هایی را به کار می گیرد که منجر به هماهنگی بهتر بین وظایف ارتباطاتی یا آژانس ها می شود. برخلاف دیدگاه یک صدایی، برای ابزارهای مختلف ضرورتی وجود ندارد که تحت موضع یابی یک شکل و واحدی کار کنند و در واقع، ضمن تأکید بر فعالیت های ارتباطاتی «کل گرایانه»، به دنبال تقویت پاسخ های رفتاریی فراتر از آن چیزی است که از طریق یک فعالیت سنتی ارتباطاتی یا پیامی واحد به دست می آید. این گونه هماهنگ سازی فعالیت ها براساس این قضیه صورت می گیرد که هماهنگی می تواند از طریق فردی که مسئول فعالیت های گوناگون است یا از طریق ابزارهایی که روابط را گزارش می دهند به دست آید. در حالت اول به مسئول هماهنگی، مدیر ارتباطات بازاریابی یا مسئول تام الاختیار گفته می شود.
بدین لحاظ با نگاهی مجدد به تعاریف مختلفی که به دست داده ایم، مشاهده می کنیم که اکثر این تعاریف ارتباطات یکپارچه بازاریابی را به صورت فرایندی نشان داده اند که:
بر اهداف سازمانی تمرکز می کند؛
ذی نفعان را فراتر از مشتریان می داند؛
سنجش گرا است؛
شامل هر دو نوع ارتباطات یک طرفه و دو طرفه است؛
درباره روابط و برندینگ است نه معاملات و
راهبردی و تضامنی است.
۲-۱-۸- مفهوم فرایند ارتباطات یکپارچه بازاریابی
برای اجرای فرایندی که جهت کمک به سازمان ها به منظور مشتری مداری به جای شرکت مداری طراحی شده اند، تأکید فزاینده بر مشتری و روابط ذینفعان هم از سوی دانشگاهیان و هم حرفه ای ها تحت نام های مختلف عنوان شده اند، در کنار ارتباطات یکپارچه بازاریابی، مدیریت روابط مشتری، بازاریابی تک به تک بازاریابی یکپارچه، ارتباطات استراتژیک برند و بازاریابی رابطه طراحی می شود. فرایندی برای مدیریت روابط بین مشتری که ارزش برند را می سازند. به طور خاص تر، فرایندی بین بخشی برای خلق و پرورش روابط سودآور با مشتریان و سایر ذینفعان از طریق کنترل راهبردی یا تأثیرگذاری بر تمامی پیام هایی که به این گروه ها فرستاده می شود و تشویق گفت و گوی داده محور و مفید با آن (دانکن، ۱۳۸۵).
می توان برای مفهوم فرایند ارتباطات یکپارچه بازاریابی تعریف زیر را نیز عنوان کرد:
از منظر ریتمن (۱۹۹۴)، موافقت کلی درباره تعریف ارتباطات یکپارچه بازاریابی وجود ندارد و توصیف ارتباطات یکپارچه بازاریابی بستگی به دیدگاه نویسنده دارد. یک مدیر تجاری نه تنها نیاز دارد که بفهمد چگونه فعالیت هایش با دیگر فعالیت های سازمانن مرتبط است بلکه باید بداند که این فعالیت ها از چه روش هایی برای مشتری و دیگر سهامداران ارزش افزوده ایجاد می کند. تعدیل روز افزون برنامه های ارتباطی که توسط ارتباطات یکپارچه بازاریابی پیشنهاد شده است بدین معناست که: ۱) برای رسیدن به مشتریان خاص، هزینه های متفاوتی وجود خواهد داشت و ۲) برای هر کدام از این مشتریان، بازده حاصل از سرمایه گذاری متفاوت خواهد بود (استورات[۲۸]، ۱۹۹۶).
هماهنگی داخلی تمامی ارتباطاتی که پیام یکسان و یکدستی را از شرکت به مشتری هدف می فرستند (مک کارتی، ۲۰۰۳).
مدیریت تمام برند با اراده تماس های سازمان با مشتریان (پیتر، ۲۰۰۴).
کلو و باک هماهنگی و یکپارچه سازی تمامی ابزارهای ارتباطات بازاریابی، راه های دستیابی و منابع درون یک شرکت یا برنامه ای پیوسته که تأثیر بر مصرف کنندگان و سایر کاربران نهایی را با حداقل هزینه حداکثر می سازد (کلو و باک، ۲۰۰۴).
اسمیت و همکارانش سه تعریف زیر را برای ارتباطات یکپارچه بازاریابی داده اند:
مدیریت و کنترل تمامی ارتباطات بازاریابی؛
اطمینان از این که موضع یابی، شخصیت و پیام های برند، به طور تضایفی در هر عصر ارتباطاتی ارائه می گردد و از راهبرد منسجم واحدی ناشی می شوند؛
تجزیه و تحلیل راهبردی، انتخاب، اجرا و کنترل تمام عناصر ارتباطات بازاریابی که به طور کارا (با بهترین استفاده از منابع)، به صرفه (با حداقل هزینه ها) و اثربخش (با حداکثر نتایج) بر معاملات بین سازمان و مشتریان، مصرف کنندگان و ارباب رجوع می گذارد (هولم، ۲۰۰۶).
