تعداد واحد هر درس
تعداد دانشجویانی که برای هر درس پیش ثبت نام کردهاند.
اطلاعات مربوط به اساتید
اساتید ارائه دهنده دروس: استاد درس، یعنی استادی که درس را ارائه میدهد بهعنوان یکی از ورودیهای مسئله است. اگر یک درس در چند گروه ارائه میشود باید برای هر گروه استاد آن نیز مشخص گردد.
ساعت حضور اساتید: برای هر یک از اساتید باید زمانها که آنها برای ارائه دروس مد نظر دارند مشخص شود و بعنوان ورودی مسئله در نظر گرفته شود.
تعداد اساتید
نام درسهایی که هر استاد جهت تدریس اعلام آمادگی کرده است.
اطلاعات مربوط به کلاسها
تعداد کلاسها و امکانات آنها: تعداد کلاسهای در دسترس در هر نیمسال و ظرفیت هر یک از آنها و همچنین امکانات آموزشی مورد نیاز از قبیل ویدئو پروجکشن به عنوان ورودی تعداد کلاسها و امکانات آموزشی مشخص میشوند
ظرفیت کلاسها
اطلاعات مربوط به زمان های موجه برای تشکیل دروس
۳-۶- معرفی محدودیتهای سخت و نرم در مسائل بهینه سازی
یک محدودیت مانند ≥ که در اکثر مدلهای کاربردی وجود دارد ” محدودیت سخت ” نامیده میشود؛ زیرا این امکان را از مجموع j برای زیادتر شدن از میگیرد، اما در شرایط واقعی این امکان وجود دارد که این محدودیت قابل لغو باشد. اگر اضافه ظرفیتی وجود داشته باشد، امکان تجاوز از حد تعیین شده را فراهم مینماید. این امکان، “محدودیت نرم” نامیده میشود و به صورت زیر است :
فرمول(۳-۱)
u بیانگر اضافه ظرفیت یا اضافه منابع قابل دستیابی با هزینه بالاتر است، که با یک اضافه کردن ضریب مثبت در تابع هدف مشخص و مدل تکمیل میگردد. به این ترتیب ظرفیت یا میزان منابع معادل u+b خواهد شد. برای متغیر u میتوان حد بالایی را نیز تعیین کرد که مانع تجاور از این مقدار مشخص باشد (مهرگان، ۱۳۸۲).
۳-۷- مفروضات کلی مسائل برنامه ریزی دروس دانشگاهی
فرضیات مسئله زمانبندی کلاسها به نحوه ارائه دروس در دانشگاه و همچنین چگونگی استفاده از منابع دانشگاه برای زمانبندی کلاسها، بسیار وابسته است. برای تشریح فرضیات مسئله زمانبندی کلاسها در چهار گروه ساختار دروس، انواع دروس، منابع مورد نیاز و دوره های زمانی برای دروس مورد بررسی قرار میگیرد.
۳-۷-۱- ساختار دروس دانشگاهی
دروس در دانشگاه بصورت تئوری، عملی، پژوهشی و یا بصورت ترکیبی از دروس تئوری و عملی ارائه میگردند. دروس تئوری توسط استاتید ارائه میشوند و در برنامه هفتگی متناسب با تعداد واحدهای درس یک جلسه تا دو جلسه برای ارائه مورد نیاز است، لذا باید زمان ارائه درس در برنامه هفتگی و کلاسی که در آن درس ارئه میشود، مشخص گردد. دروسی مانند آمارمهندسی، ریاضی ۱ و غیره جزء دروس تئوری هستند.
دروس پژوهشی، دروسی هستند که دانشجویان فعالیتی مشخص را با راهنمایی اساتید انجام میدهند و نیاز به حضور در کلاس ندارند، لذا در برنامه زمانبندی هفتگی زمان خاصی برای این دروس در نظر گرفته نمیشود. دروس کارآموزی و پروژه از جملهی این دروس هستند.
دروس عملی، دروسی هستند که دانشجویان با حضور در کارگاهها، آزمایشگاهها، مراکز کامپیوتری و مراکز تربیت بدنی دروس را بصورت عملی میگذارنند، بنابراین زمان های ارائه این دروس در برنامه هفتگی مشخص میگردد، ولی برای ارائه آنها کلاس درسی در نظر گرفته نمیشود. دورسی مانند کارگاه ریختهگری، آز مبانی برق، تربیت بدنی ۱ و غیره جزء دروس عملی هستند. زمان ارائه این دروس با هماهنگی آموزش و مرکز برگزارکننده از پیش تعیین میگردد و در برنامه زمانبندی هفتگی وارد میشود، بنابراین نیاز به برنامه ریزی مجدد نیست.
بعضی از دروس بصورت تئوری-عملی ارائه میگردند همانند سیستمهای اطلاعاتی که علاوه بر کلاس، نیاز به استفاده از مرکز کامپیوتر وجود دارد. در اینگونه دروس با توجه به آنکه برنامه ریزی برای در دسترس بودن کلاس در اولویت است، بهگونهای برنامه ریزی میشوند که در برنامه هفتگی کلاسی برای ارائه در اختیار باشد.
در واقع اینگونه دروس مشابه دروس تئوری برنامه ریزی میشوند. با توجه به توضیحات بالا تنها دروس تئوری در مسئله زمانبندی کلاسهای درس دانشگاهی برنامه ریزی میشوند.
۳-۷-۲- انواع دروس دانشگاهی
در بسیاری از دانشگاهها دروس به دو گروه، دروس اجباری و اختیاری تقسیم میگردند. دروسی که آموزش دانشکده گذراندن آنها را مورد نیاز دانسته و دانشجو بنابر رشته و گرایش ملزم به گذارندن آنها میباشد به عنوان دروس اجباری شناخته میشوند. در سالهای ابتدای دانشگاه اکثر دروس، اجباری میباشند، بنابراین برنامه یکسانی که در آن دروس اجباری اکثریت را دارا هستند، برای تمام دانشجویان ورودی جدید ارائه میشود.
دانشجویان سالهای بالاتر تعداد بیشتری دروس اختیاری انتخاب میکنند. با توجه به آنکه هر رشته تحصیلی ممکن است دارای گرایشهای مختلفی باشد ممکن است یک درس برای یک گرایش از یک رشته اجباری و همان درس برای گرایش دیگر همان رشته اختیاری باشد. این امر به پیچیدگی مسئله زمانبندی کلاسهای درس میافزاید، زیرا زمان های ارائه دروس اختیاری میتوانند با یکدیگر تداخل داشته باشند ولی دروس اختیاری که برای گرایش خاصی اجباری باشد، نباید زمان ارائه آن با دروس اصلی آن گرایش تداخل داشته باشد.
۳-۷-۳- دسترسی به منابع
منابع مسئله زمانبندی کلاسهای درس، اساتید و همچنین فضای آموزشی است. زمان های حضور اساتید توسط خودشان مشخص میگردد. در دانشکده فنی- مهندسی دانشگاه علم و هنر یزد، در ابتدای هر نیمسال تحصیلی اساتید زمانهایی را که در دانشکده برای ارائه دروس مدنظر دارند مشخص میکنند.
در دسترس بودن فضای آموزشی، توسط آموزش دانشکده مشخص میشود. آموزش دانشکده مشخص میکند که از یک کلاس در چه ساعاتی میتوان استفاده نمود. در بسیاری از دانشگاهها کلاسهای آموزشی جدای از دانشکدهها میباشند و فقط ساعات بخصوص در هفته در اختیار دانشکدهها قرار میگیرند. تعداد کلاسهای در دسترس این دانشگاه، محدود به کلاسهای دانشکده است.
۳-۷-۴- دوره های زمانی
دورهزمانی یک روز، دوره های زمانی هستند که در آن دروس برنامه ریزی میشوند. در این دانشکده از ساعت ۸صبح الی۷ بعدازظهر دوره های زمانی یک ساعت و نیم در نظر گرفته میشود و در هر دورهزمانی یک ساعت و نیم، ۳۰ دقیقه برای استراحت و تعویض کلاسها است.
تعداد واحدهای هر درس مشخص کننده زمان مورد نیاز برای ارائه آن درس است. دروس یک واحدی دروس عملی هستند که برنامهها آنها از قبل تعیین میگردد و یک دوره زمانی برای آنها در نظر گرفته میشود. برای دروس دو واحدی فرض میشود که یک دوره زمانی نیاز است و برای آنها یک دوره زمانی دو ساعته در برنامه هفتگی برنامه ریزی می شود. دروس سه واحدی به دو دوره زمانی نیاز دارند که بهتر است این دوره ها متوالی نباشند. دروس با واحدهای بیشتر مثل پروژه جزء دروس پژوهشی هستند و زمان مورد نیاز آن توسط استاد مربوطه مشخص میگردد (راستگار امینی، ۱۳۹۱).
۳-۸- تعریف کلی مسئله زمانبندی دروس دانشگاهی
با توجه به فرضیات ارائه شده در قسمت قبل، هدف، محدودیتها، خروجی های مسئله زمانبندی کلاسهای درس به شکل زیر تعریف میشود:
۳-۸-۱- هدف
هدف مسئله زمانبندی کلاسها حداقل کردن فاصله بین دو کلاس متوالی در برنامه نیمسال گروه دانشجویان است. برنامه نیمسال دانشجویان تا حد ممکن بهم پیوسته باشد به این معنی که بهتر است که برنامه نیمسال گروه دانشجویان به گونهای باشد که کمترین فاصله خالی بین کلاس آنها باشد(بجز ساعت استراحت بین دو کلاس) ، هدف دیگر برنامه ریزی دروس دانشگاهی تعیین کردن زمان کلاسها به گونهای است که تعداد روزهایی که استاد در دانشگاه حضور داشته باشد به حداقل ممکن برسد.
۳-۸-۲- محدودیتهای سخت و نرم در مسائل برنامه ریزی دروس دانشگاهی
محدودیتهای مسئله زمانبندی کلاسهای درس به صورت زیر است:
تداخل امکان پذیر نیست: (تداخل در موارد زیر پیش می آید)
تداخل برنامه اساتید: در یک ساعت دورهزمانی یک استاد بیش از یک درس داشته باشد.
تداخل برنامه دانشجویان: در یک ساعت دورهزمانی یک گروه از دانشجویان به عنوان مثال دانشجویان سال دومی بیش از یک درس داشته باشند.
تداخل برنامه کلاس: در یک ساعت دورهزمانی بیش از یک درس در یک کلاس ارائه شود.
۲) زمان های حضور اساتید: برنامه زمانبندی باید با توجه به زمانهایی که اساتید برای حضورشان به آموزش ارائه دادهاند باشد.
۳) زمانبندی کلاسهای درس باید کامل باشد: زمانبندی کلاسهای درس زمانی کامل میشود که کلیه دروس مورد نیاز کلیه گرایشها در جدول زمانبندی موجود باشد و ساعات مورد نیاز هر درس در هفته برای آن تخصیص داده شود و اساتیدی که دروس را ارائه میدهند نیز مشخص شده باشند.
