هرچند در نظام ترافعی، دادستان همچنین باید به اصول حقیقت و بیطرفی پایبند باشد، نظام حقوقی نوشته اساساً متفاوت است، زیرا برحسب پرونده دادستان و متهم عمل نمیکند و درنتیجه، دادستان نه به عنوان یکطرف دعوا، بلکه بهعنوان یک عامل مستقل شناخته میشود. از طرف دیگر، دادستان در رابطه با تصمیمگیری در جهت شروع به تحقیق، پرونده دادستان علیه کاپرسیچ، تصمیم مربوط به مکاتبات بین طرفین و شهود آنان، ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۸:….دادستان دیوان نهتنها یکطرف رسیدگی ترافعی نیست بلکه یک ارگان دیوان است و یک ارگان عدالت کیفری که هدفش صرفاً محکوم کردن نیست بلکه، ارائه پرونده برای رسیدگی است، که نهتنها ادله متهم کننده، بلکه همچنین ادله تبرئه کننده را بهمنظور کمک به شعبه برای کشف حقیقت در یک رسیدگی قضایی میدهد…»[۵۸]
دیوان صلاحیت گستردهای دارد که درنهایت به سود برقراری عدالت خواهد بود ماده ۳۵(۱)(ج)، (۲)(ج) اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی و حتی میتواند موافقتنامههایی با دولت، سازمانهای بین دولتی یا اشخاص خصوصی برای جلب همکاری آنها منعقد نماید ماده ۴۵(۳)(د) اساسنامه دیوان. برای حقوقدانان نظام حقوقی نوشته این فرمول شبیه به معامله اتهام است، که یک ویژگی سنتی کامن لا به شوار میآید.
۳-۲-۲- مرحله مقدماتی تحقیقات
اگرچه آیین دادرسی دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق و آیین دادرسی دیوان کیفری بینالمللی بین مرحله تحقیقات و مرحله مقدماتی تفکیک قائل نشدهاند، در رابطه با ارائه کیفرخواست (دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق یا اتهامات (دیوان کیفری بینالمللی) دادستان میتواند این تفکیک را انجام دهد. در این مرحله تحقیقات پایان مییابد و مرحله مقدماتی شروع میشود. اینجا تفاوتهای مهمی را بین دو دیوان ملاحظه میکنیم. درحالیکه در دیوان بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، همانگونه که گفته شد، کیفرخواست نقطه آغاز دادرسی است. مرحله مقدماتی تنها با تائید کیفرخواست از سوی قاضی شروع میشود و با ارائه ادله از سوی دادستان در محاکمه پایان میپذیرد. بههرحال، مفهوم آن این است که مدت بین ارائه کیفرخواست و تائید قضایی جزء مرحله تحقیقات است، هرچند، معمولاً دادستان در این دوره تنها منتظر تصمیم قضایی است.
شعبه مقدماتی تحت نظارت یک قاضی است (ماده ۹۱ اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، قاعده ۷۴)، در دیوان کیفری بینالمللی شعبه مقدماتی باید اتهامات را تائید کند که «تائید اتهامات» نامیده میشود (ماده ۱۶ اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی)؛ در الی که «کیفرخواست» میتواند بدون حضور متهم تائید شود و دادستان میتواند حتی بهموجب قاعده ۱۶ رسیدگی غیابی نماید، علیالاصول، اتهامات در صورتی تائید میشود که متهم حضورداشته باشد ماده ۱۶(۱) بخش دوم اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی. همانگونه که ملاحظه میشود، جلسه تائید اتهامات از هر دو طرف موردحمایت کلی واقعشده است، و درواقع، آن را هم در شیوه ترافعی و هم تفتیشی میتوان یافت: آنگونه که حقوقدانان کامن لا معتقدند میتوان آن را بهعنوان فیلتری دانست برای حصول اطمینان از اینکه تنها در پروندههای واقعاً مهم محاکمه برگزار میشود یا-همانگونه که حقوقدانان نوشته، بهویژه، فرانسوی که آن را ابداع کردهاند معتقدند آن را بهعنوان یک مرحله مقدماتی طولانیتر به منظور تائید یا ارزیابی اتهامات و برای جلوگیری از اتلاف وقت که صرف اختلافات مربوط به افشاء ادله در مرحله محاکمه میشود، دانست.[۵۹]
در این مورد، میتوان آن را با روش فرانسوی در مورد جرایم در مقابل شعبه (Chamber d accuation) یا چنانچه در اصلاحات اخیر قانون آیین دادرسی کیفری آمده است در مقابل شعبه تحقیقات جنایی (Chamber de I instruction criminelle) ماده ۰۳۲-۱۹۱ قانون آیین دادرسی کیفری مقایسه کرد. درهرصورت، در دسامبر ۱۹۹۸ یک روش «فیلتر» مانند در دیوانهای موقت در را رابطه با کنفرانسهای مقدماتی و پیش از دفاع مطرح شد (قواعد ۳۷ و ۳۷ مکرر دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق)، که قبلاً هم بهموجب کنفرانسهای وضعیت وجود داشت (قاعده ۵۶ مکرر دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق). پیشبینی قاضی مقدماتی (قاعده ۵۶ دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق)، دخالت قضایی در مرحله قضایی در مرحله مقدماتی بر اساس مدل حقوق نوشته را تقویت میکند، هرچند این قاضی تنها هماهنگکننده است و وظیفه تحقیقاتی ندارد.
تعارض دیگر بین نظام حقوق کامن لا و نوشته به بیان اتهامات از سوی دادستان اشاره دارد. بااینکه آرای بسیاری از دیوانهای موقت در مورد کل کیفرخواست (ماده ۸۱(۴) اساسنامه دیوان یوگسلاوی سابق، قاعده ۷۴) شرح دقیق وقایع و طبقهبندی قانونی جرایمی را که به متهم منتسب هستند، لازم میدانند ولیکن کاملاً روشن نیست که آیا اتهامات در مرحله تعقیب تأثیر الزامآوری بر رسیدگیهای بعدی دارند یا خیر. در کل، روشن است که بعد از تائید اتهامات هرگونه اصلاحاتی نیازمند مجوز میباشد. در پرونده دادستان علیه (Kunara C and Kouok)، تصمیم مربوط به نحوه تنظیم کیفرخواست، در ۱ نوامبر ۱۹۹۹ (IT-96-23-PT)، بند ۶ آمده است: «کیفرخواست باید ماهیت مسئولیت انتسابی، شیوه ارتکاب جرم از سوی متهم وقایعی که باعث مسئولیت او شده است را روشن کند. کیفرخواست همچنین باید مکان و زمان ارتکاب جرایم و اشخاصی که در آنها دخالت داشتهاند را مشخص کند».[۶۰]
از طرف دیگر، اگر چنین اجازهای صادر شود، اصلاح واقعی وظیفه دادستان است. در پرونده کاپرسیچ (Kuperskic)، یک شعبه بدوی اجازه اصلاح کیفرخواست را تنها در رابطه با جرایم خفیفتر یا رد اتهامات صادر کرد؛ راجع به جرایم شدیدتر یا مختلف، شعبه بدوی باید دادستان را برای اصلاح کیفرخواست دعوت کند.