ارتباطات یکپارچه بازاریابی مفهوم و شیوه تنظیم کردن نمادها، پیام ها، رویه ها و رفتارهای سازمانی است. این مفهوم به منظور ایجاد ارتیاطات سازگار، پیوسته، شفاف و مداوم در محدوده و سراسر مرزهای رسمی سازمان صورت می گیرد (تورپ، ۲۰۰۹).
ارتباطات یکپارچه بازاریابی مفهوم و شیوه تنظیم کردن نمادها، پیام ها، رویه ها و رفتارهای سازمانی است این مفهوم به منظور ایجاد ارتباطات سازگار، پیوسته، شفاف و مداوم در محدوده و سراسر مرزهای رسمی سازمانی صورت می گیرد (تورپ، ۲۰۰۹).
۲-۱-۹- اهداف ارتباطات یکپارچه بازاریابی
به طور کلی در وهله نخست هدف هرگونه راهبرد ترفیع، کمک به تحقق اهداف بازاریابی بنگاه است. در مقام عمل و به طور خاص تر، اهداف ویژه اقدامات ارتباطی بنگاه، به کارگیری ترکیبی از تدابیر، تمهیدات و ابزارها برای بیشینه سازی تأثیر اقدامات بنگاه در بازار هدف در کنار کمینه سازی هزینه های ترفیعی برخی دیگر از اهداف ارتباطی بنگاه عبارت است از (ملا و همکاران[۲۹]، ۱۹۹۷):
اهداف اطلاع رسانی
بسط آگاهی مشتریان درباره محصولات و خدمات در بازار نسبت به قیمت، تنوع محصولات و خدمات، عملکرد آن ها و مانند این ها؛
جهت دهی و اصلاح شاخص های ادراکی و برداشتی مشتریان؛
ایجاد تصویری مطلوب از شرکت و اعلام حضور و هشدار به رقبا (ملوار ومرویک[۳۰]، ۲۰۰۴).
اهداف ترغیب مشتریان
ترغیب مشتریان نسبت به بنگاه، نام تجاری، محصولات و خدمات آن از طریق یادآوری به ایشان (ملا و همکاران، ۱۹۹۷)
اهداف یادآوری و نگهداری مشتریان
تزریق بازدارندههای گلایکولی با نرم افزار WatGas نیز در یک خط لوله انجام گرفت.
مقایسه نتایج بازدارندهای نمکی و گلایکول در مزایا و معایب نشان داد که گلایکولها دارای برتری بیشتری به نمکها هستند.
انتخاب بازدارنده وابسته به شرایط مختلف دما و فشاری است امّا در یک رتبه بندی، انتخاب بازدارنده برتر به صورت زیر است.
DEG < Methanol < MEG
Na2SO4 < KBr < KCL < NaCL
پیشنهادات
برای انجام مدلسازی بعدی لازم است به جای استفاده از سرعت لغزشی، uslip، از شار ذرات جامد، Js، استفاده نماییم.
مقایسه مدلهای ترمودینامیکی پیشبینی شرایط تعادلی تشکیل هیدرات گازی از طریق شبیه سازی کامپیوتری
بررسی و تحلیل نمودارهای فازی توسط نرم افزار تخصصی HydraFLASH در نواحی تشکیل هیدرات.
بررسی بازدهی هیترهای گرمایی و تأثیر آنها برای جلوگیری و حذف هیدرات در لولههای انتقال گاز
مطالعه بازدارندههای سینتیکی و مقایسه عملکرد بازدارندههای سینتیکی تجاری در جلوگیری از تشکیل هیدرات
مطالعه بازدارندههای پلیمری و مقایسه عملکرد بازدارندههای پلیمری تجاری در جلوگیری از تشکیل هیدرات
تأثیر مقدار آب درون گاز در تشکیل هیدرات گازی
شبیه سازی واحدهای نم زدایی گاز (گلایکول، غربال مولکولی، تبرید) با نرم افزار PipePhase
روشهای تشخیص محل انسداد هیدرات در خشکی و دریا
اثر دما و فشار بر زمان هسته زایی و تأخیر آن در هیدرات گازی
بررسی معادلات حالت تجمعی در پیش بینی شرایط تشکیل هیدرات گازی
Reference
Kvenvolden, Keith A.; Lorenson, Thomas D. (2001): The Global Occurrence of Natural Gas Hydrate. In Charles K. Paull, William P. Dillon (Eds.): Natural Gas Hydrates. Washington, D. C.: American Geophysical Union (Geophysical Monograph Series), pp. ۳–۱۸.
Makogon, I︠U︡. F. (1997): Hydrates of hydrocarbons. Tulsa, Okla.: PennWell Books.
Koh, Carolyn; Sloan, E. Dendy; Sum, Amadeu K. (2011): Natural gas hydrates in flow assurance. Amsterdam [u.a.]: Elsevier, GPP.
Chen, Litao; Sloan, E. Dendy; Koh, Carolyn A.; Sum, Amadeu K. (2014): Methane Hydrate Formation and Dissociation on Suspended Gas Bubbles in Water. In J. Chem. Eng. Data 59 (4), pp. ۱۰۴۵–۱۰۵۱. DOI: 10.1021/je400765a.
Tumba, Kaniki; Hashemi, Hamed; Naidoo, Paramespri; Mohammadi, Amir H.; Ramjugernath, Deresh (2013): Dissociation Data and Thermodynamic Modeling of Clathrate Hydrates of Ethene, Ethyne, and Propene. In J. Chem. Eng. Data 58 (11), pp. ۳۲۵۹–۳۲۶۴. DOI: 10.1021/je400727q.