۴) تعداد جلسات مورد نیاز در هفته: در جدول زمانبندی کلاسهای درس باید تعداد جلسات مورد نیاز در هفته برای دروس و همچنین فاصله بین جلسات ارائه در نظر گرفته شود. به عنوان نمونه دروس ۳ واحدی باید در دو جلسه یک ساعت و نیمه در هفته ارائه شوند و نمیتوان آنها در یک جلسه ۳ ساعته برنامه ریزی نمود و باید بهصورت دو جلسه یک ساعت و نیمه در دو روز مختلف برنامه ریزی شوند.
۵) وسایل و تجهیزات مورد نیاز به منظور ارائه دروس فراهم باشد: در ارائه بعضی از دروس نیاز به امکاناتی از قبیل ویدئو پروجکشن، اورهد، امکانات کامپیوتری و غیره است، بنابراین کلاسی که برای ارائه دروس در نظر گرفته میشود باید دارای این امکانات باشد. با توجه به شرایط دانشکده فنی - مهندسی دانشگاه علم و هنر، از میان تجهیزات مورد نیاز فقط ویدیو پروجکشن در نظر گرفته می شود و دروسی که برای ارائه به ویدئو پرجکشن نیاز دارند، در کلاسی ارائه میشوند که در آن ویدئو پرجکشن موجود است.
۶) ظرفیت کلاس: با توجه به تعداد دانشجویان ثبت نام شده در هر درس، کلاسی متناسب که امکان پذیرش آن تعداد دانشجو را دارد انتخاب گردد.
۷) دروس از پیشزمانبندی شده باید در نظر گرفته شود: دروسی که توسط سایر دانشکدهها بصورت دروس سرویس ارائه میگردند امکان تغییر در زمانبندی آنها وجود ندارد.
۸) زمان های استفاده از کلاسها در نظر گرفته شود: در برنامه زمانبندی، زمانهایی که کلاسها قابل استفاده هستند نیز باید در نظر گرفته شود. در برخی از دانشگاهها کلاسها بصورت مشترک در اختیار دانشکدههای مختلف قرار میگیرند، بنابراین باید به این محدودیت زمان های در دسترس بودن کلاس نیز توجه شود ولی در دانشکده فنی- مهندسی دانشگاه علم و هنر یزد کلیه کلاس های موجود در تمامی ساعت آموزشی در دسترس هستند.
۳-۸-۳- متغیرهای تصمیم
روز: روزهای از هفته که امکان برنامه ریزی برای دروس در آنها ممکن میباشد.
دورهزمانی: دوره زمانی یک روز، دوره های زمانی میباشند که در آن دروس برنامه ریزی میشوند.
در حقیقت، انتخاب صیغۀ مناسب به اعتبار شخص برای فعل که بر وضع فاعل دلالت میکند؛ از ضروریات کاربرد صحیح فعل است. برای مثال، در جملۀ «کاهش بارندگی در سال گذشته در کمبودِ منابع آبهای زیرزمینی بی تأثیر نیست»، فعل با توجه به بافت جمله با صیغۀ مناسبی به کار نرفته است؛ لذا «نبوده است» فعل مناسب برای این جمله است. به گفتۀ سمیعی گاهی فاعل فعل نابهجا تغییر داده میشود و به تبع آن، فعل در شخص دیگری به کار میرود، برای مثال:
* یکی از دلایل علاقۀ من به موسیقی کلاسیک این است که شما با شنیدن آن، احساس راحتی میکنید.
درست: یکی از دلایل علاقۀ من به موسیقی کلاسیک این است که با شنیدن آن احساس راحتی میکنم (سمیعی، ۱۳۸۵: ۱۶۴).
در اینجا میتوان گفت، افعال باید در صیغه و سایر جنبه ها با فاعل هماهنگ باشند و صیغۀ افعال به قاعدۀ زبان مبدأ در ترجمه به کار رود.
افزون بر شخص، توجه به جنبۀ دیگر فعل؛ یعنی زمان در کاربرد صحیح فعل اهمیت بسیاری دارد؛ جنبۀ زمان بر وقت وقوع عمل فعل دلالت میکند. برای مثال، در جملۀ «زهرا دیروز به مدرسه خواهد رفت»؛ فعل جمله با توجه به قید «دیروز» باید بر زمان گذشته دلالت کند؛ حال آنکه فعل «خواهد رفت» زمان آینده را میرساند و باید اصلاح شود. یکی دیگر از جنبه های فعل، وجه فعل است که بر وقوع یا لاوقوع عمل به شکل اخبار یا احتمال و امر دلالت میکند.
شاهری لنگرودی معتقد است هرگاه پس از فعلهایی چون امیدواربودن و عهدکردن جملۀ پیرو بیاید، فعل آن جمله باید بر وجه التزامی باشد نه اخباری؛ برای مثال، عهد کرد که این کار را بکند (نه میکند) (شاهری لنگرودی، ۱۳۸۲: ۲۹۶).
به این ترتیب، لازم است در جملههایی که بر امر، نهی، استفهام، احتمال، دعا، تمنی و شرط و … دلالت میکند، از وجه انشایی استفاده کرد و در جملههایی که احتمال صدق و کذب در آن میرود، وجه اخباری به کار رود که از واقع شدن و نشدن فعل خبر میدهد.
گفتنی است که در هر جملهای باید زمان و وجه افعال هماهنگ باشند. برای مثال، در جملۀ «در این هنگام او با مشکلات مبارزه میکند و راهش را ادامه داد، چون زمان فعل جملۀ اول مضارع است، زمان فعل جملۀ دوم نیز باید مضارع باشد نه ماضی» (ذوالفقاری، ۱۳۹۰: ۲۴۵).
۸ـ ۱ـ ۱. کاربرد فعل در معنی اصلی خود
در زبان فارسی امروز، گاهی در جمله فعلهایی به کار میرود که خلاف معنی اصلی آن است که به گفتۀ نیکوبخت، این کاربرد افعال در غیر معنی اصلی، گاه نتیجۀ گرتهبرداری غلط است که موجب ابهام و در نهایت غلط بودن جمله میشود (نیکوبخت، ۱۳۸۹: ۷۵).
برای مثال، ما این قانون را پیاده میکنیم.
درست: ما این قانون را اجرا میکنیم.
در جملۀ مذکور، فعل «پیاده کردن» در معنی اصلی خود به کار نرفته است. به راستی، با وجود فعل «اجرا کردن» در زبان فارسی، ضرورتی برای استعمال فعل «پیاده کردن» در غیر معنای اصلی وجود ندارد.
یا در مثال: تیم میرود که مقام اول را به دست آورد. «میرود» در جملۀ مذکور از بن «رفتن» تشکیل شده است و معنای «به زودی و …» نمیدهد. بنابراین، بهتر است بگوییم، تیم به زودی مقام اول را به دست میآورد.
گاهی در برخی متون دیده میشود که معنای یک فعل برای کاربردهای مختلف استفاده میشود و نامناسب و نابهجاست (ذوالفقاری، ۱۳۹۰: ۲۴۷).
برای مثال: در جملۀ «اگر تیم حریف بتواند نتیجۀ مساوی را داشته باشد، به مقام سوم میرسد»، به اشتباه فعل «داشته باشد» به جای «حفظ کند» آمده است.
لذا، لازم است فعل را در معنی اصلی خود به کار ببریم و از به کار بردن آن در معناهای دیگر بپرهیزیم.
۹ـ ۱ـ ۱. فعلهای بازدارنده
فعلهایی هستند که بر منع و نهی و پرهیز و تحذیر دلالت میکنند. این افعال هرگاه در جملۀ پایه واقع شوند، فعل جملۀ پیرو باید بر وجه التزامی مثبت باشد، نه بر وجه اخباری منفی. این نوع فعلها عبارتند از: مانع شدن، منع کردن، نهی کردن، غدغن کردن، برحذر داشتن، جلوگیری کردن، بازداشتن، خودداری کردن، احتراز کردن، ابا داشتن، امتناع کردن، استنکاف کردن (شاهری لنگرودی، ۱۳۸۲: ۲۹۵).
برای مثال، او ما را منع کرد که در این پروژه دخالت نکنیم.
برای اصلاح این جمله دو راه وجود دارد:
-
- حذف فعل بازدارنده از جملۀ پایه؛
-
- مثبت کردن فعل جملۀ پیرو.
درست: او را منع کرد که در پروژه دخالت کنیم.
یا او از ما خواست که در این پروژه دخالت نکنیم.
در مجموع، میتوان گفت که شناخت قواعد مربوط به مقوله های مذکور در کاربرد صحیح فعل در ویرایش متون مختلف بسیار راهگشاست و برای داشتن جملهای ساده، قابل فهم و بدون اشکال باید فعل مناسبی با زمان، وجه و شخص صحیح در جمله به کار برد.
۲-۱. اسم
اسم کلمهای است که برای تعیین کردن و نامیدن امور به کار میرود؛ این کلمه نقشهای متعددی از جمله، مسندالیه، مفعول، متمم و منادا را در جمله بر عهده میگیرد که اقسام گوناگونی نیز دارد. توجه به این مقوله در ویرایش زبانی اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که شناخت هر یک از اجزای جمله به منظور به کار بردن صحیح آن حائز اهمیت است. اسم ویژگیهای خاصی دارد و افزون بر پذیرفتن نقشهای مختلف، میتوان آن را جمع بست، به آن یای وحدت افزود و آن را مصغر کرد. همچنین، میتوان پسوندهایی چون پسوند جمع و نکره به آن افزود. این ویژگیها و خصوصیات صوری از دیگر نشانه های لفظی اسم است که استعمال هر کدام باید مطابق قواعد دستور زبان فارسی باشد. گاهی خطاهایی در کاربرد این مقولۀ مهم؛ یعنی اسم دیده میشود که مؤلفان و ویراستاران باید به آن دقت کنند.
مهمترین مقوله های مطرح اسم در ویرایش زبانی
* اقسام اسم و نکات ویرایش آن؛
* جمع بستن اسامی؛
* عربی در فارسی؛
* جمع مکسر؛
* کاربرد کلمههای تنویندار؛
* تتابع اضافات؛
* استعمال همزه در کلمههای مختوم به الف؛
* تکرار واژه و پیدر پی آوردن کلمات هممعنی در جمله.
۱ـ ۲ـ ۱. نکات ویرایشی پیرامون نشانه های لفظی اسم
در فصل دوم نشانههایی را برای اسم برشمردیم که در کنار هسته قرار میگیرند. این نشانه ها یا همان وابستههای اسمی به دو نوع وابستۀ پیشین و وابستۀ پسین تقسیم میشوند. این وابستهها با رعایت قواعد مشخصی در کنار هسته، گروه اسمی را تشکیل میدهند؛ لذا رعایت نکاتی ضرورتی است؛ این نکات عبارتند از:
-
- هرگاه یکی از وابستههای اشارهای؛ مانند «این»، «آن»، «همین»، «همان» و … در یک گروه اسمی قرار گرفتند، باید از به کار بردن عناصر دیگر اشارهای پرهیز کرد؛ برای مثال، نمیتوان گفت: این فلان مرد هنرمند است.