در مورد دیوان کیفری بینالمللی، مطابق ماده ۴۷(۲) بند ۲ اساسنامه، رأی دیوان باید بر اساس واقعیات و اوضاعواحوال بیانشده در اتهامات و اصلاحات مربوط به آن باشد؛ بههرحال، روشن نیست که این اتهامات، هنوز همانگونه که دادستان آنها را طراحی کرده است، اتهامات اصلی باشند؛ یا اینکه شعبه مقدماتی در جلسه تائید اتهامات حق دارد آنها را راسا اصلاح کند یا خیر. رویکرد اول، مورد تائید کامن لا است، زیرا در نظام کامن لا، دادگاه حق تغییر طبقهبندی را که دادستان از اتهامات ارائه کرده است، ندارد. رویکرد دوم، بهحق نوشته شبیهتر است؛ زیرا دیوان نهتنها حق تائید یا رد اتهامات را دارد، بلکه، همچنین، مطابق با اصل aaJura notiv curia حق دارد اتهامات را اصلاح کند.[۶۱]
در نگاه اول، به نظر میرسد اساسنامه دیوان از رویکرد کامن لا پیروی کرده است زیرا شعبه تنها میتواند اتهامات را رد یا تائید کند ماده ۱۶(۷) (الف، ب)) یا رسیدگی را به تأخیر اندازد و از دادستان بخواهد تا ماده ۱۶ (۷) (ج) را مدنظر قرار دهد، یعنی ادله بیشتری را جمع آوری کند (الف) یا به خاطر وجود شرایط قانونی مختلف اتهام را اصلاح کند (ب). از طرف دیگر، با توجه به اختیارات وسیع شعبه مقدماتی و بدوی، میتوان نتیجه گرفت که شعبه بری اصلاح اتهامات مادامیکه بهحق دفاعی مهتم لطمه ای وارد نشود، صلاحیت ذاتی دارد. یعنی، مادامیکه متهم فرصت کافی برای پاسخ دادن به اینگونه اصلاحات را داشته باشد. درواقع، شفاف نبودن اساسنامه دیوان در این موضوع به خاطر عدم توافق حقوقدانان کامن لا و حقوق نوشته در طول مذاکرات رم بوده است؛ درنتیجه، مسئله حلنشده باقی میماند.[۶۲]
در رابطه با مقررات مربوط به افشار ادله مسائل بیشتری مطرح میشود. در هر دو دیوان دادستان و لزوم تا اکثر ادله (متهم کننده) خود را برای متهم افشا کند، خواه راسا یا بنا به درخواست قاعده ۶ دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق؛ ماده ۱۶(۳) اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی، قواعد ۶۷(۲) و ۷۷ و ۱۲۱). راجع به ادله تبرئه کننده«تا آنجا که ممکن است دادستان باید آنها را افشا کند (قاعده ۸۶ دیوان یوگسلاوی سابق؛ ماده ۷۶(۲) اساسنامه دیوان کیفر بینالمللی)، نماینده دادستان باید تائید کند که در خصوص همه مسائل ذیربط تحقیق صورت گرفته است. افشا کردن باید بهصورت موردی باشد؛ برای مثال، در رابطه با شهود تاریخ و محل تولد، جنس و محل اقامت (بدون آدرس) باید افشا شود؛ زیرا یک دفاع مناسب نه یک مواجهه کورکورانه در دادگاه مدنظر است.[۶۳]
بااینحال، به خاطر لزوم حفاظت از برخی شهود و گمنام نگهداشتن آنها، چنین مواجهه کورکورانه ممکن است ضروری باشد (ماده ۲۲) اساسنامه کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، قواعد ۹۶، ۵۷؛ ماده ۸۶ اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، قواعد ۷۸ و ۸۸. (هرچند لزوم حفاظت از شهود ممکن است در کل هم به شهود دادستان و همشهود متهم مربوط شود، لکن، این امر اغلب مانع از حق متهم برای مواجهه میشود و توجه برقراری تعادل بین حق مواجهه حضوری و حفاظت از شهود دشوار بود. متهم تنها در رابطه با دفاعیات خاص ملزم به افشای موردی است، برای مثال، در مورد دلایل و شواهد عدم حضور در محل وقوع جرم (Alibi) قاعده ۷۶ دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، قواعد ۸۷ و ۹۷ دیوان کیفری بینالمللی) متهم را نمیتوان مجبور به افشای ادله متهم کرد، زیرا این امر مغایر با حقوق متهم در مقابل متهم شناختن خویش میباشد (ماده ۷۶(۱)(ح) اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی). در کل، اصل تساوی سلاحها منابع قویتری به دادستان داده است.[۶۴]
بااینحال، ماده ۳۷ دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق که یک کنفرانس قبل از دفاع را مقرر میدارد به افشای شهود متهم (نه اظهارات آنان) بهمنظور اجتناب از بازجوییهای طولانی در مرحله محاکمه اشاره دارد. گزارشها، یادداشتها یا سایر اسناد داخلی مشمول افشاگری نمیشوند (قاعده ۷ دیوان یوگسلاوی سابق، قاعده ۱۸ دیوان کیفری بینالمللی). در غیر موارد فوق، شعبه بدوی اختیار دارد تا در مورد افشای ادله موردنظر در قاعده ۶۶ (ج) دیوان یوگسلاوی سابق، مانند یک داور تصمیم بگیرد. بنابراین، افشا کردن یک جریان مداوم است که با یک تعهد مستمر همراه میباشد. این تعهد به مراحل بعد از محاکمه نیز، (ازجمله تجدیدنظر)، گسترش مییابد. ازنظر مفهومی، اینگونه مقررات مربوط به افشای ادله بهوضوح به مدل ترافعی دلالت دارند، زیرا رویکرد دو طرفی افشا کردن دوجانبه را ضروری میداند تا اطمینان حاصل شود که هر دو طرف میزان اطلاعات مشابهی دارند. برعکس، چنین قواعدی در نظام حقوق نوشته ضروری نیست، زیرا مطابق رویکرد یکطرفی انجام تحقیقات به عهده دادستان است و وی هم در مورد ادله مجرمیت و هم ادله تبرئه کننده تحقیق میکند. با این اوضاعواحوال، بهتر است قبل از شروع رسیدگی اجازه دسترسی به پرونده دادستان را در برخی مسائل به متهم بدهیم. در این صورت، پرونده دادستان کارکرد قواعد افشا کننده را در ارتباط با پرونده میداند، ارسال همه ادله افشاشده به شعبه مقدماتی را ضروری میداند.
مطمئناً، چنانچه همگرایی روشنی بین نظامها وجود داشته باشد، تفاوت مفهومی بین افشا کردن و پرونده، عملاً اعتبار چندانی نخواهند داشت، زیرا دادستان اساساً خود در مورد پرونده تحقق میکند و تلاش می نماید تا جایی که ممکن است ادله خود را محرمانه نگه دارد. حتی یک قاضی فعال حقوق نوشته بهسختی قادر است تا امتیاز دادستان را که از مرحله تحقیقات ناشی میشود جبران کند. بنابراین، ازنقطهنظر حقوق بشر، تنها گسترش مقررات مربوط به افشای ادله میتواند حقوق متهم را بهاندازه کافی تضمین نماید. این تنها در یک نظام آیین دادرسی ترافعی اجرا نمیشود. در این معنا، رویکرد همه کارتها روی میز است که به-موجب مواد آیین دادرسی و ادله دیوان کیفری بینالمللی (بهویژه قواعد ۷۷و ۸۷) پذیرفتهشده رعایت میشود.