Tumba, Kaniki; Hashemi, Hamed; Naidoo, Paramespri; Mohammadi, Amir H.; Ramjugernath, Deresh (2014): Phase Equilibria of Clathrate Hydrates of Ethyne + Propene. In J. Chem. Eng. Data, pp. ۱۴۰۳۰۷۱۳۳۳۴۱۰۰۵. DOI: 10.1021/je500032z.
Sloan, Dendy; Creek, Jefferson; Sum, Amadeu K. (2011): Where and How Are Hydrate Plugs Formed? In : Natural Gas Hydrates in Flow Assurance: Elsevier, pp. ۱۳–۳۶.
Li, Bo; Li, Xiao-Sen; Li, Gang; Wang, Yi; Feng, Jing-Chun (2014): Kinetic Behaviors of Methane Hydrate Formation in Porous Media in Different Hydrate Deposits. In Ind. Eng. Chem. Res. 53 (13), pp. ۵۴۶۴–۵۴۷۴. DOI: 10.1021/ie500580y.
Lv, Xiaofang; Shi, Bohui; Wang, Ying; Gong, Jing (2013): Study on Gas Hydrate Formation and Hydrate Slurry Flow in a Multiphase Transportation System. In Energy Fuels 27 (12), pp. ۷۲۹۴–۷۳۰۲. DOI: 10.1021/ef401648r.
Moridis, G. J. (2013): Numerical Studies of Gas Production From Methane Hydrates. In SPE Journal 8 (04), pp. ۳۵۹–۳۷۰. DOI: 10.2118/87330-PA.
Chou, I. M.; Sharma, A.; Burruss, R. C.; Shu, J.; Mao, H.; Hemley, R. J. et al. (2000): Transformations in methane hydrates. In Proc. Natl. Acad. Sci. U.S.A. 97 (25), pp. ۱۳۴۸۴–۱۳۴۸۷. DOI: 10.1073/pnas.250466497.
Wang, Wei Qiang; Fan, Kai Feng; Wan, Yu Fei; Wu, Ming; Le Yang (2014): Study on the Pigging Process of Rich Gas Pipeline. In AMR 884-885, pp. ۲۴۲–۲۴۶. DOI: 10.4028/www.scientific.net/AMR.884-885.242.
Carroll, John (2014): Hydrate Types and Formers. In : Natural Gas Hydrates: Elsevier, pp. ۲۳–۵۷.
Mehta, Ajay P.; Sloan, E. Dendy (1994): Structure H Hydrate Phase Equilibria of Paraffins, Naphthenes, and Olefins with Methane. In J. Chem. Eng. Data 39 (4), pp. ۸۸۷–۸۹۰. DOI: 10.1021/je00016a056.
Meng, Qingguo; Liu, Changling; Chen, Qiang; Ye, Yuguang (2013): Natural Gas Hydrate Dissociation. In Yuguang Ye, Changling Liu (Eds.): Natural Gas Hydrates. Berlin, Heidelberg: Springer Berlin Heidelberg, pp. ۲۶۱–۲۸۳.
Mondal, S.; Ghosh, S.; Chattaraj, P. K. (2013): A molecular dynamics study on sI hydrogen hydrate. In J Mol Model 19 (7), pp. ۲۷۸۵–۲۷۹۰. DOI: 10.1007/s00894-012-1625-7.
Ye, Yuguang; Liu, Changling (Eds.) (2013): Natural Gas Hydrates. Berlin, Heidelberg: Springer Berlin Heidelberg.
Lang, Xuemei; Fan, Shuanshi; Wang, Yanhong (2010): Intensification of methane and hydrogen storage in clathrate hydrate and future prospect. In Journal of Natural Gas Chemistry 19 (3), pp. ۲۰۳–۲۰۹. DOI: 10.1016/S1003-9953(09)60079-7.
Matsumoto, Yuuki; Grim, R. Gary; Khan, Naveed M.; Sugahara, Takeshi; Ohgaki, Kazunari; Sloan, E. Dendy et al. (2014): Investigating the Thermodynamic Stabilities of Hydrogen and Methane Binary Gas Hydrates. In J. Phys. Chem. C 118 (7), pp. ۳۷۸۳–۳۷۸۸. DOI: 10.1021/jp411140z.
Zhao, Wenhui; Wang, Lu; Bai, Jaeil; Francisco, Joseph S.; Zeng, Xiao Cheng (2014): Spontaneous formation of one-dimensional hydrogen gas hydrate in carbon nanotubes. In J. Am. Chem. Soc. 136 (30), pp. ۱۰۶۶۱–۱۰۶۶۸. DOI: 10.1021/ja5041539.
Zhou, Shi-dong; Yu, Yi-song; Zhao, Miao-miao; Wang, Shu-li; Zhang, Guo-Zhong (2014): Effect of Graphite Nanoparticles on Promoting CO2 Hydrate Formation. In Energy Fuels 28 (7), pp. ۴۶۹۴–۴۶۹۸. DOI: 10.1021/ef5000886.
Cha, Minjun; Shin, Kyuchul; Seo, Yutaek; Shin, Ju-Young; Kang, Seong-Pil (2013): Catastrophic growth of gas hydrates in the presence of kinetic hydrate inhibitors. In J Phys Chem A 117 (51), pp. ۱۳۹۸۸–۱۳۹۹۵. DOI: 10.1021/jp408346z.