* «در یک گروه اسمی واحد، هیچ عنصری، قبل از وابستههای اشارهای قرار نمیگیرد» (شاهری لنگرودی، ۱۳۸۲: ۲۳۲).
-
- وابستههای شمارگر به تنهایی به کار نمیرود و همیشه به همراه وابستههای عددی و اشارهای میآید. وابستههای شمارگر عبارت است: قبضه، کیلو، دسته، رده، مقدار و …؛
برای مثال: نمیتوان گفت: جلد کتاب خریدم؛ بلکه باید گفت ۲ جلد کتاب خریدم (همان: ۲۳۳).
-
- یکی از نشانه های دیگر اسم، مرجع ضمیر شدن است. مؤلفان باید به گونهای از ضمایر در گروه اسمی استفاده کنند که موجب ابهام در جمله نشود. به عبارتی، گاهی لازم است، به منظور ابهامزدایی به جای ضمیر از همان اسم استفاده کرد.
۰.۱
سایرکشورها
۷۸۳.۲
۵۸.۹
۷۸۲.۸
۶۸۵.۸
۶۶۱.۰
جمع کل
سال ۲۰۱۰ واحد : میلیارد بشکه BP ماهنامه آمار انرژی شرکت نفت ماخذ-
نمودار شماره سه ذخایر نفت اثبات شده در کشورهای خاورمیانه
شواهد و قرائن نشان می دهد در سالهای پیش رو همچنان امنیت انتقال نفت و امنیت موجودیت اسرائیل و حفظ بقای این دو منفعت اساسی آمریکا ، از شاخصهای اصلی سیاست خارجی این کشور در منطقه خاورمیانه خواهد بود . تاکید مکرر رهبران کاخ سفید بر لزوم حفظ امنیت اسرائیل به عنوان متحد اصلی ایالات متحده در منطقه و حضور گسترده نظامی آمریکا در خلیج فارس و عراق ، برای کنترل و سلطه بر اصلی ترین منبع تامین کننده نفت جهان از ده دهه پیش ، گواه این مدعاست . حتی گفته می شود که حمله به عراق در راستای حفظ سلطه بر منابع نفتی این کشور از یک سو و رفع تهدیدات امنیتی که متوجه اسرائیل بوده است از سوی دیگر می باشد . نقش لابی های یهودی در آمریکا در این حمله به ارتباط با دو مورد یاد شده بوده است . نتیجه آن که اگر در آینده نیز این دو منفعت اساسی آمریکا در منطقه با چالش بنیادی روبرو شود ، احتمال مداخله آشکار و حتی مداخله نظامی آمریکا دور از ذهن نمی باشد .
نیاز فزاینده به منابع نفتی با توجه به جایگاهی که نفت در اقتصاد جهانی و به ویژه در اقتصاد ایالات متحده دارد نقشی برجسته در سیاست خارجی آمریکا بخصوص در پیوند با خاورمیانه بازی می کند . جوزف نای[۲۲] از پژوهشگران برجسته در زمینه سیاست خارجی آمریکا چنین بیان می دارد : ” نفت به عنوان مورد استثنایی در میان مواد خام ، تا اندازه ای توجیه کننده جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس (آزاد سازی کویت) و ادامه یافتن حضور گسترده دریایی آمریکا در خلیج فارس و اشغال عراق بود .”
بنابر این امنیت ملی آمریکا در ارتباط تنگاتنگ با امنیت مناطق دارای ذخایر غنی نفتی همچون خلیج فارس و کشور عراق است و برای دست یابی و کنترل امنیت آن از ابزارهای مختلف استفاده کرده است و سیاستهای اقتصادی ،دفاعی و نظامی خود را در راستای نیل به این هدف قرارداده است . به نظر می رسد در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس ، عراق تنها کشوری است که طی دهه های گذشته به دلیل تحریمهای اعمال شده و سیاستهای نادرست سردمداران این کشور ، اکتشاف و سرمایه گذاری در صنعت نفت این کشور را با مشکل مواجه نموده است و با رفع تحریم های نفتی و بازسازی صنعت نفت ، این کشور نقش بارزی در بازارهای جهانی نفت وانرژی ایفا خواهد نمود .
۹-۲ ) جایگاه عراق در استراتژی نفتی آمریکا
همانگونه که یاد شد ایالات متحده آمریکا مهمترین بازیگر در بازار نفت جهان به شمار می رود آمریکا با مصرف یک چهارم کل مصرف جهان (بیست میلیون بشکه در روز) بزرگترین مصرف کننده انرژی جهان است و بهمین دلیل برنامه هایی در جلوگیری از تسلط دشمنان بر منابع نفتی خلیج فارس و حفظ ثبات در تولید و انتقال و کنترل بهای نفت در بازار و تنوع بخشیدن به منابع عرضه نفت ، تقویت و ذخیره سازی آن را در استراتژی نفتی و منابع انرژی خود قرار داده است . از سوی دیگر استراتژی نفتی ایالات متحده امریکا به ویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی ، در راستای نظام سلطه هرچه بیشتر بر منابع نفتی و کنترل مسیرهای انتقال آزاد انرژی به بازار های مصرف و به طور مستقیم کنترل اقتصاد جهان سرمایه داری بوده است . آنچه مسلم است عوامل و رویدادهای بوقوع پیوسته در جهان در تدوین استراتژی آفندی آمریکا بسیار موثر بوده است که مهمترین آنها را میتوان ، ائتلاف بین المللی برای خارج نمودن عراق از کویت ، فرونشاندن بحران بالکان ، حادثه ۱۱ سپتامبر و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و ….. در نظر گرفت که مسیر اعمال استراتژی نفتی آمریکا را هموار کرد .(میرترابی ، ۱۳۹۱ :۲۱۱)
ساختار هژمونی آمریکا که بر سیستمهای نظامی ، صنعتی ، اقتصادی و ژئوپلیتیک نفت و سرمایه داری و کنترل بازارهای جهانی نفت استوار است ، برآیند کنش میان عوامل و پدیده های یاد شده در نیم سده گذشته است . تحولات اجتماعی و فرهنگی واقع شده در آمریکا و نگاه جناح های جنگ گرا و محافظه کار باعث گردیده که هژمونی مسلط ژئوپلیتیکی ایالات متحده با محوریت سیاست گذاری امنیت انرژی شکل بگیرد . در این راستا آمریکا می کوشد با اثر گذاری بر میزان عرضه و کنترل بازارهای جهانی نفت در راستای اهداف استراتژیک خود، کنترل امنیت انرژی جهان را بعنوان اهرمی تاثیر گذار در دست بگیرد .
وابستگی نفتی آمریکا به واردات نفت از خاورمیانه در سال های اخیر رو به افزایش است بطوریکه در سال ۲۰۱۲ واردات نفت ایالات متحده به ۶/۱۱ میلیون بشکه در روز رسید و این رقم ۵۰% بالاتر از آمار مصرف در پنج سال گذشته بوده است و سهم دولت های خلیج فارس در کل واردات ایالات متحده در خلال چند سال گذشته بطور مداوم افزایش یافته است . برای ایالات متحده آمریکا با این وجود کاهش وابستگی به نفت خاورمیانه در اقتصاد فعلی مقدور نیست و از آنجا که عرضه کنندگان نفت ایالات متحده همگی از شرکتهای بزرگ نفتی بوده و در بازار های جهانی مشارکت دارند ، شوکهای خارجی قیمت نفت می تواند آسیب های جدی به آنها وارد نماید و باعث بالا رفتن قیمت نفت وانرژی در داخل این کشور گردد لذا امریکا در سالهای اخیر بدنبال بهبود کارآیی انرژی و بهینه سازی مصرف سوخت و انرژی است تا هم میزان مصرف را کنترل نماید و هم بتواند کارآیی انرژی را افزایش و مصرف کل انرژی را تقلیل دهد .
اگر چه جنگ آمریکا علیه عراق در ابتدا با هدف برکناری رژیم مستبد صدام حسین از حاکمیت عراق صورت گرفت ، اما شواهد آشکار و پنهان با ادامه اشغالگری آمریکا ، همگی دال بر اهمیت بیان نشده و پشت پرده واشنگتن دارد . چنین به نظر می رسد که حمله به عراق در چارچوب استراتژی ایالات متحده برای حل و فصل وابستگی رو به افزایش این کشور به نفت و تحت فشار قراردادن کشورهای وابسته به نفت ، مانند اعضای اوپک ، روسیه ، چین و اروپای غربی و…. باشد، شواهد نشان می دهد که با تسلط بر نفت عراق ، آمریکا می تواند به برتری دلار بر اقتصاد جهانی تداوم بخشیده و حاکمیت خود را تقویت نماید .
شاید بتوان مهمترین هدف آمریکا از حمله به عراق را در سلطه ی بر ذخایر غنی نفتی این کشور در قرن بیست و یکم قلمداد کرد ، این گمانه که بر مفروضاتی چند بنا شده است ما را با این واقعیت که حمله به عراق با هدف تسلط بر منابع نفتی این کشور صورت گرفته است رهنمون می نماید ، نخست اینکه جهان در قرن بیست و یکم گریزی از مصرف انرژی های فسیلی ندارد و یافتن جایگزین مناسبی برای انرژیهای فسیلی فعلا امکان پذیر نیست ثانیا” اینکه بزرگترین و مهم ترین منابع نفتی جهان در خاورمیانه و خلیج فارس ، دریای خزر ، آسیای مرکزی و قفقاز قرار دارد . سایر منابع یا در حال اتمام بوده و یا پایان یافته اند و یا هزینه های تولید در آنها به صرفه اقتصادی نداشته و یا اینکه چندان منابع غنی به شمار نمی آیند .