در خصوص منافع احتمالی امنیت ملی میتوان به یکی از این سه صورت عمل کرد: اطلاعات عادی باید در اختیار خود متهم قرار گیرد، اطلاعات محرمانه تنها در اختیار وکیل اوباش و، و برخی اطلاعات ملی محرمانه هرگز نباید افشا شود. مصداق بارز هماهنگی مقررات فعلی میان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق و دیوان کیفری بینالمللی، تحول مفهوم قارار به مجرمیت یا همانگونه که در اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی (ماده ۵۶) آمده رسیدگی بر اساس اقرار به جرم میباشد. همینطور، قواعد ۲۶(۲)(۵) دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، شیوه ساده کامن لا را در مورد اقرار به جرم پیشبینی میکند، یعنی بلافاصله از مرحله محاکمه به مرحله تعیین مجازات میرود. بهاینترتیب چنانچه متهم اقرار به مجرمیت نماید، جلسه رسیدگی جداگانهای برای تعیین مجازات تشکیل میگردد، یعنی، برای احراز مجرمیت یا بیگناهی متهم و برای تعیین مجازات تصمیم جداگانهای گرفته میشود.[۶۵]
این نظام خیلی سریع با محاکمه «اردمویچاز» هم پاشیده. هنگامیکه متهم نتوانست بهخوبی از خود دفاع کند و اعتراف کرد که مجبور به کشتن غیرنظامیان بوده است، دادگاه اقرار او را نپذیرفت به رویکرد فوق به این معناست مه دادستان و وکیل مدافع متهم باید کلیه اسناد و مارک تحت اختیار یا کنترل خود را در اختیار طرف دیگر قرار دهند. بهعبارتدیگر، همهچیز برای رؤیت مفتوح است.
مجرمیت معتبر شناخته شد، لکن شعبهی تجدیدنظر تصمیم شعبهی بدوی را نقض کرد. این شعبه چهار شرط را برای اقرار معتبر بیان داشت که در حال حاضر در قاعده ۲۶ مکرر آمدهاند. اقرار به مجرمیت باید داوطلبانه، آگاهانه و صریح باشد و دلیل واقعی و کافی برای جرایم و مشارکت متهم در آن وجود داشته باشد. تنها درصورتیکه این شرایط محقق شود شعبه بدوی میتواند اقرار را بپذیرد و زمان جلسه را برای تعیین مجازات مشخص کند (قواعد ۲۶ مکرر و ۰۰۱ دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق).[۶۶]
همچنین، قاعده ۲۶ نحوهی توافق دادستان و متهم را در مورد دفاع مقرر میدارد که متهمترین ویژگی آن در این خصوص الزامآور نبودن توافقهای حاصله برای شعبه بدوی است. درواقع، شعبه بدوی ملزم نیست وقایعی را که دادستان و متهم در مورد آنها توافق کردهاند مدنظر قرار دهد، زیرا وظیفه اساسی دادگاه این است که اطمینان حاصل کند که دلایل واقعی و کافی برای جرم و مشارکت متهم در آن وجود دارد یا خیر. تنها درصورتیکه دادگاه فرد را مجرم بداند، علیالاصول، باید به حقایق موردتوافق در مرحله تعیین مجازات توجه کند.
همینطور، ماده ۵۶ اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی و قاعده ۹۳۱، کاملاً تحت تأثیر قضیه «اردمویچ» بوده است. بر اساس شعبه بدوی اختیار کامل دارد تا با در نظر گرفتن معیارهای فوق، در مورد اعتبار اقرار به مجرمیت تصمیم بگیرد. مضافاً ، هرگونه توافق یا مصالحهای بی دادستان و متهم( اساسنامه دیوان به بحثها اشاره دارد) شعبه بدوی را مقید و محدود نمیسازد (قاعده ۲۶(ج) دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، ماده ۵۶ اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی). بنابراین، هرچند لازم است که بحثها بین طرفین به رسمیت شناخته شود، این امر مانع از آن نمیشود که قربانیان و شهود در مورد حقیقت تاریخی در یک دادگاه علنی صحبت کنند.
بهسختی میتوان ماده ۵۶ را یک توافق نامید؛ این ماده بیشتر نشان میدهد که نفوذ حقوق نوشته چه قدر قوی است. بدبینی که در این مورد وجود دارد متوجه ایده کلی سازوکارهای معامله اتهام (Plea bargaining) در محاکمه کیفری است. درواقع، میتوان گفت که فراقانونی بودن به مجرمیت، به هدف آنکه همانا کوتاه کردن رسیدگیها میباشد لطمه میزند؛ زیرا نتیجه آن بهصرف اقرار تغییر مییابد.[۶۷]
این نوع اقرار به جرم میتواند در بین حقوقدانان کامن لا ناامیدی شدیدی ایجاد نماید. نویسنده خود شاهد یک محاکمه در تیمور شرقی بهموجب مقررات ۲۰۰۰/۵۱ سازمان ملل متحد برای تیمور شرقی (UntAEt) بوده است که اساساً مشابه اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی. مطلق رویه عملی دیوانهای موقت، ۱۰ متهم بر اساس معامله اتهام با دادستان (به شیوه انگلیسی) اقرار به جرم نمود. وی صریحاً پایان محاکمه خود را خواستار شد، لکن، اقرار وی از سوی یک هیئت سهنفره از حقوقدانان نظام حقوق نوشته (دو قاضی بینالمللی از ایتالیا و بنین و دیگری از تیمور شرقی) بهشدت موردتردید قرار گرفت. سرانجام متهم بهمنظور اینکه قضات، بهویژه قاضی آفریقایی را متقاعد کند که واقع او مجرمیت را داوطلبانه، آگاهانه و صریح پذیرفته است تن به محاکمه داد. در پایان نیز اقرار متهم پذیرفته نشد و محاکمه برای مدت طولانی به روال عادی ادامه یافت.
خلاصه، مقررات فعلی در خصوص اقرار به مجرمیت نمونه خوبی از اصلاحات گسترده در حقوق نوشته از طریق نهادهای مسلم کامن لا است. این امر کار را برای حقوقدانان حقوق نوشته آسان میسازد تا همچون نمونه تیمور شرقی حتی اقرار به مجرمیت صریح را هم نپذیرند. حالآنکه، ازنظر حقوقدانان کامن لا مقررات فوق غیرقابلاجرا است و کاملاً با رویه جاری آنها مخالف است.