Daraboina, Nagu; Malmos, Christine; Solms, Nicolas von (2013): Synergistic kinetic inhibition of natural gas hydrate formation. In Fuel 108 (0), pp. ۷۴۹–۷۵۷. DOI: 10.1016/j.fuel.2013.02.018.
Perrin, Andrea; Musa, Osama M.; Steed, Jonathan W. (2013): The chemistry of low dosage clathrate hydrate inhibitors. In Chem Soc Rev 42 (5), pp. ۱۹۹۶–۲۰۱۵. DOI: 10.1039/c2cs35340g.
Sharifi, Hassan; Ripmeester, John; Walker, Virginia K.; Englezos, Peter (2014): Kinetic inhibition of natural gas hydrates in saline solutions and heptane. In Fuel 117, pp. ۱۰۹–۱۱۷. DOI: 10.1016/j.fuel.2013.09.012.
Sharifi, Hassan; Walker, Virginia K.; Ripmeester, John; Englezos, Peter (2014): Inhibition Activity of Antifreeze Proteins with Natural Gas Hydrates in Saline and the Light Crude Oil Mimic, Heptane. In Energy Fuels 28 (6), pp. ۳۷۱۲–۳۷۱۷. DOI: 10.1021/ef500524m.
Boswell, Ray; Yamamoto, Koji; Lee, Sung-Rock; Collett, Timothy; Kumar, Pushpendra; Dallimore, Scott (2014): Methane Hydrates. In : Future Energy: Elsevier, pp. ۱۵۹–۱۷۸.
Carroll, John J. (2014): Natural gas hydrates. A guide for engineers. 3rd ed. Waltham, MA: Gulf Professional Pub.
Faizullin, M. Z.; Vinogradov, A. V.; Koverda, V. P. (2013): Formation of clathrate hydrates under crystallization of gas-saturated amorphous ice. In International Journal of Heat and Mass Transfer 65, pp. ۶۴۹–۶۵۴. DOI: 10.1016/j.ijheatmasstransfer.2013.06.023.
Foroozesh, Jalal; Khosravani, Abbas; Mohsenzadeh, Adel; Haghighat Mesbahi, Ali (2014): Application of artificial intelligence (AI) in kinetic modeling of methane gas hydrate formation. In Journal of the Taiwan Institute of Chemical Engineers. DOI: 10.1016/j.jtice.2014.08.001.
Mohebbi, V.; Behbahani, R. M. (2014): Experimental study on gas hydrate formation from natural gas mixture. In Journal of Natural Gas Science and Engineering 18, pp. ۴۷–۵۲. DOI: 10.1016/j.jngse.2014.01.016.
Musakaev, N. G.; Urazov, R. R.; Shagapov, V. Sh. (2006): Hydrate formation kinetics in piped natural-gas flows. In Thermophys. Aeromech. 13 (2), pp. ۲۷۵–۲۸۱. DOI: 10.1134/S0869864306020090.
Shahnazar, Sheida; Hasan, Nurul (2014): Gas hydrate formation condition: Review on experimental and modeling approaches. In Fluid Phase Equilibria 379, pp. ۷۲–۸۵. DOI: 10.1016/j.fluid.2014.07.012.
Tavasoli, Hamed; Feyzi, Farzaneh; Dehghani, Mohammad Reza; Alavi, Farzad (2011): Prediction of gas hydrate formation condition in the presence of thermodynamic inhibitors with the Elliott–Suresh–Donohue Equation of State. In Journal of Petroleum Science and Engineering 77 (1), pp. ۹۳–۱۰۳. DOI: 10.1016/j.petrol.2011.02.002.
Kodama, Takehide; Ohmura, Ryo (2014): Crystal growth of clathrate hydrate in liquid water in contact with methane + ethane + propane gas mixture. In J. Chem. Technol. Biotechnol., pp. n/a. DOI: 10.1002/jctb.4292.
Tsimpanogiannis, Ioannis N.; Economou, Ioannis G.; Stubos, Athanassios K. (2014): Methane solubility in aqueous solutions under two-phase (H–Lw) hydrate equilibrium conditions. In Fluid Phase Equilibria
Elgibaly, Ahmed A.; Elkamel, Ali M. (1998): A new correlation for predicting hydrate formation conditions for various gas mixtures and inhibitors. In Fluid Phase Equilibria 152 (1), pp. ۲۳–۴۲. DOI: 10.1016/S0378-3812(98)00368-9.
Kobayashi R, Song KY, Sloan ED. Bradley HB (1987): Petroleum engineers handbook. In Richardson TX : SPE, pp. ۱-۲۵,۲۵-۲۸.
Motiee M (1991): Estimate possibility of hydrate. In HYDROCARBON PROCESSING, 70, pp. ۹۸–۹۹.
در تعریف دیگر استقلال به مفهوم درجه آزادی، استقلال و دخالت داشتن فرد در تنظیم جدولهای کاری مربوطه و انتخاب روش های انجام کار میباشد (مورهد و گریفین، ۱۳۷۹؛ ۲۰۳).
بازخور از شغل[۴۵]: میزانی که خود شغل (در برابر سایر افراد و کارکنان) به شاغل اطلاعاتی راجع به عملکردشان میدهد.
کلاً تئوری ویژگیهای شغل بیان میکند که ویژگیهای یک شغل خاص با افراد و ویژگیهای اصلی دریافت شده شغلشان، حالتهای روانیشان، و نتایج مؤثرشان در ایجاد مجموعهای از نتایج رفتاری در آن شغل، در تعامل میباشند.