با عنایت به مفروضات یاد شده تسلط بر منابع غنی نفت خاورمیانه و خلیج فارس برای هر بازیگر بزرگ و ابر قدرت جهانی ، امری حیاتی است و کشور عراق در این منطقه ، ضعیف ترین عضو این حلقه می باشد و سلطه بر عراق می تواند راه را برای دسترسی به نفت خزر و آسیای مرکزی و قفقاز هموار نماید . عراق با داشتن ۱۴۴ میلیارد بشکه ذخایر نفتی اثبات شده پس از عربستان در مقام دوم است و هزینه استخراج نفت در این کشور بسیار پایین است ، حتی برخی بر این باوردند که عراق به علت تحریمهای اعمال شده سازمان ملل متحد پس از حمله این کشور به کویت نتوانسته است سرمایه گذاری لازم برای صنعت نفت خود و اکتشاف منابع جدید را به انجام برساند و چه بسا با کشف ذخایر جدید ، عراق به رتبه ای هم سنگ با عربستان دست یابد . ارزیابی مجدد حوزه های شناخته شده از طریق روش های پیشرفته ژئوفیزیکی که در خلال بیست و پنج سال گذشته حاصل شده ، می تواند منابع نفت این کشور ، علی الخصوص در صحرای غربی را ارتقا بخشد . مطابق اعلام وزرات انرژی آمریکا کل ذخایر کشف شده و کشف نشده عراق ممکن است به ۲۲۰ میلیارد بشکه نفت بالغ شود که این رقم عراق را به موقعیت کشور نخست نفتی جهان ، بعنی عربستان سعودی با ۲۶۰ میلیارد بشکه (بزرگترین ذخایر کشف شده ) نزدیک خواهد ساخت . روی هم رفته نفت عراق به خوبی می تواند با عربستان رقابت نماید ، با این حال ذخایر عراق کمتر از ذخایر عربستان است ، لیکن بر پایه آنچه بیان شد عراق پشتوانه مناسبی برای آمریکائیها و انگلیسیها است و اظهار نظرکاندولیزا رایس وزیر امورخارجه پیشین آمریکا موید این موضوع است که می گوید : ” لازم است خاطر نشان کرد که عراق ، تیمور شرقی یا کوزوو و یا افغانستان نیست و این کشور جایگاهی مهم در تامین انرژی جهان دارد و در سیاست خارجی آمریکا نقشی برجسته در پیوند امینت آمریکا و خلیج فارس بازی می کند .”
علاوه بر حجم ذخایر نفتی ، همانگونه که یاد شد هزینه پایین تولید نفت در عراق نیز اهمیت ویژه ای دارد و این مشخصه ها عراق را در جرگه چند تولید کننده بزرگ نفت جهان قرار می دهد . گرچه برای تحقق این منظور صنعت نفت عراق نیازمند بازسازی و همه انواع زمینه های صنعت نفت اعم از خدمات فنی ، تجهیزات ، آموزش و زیر ساختهای لازم می باشد . برای فهم اهمیت استراتژیک نفت عراق می توان از دو منظر اقتصادی و سیاسی موضوع را مورد مطالعه قرار داد .
۱-۹-۲) اهمیت نفت عراق از منظر اقتصادی
عراق دومین ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد میزان ذخایر نفت عراق بالغ بر ۱۴۴ میلیارد بشکه تخمین زده شده است که شامل ۱۱% کل ذخایر جهان است . بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که عراق می تواند مجموع ذخایر خود را تا دو برابر افزایش دهد و در حد ذخایر عربستان سعودی قرار گیرد زیرا طبق برآوردها ۸۰% حوزه های نفتی عراق کشف نشده اند و تا کنون فقط دو هزار چاه در عراق حفاری و استخراج شده است ، این در حالی است که از هر ده چاهی که در عراق حفر می شود هشت چاه به نفت می رسد ولی در عربستان از هر ده چاه فقط پنج چاه به نفت می رسد .
کیفیت نفت عراق عراق بالا بوده و استخراج آن بسیار ارزان است . در واقع عراق تولید کننده ارزان ترین نفت خام جهان با هزینه کمتر از یک دلار برای هر بشکه است . وضعیت جغرافیای سیاسی این کشور نیز به شکلی است که در صورت روی کار آمدن یک دولت مورد قبول جامعه جهانی و روابط خوب با همسایگان ، می تواند نفت تولید خود را علاوه بر خلیج فارس از طریق خطوط لوله از کشورهای ترکیه ، سوریه و اردن به طرف بازارهای جهانی ارسال نماید .
با عنایت به برآوردهای انجام شده منابع نفتی آمریکای شمالی و دریای شمال بین ده تا پانزده سال آینده پایان خواهد یافت و این در حالی است که در سال ۲۰۲۰ میزان انرژی در مقایسه با سال ۲۰۰۰ به اندازه ۵۷% افزایش خواهد یافت و نفت همچنان به عنوان مهم ترین منبع انرژی باقی خواهد ماند .آمارهای ارائه شده حاکی از آن است که نیاز روز افزون آمریکا و کشورهای توسعه یافته به نفت در حال رشد بوده و ایالات متحده مجبور خواهد بود که حدود ۶۰% از نفت مصرفی خود را از خارج تامین نمایند و همین موضوع سبب گردیده که طراحان سیاست خارجی در صدد سلطه بر جغرافیای انرژی جهان و ایجاد امینت استراتژیک برای خود باشند و مداخلات نظامی آمریکا در جهان و به ویژه در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس برای ایجاد امنیت انرژی در همین مقوله توجیه می شود .بنابر این دست یابی به نفت عراق برای آمریکا اهمیت حیاتی داشته و این کشور را در موقعیت سلطه کامل بر ژئوپلیتیک انرژی جهان قرار می دهد .
اهمیت روزافزون نفت عراق با چشم انداز سرمایه گذاری نفتی در این کشور به هم پیوند خورده است و آمریکا و انگلستان که تا سال ۱۹۷۳ در دو سوم تولید نفت عراق شریک بوده اند ، بدنبال بازگشت دوباره به صنعت نفت عراق پس از ملی شدن نفت در عراق هستند . عراق پس از ملی شدن نفت ، برای بهره برداری از منابع غنی نفتی خود با شرکتهای روسی و فرانسوی همکاری کرد و همین موضوع سبب شده است که شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی برای فعالیت در عراق برنامه های ویژه ای را تدارک ببینند . از مجموع پنج شرکت بزرگ نفتی جهان چهار کشور متعلق به آمریکا و انگلیس است و بزرگی منابع نفت عراق و چشم انداز آینده آن ، شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا و انگلیس را برای بهره برداری از این منابع به تکاپو انداخته است . برخی از تحلیل گران سیاسی و اقتصادی بر این باورند که اعمال تحریمها و فشارهای زیادی که از جانب آمریکا و انگلیس بر علیه عراق تحمیل شد بدلیل جلوگیری از یکه تازی و سرمایه گذاری های کشورهای رقیب در نفت عراق بوده است و شرکتهای نفتی بزرگ آمریکایی و انگلیسی همچون اکسون ، شل ، بی پی و شورون همواره در پی دستیابی به فرصتهای سرمایه گذاری و بهره برداری از نفت عراق بوده اند .
۲-۹-۲ ) اهمیت نفت عراق از منظر اقتصاد سیاسی
دلیل عمده اهمیت نفت عراق برای آمریکا از منطر اقتصاد سیاسی ، موضوع نفت این کشور دربازار های انرژی و انتقال آن به آمریکاست ، که این مهم در دو سطح تحلیل خرد و کلان قابل بررسی است .
آمریکا پس از جنگ جهانی دوم همواره در خلیج فارس با اتخاذ دکترین سیاست دو ستونی کارتر سعی در ایجاد امنیت و ثبات در منطقه برای تحقق اهداف خود را داشته است و بعضا با حضور نظامی گسترده ، که هم اکنون نیز ادامه دارد موضوع امینت انرژی در خلیج فارس را دنبال نموده است و در این راستا همواره سعی نموده از رژیمهای طرفدار سیاست مداخله گرایانه خود حمایت کند و با رژیمهایی که به نوعی تهدید محسوب میشوند مقابله و به سرکوب آنها بپردازد .
ژنرال آنتونی زینی[۲۳] ، فرمانده ارشد سابق آمریکا در خلیج فارس و نماینده ویژه در مسائل منطقه در سخنرانی خود در سال ۱۹۹۹ در کنگره آمریکا اعلام کرد که : “منطقه خلیج فار س با ذخایر نفتی فوق العاده ای که دارد از دیر باز جزو منابع حیاتی آمریکا به شمار می رود و آمریکا باید به این منابع دسترسی آزاد داشته باشد .” بر این اساس می توان دسترسی آزاد را به معنای کنترل سیاسی و نظامی بر این منابع تفسیر نمود . جیمز ولسی[۲۴] ، رئیس سابق سازمان جاسوسی سیا نیز در مقاله خود در وال استریت ژورنال[۲۵] ، ضمن انتقاد شدید از وابستگی آمریکا به نفت خاورمیانه اظهار داشته است “آنها به جنگ ما آمده اند و از ما متنفرند آنها قدرت خود را از نفت می گیرند و ما باید با شمشیر آنها را بکشیم“.
۲- با نگاه به جغرافیای انرژی منطقه و نقش عربستان در این زمینه در چارچوب سطح تحلیل خرد ، می توان چنین بیان کرده که با وجود نقش بلا منازع عربستان در تامین انرژی و ارتباط عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر که به رهبری بن لادن که یک شهروند عربستانی بود ، افکار عمومی و دیدگاه بخشی از حاکمیت آمریکا نسبت به رفتارهای عربستان به شدت منفی گردیده است و ادبیات ضد عربستانی در آمریکا در حال شکل گیری است و حتی گروهی از مشاوران پنتاگون در گزارشی خواستار بر کناری حکام عربستان شده اند . عربستان با مخالفت حمله آمریکا به عراق و عدم واگذاری پایگاه های هوایی خود برای حمله به عراق ، این اندیشه را در ذهن تحلیل گران پنتاگون پروراند که اشغال عراق و روی کار آمدن یک رژیم دموکرات طرفدار غرب در این کشور باعث خواهد گردید که وابستگی به نفت عربستان کمتر شده و آمریکا بتواند به بهانه حمایت از تروریسم و افراطی گری و بنیاد گرایی مذهبی ، عربستان را تحت فشار قرار دهد . حتی بعضی از تحلیل گران تندرو اعتقاد دارند که کنترل منابع نفتی عراق به آمریکا فرصت می دهد که به حکومت بنیاد گرای سعودی پایان داده و برای تسلط بر چاه های نفت برنامه ریزی کند .
۳ - دلیل دیگر اهمیت نفت عراق برای آمریکا آن است که واشنگتن از نفت عراق به عنوان یک ابزار چانه زنی برای کسب حمایت و جلب نظر متحدان خود استفاده نماید ، هر سه کشور فرانسه ، روسیه و چین که از اعضای دایمی شورای امنیت با حق وتو در سازمان ملل متحد هستند ، با حمله آمریکا به عراق مخالف بودند و این سه کشور دارای شرکتهای بزرگ نفتی هستند که قبل از حمله به عراق ، در آن کشور سابقه همکاری گسترده در صنعت نفت داشته اند . امروزه با اعمال نفوذ آمریکا ، انتظار می رود که الگوی توسعه عراق به طور اصولی تغییر یابد و عراق مثل سایر کشورها برای توسعه سرمایه داری و مسایلی همچون خصوص سازی اهمیت قایل شود و از برقراری دموکراسی و حاکمیت قانون حمایت کند . با افزایش نفوذ آمریکا در عراق راه برای ورود سرمایه گذاری آمریکایی در این کشور هموار خواهد شد و عراق دیگر نمی تواند از افزایش قیمت نفت حمایت کند و شرکتهای آمریکایی در عراق حضور فعالی خواهند داشت و از این طریق سود کلانی برای خود در آینده نزدیک حاصل خواهند کرد . آمریکا از لحاظ نظامی هم در موقعیت مناسب تری قرار گرفته است ، زیرا می تواند از عراق برای ارسال نیرو و تجهیزات نظامی به نقاط مورد نظر خود استفاده کند و در این کشور حتی پایگاه نظامی احداث کند . در این صورت آمریکا ضمن استفاده از پایگاه های نظامی خود در ترکیه و عربستان سعودی ، راحت تر و با توان بالاتر از گذشته می تواند نیروهای نظامی خود را در خاورمیانه مستقر نماید .