۳-۲-۳- مرحله محاکمه
بهدرستی تصدیق شده است که محاکمه، مرحله از رسیدگی است که در آن اصول حقوق نوشته و کامن لا خیلی جدیتر باهم در تعارض هستند. اینجا ما میتوانیم مجدداً اصلاحات حقوق نوشته را در چارچوب نظام کامن لا در زمینههای مختلف، قبل از هر چیز در ارتباط با ارائه پرونده مشخص کنیم (قواعد ۲۸ به بعد دیوان یوگسلاوی سابق). در نگاه اول، به نظر میرسد قواعد دادرسی و ادله دیوان کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی سابق شبیه بهنظام ترافعی باشد (نهاد ترافعی): بیانات افتتاحیه دادستان و متهم (قاعده ۴۸)، ارائه ادله از سوی دادستان و متهم که بعدازآن کار و پاسخ دفاعی صورت میگیرد (قاعده ۵۸ (الف) دیوان یوگسلاوی سابق)، سؤال از شاهد، سؤال از شاهد طرف مقابل و سؤال مجدد از شاهد (قاعده ۵۸ (ب) دیوان یوگسلاوی سابق). بااینحال، نگاه دقیقتر علوم میسازد که شعبه بدوی میتواند جریان حوادث را به نفع عدالت تغییر دهد (قاعده ۵۸ (الف) دیوان یوگسلاوی سابق) و ادله اضافی را راسا مقرر دارد (قواعد ۵۸ (الف) (۵) در رابطه باقاعده ۸۹). بهعلاوه، قاعده ۴۸ مکرر به متهم اجازه میدهد که بعد از بیانات طرفین تحت نظارت شعبه بدوی بیانات افتتاحیه را داشته باشد. بنابراین، حداقل ازنظر مفهومی، متهم در طول محاکمه از یک شیء صرف، آنطور که در نظام اتهامی به نظر میرسد، به یک عضو فعال که در نظام حقوق نوشته شناختهشده است تبدیل میشود. از طرف دیگر، متهم همچنین میتواند در دفاع از خود بهعنوان شاهد حضور یابد (قاعده ۵۸(ج) دیوان یوگسلاوی سابق) و نتیجه، موقعیتی را که در کامن لا به دنبال آن است کسب نماید. تفاوت بین این قواعد در این حقیقت نهفته است که با سوگند انجامگرفته و با سؤال از شاهد طرف مقابل آزمایش میشود.[۶۸]
درهرصورت، ورود عناصر حقوق نوشته بیشازحد مرموزانه بوده است. در سال ۱۹۹۸ یک شعبه دیوان یوگسلاوی سابق حتی مقرر کرد، زمانی که شاهد اظهارات رسمی (Solmen declaration) داشته باشد، برای مثال ادای سوگند، خودش شاهد حقیقت محسوب میشود و نمیتواند شاهد طرف دیگر باشد. این امر بلاسکیچ، شعبه بدوی بارها شهود را بهموجب قاعده ۸۹ احضار کرد و النهایه معلوم شد که آنها از همان ابتدا آزادانه و تنها بعدازاینکه از سوی طرفین مورد بازجویی قرار گرفتند شهادت دادهاند. درباره اصل محاکمه منصفانه باید گفت: این موضوع که طرح سؤال اضافی از شاهد طرف مقابل از سوی طرف دیگر، اصل تساوی سلاحها را که در قاعده ۵۸ آمده است، نقض میکند، نیز تائید شده است.
در رسیدگیهای دیوان کیفری بینالمللی، نقش شعبه بدوی تعیینکنندهتر است. شعبه بدوی مسئول انجام محاکمه میباشد (ماده ۴۶ (۶) (الف) در رابطه با ماده ۱۶ (۱۱) اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی) و میتواند درخواست کند که ادله ارائه شود (ماده ۴۶ (۶) (ب)، (د) دیوان کیفری بینالملل) و هر مورد دیگری را که لازم تشخیص دهد مقرر دارد. (۱۱) دادستان علیه کاپرسیچ، تصمیم مربوط به مکاتبه بین طرفین و شهودشان، ۱۲ دسامبر ۱۹۹۸ (IT-95-16-T)، بند ۳:«شاهد دادستان یا متهم، زمانی که بر اساس قاعده ۰۹ (ب) آیین دادرسی و ادله اظهارات رسمی داشته است، در دیوان شاهد حقیقت محسوب میشود و تا آنجا که لازم است به احراز حقیقت کمک میکند و صرفاً شاهد یک از طرفین نیست». (ماده ۴۶(ب)(و) و دیوان کیفری بینالمللی).[۶۹]
رئیس شعبه جلسه رسیدگی را اداره میکند ماده ۴۶(۸) دیوان کیفری بینالمللی: تنها درصورتیکه رئیس شعبه مایل باشد دادستان و متهم میتوانند در مورد ترتیب و طریق ارائه ادله، توافق نمایند قاعده ۰۴۱(۱) دیوان کیفری بینالمللی. این نقش تعیینکننده شعبه و رئیس آن نهتنها در رم بلکه، همچنین بعداً در نیویورک در کمیسیون مقدماتی هنگامیکه قواعد موردبحث قرار گرفت، نیز در نظر گرفته شد، تا اختلافات بین حقوقدانان کامن لا و حقوق نوشته به حداقل برسند. ناظران از برخورد فرهنگی بین حقوق رومی ژرمنی و کامن لا صحبت کردند، حقوق رومی-ژرمنی به طرفداری از یک قاضی قوی که محاکمه را اداره میکند، حقوق کامن لا به طرفداری از یک قاضی بیطرف که اساساً انجام محاکمه را به طرفین واگذار میکند و بهویژه به آنها اجازه میدهد تا آزادانه از شهود سؤال نمایند. توافق نهایی منجر به پیشبینی قاعده ۰۴۱(۲) شد که بر اساس آن، دادستان و متهم میتوانند بدون دخالت شعبه از شاهد سؤال نمایند و شعبه حق دارد تنها قبل یا بعد از طرفین سؤالات خود را از وی مطرح نماید.بنابراین، احتمال پرسش از شاهد طرف مقابل بهطور ضمنی مورداستفاده قرار گیرد. جالب است که اصطلاحاتی نظری سؤال از شاهد طرف مقابل و سایر اصطلاحات فنی شاخص (لغات مهم) حقوق نوشته یا کامن لا آگاهانه از قواعد و اساسنامه حذفشده است. طراحان قصد داشتند روشن سازند.
۳-۳- بررسی دادرسی غیابی در نظامهای حقوقی معاصر
اصل بر حضور متهم در کلیه مراحل دادرسی کیفری است. اصل دادرسی علنی نیز اقتضاء میکند که متهم در جلسه دادگاه حضور یابد و از دلایل گردآورده شده علیه خودآگاه شود و با توجه به آنها از خود دفاع کند. حق متهم یکی از لوازم دادرسی منصفانه است. حق محاکمه منصفانه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونهای منطقهای حقوق بشر و اسناد بشردوستانه بینالمللی نیز موردتوجه قرارگرفته است. بر پایه قسمت چهارم بند ۳ ماده ۱۴ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی متهم حق دارد در محاکمه حضور یافته و بهشخصه یا از رهگذر وکیل برگزیده از خود دفاع کند بااینوجود این دلایل زیادی وجود دارد که رسیدگی غیابی را در مواردی بهویژه در دادرسی کیفری ملی تجویز می کند. زیرا اعتبار مطلق و بیچونوچرای حضور طرفهای دعوی در رسیدگی بهطور مسلم موجب تضییع بسیاری از حقوق میگردد.[۷۰]