این ویژگیهای اصلی شغل به منظور ایجاد حالتهای روانی بحرانی بیان میشدند. سه ویژگی اولی (تنوع، مهارتها، هویتوظیفه و اهمیت وظیفه) بر با معنی بودن کار انجام گرفته تأثیر میگذارند، چهارمین ویژگی (استقلال) بر مسئولیت و پاسخگو بودن در مورد کار انجام گرفته نفوذ دارد و آخرین ویژگی (بازخور) به آگاهی از نتایج فعالیتهای کاری اشاره دارد. مجموعاً این حالتهای روانی بحرانی به عنوان تعیینکنندگان چهار نتیجه اصلی یعنی : رضایت کاری، انگیزش درونی کار، عملکرد کاری و غیبت و جابجایی در کار ـ ایفاء نقش میکنند. علاوه بر این گفته میشود که تأثیرات فوق از ویژگیهای اصلی شغل بر حالتهای روانی بحرانی به منظور کسب نتیجه، از طریق شدت نیاز به رشد یا اهمیتی که یک شخص برای چالشی بودن و توسعه شخصی قائل است، تعدیل میگردند. پیشبینی این تأثیرات توسط مدل ویژگیهای شغل به منظور بکارگیری بیشتر افراد با قدرت نیاز به رشد بالاتر نسبت به افرادی که قدرت نیاز به رشد پایینتری دارند تعبیه شده است.
هاکمن و الدهام (۱۹۷۶) همچنین روشی را برای ترکیب پنج ویژگی اصلی شغل پیشنهاد دادند تا راهنمای واحدی در مورد نیروی بالقوه همه جانبه یک شغل به منظور بالا بردن انگیزش کاری بدهد. این روش را آنها « شاخص انگیزش بالقوه[۴۶]»(MPS ) نامیدند که فرمول بیان شده برای آن به شرح ذیل میباشد:
)SV+ TI + TS (
MPS = { } × AV ×FB
۳
این روابط در مورد تنوع مهارتها، هویت وظیفه و اهمیت وظیفه اینطور معنی میدهد که هریک از این ویژگیهای شغل میتواند فقدان ویژگی دیگر را جبران نماید این تقسیم بر سه بودن نشان دهنده این موضوع است که این سه ویژگی با یکدیگر به اندازه هر یک از دو ویژگی دیگر به تنهایی، که عبارتند از استقلال و بازخور، اهمیت دارند. به علاوه همانطور که در این تابع ضربی نشان داده شده است دو عامل آخر اهمیت ویژهای دارند، به طوری که اگر هر یک از آنها برابر صفر باشند، بنابراین MPS نیز صفر خواهد شد. به عنوان مثال در یک شغل بودن استقلال و خودمختاری، صرفنظر از سطح بازخور، تنوع مهارتها، هویت وظیفه و یا اهمیت وظیفه، هیچ نیروی بالقوه انگیزشی وجود ندارد (پارکر و وال، ۱۹۹۸؛۱۲).
با بهره گرفتن از شاخص انگیزش بالقوه میتوان شاخص توان کل هر شغل را برای ایجاد انگیزه در کارکنان تهیه کرد و به دنبال آن میتوان با بهره گرفتن از JDS[47] (پرسشنامه ویژگی شغل که ادراک فرد از ویژگیهای شغل، حالات روانی مختلف، پیامدهای شخصی و کاری و شدت نیاز به رشد را میسنجد) شغلهایی را که توانایی انگیزشی پایین دارند شناسایی کرد و شغلهایی را که MPS آنها پایین است به منظور طراحی مجدد و افزایش توان انگیزشی آنها معین و تفکیک نمود (مورهد و گریفین، ۱۳۷۹؛ ۲۰۳-۲۰۵).
در فرمولبندی اصلی مدل تغییرات کمی پدیدار گشتهاند. مشخصه های ویژگیهای اصلی شغل و حالتهای روانی بحرانی بدون تغییر ماندهاند، اما تعدیلات در ارتباط با نتایج و متغیرهای تعدیل کننده، ایجاد شده است. غیبت و جابجایی از قسمت نتیجه حذف شدهاند و به جای آنها ارضاء نیاز به رشد جایگزین گردیده و دانش و مهارت و ارضاء نیاز مرتبط با خود کار به عنوان تعدیل کننده، در قدرت نیاز به رشد، شامل شدهاند. چنین تغییراتی انعکاس دهنده یافتههای پژوهشهای مرتبط میباشند.
۲-۱۳٫ نقایص مدل ویژگیهای شغل
مدل ویژگیهای شغل با تمام مزایایی که ارائه میدهد دارای چندین نقص میباشد.
اولین مسأله به میزان شخصی بودن پنج ویژگی شغل مربوط میگردد. در برخی از مطالعات تعیین عوامل ساختاری هماهنگ با ویژگیهای مشخصشده تئوریکی شکست خوردهاند(براس۱۹۷۹، لیوکلین۱۹۸۲ )[۴۸] علل مختلفی برای این نقایص وجود دارد. به عنوان مثال(فرد و فریزر، ۱۹۸۶)[۴۹] شواهدی را ارائه دادند که نشان میداد پاسخ دهندگانی که جوانتر، تحصیلکردهتر و یا در سازمان از موقعیت بالاتری برخوردارند، بهتر قادر خواهند بود تا درمیان ویژگیهای شغل تمایز قائل شوند. بقیه این ناسازگاریها را به عوامل موجود در روش تحقیق نسبت دادهاند به خصوص به شکل قابل توجهی در مورد وجود عناوینی که با لغات به صورت مثبت و منفی در پیمایش شناخت شغل بیان شدهاند(هاروی، بیلینگز و نیلان، ۱۹۸۵؛ ایدسزاک و دراسگو، ۱۹۸۷).