آمریکا با دستیابی به ذخایر نفت عراق ، دیگر راه طولانی برای یک امپراطوری جهانی نفتی پیش رو نخواهد داشت ، چرا که اقتصاد امریکا با منابع انرژی وارداتی می چرخد . پس حافظان منافع امریکا سعی دارند با ایجاد تاسیسات و پایگاه های نظامی در اطراف نقاط نفت خیز ، این مناطق را به نوعی تحت کنترل خود درآورند .
آمریکا وابستگی زیادی به نفت و منابع انرژی دارد . مصرف روزانه بیش از بیست میلیون بشکه نفت در این کشور ، وضعیت آمریکا را بسیار آسیب پذیر کرده است و همین طور دولتمردان آن را در اتخاذ سیاست مناسب در ارتباط با مسائل جهانی بسیار محتاط نموده است و به نظر می رسد عراق بهترین گزینه برای سیاستهای اقتصادی ایالات متحده در آینده نه چندان دور خواهد بود .
۱۰-۲) استراتژی قدرت های بزرگ برای تسلط بر منابع نفت
از منظر تاریخی قدرت های بزرگ همواره بدنبال تسلط بر منابع غنی نفتی بوده و این هدف استراتژیک را دنبال می نمایند از این رو میل ایالات متحده به تسلط بر ذخایر استراتژیک نفت ، با موقعیت کنونی تنها قدرت هژمون ارتباط پیدا نموده و راهبرد آمریکا در عراق معنی و مفهوم پیدا می کند .
از ابتدای قرن بیستم و در نتیجه انقلاب تکنولوژیک در ایالات متحده و دیگر نقاط جهان ، نیاز صنعت به منبع انرژی و نفت با رشد روز افزون مواجه گردیده است و همین عامل اهمیت نظامی و اقتصادی ویژه ای به نفت بخشیده است . بهمین دلیل عراق از زمان جنگ جهانی اول تا کنون مرکز ثقل تلاش قدرت های بزرگ برای تسلط بر منابع غنی نفتی این کشور بوده است (۲۰۰۲،Paul). بریتانیا نیز از چند قرن قبل در منطقه بین النهرین علایق و منافع تاریخی داشته است و نمایندگی های سیاسی اش از سال ۱۸۷۲ در این منطقه و خلیج فارس مستقر شده اند (۲۰۰۴،Chapman&Khanna).در جریان جنگ جهانی اول بریتانیا بعنوان قدرت هژمون و قدرت امپریالیست محسوب می گردید و با در دست داشتن منابع نفتی ایران مایل بود بر منابع احتمالی نفت در منطقه بین النهرین ، عراق کنونی که تحت کنترل امپراطوری عثمانی قرارداشت ، را نیز در اختیار بگیرد . پس از جنگ جهانی اول کنترل منابع نفتی بین النهرین ، به منشاء اختلافی بزرگ بین بریتانیا و فرانسه و ایالات متحده آمریکا تبدیل شد ، چرا که این قدرت ها نفت را منبعی استراتژیک می دانستند و برای آن اهمیت ویژه ای قائل بودند . به همین جهت آمریکا موافقت نامه سان رومئو (San Romeo Agreement ) را که در سال ۱۹۲۰ امضاء شد و در نهایت اختلاف فرانسه و انگلستان را حل و فصل کرد را بشدت محکوم نمود و با انتشار یادداشتی به رسمیت شناختن منافع ایالات متحده آمریکا را خواستار شد و در پی این فشار ، بریتانیا ناچار شد در نفت بین النهرین ، سهم منصفانه ای برای آمریکا در نظر بگیرد . این وقایع به سالهای قبل از ۱۹۲۷ بر می گردد ، زمانی که شرکت های نفتی انگلیسی در عراق به نفت رسیده و منابع نفتی این کشور را کشف کردند . در نهایت در سال ۱۹۲۸ طرف های درگیر با امضای موافقت نامه “خط سرخ “[۲۶] سهم خود را نه تنها از نفت عراق بلکه در دیگر مناطق بالقوه نفت خیز خاورمیانه تعیین کردند . بعدها پس از جنگ جهانی دوم ، بر اساس ارزیابی صورت گرفته توسط وزارت خارجه آمریکا ، نفت خاورمیانه به منزله منبع قدرت و استراتژی و یکی از بزرگترین غنایم مادی جهان و احتمالا مهم ترین غنیمت اقتصادی در حوزه سرمایه گذاری خارجی معرفی شد (۲۰۰۳،Wysham Vallette&Kretzman). بررسی دقیق در باره تکامل نظم نفتی بین المللی در طول قرن بیستم نشان می دهد که چگونه ایالات متحده به تدریج کنترل منابع بین المللی نفت را در اختیار گرفت ، کنترل مهم ترین منابع نفت خاورمیانه بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ به مقدار قابل توجهی افزایش یافت ( در حدود ۱۶% ) و این در حالی بود که منابع نفتی جهان خارج از حوزه دو قدرت شرق و غرب به میزان ۵۳% در سال ۱۹۵۳ بود (۱۹۸۸،Gill&Low).
پس از دهه شصت کشورهای عضو اوپک که درآمدهای سرشاری از نفت بدست می آوردند با کسب دانش و مهارت های نوین ، استیلای قدرت های بزرگ و غربی بر منابع نفتی خود را به چالش کشیدند و ایالات متحده اعتماد به نفس ناشی از این قدرت را که در جریان تحریم های نفتی اعراب در سال ۱۹۷۳ آشکار شد ، تهدیدی علیه امنیت انرژی و کنترل منابع نفتی تلقی کرد و این امر باعث شد تا ایالات متحده سیاست هایش را در منطقه خاورمیانه دوباره مورد ارزیابی قرار دهد و این ارزیابی با تائید بر امنیت انرژی و در بر گیرنده کنترل استراتژیک بیش از پیش بر منابع نفتی بود .
۱۱-۲) استراتژی شرکت های نفتی چند ملیتی و نقش لابی گری آنها
رهبران سیاسی و طراحان سیاست خارجی آمریکا علی الخصوص در دوره های اجرایی و بخش انرژی همواره با یک گردش دوره ای روبرو بوده اند ، بطور مثال در گذشته نزدیک جورج شولتز (وزیر امور خارجه) وکسپار وینبرگر (وزیر دفاع) در دولت ریگان را می توان نام برد که هردو در شرکت بچتل ( Bethtel ) ، یک شرکت نفتی چند ملیتی است مشغول به کار بودند . همچنین دونالد رامسفلد[۲۷] ، وزیر دفاع پیشین و فرستاده ویژه ریگان به خاورمیانه تا سال ۱۹۸۳ به عنوان مقام ارشد اجرایی شرکت سرل فعالیت می کرد . بزرگترین مقام های تصمیم گیرنده اجرایی در دولت جورج بوش با شرکت های چند ملیتی انرژی آمریکا مرتبط بوده اند . کاندولیزا رایس[۲۸] سابقه طولانی در صنعت نفت داشت ، وی از سال ۱۹۹۱ مدیر کمپانی شورون (Chevron) بود و دیگ چنی معاون جورج بوش از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ مدیر شرکت هالیبرتون (Holliburton) دیگر غول انرژی آمریکا بود (۱۲March،۲۰۰۳،Guardian) . هالیبرتون یکی از ۵۰۰ شرکت ثروتمند آمریکا است . این شرکت با بیش از ۸۵۰۰۰ نفر پرسنل در یکصد کشور جهان فعالیت نفتی دارد(۲۰۰۵،Rutledge) .این شرکت در زمانی که دیگ چنی ریاست آن را بر عهده داشت کمک های مالی خود را به نامزدهای جمهوریخواه تا سقف ۲/۱ میلیون دلار افزایش داد (۱۲March،۲۰۰۳،Guardian). از طرف دیگر شرکت بچتل از بزرگترین شرکت هایی است که از صنعت ساخت و ساز حمایت مالی می کند ، لذا انتصاب ریلی بچتلی [۲۹]در مقام مشاور بوش در شورای صادرات در مارس ۲۰۰۳ به منظور بازاریابی برای شرکت های آمریکایی در خارج از این کشور ، آن هم در زمان حمله و اشغال عراق را نمی توان اتفاقی تلقی کرد . در همین چارچوب لابی نفت به منزله نیروی محرک ، پشت جریان حمله ایالات متحده به عراق قرار گرفت تا نخست موقعیت و نفوذ سابق خود را در عراق باز یابد و موقعیتی که پس از ملی شدن صنعت نفت عراق (IPC شرکت نفت عراق)در سال ۱۹۷۲ از دست داده بود ، باز ستاند . جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس (حمله و اشغال کویت توسط عراق) به منزله پایان آرزوهای کمپانی های نفتی بود چرا که پس از جنگ ایالات متحده عراق را بعنوان دشمن معرفی کرد و به همین دلیل بر اساس قوانین ایالات متحده شرکت های آمریکایی از انجام هر نوع تجارت در عراق منع شدند . در طول همین دوره شرکت های چند ملیتی اروپایی ، روسی و حتی ژاپنی در صنعت نفت عراق تجارت سود آوری داشتند .این وضعیت برای شرکت های نفتی آمریکا نگران کننده بود ، زیرا بیشتر ، از راه انجام عملیات در صنعت نفت عراق تجارت سود آوری در صنعت نفت عراق سود هنگفتی به دست می آورند ، بهمین دلیل لابی های نفتی در اوج سرخوردگی فشارخود را بر دولت ایالات متحده افزایش دادند تا به عراق حمله کند و منابع نفتی این کشور را تحت کنترل خود در آورد ، منابعی که در طول دهه ۸۰ نتوانسته بودند از راه های صلح آمیز به آن دست یابند .
اینکه چرا شرکت های نفتی در سرتاسر جهان خواهان حضور در عراق هستند ؟ مبین این واقعیت است که بر اساس آمار آژانس بین المللی انرژی ذخایر اثبات شده نفت عراق ۱۴۴ میلیارد بشکه برآورد شده است ، با این وجود عراق ۱۱% از کل ذخایر نفت جهان و ۱۳% از کل ذخایر نفت کشورهای اوپک را در اختیار دارد و بعد از عربستان سعودی دومین کشور دارنده منابع نفت جهان است . نخستین چاه نفت عراق در ۱۵ اکتبر سال ۱۹۷۲ در باباگورگور در محلی بنام دیاره واقع در منطقه کرکوک فوران کرد و به این ترتیب عراق پای به دنیای نفت گذاشت .