در نظامهای حقوقی برخورد یکسانی با مساله محاکمه غیابی به عمل نیامده است. در نظام کامن لا اصل بر رسیدگی حضوری است و رسیدگی غیابی بهندرت پذیرفتهشده است حالآنکه در نظام تفتیشی با مساله محاکمه غیابی برخورد منوطتری صورت میگیرد. فلسفه متفاوت دو نظام دادرسی نیز مبتنی بر آیین دادرسی ترافعی و تفتیشی است. فلسفه منع برگزاری محاکمه غیابی را از اصل برابری سلاحها نیز میتوان استنباط کرد. این اصل اشاره دارد که چنانچه فردی در معرض اتهام قرار گیرد، حق دارد که از تسهیلات لازم در برابر با اطراف مقابل خود بهرهمند گردد. بنابراین، باید از دلایل و اسنادی که طرف وی به دادگاه ارائه کرد و یا دادسرا گردآوری کرده است، آگاه شود و با داشتن زمان کافی مدارک لازم را برای دفاع از خود فراهم کند. در جلسه دادگاهی که شاکی و نماینده دادستان حضور دارند ولی از متهم دعوت به حضور نشده است، رسیدگی عادلانه مبتنی بر برابری سلاح نیست. به نظر میرسد از اصل برائت نیز میتوان در جهت ممنوعیت دادرسی غیابی کمک گرفت. حتی عمدهای عدم جواز محاکمه غیابی را دلیلی بر وجود اصل قضایی بودن مجازاتها تلقی مینمایند.[۷۱]
رد پای محاکمات غیابی را میتوان در حقوق دوران کهن و حقوق رم نیز یافت. اما آنچه در حقوق مدرن بهعنوان غیابی شناخته میشود با آنچه درگذشته وجود داشته، تفاوتهای اساس دارد.[۷۲]
به علت ممنوعیت دادرسی غیابی در کامن لا، ترافعی بودن دادرسی در این نظام است. به این معنا که متهم حق دارد در جلسه دادرسی ضمن چالش با دادستان، دفاع متناسبی از خود ارائه کند، اتهامات را تکذیب نماید، به وکلای مدافع در ارائه ادله جدید کمک کند و یا در مواجهه با شهود از آنان سؤالاتی نماید یا هنگام سؤال از شهود توصیههایی را به وکلای خود بنماید.[۷۳]
لذا در این مبحث مهمترین نظامهای حقوقی از نقطه دادرسی غیابی را موردبررسی قرار میدهیم:
۳-۳-۱- موضع حقوق عرفی (کامن لا)
مساله محاکمه غیابی یکی از اختلافات بنیادی بین اکثر کشورهای حقوق نوشته و نظام کامن لا میباشد، هرچند برخی این تفاوت بنیادی را رو میکنند.[۷۴]
بهطورکلی میتوان گفت که در نظام کامن لا محاکمات غیابی ممنوع است. [۷۵]
بهعبارتدیگر، کشورهای کامن لا همیشه حضور متهم را برای شروع به محاکمه ضروری میدانند. لزوم حضور، ناشی از استفاده از شیوه محاکمه ترافعی در نظام کامن لا میباشد؛ زیرا در این نظام اثبات حقیقت بهطور ترافعی به طرفهای دعوی واگذار میشود. در نظام دادرسی اتهامی برای ممنوعیت محاکمه غیابی دلایلی عنوان کردهاند که عبارتاند از: چون محاکمه اساساً دوئلی است که میان دو طرف (دادستان و متهم) در جریان است، حضور طرفهای نزاع ضروری است، در غیر این صورت، جریان محاکمه به معنی واقعی ادامه پیدا نمیکند.؛[۷۶]زیرا در نظام کامن لا جمع آوری مدارک به عهده طرفین و اثبات اتهام به عده دادستان و رفع آن به عهده متهم خواهد بود، در صورت غیبت وی کسی نمیتواند آن نقش را بهجای وی بازی کند. بهعبارتدیگر، نظام دادرسی اتهامی بیشتر تابع اصل تناظر میباشد. بدین معنا که اصحاب دعوی میتوانند تمام آنچه را که دررسیدن به خواستههای خود و کشف واقع لازم و مفید میدانند، در دادگاه ارائه نمایند.[۷۷]
ممنوعیت محاکمه غیابی در نظام دادرسی اتهامی ریشه تاریخی نیز دارد؛ زیرا تجویز غیابی سبب میشود که در نظامهای دیکتاتوری از این مساله سوءاستفاده شود. برای مثال، در برخی مواقع دولتهای غیر دموکراتیک محاکمات غیابی را برای محاکمه مخالفان سیاسی خود که در برخی از مرزها زندگی میکنند، ترتیب میدهند تا آنها را محکوم و مجازات نمایند.[۷۸]
در بعضی کشورها نظیر آمریکا الزام به حضور در دادرسی بر اساس شرایط مقرر در قانون اساسی آن کشور توجیه مینمایند. برای مثال، در آمریکا دیوان عالی آن کشور در دعوی قانون اشعار داشت که ممنوعیت محاکمه غیابی به دلیل وجود شرط رودررویی مندرج در اصلاحیه ششم و شرط جریان صحیح محاکمه منبعث از اصلاحیه چهاردهم است.[۷۹]باوجوداین، در نظام حقوقی کامن لا نیز رسیدگی غیابی بهعنوان استثنای بر اصل حضور متهم پذیرفتهشده است. تنها استثنایی که در نظام ترافعی برای عدم حضور متهم پذیرفتهشده زمانی است که متهم با رفتار خود جلسات رسیدگی را به هم بزند یا هنگامیکه احتمال فرار وی بعد از شروع به رسیدگی وجود دارد. منطق این رویکرد نیز روشن است: چون روند محاکمه عبارت است از چالش میان دو طرف (دادستان و متهم) و درصورتیکه یکی از آنها حضور نداشته باشند، محاکمه به معنی واقعی کلمه جریان پیدا نمیکند.[۸۰] دیوان عالی کشور آمریکا نیز علیرغم مجاز دانستن محاکمه غیابی در آن کشور مقرر داشته است، چنانچه متهم، بعد از حضور در دادگاه عمداً فرار کند نا مانع از پیشرفت روند محاکمه شود، جریان ادامه مییابد.
۳-۳-۲- بررسی موضوع در نظام حقوقی رومی ژرمنی
در اکثر نظامهای حقوقی مدون، محاکمه غیابی پذیرفتهشده است یعنی محاکمه میتواند در غیاب متهم نیز برگزار شود. کشورهای نظیر فرانسه، بلژیک، یونان، هلند و بیشتر کشورهای امریکای لاتین و چین محاکمه غیابی را پذیرفتهاند. در نظام دادرسی تفتیشی که ازنظر تاریخی مؤخر بر نظام دادرسی اتهامی است و خاستگاه آن کشور فرانسه میباشد، قدرت تعقیب دعوی کیفری به یک مقام قضایی منصوب به نام دادستان واگذار میشود، که وظیفه جمع آوری ادله و مدارک را بر عهده دارد. همینطور در این نظام قاضی نقش فعالی در تحصیل دلایل ایفا میکند. فلسفه اینکه در نظام حقوق نوشته، رسیدگی غیابی لزوماً موردقبول قرارگرفته (برعکس کشورهای کامن لا) آن است که قاضی تحقیق ادله را نهتنها برای دادستان بلکه برای متهم نیز جمع میکند. بنابراین، هنگامیکه روند محاکمات آغاز میشود، دادگاه مدارک توجیهی به نفع متهم را نیز در دست دارد، و بنابراین، در موقعیتی است که میتواند ادله له و علیه متهم را ارزیابی کند.[۸۱]
فلسفه متفاوت دو نظام سنتی دادرسی کیفری (تفتیشی و اتهامی) در زمینه پذیرش یا عدم پذیرش محاکمه غیابی تا حدود زیادی با خصوصیات این دو نظام نیز پیوند دارد؛ زیرا در نظام اتهامی، جریان رسیدگی عموماً شفاهی است. در مرحله رسیدگی، پروندهای به دادگاه ارائه نمیشود اما در نظام تفتیشی، در مرحله محاکمه، اصل بر رسیدگی کتبی است. به این معنا که مدارک جمع آوریشده توسط قاضی تحقیق برای بررسی از سوی طرفهای دعوی و قضات به دادگاه ارائه میگردد. در نظام ترافعی اثبات حقیقت فضایی بهصورت چالشی به طرفین واگذار میشود، و بیشتر به حمایت از طریق بهکارگیری مجموعهای از تضمینهای جدی در آئین دادرسی، تأکید میورزد. در نظام تفتیشی، تأکید شدید بر منافع عمومی در محاکمه و مجازات کسانی است که از ارزشهای اجتماعی و قواعد کیفری تخطی میکنند.[۸۲] بهعبارتدیگر، در نظام تفتیشی به متهم همین کمتری داده میشود. البته، این خصوصیات عمومیت ندارند و در حال حاضر، یک نظام خالص دادرسی کیفری وجود ندارد.