دومین مشکل در ارتباط با نقش حالات روانی بحرانی میشد که برای اتصال میان ویژگیهای شغل و نتایج، بیان شده بودند. یک جنبه از این مورد آن بود که ویژگیهای خاص شغل در ارتباط با حالتهای روانی بحرانی بودند که با آنهایی که مشخص شده بودند متفاوت هستند. به عنوان مثال بازخور در ارتباط با مسئولیت تجربه شده میباشد(فرد و فریز، ۱۹۸۷، جونز، زای و فنگ، ۱۹۹۲) [۵۰]. جنبه دیگر که معمولتر میباشد عبارتست از حالتهای روانی بحرانی که در ارتباط با پیامدهای غیرضروری بودند. در این صورت باید گفت مدلی که حالتهای روانی بحرانی را مستثنی میکند و به جای آنها به تأثیرات مستقیم ویژگیهای شغل بر نتایج مینگرد، دادهها را به طور برابر خوب میگنجاند (وال، کلک، و جسکون، ۱۹۷۸)[۵۱].
مشکل سوم به اثرات تعدیل کننده قوت نیاز به رشد، ارضاء زمینهای و مهارت و دانش مرتبط میگردد. در فرمولبندی اصلی مدل، هاکمن و الدهام بیان کردهاند که قدرت نیاز به رشد، رابطه میان حالتهای روانی و ویژگیهای شغل را تعدیل می کند و همینطور رابطه میان حالات روانی و نتایج را . همچنین قدرت نیاز به رشد رابطه میان ویژگیهای شغل و عملکرد را تعدیل میکند. اما در مورد دانش و مهارت و رضایتهای زمینهای چنین نتایج بدست نیامده است .
چهارمین مشکل عبارتست از اینکه پشتوانه کمی در مورد درجه تأثیر مشکل خاص میزان انگیزش بالقوه بیان شده وجود دارد (ایوانس و اندراک، ۱۹۹۱[۵۲] ، فرد و فریزر، ۱۹۸۷).
سرانجام اینکه مدل ویژگیهای شغل در شناخت روابط میان متغیرهای نتیجه و کاربرد محتوی در مورد آنهایی که با شواهد شناخته شده تفاوت دارند، شکست خورده است. رضایت، انگیزش درونی کار، عملکرد و غیبت و جابجایی با یکدیگر به عنوان نتایج یکجا جمع شدهاند. در حالیکه روابط آنها مبهم و نا واضح باقی مانده است(پارکر و وال، ۱۹۹۸؛ ۱۳-۱۵).
تمامی مشکلات و نقایص مدل ویژگیهای شغلی نشان دهنده این است که پیش بینی های خاص مدل در آزمون های تجربی صدق نمی کند. به عبارت دیگر ویژگیهای شغلی می تواند پیامدها را مشخص نماید. در یک مقیاس وسیع مدل ویژگیهای شغلی کارکرد دارد اما در یک مقیاس کوچک دارای اعتبار نیست ( کرول ۲۰۰۳؛ ۲۶).
در جای دیگر سه مشکل کلی در مورد مدل بیان شده است؛ نخست آنکه پرسشنامه شغل یا JDS همواره از اعتبار و دقت لازم برخوردار نیست. ثانیاً نقش تفاوتهای فردی به اندازه کافی در ارزشیابیهای علمی مورد تأیید قرار نگرفته است و در نهایت بکارگیری راهنمای استفاده از تئوری بطور کامل واضح نبوده و مدیران مجبورند برای بکارگیری تئوری حداقل بخشی از آن را تغییر دهند(مورهد و گریفین،۱۳۷۹؛ ۲۰۵).
باید گفت که این نقائص از اهمیت مدل کم نمیکند چرا که نیروی اصلی مدل که بیان میدارد ویژگیهای شغل میتوانند به عنوان تعیینکنندههای مهم نتایج به حساب آیند. توسط مطالعات نمونهای و مطالعات طولی حمایت میشود.
۲-۱۴٫ گروه های کاری منسجم[۵۳]
اگر توسعه شغلی به جای اینکه در سطح فردی صورت گیرد، در سطح گروهی اعمال شود، منجر به ایجاد گروه های کاری منسجم میشود. برای مشاغلی که کار گروهی و همکاری را میطلبند، این رویکرد میتواند تنوع در اعضاء گروه را افزایش دهد. یک گروه کاری منسجم شبیه به چه چیزی میتواند باشد؟ اساساً بهجای انجام یک وظیفه واحد، تعداد زیادی از وظایف به یک گروه واگذار میشود. گروه سپس میتواند تصمیم بگیرد که وظایف خاص را به چه کسانی واگذار کند و مسئول انجام آنها چه کسانی باشد. گروه میتواند یک سرپرست را انتخاب کند تا فعالیتهای آن را سرپرستی کند. این گروه های کاری منسجم در فعالیتهایی نظیر : تعمیرات و ساخت ساختمانها کراراً دیده میشود. در تمیز کردن یک ساختمان اداری نسبتاً بزرگ، معمول است که یک سرپرست وظایفی را که باید انجام شود، تعیین میکند و سپس کارگران را به عنوان یک گروه رها میکند تا خود وظایف را بین خود تخصیص دهند. به طور مشابه، راهسازان، کراراً به عنوان یک گروه تصمیم میگیرند که چگونه وظایف متنوع را جامه عمل بپوشانند(رابینز، ۱۳۷۶؛ ۳۰۹).