عراق از جمله کشورهای معدود تولید کننده نفت و گاز جهان به شمار می رود که قابلیت بالقوه برای افزایش اکتشاف و و ذخایر اثبات شده بیشتری را برای خود داراست . علاوه بر این عراق با قرار گرفتن در قلب خاورمیانه به لحاظ موقعیت ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک ، در سیاست بین الملل جایگاه ویژه ای دارد(یوسفی ،۱۳۸۴،ص ۲۳) . شرکت های چند ملیتی علاقمند سرمایه گذاری در نفت عراق هستند و مطابق ارزیابی ها ۸۰ % از حوزه های نفتی عراق کشف نشده اند و تاکنون تنها دوهزار حلقه چاه نفت در عراق در مرحله حفاری و استخراج قرارگرفته است ، ویژگی برجسته عراق در این است که از هر ده چاه حفر شده هشت چاه به نفت رسیده است ، در حالیکه در عربستان از هر ده چاه حفرشده تنها پنج چاه به نفت می رسد . نفت عراق کیفیت بسیار بالایی داشته و استخراج آن نیز بسیار ارزان است . این کشور تولیدکننده ارزان ترین نفت خام جهان با قیمت کمتر از یک دلار برای هر بشکه است(طباطبایی ،۱۳۸۱ ،ص ۲). این محاسن و مزیت ها نشانگر نرخ سود بالا و درآمد سرشار برای کمپانی های نفتی است و بیهوده نیست که شرکت های آمریکایی تلاش مضاعفی را برای تحت کنترل در آوردن نفت عراق با اتکاء به هر نوع سیاستی ، چه نظامی و چه دیپلماتیک را در برنامه کار خود قرارداده اند .
۱۲-۲) اهداف استراتژیک آمریکا در عراق
حسین رزمجو، در مقایسه ی چهره ی اسکندر از نظر نظامی و امیر خسرو دهلوی بر این باور است که :« امیر خسرو هیچ گاه در سروده ی خود ویژگی های پیامبران را برای اسکندر به کار نبرده و با توجّه به همین دیدگاه، امیر خسرو، آیینه ی اسکندری را در دو بخش نسروده و کلّ ماجرا های اسکندر را در یک بخش گنجانیده است. البتّه در این اثر، اسکندر موحّد است و کوشش فراوانی برای از میان بردن زرتشتیان دارد»
(رزمجو، ۱۳۸۰ : ۱۷۵)
این نویسنده می نویسد: « چنین می نماید امیرخسرو بیشتر در پی این بوده که اندیشه ها و مسائل مورد نظر خود را به خواننده ارائه کند و کمتر به جنبه های گوناگون زندگی و شخصیّت اسکندر پرداخته است. با وجود این گاهی می توان از برخی ماجراها جنبه هایی از تصویر او را دریافت.»
( همان : ۱۷۸)
حماسه ی اسکندر آخرین و بلند ترین منظومه ی خمسه است و هرچند برگرفته از شاهنامه ی فردوسی و چند روایت دیگر است ولی داستان را از لحاظ معرفت شناختی تا حدّی فراتر ازآن ها برده است و تا حدودی جهتی در مقابل حرکت اسکندر شاهنامه دارد.
جی. سی بورگل در کتاب «تصویر اسکندر درحماسه ی نظامی» در این خصوص می نویسد :«در شاهنامه ما با تراژدی مرگ قهرمانی عصمت از دست داده به دست تقدیر گریز ناپذیر روبروییم امّا اسکندر خمسه مراتب کمال را از آغاز تا پایان طی می کند و سرانجام به مدینه ی فاضله دست می یابد.البتّه روشن است که این روایت به همان اندازه ی مقابله خوانیش با شاهنامه از واقعیّت فاصله گرفته و صحنه ی خیال پردازی های شاعرانه می شود.اسکندرِ خمسه شاه آرمانی سنّت ایرانی نیست بلکه رئیس آرمانی مدینه ی افلاطونی است و فراتر از پادشاهان ایرانی است که بی پروا و ناپختهاند. در او مجموعه ای از حکمت و شجاعت و رسالت وجود دارد هرچند علی رغم داشتن تمام این ها در آغاز داستان موجود کاملی به حساب نمی آید و کوشش در راه فضایل است که او را به کمال می رساند»
(بورگل،۱۳۸۲: ۵۴)
اعلاخان افصح زاده بر این باور است که در خردنامه ی اسکندری، جامی سیمای شاه ایده آل را نسبت به گذشتگان مکمّل تر و مسلّم تر به تصویر کشیده است«در «خردنامه ی اسکندری» جامی از امیر خسرو کمتر به کنش ها و حوادث زندگی اسکندر او پرداخته است و اگر خردنامه های گوناگون حکیمان و حکایت های مختلف این منظومه را حذف کنیم، ابیات فراوانی از منظومه باقی نمی ماند، در این اثر بیش از هر چیز بر حکمت اندوزی و خردورزی اسکندر تأکید شده است، چون او از حکیمان برجسته ی زمان خود می خواهد برایش خردنامه ای تدوین کنند تا خود و دیگران از آن ها بهره گیرند. به طور کلّی تصویر اسکندر در این داستان تصویر حکیمی دانش دوست و مهرورز است تا پادشاهی کشورگشا و عادل .»
(افصح زاده، ۱۳۷۸: ۲۱۵)
ایرج افشار می نویسد: « در اسکندر نامه ی منثور به روایت کالیستنس، اسکندر پس از رسیدن به قدرت، هدف از لشکر کشی خود و گشتن به دور جهان را این گونه به زبان می آورد: مرا آرزوی آن است که هر جا برسم رسم های نیکو بنهم و ملوک را به راستی بنشانم و با رعیت و زیر دستان رفق نمودن تحریض کنم… و از جور و قهر خود رعیت و زیر دستان را ایمن دارم که بهترین سیرتی و طریقتی پادشاهان را آن است که رعیت را از عدل و انصاف خود بهره مند گردانند».
(اسکندر نامه، ۱۳۴۳: ۷).
این سخنان زیبا و انسانی که با تصویر اسکندر در اسکندرنامه های منظوم هماهنگ است،در همین اثر در عمل به چپاولگری و غارت مال و جان و ناموس بسیاری از مردم کشورهایی مانند کشمیر، هند، چین، شهر ترکان، یمن و ولایت دوال پایان بدل می شود.
افشار در این خصوص می نویسد :«در ولایت دوال پایان اسکندر همه ی مردان را از دم تیغ می گذراند و به لشکریان اجازه می دهد به زنان دوال پایان که توان راه رفتن ندارند، تجاوز کنند و در کشمیر هفت روز شهر را غارت کرد و در یمن اسکندر شهر را غارت فرمود و در سرای منذر (پادشاه یمن) رفت، زن بگریخت، سپس شاه اسکندر منذر را شکنجه فرمود کردن. همچنین در شهر کشمیر اسکندر فرمود: چنانکه چندین هزار دختر را مهر دختری بر گرفتند و چندان نعمت و برده از کشمیر بیرون آوردند که اندر حدّ و عدد نگنجد»
(اسکندرنامه ،۱۳۴۳ :۴۴)
شخصیّت اسکندر در داراب نامه نیز تناقض دارد ، هر چند او ادّعای گسترش دین حقّ در جهان دارد و می گوید برای درستی و پاکی لشکرکشی کرد، امّا رفتارهایش این گونه نیست. برای نمونه نسبت به دارا رفتاری ریاکارانه دارد، او با وجود این که ادّعا می کند با دارا برادر است، وقتی خبر زخمی شدن دارا به دست دو نفر از امیران ایرانی را می شنود، واکنشی این گونه دارد: «اسکندر از شادی همچو گل بشکفت و آهسته سخنی با او (آورنده خبر) بگفت، تازمانی برگذشت اسکندر خازن را فرمود فلان گوهر را بیاور… و اسکندر آن گوهر به او داد…»
(طرسوسی،۱۳۵۶: ۴۱۶).
این شادمانی با رفتار اسکندر بر بالین دارای زخمی شده و در حال مرگ کاملاً مغایر است. طرسوسی می نویسد: «اسکندر خود را از اسب درانداخت و جامه بر خود چاک کرد و کلاه از سر بینداخت و پیش داراب بر خاک بنشست و سر داراب را بر کنار نهاد. چنان بگریست که اگر سنگ او را دیده بودی و مرغ و ماهی از آن حالت خبردار شدی بر گریه ی شاه اسکندر گریه آمدی»
(همان،۴۶۳).
مری بویس معتقد است :«احترام اسکندر به دارا در لحظات مرگ در اکثر روایت ها اشاره شده است. این برخورد اسکندر تا حدودی نمایشی و دراماتیک است و حتّی تا حدودی ریاکاری در مقابل بزرگان ایرانی است و این گریه و زاری در شرایطی است که غلبه ی اسکندر بر دارا نه در نبردی رودررو بلکه به شیوه ای منافقانه و با رشوه دادن به دو سرباز او و قتل خائنانه ی اوست »
(بویس، ۱۳۷۵: ۲۸۹)
ایرج افشارمی نویسید :
« در شهر ترکان اسکندر چهار ماه در آنجا بنشست و چندان زنان و دختران را برده کردند که اسکندر و لشکر از آن سیر گشتند. در ولایت دیوس، اسکندر لشکر گاهی عظیم بزد و دیگر بار طمع در مال و زنان آن ولایت کرد .
رفتار اسکندر گاه وحشیانه و غیرانسانی است. در یکی از ماجراها، او سر یکی از زنانش را به دلیل خطای ناکرده با وجود حاملگی می برد و برای تمسخر پدر آن زن، سر و اندام او را در صندوقی می گذارد و نزد پدرش می فرستد. پدر بیچاره، با دیدن وضعیّت دخترش در صندوق، حالتی جنون آمیز پیدا می کند».
(اسکندر نامه، ۱۳۴۳: ۲۳)
مال دوستی اسکندر به حدّی است که چشم طمع به مال و ثروت وزیر و استاد خود، ارسطاطالیس می دوزد و ارسطاطالیس حاضر می شود، بخش بزرگی از ثروت خود را به او بدهد .اسکندر، پس از کشف خزاین پادشاهان، گنج را همراه با دو نفر به جایی می برد و پنهان می کند و پس از آن افراد همراه خود را می کشد تا کسی جز خودش از جای گنج آگاه نشود.
به طور کلّی بارزترین ویژگی های اسکندر در این داستان شهوت بارگی، حرص به جهان گشایی، چپاول گری، زراندوزی و کوشش برای جاودانگی است، البتّه گاهی اوقات رفتارهای پارساگونه و زاهد منشانه ای نیز دارد.