برخی نویسندگان معتقدند پذیرش نهاد محاکمه غیابی ارتباط چندانی با نظام تفتیشی که در کشورهای حقوق نوشته حاکم است، ندارد، زیرا برای مثال کشورهایی نظیر ایتالیا، علیرغم پذیرش نظام اتهامی در قانون جدید آیین دادرسی کیفری خود، محاکمه غیابی را نیز جایز دانستهاند. در مقابل کشورهایی نظیر اسپانیا و آلمان، که نظام تفتیشی را انتخاب کردهاند، محاکمه غیابی را مناسب نمیدانند.
«آنتونیو کاسسه» دلیل این امر را دو چیز میداند؛ دلیل اول آنکه این کشورها حق حضور متهم در محاکمه را بهعنوان یک حق بنیادی بشر تلقی کردهاند. دوم آنکه این کشورها عقیده دارند که محاکماتی که در جهت دستیابی به هدف نهایی محاکمات کیفری، یعنی اجرای عدالت نباشد، بیفایده است. برخی نویسندگان نظیر راکسین حقوق دان آلمانی دلایل دیگری نیز اقامه نمودهاند ازجمله آنکه قاضی دادگاه باید شخصاً متهم را نزد خود ببیند، تا تصور درستی از شخصیت وی داشته باشد.[۸۳] نباید از کنار دیدگاه راکسین بهآسانی گذشت؛ زیرا ماهیت دادرسی کیفری با دادرسی مدنی تفاوت میکند. در دادرسیهای کیفری حضور متهم ضروری است. زیرا حضور و مشاهده رفتار وی در دادگاه، میتواند برای احراز محرومیت یا بیگناهی او و بهویژه، تعیین میزان کیفر و اعمال میفیات مخففه و مشدده مهم باشد.
مضافاً، در اکثر نظامهای حقوقی مدون فرض بر این است که منافع عمومی جامعه در هنگام صدور رأی در جرایم کیفری باید بر حق حضور متهم در دادگاه ترجیح داده شود،[۸۴] بهویژه با اختیار خود از حضور در دادگاه خودداری نموده باشد. بهعبارتدیگر، در نظام تفتیشی منافع عمومی بر حقوق متهم بیش از نظام اتهامی ترجیح دارد. البته در نظم حقوق مدون برگزاری محاکمات غیابی را در صورتی جایز میدانند که مجموعهای از ضمانت اجراهای حقوقی در خصوص متهم رعایت گردد.
دادگاه اروپایی حقوق بشر در قضیه «پوتایمول» علیه فرانسه و نیز در دعوی کرومباخ علیه فرانسه مقرر داشته است:
حضور متهم در دادرسی به چند دلیل بسیار ضروری است، هم به دلیل آنکه حق دارد در جلسات رسیدگی شرکت نماید و هم به دلیل نیاز به تشخیص درستی اظهاراتش و مقایسه آنها با اظهارات بزه دیده که منافع نیازمند حمایت است و با اظهارات شهود (بند ۳۵).[۸۵]
البته، دادگاه اروپایی حقوق بشر نیز با اکراه محاکمه غیابی را میپذیرفت و پذیرش آن را با تضمینهایی همراه میکند که عبارتاند از: ۱)متهم باید رسماً از اتهامات علیه خود مطلع شده باشد، ۲) دلایل در دست باشد که وی عامدانه از شرکت در جلسه محاکمه خودداری ورزیده است، ۳) متهم همراه از این حق برخوردار باشد که نزد دادگاه حاضرشده و تقاضا کند که محاکمه از نو آغاز شود، حتی اگر قبلاً محکومشده باشد؛ بهعبارتدیگر وی حق دارد از دادگاهی که به پرونده وی رسیدگی میکند بخواهد تصمیم تازهای در مورد موضوعات ماهوی اتخاذ نماید،۴) متهم حق دارد برای دفاع از خود برای دفاع از خود وکیل بگیرد.
محاکمه در اجرای عدالت خلال ایجاد کند. در این نظامها، متهم حق حضور در مرحله رسیدگی را دارد، لکن چنانچه پیش از شروع محاکمه از چنگال عدالت بگریزد، صراحتاً از حق خود اعتراض نموده است چنانچه قضاوت هم به دلیل فرار متهم از رسیدگی خودداری نماید، این بدان معنی است که درنهایت متهم میتواند جلوی عدالت کیفری را بگیرد. دادگاه اروپایی حقوق بشر را در پرونده «کولوزا» علیه ایتالیا مقرر داشت: عدم امکان برگزاری محاکمه غیابی میتواند جران رسیدگی کیفری را مختل کند، زیرا در این صورت، ممکن است مثلاً به جهت از بین رفتن ادله، مرور زمان یا اجرای نادرست عدالت شود (بند۲۹).
نتایج جدول ۴-۱۴ نشان می دهد که میانگین نمره پیش آزمون و پس آزمون در متغیر فرانگرانی، به ترتیب برابر است با ۷۷/۱۳ و ۱۳٫ براساس نتایج، نمرات پیش آزمون، در سطح بالاتری قرار دارد.
هم چنین Z مشاهده شده ناشی از مقایسه ی میانگین ها در دو مرحله، برابر است با ۷۱/۰- که به سطح معناداری نرسیده است. بنابراین، براساس آزمون ویلکاکسون، مشخص شد که میانگین نمرات افراد در پیش آزمون و پس آزمون با یکدیگر تفاوتی ندارند.
همان گونه که در جداول ۴-۱۳ و ۴-۱۴ مشاهده می شود، نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروه کنترل در متغیر فرانگرانی، تفاوت معناداری نداشته است اما در متغیر نگرانی بیمارگونه، میان نمرات پیش آزمون و پس آزمون، تفاوت معناداری وجود دارد. بحث و بررسی این امر در فصل پنجم پی گرفته خواهد شد.
فصل پنج
بحث و نتیجه گیری
۵-۱- مقدمه
هر فردی در زندگی خویش، گاه و بی گاه نگرانی را حتی در مورد چیزهایی فراتر از کنترل خود، تجربه می کند. هر چند نگرانی بخشی از زندگی انسان ها است اما می تواند مشکل ساز شده و تداخل قابل ملاحظه ای در کارکرد افراد ایجاد کند (شلمینسکی[۲۷۴] و زیمرمن[۲۷۵]، ۲۰۰۳).
انتظار اتفاقات فاجعه آمیز و تهدید کننده در آینده و اجتناب ذهنی از تجارب درونی، از ویژگی های نگرانی بیمارگونه است. این اجتناب ذهنی، راهبردی ناموثر است، زیرا نه تنها احتمال اتفاقات منفی را کاهش نمی دهد، بلکه مانع از ایجاد راه حلی موثر در خصوص مشکلات می شود و بدین ترتیب در حفظ و تداوم حالت استرس مداوم و گوش به زنگی مفرط، نقش مهمی ایفا می کند.