۲-۱۵٫ گروه های کاری خودمختار
وقتی که غنیسازی در سطح گروه صورت گیرد، تیمهای خودمختار بوجود میآیند. در این حالت گروه یک هدف از پیش تعیین شده دارد که باید به آن برسد. گروه در تعیین و واگذاری وظایف کاری، ساعات استراحت، روش های نظارت و نظایر آن آزاد است. همانگونه که ذکر شد مقدمه گروه های کار خودمختار شامل طراحی مجدد به صورت گروهی میباشد. این روش عمدهای است که از این طریق آن میتواند از غنای شغلی مورد تمایز قرار گیرد. تعریف ویژگی گروه های کاری خودمختار این است که کارکنان بر تصمیمات عملیاتی روز به روز خود آزادی عمل دارند (اشاره به اینکه چه کسی، چه کاری را و چه موقع انجام دهد) و همچنین گروه را اداره کنند (آموزش اعضاء، تیم و انتخاب اعضاء جدید). نوعاً وظایف در درون گروه به یکدیگر وابسته هستند و با یکدیگر کل کالا یا خدمت را تشکیل میدهند. اعضاء تیم معمولاً دارای مهارتهای متنوع و مرتبطی با نیاز برای انجام یک دامنهای از وظایف دارند و تیم بازخور منظمی را از عملکرد دریافت میدارد (وال و همکاران، ۱۹۸۰)[۵۴].
همانطور که قبلاً گفتیم، اصول طراحی گروه های کار خودمختار بر اساس تئوریهای سیستمهای فنی اجتماعی و به شرح ذیل میباشد :
وظایف وابسته به هم را برای ایجاد یک مجموعه معنیدار و ایجاد تعادل میان وظایف مطلوب و وظایفی که مطلوبیت کمتری دارند، گروهبندی کنیم.
ارائه معیار روشنی از عملکرد برای تیم به عنوان یک کل واحد.
ارائه بازخور واضح در مورد عملکرد گروه.
تا حد امکان روش های کار را به قلمرو آزادی خود کارکنان واگذار نمائیم (یعنی کاهش مشخصات).
به کارکنان اجازه دهیم تا اختلافات را در مبداء کنترل نمایند، اما مطمئن شویم که آنها دارای دانش، مهارت و اطلاعات ضروری برای مداخله کردن در این امر، میباشند.
به گروه اجازه کنترل تجهیزات، مواد اولیه و دیگر منابع را بدهیم و آنها را در مورد استفاده محتاطانه آنها مسئول نماییم.
سطح مهارت کارکنان را بالا ببریم تا اینکه بتوانند به عدم اطمینانها پاسخ دهند (اما باید توجه داشت که چند مهارتی بودن کامل ممکن است موجب افزون شدن مهارتها گردد).
باید مطمئن شد که انتخاب، آموزش، سیستمهای پرداخت و غیره با طراحی کار سنخیت داشته باشند.
بازنگری و ارزیابی منظم از طراحی شغل.
گروه های کاری خودمختار همیشه به یک شکل ظاهر نمیشوند. یکی از علل مهم این تنوع این است که آنها چگونه سرپرستی میشوند، که دامنه آن شامل حالتی است که در آن هیچ سرپرستی بلاواسطهای وجود ندارد تا وضعیتی که یک رهبری تیمی وجود دارد که ممکن است (و یا امکان ندارد) که این رهبری در میان اعضاء تیم بچرخد. علت دیگر این تنوع به درجه تخصصی کردن وظیفه درونگروهی مرتبط میگردد (چند مهارتی بودن).گروه ها همچنین میتوانند از لحاظ گستردهای که اعضاء تمام وظایف پشتیبانی را کنترل نمایند، مانند کنترل کیفیت و نگهداری تجهیزات و همینطور از لحاظ درجهای که طراحی خودشان را اداره میکنند تفاوت داشته باشند. منز (۱۹۹۲) [۵۵]استدلال کرد که تیمهای خودچرخان به خصوص در محیطهایی مناسب میباشند که وظایف متغیر و مبهم میباشند.
گروه های کار خودمختار در تمام انواع و اندازههایشان بطور روزافزونی متداول میگردند. لاولر، مهرمن، ولدفورد(۱۹۹۴)[۵۶] گزارش کردند که استفاده از تیمهای خودگردان در سالهای ۱۹۹۲ نسبت به ۱۹۹۰ از ۲۸% به ۴۸% افزایش یافت. گودمن و همکاران پیشبینی کردند که با گرایش فرهنگی به سمت مشارکت و استفاده همه جانبه از تکنولوژیهای نوین مختلف، گروه های کار خودمختار متداولتر میگردند و در محدودههای وسیعتری گسترش خواهند یافت. از قبیل سطوح مدیریتی و پشتیبانی و خدماتی (گودمن و دوادس و هاگسون، تیال، ۱۹۸۸؛ ۳۲۴).