افصح زاده بر این باور است که شخصیّت اسکندر در داراب نامه مانند شخصیّت او در اسکندر نامه به روایت کالیستنس متناقض است. «او با وجود ادّعا برای گسترش دین حقّ از پاسخ مستدل و قانع کننده در برابر پرسشگرانی که از او دلیل وحدانیّت خدا را می پرسند، ناتوان است، امّا فرشتگان چون او را فرستاده ی خدا می دانند، در بسیاری از تنگناها یاریش می دهند و بارها خداوند به گریه هایش پاسخ مثبت می دهد و دعایش را اجابت می کند. گاهی مردمان بی گناه را وحشیانه از میان می برد و گاه بی هیچ دلیل قانع کننده ای برخی از مکان ها را آباد می سازد. در نوجوانی سرآمد دانش های گوناگون است، امّا به یکباره به دلیل بی احترامی و قدرناشناسی نسبت به استادش همه چیز را فراموش می کند. »
(افصح زاده، ۱۳۷۸: ۱۹۵)
در اسکندر نامه ی منوچهر حکیم نیز تناقض های موجود در دو داستان منثور پیشین دیده می شود، او در این داستان پیامبر خداست و از این فراتر مانند یک شیعه به امام علی «ع» باور دارد. «نسیم گفت: ای دلاور اسکندر پیغمبر خداست و خدمت او بر هر کس واجب است»
(منوچهر حکیم ، ۱۳۷۲: ۲۶).
« او در این داستان بیش از دیگر داستان ها، با خدا ارتباط دارد و همه ی کوششش، گسترش دین اسلام«عیسی» است. با مردم کشورهای شکست خورده رفتاری مناسب دارد. برای حکیمان و دانشمندان مانند ارسطو، ارزش قایل است. برای باطل کردن سحر جادوگران، لااله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله می گوید. اسکندر سنگ سفیدی در غار کعب از حضرت آدم گرفته که بر آن نوشته شده « لااله الا الله، محمّد رسول الله، علی ولی الله . هنگام مسلمان کردن افراد مغلوب از آنان می خواهد لااله الا الله و عیسی روح الله بگویند و در آغاز نامه هایش نام ابراهیم، عیسی، محمّد و پس از آن نام خود را می آورد و گاه نام ابن عمّ پیامبر، علی «ع» را نیز می آورد. و در پایان نامه هایش می نویسد: یا الله یا محمد یا علی .در بیشترین مواقع هنگام قرار گرفتن در مشکل سجّاده پهن می کند و نماز می خواند و پس از نماز مشکل به کمک یکی از پیامبران مانند خضر، الیاس، به ویژه ابراهیم حل می شود و دیگر به کوشش و تلاش هیچ نیازی ندارد.»
(همان، ۳۷۳ )
او بسان بسیاری از پادشاهان صفوی به خرافه باور عمیقی دارد. در کنار چنین ویژگی هایی، اسکندر مانند شاطرهای دوران صفوی سخن می گوید و از گفتن دشنام های بسیار رکیک ابایی ندارد . او هم چنین بسیار پول دوست است و گاه به عهد و پیمان خود وفا نمی کند. و برخی مواقع آن قدر ضعیف و بی اعتقاد است که به دلیل شکست به خودکشی دست می زند، «وضو تجدید نمود و نماز کرده با خود گفت که دیگر این زندگانی از برای من حرام است. پس از جای برخاست و کمند آصف را از کمر گشود بر شاخه ی درختی انداخت و سر دیگر را بر گلوی خود خفت نمود. چنان تاب داد که پایش از زمین کنده شده، بی هوش گردید.»
(کیوانی ، ۱۳۸۴: ۳۶۱)
اسکندر در این داستان هر جا دختری زیبا می بیند، با او ازدواج می کند، به گونه ای که با بیش از پنجاه دختر پیمان زناشویی می بندد و البتّه گاه حتّی نسبت به زنان دیگر نیز رشک می برد.
مجدالدّین کیوانی در بارهی شخصیِّت مثبت اسکندر در اسکندرنامههای منظوم فارسی بر این باور است :« تصویر مثبتی که از او در آثار تاریخی و متأثّر از روایات عربی شروع شده بود، در داستان اسکندر در شاهنامه ادامه یافت و نظامی این تصویر را تا حدّ ممکن پرورانده است، چه از جنبه ی دینی و چه از جنبه ی سیاسی و اجتماعی.»
(همان: ۳۶۹).
این نویسنده معتقد است:«امیر خسرو چه بسا به دلیل ایرانی نبودنش، واقعیّت تاریخی کوشش اسکندر برای از میان بردن رزتشتیان را پررنگ تر از دیگر سرایندگان به نظم کشیده و بیش از آن که در اندیشه ی برجسته کردن جنبه های گوناگون شخصیّت اسکندر باشد، به تبیین اندیشه های حکمی خود پرداخته است و جامی بدون پرداختن به موضوعاتی مانند ایرانی بودن و یا نبودن اسکندر و از میان رفتن زرتشتیان به فرمان اسکندر و دیگر ماجراهای او، آموزه های حکمی مورد نظر خود را در قالب خردنامه های گوناگون خطاب به اسکندر به نظم کشیده است و از همین رو اسکندر در این داستان چهره ای دانش دوست و خردورز پیدا کرده است .»
که شاها سکندر همه بخردی است دلش روشن از پرتو ایزدی است
(همان: ۳۷۱)
«این تصویر مثبت تا حدّی در اسکندر نامه های منثور نیز دیده می شود، امّا تفاوت مهمّ آثار منظوم و منثور این است که در آثار منثور در کنار تصویر پیامبر گونه و پارسامنشانه ی اسکندر، تصویر منفی از اسکندر دراسکندر نامه به روایت کالیستنس و داستان اسکندر و داراب نامه پر رنگ تر از اسکندر نامه ی منوچهر حکیم است.»
( همان : ۳۸۷)
صفوی بر این باور است که: « در اسکندرنامه ی نظامی راز و رمز سفرها و جنگ های اسکندر و برخورد تمدّن ها و اسطوره های مربوط به زمان اسکندر از دیدگاه نظامی، بررسی شده است. بنابراین، اسکندرنامه، گزارشی خیالی از جنگ ها و سفرهای تاریخی -افسانه ای اسکندر است که می توان گفت: بیشترین بخش صحنه ها را، شاعر از خود ساخته و آرایش داده است که اگر کسی در آن تأمّل نکند، رازهای سربسته و نکته های پوشیده ی آن، آشکار نخواهد شد.»
(صفوی، ۱۳۶۴: ۷۸)
کیوانی مجموع تناقضات در اسکندر نامه های منثور را در عوامل زیر جستجو می کند و بر این باور است که:
۱- در متون دست اوّل، مؤلّفان برای تدوین و تألیف کتاب خود انسجام متن را در نظر می گیرند و با توجّه به دانش بالاتری نسبت به نقّالان و راویان عامه می کوشند، در حدّ ممکن تناقضی در اثرشان نباشد؛ امّا در داستان های عامیانه راوی یا راویان چندان به این موضوع خود را پایبند نمی دانند، از همین رو ممکن است، برخی تناقض ها در آثارشان به چشم بخورد.
۲- راویان داستان های عامیانه با دو برداشت از تصویر اسکندر در جامعه خود روبرو بوده اند، از یک سو با روایت های مطرح و موجود و بازسازی شده با فرهنگ اسلامی از سیمای اسکندر مواجه بوده اند که افرادی مانند نظامی این تصویر را در آثار خود باز نمایانده اند و از سوی دیگر ته مانده ای از تصویر ویرانگر و خونخوار اسکندر در ذهن داشته اند که به گونه ای در بخش هایی از شاهنامه دیده می شود و در ضمیر جمعی مردم ایران پاک نشده است، از همین رو، از زبان مردم کشورهای گوناگون به چنین تصویری از اسکندر، پرداخته اند و نتوانسته اند از ویرانگی، چپاول گری و بدرفتاری او چشم بپوشند و این دو تصویر متناقض به شیوهای شگفت، در این آثار ارائه شده است.
۳- درباره پیامبری اسکندر و ضد و نقیض های مطرح شده در این باره می توان این احتمال را داد که با توجّه به اصرار و تأکید اسکندر و مادر او که اسکندر، پسر زئوس است، در افسانه های پدید آمده به زبان یونانی، همین فضا و رنگ و بو حفظ شد؛ امّا مترجمان غیر مسلمانی که در سده های نخستین اسلامی آثار گوناگون، از جمله اخبار اسکندر را به عربی بازگرداندند، می دانستند توصیف های خدای گونه از اسکندر و پسر خدا دانستن او، از سوی مسلمانان پس زده می شود، از همین رو زیرکانه، مقام خدایی او را تنزّل دادند و او را مانند یک پیامبر معرّفی کردند و حتّی سفری دروغین به مکّه برایش ساختند؛ به گونه ای که او در این سفر با هدفی متعالی به خانه کعبه وارد می شود. بت ها را می شکند و تولیت کعبه را از نااهلان می گیرد و به نیاکان پیامبر گرامی اسلام«ص» می سپارد. همین فضا، زمینه مناسبی فراهم می کند که فردی مانند وهب بن منبه، با تطبیق برخی روایت ها اسکندر را ذوالقرنین مطرح شده در قرآن یکی بداند.(مجمل التّواریخ و القصص، ۱۳۱۸: ۳۱). درباره ترجمه ی اخبار اسکندر به عربی در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، تألیف حمزه بن الحسن الاصفهانی روایتی نقل شده از کتاب حبیب بن بهریز مطران الموصلی که آن را از یونانی به تازی نقل کرده است. (حمزه ی اصفهانی، ۱۳۴۰: ۱۲۴) و از آن پس در متون تاریخی اسلامی و برخی آثار ادبی فارسی از اسکندر مانند یک پیامبر یاد شده است. «مهمترین مسأله در شرح احوال اسکندر برای مسلمانان یکی شدن اسکندر با ذوالقرنینی است که در قرآن (کهف، ۸۲-۱۰۰) از او سخن رفته است»
(کیوانی، ۱۳۸۴: ۴۰۳).
فصل پنجم
بررسی و مقایسه ی اسکندر نامه ی نظامی گنجوی و
آیین اسکندری
عبدی بیگ (نویدی ) شیرازی
۵-۱. علل و انگیزههای عبدی بیگ شیرازی برای سرودن آیین اسکندری
خمسه ی نظامى پس از وی چنان محبوبیّتى یافت که تا قرن ها بعد بسیاری از شاعران فارسی زبان آن را الگوی منظومه های مشابهى قرار دادند؛ از جمله، پنجمین جزء آن یعنى اسکندرنامه، سخت با استقبال روبرو شد. البتّه،هیچ یک از منظومه سرایان با شرح و بسط نظامى به داستان نپرداختند و غالباً قسمت هایى از آن را برگزیدند و به نظم درآوردند. گروهى از شاعران منظومه هایى به تقلید اسکندرنامه ی نظامى ، ولى نه درباره ی اسکندر سروده اند و پیداست که مستقیماً نظر به سروده ی شاعر گنجوی داشته، و از وی الهام گرفته اند.
نظامی در اسکندر نامه افکار مهمّ اجتماعی، سیاسی و فلسفی خود را تشریح می کند.اثر به دو بخش تقسیم می شود در قسمت اوّلی“شرفنامه” از جنگ های اسکندر بحث می شود در قسمت دوّم “اقبال نامه“بیشتر از مسائل اجتماعی سیاسی و فلسفی گفتگو می شود. قهرمان اصلی اثر اسکندر مقدونی است. لیکن منظور شاعر به نظم آوردن زندگـی شخصـی و جنگ های تجاوزکارانه ی او نیست. اسکندر وسیله ای برای بیان اندیشه های نظامی است. منظور شاعر خلق چهره ی حاکمی است که حکومت ایده آل و سعادتمند را بوجود آورده ، اختلافات ملّی و مذهبی را کنار گذاشته و سعادت و خوشبختی را به ارمغان می آورد.