به دلیل نقش مهمی که نگرانی در حوزه ی آسیب شناسی روانی ایفا می کند، در چند دهه ی گذشته تا کنون، پژوهش های مختلفی به بررسی ماهیت این مولفه و نقش آن در اختلالات مختلف در خارج (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱؛ فرسکو و همکاران، ۲۰۰۲؛ ری دی[۲۷۶]، ۲۰۰۴؛ استارسویک[۲۷۷] و همکاران، ۲۰۰۷؛ باهر و داگاس، ۲۰۰۹؛ دلگادو و همکاران، ۲۰۰۹؛ هایز و
همکاران، ۲۰۱۰؛ هینتون[۲۷۸] و همکاران، ۲۰۱۱؛ بلیس و همکاران[۲۷۹]، ۲۰۱۱؛ ولیتزکی - تایلور[۲۸۰] و تلچ[۲۸۱]، ۲۰۱۰؛ نیومن و همکاران، ۲۰۱۱ ( و داخل کشور (علیلو، ۱۳۸۵؛ وزیری و همکاران، ۱۳۸۷؛ کبیرنژاد و همکاران، ۱۳۸۸؛ منصوری و همکاران، ۱۳۸۹؛ خانی پور و همکارن، ۱۳۹۰؛ شاهجویی و همکاران، ۱۳۹۰) پرداخته اند.
اما با وجود این، در خصوص درمان نگرانی بیمارگونه، تاکنون پژوهش های اندکی انجام شده است (ولیتزکی – تایلور و تلچ، ۲۰۱۰؛ دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰). به نظر می رسد که کاهش نگرانی بیمارگونه، زمینه ی مناسبی برای پیشرفت در حوزه های مختلف آسیب شناسی روانی فراهم می سازد. براین اساس، بررسی مداخلات درمانی که احتمالا در کاهش نگرانی موثر هستند، گامی سودمند است. با توجه به اجتناب ذهنی و سرکوبی افکار و هیجانات آزاردهنده در نگرانی بیمارگونه (ر.ک. به دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰؛ بائر، ۲۰۰۶)، انتظار می رود که درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی بتوانند در کاهش نگرانی بیمارگونه اثرگذار باشند.
راهبردهای گوناگونی که ذهن آگاهی را گسترش می دهند، می توانند به عنوان گامی جهت مواجهه و حساسیت زدایی نسبت به تجارب درونی درنظر گرفته شوند؛ تجاربی که از آن ها اجتناب شده و یا سرکوب می شوند. بنابراین به نظر می رسد که ذهن آگاهی افراد را قادر می سازد تا نسبت به تجارب مشکل ساز خود، حالت منعطفانه تری اتخاذ کنند (بائر، ۲۰۰۷؛ به نقل از والستاد و همکاران، ۲۰۱۱).
با توجه به نقش نگرانی بیمارگونه در اختلالات روان شناختی و با تکیه بر پژوهش هایی هر چند اندک، که اثربخشی ذهن آگاهی را در درمان نگرانی بیمارگونه اثبات کرده اند (به عنوان مثال، دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰؛ والستاد و همکاران، ۲۰۱۱)؛ و از طرفی دیگر، با درنظر گرفتن فقدان پژوهش های کافی و جامع جهت درمان نگرانی بیمارگونه در ایران، نیاز به تحقیقات بیش تر بر روی جمعیت غیربالینی به وضوح احساس می شود. با توجه به مباحث مطروحه، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی رویکرد کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR) در کاهش نگرانی بیمارگونه جمعیت غیربالینی، طراحی شده است.
نوع این پژوهش، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است. بدین خاطر دو گروه آزمایش (۲۰ نفر) و کنترل (۱۴ نفر) شکل گرفتند. گروه آزمایش ۸ جلسه درمان گروهی دریافت کرد و گروه کنترل نیز در لیست انتظار قرار گرفت.
آزمودنی های هر دو گروه یک بار قبل از شروع دوره، و بار دیگر در پایان دوره (تقریبا ۲ ماه بعد) از طریق پرسش نامه های نگرانی ایالت پنسیلوانیا و افکار اضطرابی ولز، مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج به دست آمده براساس آزمون آماری یومن ویتنی برای مقایسه تفاضل نمرات پیش آزمون – پس آزمون تحلیل شد. خلاصه ی نتایج به دست آمده، در قسمت بعدی ارائه می شود.
۵-۲- خلاصه نتایج
این پژوهش نشان داد که :
الگوی درمانی MBSR توانسته است میزان نگرانی بیمارگونه گروه آزمایش را در مقایسه با آزمودنی های گروه کنترل، کاهش دهد.
به کارگیری الگوی درمانی MBSR توانست میزان فرانگرانی را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، کاهش دهد.
مقایسه ی نمرات پیش آزمون گروه کنترل و آزمایش با یکدیگر، حاکی از وجود تفاوت های معنادار میان هر دو گروه بود.
براساس مقایسه ی نمرات پیش آزمون – پس آزمون گروه آزمایش در متغیر نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی مشخص شد که میزان نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی در میان افراد گروه آزمایش کاهش یافته است. هر چند باید بدین نکته اشاره نمود که میزان نگرانی گروه کنترل نیز در این نوع وارسی کاهش نشان داده است.
۵-۳- بحث نتایج
در این قسمت نتایج مربوط به تاثیر الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی بر کاهش نگرانی بیمارگونه را در گروه آزمایش مورد بحث قرار خواهیم داد. در عین حال برخی تناقض ها را نیز مدنظر قرار داده و به بحث از آن خواهیم نشست.
براساس نتایج به دست آمده، می توان نتیجه گرفت که الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی، نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی را در آزمودنی های ایرانی غیربالینی کاهش داده است. این یافته همسو با نتایج بدست آمده از پژوهش های دلگادو و همکاران (۲۰۱۰) و والستاد و همکاران (۲۰۱۱) می باشد.
دلگادو و همکاران (۲۰۱۰)، به بررسی اثرات روان شناختی و فیزیولوژی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر گروهی از دانشجویان زن مبتلا به نگرانی مزمن، پرداختند. آن ها روش درمانی ذهن آگاهی را با روش آرام سازی تدریجی عضلانی مقایسه کردند. در این پژوهش مشخص گردید که تکنیک های ذهن آگاهی منجر به کاهش تعداد و مدت اپیزودهای نگرانی بیمارگونه، اصلاح جنبه های تجربه ی هیجانی، سازگاری رفتاری و بهزیستی روان شناختی می شود.
افرادی که درمان کاهش استرس براساس ذهن آگاهی را در پژوهش والستاد و همکاران (۲۰۱۱) دریافت کرده بودند، نسبت به گروه کنترل، کاهش معناداری را در نمرات مقیاس نگرانی ایالت پنسیلوانیا نشان دادند. این یافته ها همسو با سایر پژوهش های انجام شده در همین زمینه بود، پژوهش هایی که دلالت بر سودمندی مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش افکار تکرار شونده ی منفی دارند (به عنوان مثال، دی او[۲۸۲]، ویلسون[۲۸۳]، اونگ[۲۸۴] و کاپمن[۲۸۵]، ۲۰۰۹؛ جین[۲۸۶] و همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از والستاد و همکاران، ۲۰۱۱).
در تبیین این اثربخشی می توان بیان داشت که مکانیسم اثرگذاری ذهن آگاهی در نقطه ی مقابل خصایص نگرانی بیمار گونه قرار دارد. در روان شناسی معاصر دو مولفه ی بنیادین ذهن آگاهی تمیز داده می شوند: ۱٫خودتنظیمی توجه (آگاهی) به سمت تجربه اکنون و ۲٫ نگرش کنجکاوانه، باز و پذیرا نسبت به تجربه کنونی. به نظر می رسد که آگاهی و پذیرش جنبه های درونی و بیرونی تجربه ی کنونی از طریق بازشناسی غیرقضاوتی افکار، احساسات و هیجانات بدون اجتناب یا درگیری بیش از حد، منجر به پایداری هیجانی می شود. این ویژگی های کلیدی ذهن آگاهی به طور آشکاری در تضاد با ویژگی های کلیدی نگرانی مزمن یعنی انتظار وقایع آینده، اجتناب شناختی از تجربه درونی و عدم پذیرش احساس نامطمئنی قرار دارد. بنابراین آموزش ذهن آگاهی می تواند به عنوان مکانیسم بازداری بالقوه ای در نظر گرفته شود که در اصلاح و مقابله با نگرانی کمک کننده است (دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰).