۲-۱۶٫ نقدی بر تئوری و پژوهشهای موجود
تا کنون برخی نظریههای طراحی شغل را که بیشترین تأثیر را در طراحی شغل داشتهاند بررسی کرده و برخی از نقائص آنها را بازگو کردیم. حال میخواهیم دیدگاه نقادانهتری به این نگرشها به طور کلی بیافکنیم (پارکر و وال، ۱۹۹۸؛ ۲۵-۲۹).
الف ـ موضوعات روششناسانه
تأکید بر مقیاسهای ادراکی ویژگیهای شغل: پژوهشهای طراحی شغل عموماً با بهره گرفتن از مقیاسهای ادراکی ویژگیهای شغل پیش رفتهاند. در این خصوص باید گفت که بیشتر این پژوهشها از درجات وابسته به ویژگیهای شغل خودشان به منظور توصیف کارشان استفاده میکنند به جای اینکه از ارزیابیهای مستقل یا عینی استفاده نمایند. یعنی ممکن است یک ارزیابی و معنی از نظر شخصی با ارزش و از نظر شخصی دیگر بیارزش باشد.
اثر عوامل اجتماعی و موقعیتی: مورد دیگر به اثر عوامل اجتماعی و موقعیتی، مانند نگرش همکاران، بر ادراکات و احساسات افراد در مورد مشاغلشان، که خیلی بیشتر از ویژگیهای عینی خود شغل است، مرتبط میگردد.
روش های سنجش: مشکل دیگر در ارتباط با روش های سنجش میباشد که پژوهشها از یک روش استاندارد و متداول استفاده نکردهاند.
فقدان مطالعات میدانی طولی: شاید اساسیترین مورد روششناسانه، موردی که تا کنون در مورد آن به اندازه کافی تصمیم گرفته نشده، عبارتست از فقدان مطالعات میدانی طولی که خوب طراحی شده باشند (کلی، ۱۹۹۲ ، رابرتز و گلیک، ۱۹۸۱ ، وال و مارتین، ۱۹۸۷). پژوهشهای طراحی شغل توسط مطالعات نمونهای که بر اختلافاتی که بطور طبیعی در مشاغل رخ میدهند تأکید دارند، احاطه شدهاند این امر ضعیفترین نوع مطالعه میباشد و ارتباطی که میان ویژگیهای شغل و نتایج حاصل میشود نیاز به این دارد که با علت تفسیر گردند. (زبرلینگر، گلیک و رادگرز، ۱۹۸۸)
تأکید بر اثرات کوتاه مدت: مشکل دیگر این است که پژوهشها نتایج و اثرات طراحی مجدد و شغل را در کوتاه مدت مورد سنجش قرار میدهند. برای کسب نتایج بهتر با اعتبار بیشتر، باید اثرات بلند مدت طراحی شغل را بررسی کرد نه اینکه فقط در چند ماه اول آنها را کنترل کنیم بلکه باید در چندین سال آنها را تحت نظر داشته باشیم .
آزمایشگاهی بودن مطالعات: یکی دیگر از موارد این است که بسیاری از مطالعات طراحی شغل، آزمایشگاهی هستند و از دانشجویان در وظایف کوتاه مدت استفاده میکنند. این مطالعات فاقد اعتبار خارجی هستند، برای مثال مطالعات آزمایشگاهی، جنبه اقتصادی کار را در نظر نمیگیرند. انگیزش بیرونی ممکن است نسبت به آنچه که تا کنون فرض میشد، عامل مهمتری باشد. به همین دلیل مقایسه بیان مطالعات آزمایشگاهی و میدانی در مورد رابطه محتوی شغل و عملکرد، نتایج متفاوتی را نشان میدهند(برلینگر و همکاران، ۱۹۸۸، استون، ۱۹۸۶).
ب:تمرکز محدود
با کنار گذاشتن موضوعات روششناسانه، شاید بزرگترین محدودیت موجود در تئوریهای پژوهشهای مربوط به طراحی شغل، تمرکز محدود آنها باشد. تئوری سنتی دامنه کافی از ویژگیهای شغل را در نظر نمیگیرد، برچند متغیر نتیجه تأکید دارد، در برگیرنده جنبههای دیگر انگیزش به عنوان مکانیزمی که پایه ارتباط میان محتوی شغل و نتایج میباشد، نیست و شرایط سازمانی یا فردی که تحت آنها انواع بدلیهای طراحی کار اثربخشی خواهند شد، را تماماً تعیین نمیکند، برای رفع این نقائص میتوان از روش های ذیل سود برد:
ویژگیهای کار
ـ افزایش دامنه ویژگیهای کار، بیشتر پژوهشهای طراحی شغل توجهشان بر پنج ویژگی کار در مدل ویژگیهای شغل میباشد. یعنی استقلال، تنوع، اهمیت وظیفه، هویت وظیفه، بازخور وظیفه. در این زمینه میتوان دامنه وسیعتری از ویژگیهای شغل را مورد بررسی قرار داد، مانند: نیازهای فیزیکی، زمینه فیزیکی، بازخور از عاملین (مانند همکاران و سرپرست) نیازهای شناختی، وابستگی، مسئولین تولید، کنترل عملکرد، فشار کار و فشار زمان، ابهام و تعارض در نقش و … .
شما نمیتوانید موارد درون زبالهدان را ویرایش کنید. مورد را به بیرون از زبالهدان منتقل و سپس آن را ویرایش کنید.