حشمت الله ریاضی در کتاب «داستان ها و پیام های نظامی گنجوی» می نویسد :
« در آن دوران نام اسکندر به عنوان سمبل نیرو و قدرت افسانه ای در میان خلق های خاور نزدیک معـروف شـده بود. مخصوصاً مشاورت اسکندر با ارسطو بر شهرت اسکندر بیش از پیش افزوده بود. اسکندر که با آرزوی عالی قطع ریشه ی ظلـم از روی زمیـن و سعادتمند نمـودن بشریّت زندگی می کند قهرمانانه در یکی کردن معنویات و علم با شمشیر،موفقیّت به دست می آورد. شاعر این چهره را در مقابل شاهان دروغگو، جاهل و بی تدبیر می گذارد. شاعر با ترسیم تدبیر، عدالت، دانایی و پیروزی در نتیجه ی سعی اسکندر، نفرت خودش را نسبت به بی عدالتی و جنگ های اشغالگرانه ، ظلـم، بی حقوقی و جهـالت که دولت های فئودالی بوجود می آورند نشان می دهد. او از میان تاریکی های قرون وسطی چشمش را به سوی آینده می دوزد و حکومتی را آرزو دارد که سعادت،خوشبختی، امن و آسایش و راحتی برای مردم بیاورد و فکر می کند که چنین حکومتی را حاکم ایده آلی چون اسکندر می تواند به وجود آورد. لیکن در شرایط فئودالیزم این خوشبختی که در اثر آرزوی عالی یک حاکم ایده آل بـه وجود می آید نمی تواند دائمی باشد. شاعـر آن را از تجارب زندگی و از درس های عبرت آمیز تاریخ یاد گرفته بود.»
پائین
اپراتوری
بالا
مشارکت سیاسی
منبع: سامان سیاسی در جوامع دستخوش تحول. ص ۱۱۹
در این ارتباط توجه به مطالب زیر ضروری است:
۱ـ تحزب
تحزب، اگر چه بعنوان بهترین بستر برای بسط رقابتهای سیاسی در گستره جوامع غربی معرفی شده است؛ اما نمیتواند به مثابه تنها نسخه ممکن برای علاج سایر جوامع تلقی شود. در این خصوص چند دیدگاه مطرح شده که ترکیبی از آنها میتواند راهگشای ما در بحث حاضر باشد:
نخست: اندیشهگرانی که معتقدند پیچیدگی حیات سیاسی در عصر حاضر منجر شده تا دیگر افراد به تنهایی و به صورت مستقیم نتوانند از عهده رسالت مهم «مشارکت سیاسی» و ورود به عرصه «رقابت» برای تحقق خواستههایشان برآیند، لذا وجود نهادهای «فراشخصی» کاملاَ ضروری است. از این دیدگاه حزب، اگرچه دارای حجیت نیست، اما به عنوان یکی از راهکارهایی که میتواند به نیاز فوق پاسخ گوید، مطرح است.
وربا، نای و کیم در «مشارکت و مساوات سیاسی» در واقع در مقام بیان همین مطلب هستند و نشان میدهند که عصر «فردگرایی» (در عرصه رقابت سیاسی) به سر آمده و ضرورت نهادسازی کاملاً حس میشود.
دوم: اندیشه گرانی که تحزب برای آنها اصالت دارد و بر این گمانند که رقابت سیاسی و بسط مشارکت بدون تأسیس چنین نهادهایی اساساً ممکن نیست.
این طیف، خود مشتمل بر دو گروه میباشد؛ کسانی که حزب را به مثابه پدیدهای مثبت ارزیابی کرده و همچون «لاپالومبارا» و «واینر» آنرا مبنای «توسعه سیاسی» قلمداد میکنند. گروه دیگر، پیروان «دوتوکویل» و «میخلز» را شامل میشود که قایل به «شرارت ذاتی» حزب هستند، اما حیات سیاسی را بدون آن ممکن نمیبیند، لذا به عنوان شر ضروری آنرا میپذیرند.
سوم: این دیدگاه نه متوجه «ساختار حزبی» بلکه «نتایج» ناشی از تخریب است، لذا به جای تاکید بر روی «حزب» بر وجود نهادهایی تاکید دارد که بتواند همان کار ویژهها را به انجام رساند.
مهمترین کار ویژههای موردنظر برای این نهاد عبارتند از:
ـ داشتن ارتباط با افکار عمومی و استعانت جستن از توان عمومی در راستای اهداف خود.
ـ داشتن حق معرفی نامزد برای مناسب مختلف.
ـ ارائه طرح و برنامه برای اداره سازمان مربوطه، همراه با نقد برنامه موجود.
ـ امکان ارائه آموزش برای نسل آینده و جذب نیرو.
ـ امکان دست یابی به قدرت بدون توسل به زور.
و در یک کلام، حزب، نهادی قانونی به شمار میآید که میتواند از رهگذر اجرای سیاستهای فوقالذکر راه را برای کسب قدرت و تصدی زمام امور هموار سازد.
نتیجهای که دیدگاه سوم بر آن تاکید دارد این است که حیات سیاسی – اجتماعی در عصر حاضر نیازمند وجود نهادهایی است که بتواند وظایف فوق را به انجام رساند. لذا هر واحد سیاسی میتواند و باید با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی خود به تأسیس نهادهایی همت گمارد که این مهم را به انجام رساند. «تحزب» یکی از الگوهای ممکن در این زمینه است که غرب آنرا تجربه کرده و میتواند از سوی دیگر سیستمهای سیاسی، رد، تأیید یا اصلاح شود. مهم، آنست که بدانیم عمر الگوهایی که یک نوع «مهندسی سیاسی» به سبک استالین را مدنظر دارند به پایان رسیده و «قالبگیری» کلیه افراد و گروهها، حتی در قالبی به نام حزب، نمیتواند استراتژی موفقی ارزیابی گردد.
به همین خاطر، ضروری است که حتی پروسه انتخابات نیز در بستری تعریف و به اجرا گذارده شود که از حیث کارکردی، حداقل موارد پنجگانه یاد شده را در بر میگیرد، تنها، در این صورت است که در ورای الگوهای متفاوت و رفتار سیاسی میتوان به معانی دست یافت که حکایت از وجود عنصر «رقابت» در جوهره سیاست گذاری ملی دارد.
تجربه سیاسی ایران نیز به نوعی موید همین معناست، اینکه واقعیت «تحزب» نتوانسته با مبانی فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی همساز گردد، علل متفاوتی میتواند داشته باشد که در افراطیترین رویکرد به تعلق خاطر فرهنگی جامعه ایرانی به «فرهنگ استبداد شرقی» از آن تعبیر شده است.
گذشته از نقدهایی که به نظریه «استبداد شرقی» وارد گردیده و اعتبار آنرا مخدوش میسازد، این واقعیت که گویی «رفتار سیاسی» در جامعه ایرانی با الگوی حزبی سازگاری ندارد، غیر قابل انکار می کند و همین امر ما را وا میدارد تا به تأمل در خصوص ارائه راهکارهای بدیل بپردازیم. راهکارهایی که بتواند کار ویژههای مشابهی را پدید آورند و بدین ترتیب ضمن صیانت از اصل مهم «رقابت» در چارچوب «فرهنگ سیاسی» ما نیز بگنجند.
این نتیجهگیری از بطن رویکرد سوم برمیخیزد، لذا ضمن نفی استبداد، دلیلی نیز برای «الگوی تحزب» قائل نیست، به عبارت دیگر «ضرورت ذاتی» تحزب، چنان که بعضی ادعا نمودهاند محل تردید میباشد.
۲ـ قانونمندی، اعتماد و امنیت در حوزه رقابت
دومین مشخصهای که برای «نهادمندی»، توجه به آن ضروری است، نهادمندی اصول رفتاری در قالب «قانون» میباشد. این حقیقت که ایجاد نظم، بدون توافق بر «قواعد» در «بازی سیاست» ممکن نیست دلالت به ضرورت وجود «قوانین معتبری» دارد که فصل الخطاب رفتارهای سیاسی باشند و «رقابت» را سمت و سو داده و معنا نمایند.
«زونیس»[۲۱] بر این اصل مهم در تحلیل تحزب در ایران تاکید بسیار دارد و مدعی است که به علت عدم نهادینگی رقابت سیاسی در ایران، نوعی «بیاعتمادی» شکل گرفته است که بنیان «رقابت سیاسی» را متزلزل میسازد، به عقیده وی، نخبگان ایرانی که در جریان فعالیتهای سیاسی قرار داشتهاند، همزمان با افزایش تجربه کاریشان، از میزان اعتمادشان به «قانونمندی» رفتارهای سیاسی، کاهش یافته و در نتیجه «رقابت» را میدانی خطیر و بدون «پناهگاه»، قابل اعتماد مییافتهاند.
مطابق پژوهش میدانی که وی در ارتباط با ۱۰۵ تن از نخبگان سیاسی ایران در عصر پهلوی انجام داده این کاهش اعتماد به خوبی قابل استنتاج است. همین امر موجب میشود تا «امنیت» بازیگران کاهش یابد و در نتیجه در رقابت سیاسی» از محتوای اصلی خود خارج گردد.
بنابراین «قانونمندی» و نهادینه کردن قواعد بازی در چارچوب «اصول قانونی» دارای دو بعد مهم و حساس در عرصه رقابتهای سیاسی میباشد و از یک طرف ایجاد اعتماد می کند و از طرف دیگر «امنیبت سازی» می کند و بدون این دو، رقابت واقعی معنا و مفهومی ندارد.
آقای علی رضا قلی در کتاب «جامعه شناسی خودکامگی» در تحلیل جامعه شناختی خودکامگی بر بعد « امنیتی» مسأله تاکید کرده و اظهار میکند:
«افرادی که در نظام حاکم در گذشته زندگی میکردند و از هر طبقه و قشری که بودند از هیچ امنیت نسبی برخوردار نبودند و به تبع مردم نیز و … امنیتی نداشتند.»
اما در تحلیلی که زونیس به انجام رسانده این عدم احساس امنیت با سطح فعالیت افراد و گروهها سنجیده شده و مؤلف نشان داده است که ارتقای سطح فعالیتهای سیاسی به بسط ناامنی منجر شده که ریشه در «نبودن یا عدم اجرای قانون» دارد.
میزان تأثیر احساس ناامنی در فعالیتهای سیاسی (درصد)
احساس عدم امنیت | سطح فعالیت | |
ـ
|
کم | زیاد |
کم | ۸/۵۶ | ۵/۴۰ |
زیاد | ۲/۴۳ | ۵/۵۹ |