ذهن آگاهی به معنای انفصال و جدایی از افکار، در حالی است که آن ها را به صورت عینی مشاهده می کنیم. انتظار می رود که این فرایند، نتایجی در پی داشته باشد، این نتایج به طور خلاصه عبارتنداز : ۱) ایجاد بینشی فراشناختی؛ که در آن، افکار به صورت بازنمایی از واقعیت درنظر گرفته نمی شوند و به آن ها تنها به عنوان وقایع ذهنی نگاه می شود که مورد ارزش یابی قرار می گیرند و یا اصلاح می شوند، ۲) رهایی از راهبردهای نگران گونه ای که از عقاید ناسازگارانه و نابهنجاری مشتق شده اند، ۳) پاسخ های انعطاف پذیر به تهدیدات و ۴) گسترش روش هایی برای کنترل شناخت (ولز، ۲۰۰۲؛ به نقل از سوگیرا، ۲۰۰۴).
این نتایج توسط تمرین های مختلفی که در الگوی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی وجود دارند، بدست می آیند. افراد در طی جلسات درمانی، می آموزند که به گونه ای متفاوت با تجاربشان ارتباط برقرار کنند – مشاهده ی هیجانات، افکار و حس های بدنی، با دیدی پذیرا و غیرقضاوتی - . این مساله به تدریج باعث می شود که افراد از الگوهای فکری خودکار در ذهن خویش آگاه شده – شیوه های عادت گونه ای که اغلب در خصوص تجارب مختلف به کار برده می شود - ، و در طی جلسات مشاهده می کنند که چگونه این واکنش ها منجر به تداوم نگرانی خواهد شد. آن ها می آموزد که میان واکنش نشان دادن و پاسخ دهی ماهرانه به مسایل، تمایز قایل شوند و به تدریج پاسخ ماهرانه را جایگزین واکنش نشان دادن، کنند (ر.ک. به کاسکالسون، ۲۰۱۱).
همان گونه که اشاره شد، ذهن آگاهی می تواند نوعی مواجهه درنظر گرفته شود؛ نوعی مواجهه در خصوص مشکلات بالینی که به دنبال تلاش جهت اجتناب از تجارب آزاردهنده ی درونی شکل گرفته اند (بائر، ۲۰۰۳؛ هایز، استروسال و ویلسون، ۱۹۹۸؛ به نقل از تری نر[۲۸۷]، ۲۰۱۱). هم چنین ذهن آگاهی می تواند آشفتگی و پریشانی ناشی از تلاش برای کنترل یا سرکوبی افکار و هیجانات ناخوشایند، را کاهش دهد (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۹؛ به نقل از تری نر، ۲۰۱۱).
افرادی که نگرانی بالایی را تجربه می کنند، عقاید منفی در خصوص کنترل ناپذیری و مضرات نگرانی، گزارش می کنند. این عقاید منفی، باعث می شود که افراد، نگرانِ “نگران شدن” خویش، شوند (فرانگرانی). فرانگرانی، سطح اضطراب فرد را افزایش می دهد و باعث افکار ناکارآمد در خصوص راهبردهای کنترل می شود؛ و بدین ترتیب نگرانی بهنجار تبدیل به نگرانی بیمارگونه می شود. عقاید منفی و فرانگرانی، مکانیسم کلیدی در نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر می باشند (سوگیرا، ۲۰۰۴). به اعتقاد ولز، ذهن آگاهی کمک می کند تا افراد از ماشه چکان های اولیه ی نگرانی، بدون درگیری در آن ها، آگاه شوند. با انجام این کار، انتظار می رود که افراد نگران، عقاید منفی در خصوص کنترل ناپذیری نگرانی و عقاید مثبت در خصوص کاربرد نامنعطفانه ی نگرانی را تغییر دهند (سوگیرا، ۲۰۰۴).
با درنظر گرفتن شباهت یافته های بدست آمده در این پژوهش و پژوهش های انجام شده در نقاط مختلف دنیا، و براساس مکانیسم اثرگذاری ذکر شده در مورد ذهن آگاهی، می توان این سودمندی را در جمعیت های غیر بالینیِ ایرانی نیز تبیین کرد. هر چند در ایران، پژوهش نظام مندی درباره ی اثرات مداخلات ذهن آگاهی بر نگرانی بیمارگونه صورت نگرفته است، اما با این حال چندی از پژوهش ها وجود دارند که به طور ضمنی اثرگذاری این نوع مداخلات را بر نگرانی گزارش کرده اند؛ به عنوان مثال، فیروزآبادی و شاره (۱۳۸۸) در پژوهش خود نشان دادند که تکنیک های ذهن آگاهی منجر به کاهش میزان نگرانی در اختلال وسواسی – اجباری شده است ( کاهش معنادار در نمرات خرده مقیاس های باورهای فراشناختی مثبت و منفی در مقیاس فراشناخت و خرده مقیاس نگرانی، در مقیاس کنترل فکر).
بنابراین با توجه به الگوهای شناخت درمانی برای مورد هدف قرار دادن شناخت و رفتار، و توجه به پذیرش برخی از ویژگی ها و فراسوی آن ها عمل کردن، می توان از تاثیر الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی ، به طور خاص سخن گفت.
در کنار تاثیر برنامه یاد شده، باید به نتایج بدست آمده از بعدی دیگر نیز نگریسته شود. بخشی از نتایج ارائه شده، ممکن است خواننده ی گزارش اخیر را دچار تناقض کند؛ یکی از نتایج بدست آمده، تفاوت دو گروه آزمایش و کنترل در پیش آزمون نگرانی بیمارگونه است.
اکنون از خود می پرسیم چرا چنین شد و آیا می توان به نتایج بدست آمده اتکا نمود؟
همان گونه که قبلا نیز بحث شد، نگرانی، مولفه ای پایا و ثابت نیست بلکه در پیوستاری از فقدان نگرانی تا نگرانی بسیار شدید که منجر به تداخل در قابلیلت های فردی برای کارکرد مناسب می شود، قرار می گیرد. بنابراین میزان نگرانی هر فرد، متغیری پایا و غیرقابل تغییر نبوده و متغیرهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و روان شناختی می تواند آن را تحت تاثیر قرار دهد. به عبارتی دیگر، این سازه ی ناپایدار می تواند تحت تاثیر عوامل متعددی قرار بگیرد، عواملی که گاه از حیطه ی کنترل پژوهشگر خارج است. به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که چندی از آزمودنی های گروه کنترل در هنگام پیش آزمون، تحت شرایط نگران کننده ای بوده باشند، شرایطی محدود که پاسخ این افراد را تحت تاثیر قرار داده و اکنون پس از ۲ ماه، احتمال سپری شدن آن شرایط نگران کننده و یا خوگیری فرد با شرایط یاد شده ولو در حد محدود، می تواند در کاهش پاسخ های فرد، تاثیر گذار باشد.
یک روش برای حل مشکل موجود در میان افرادی که نمرات بالایی بدست آورده اند، اجرای دوبار آزمون در مرحله ی پیش آزمون است تا بر این اساس بررسی کنیم که آیا این میزان بالای نگرانی در فرد، پایداری معناداری دارد یا خیر؛ و سپس از این میان، افرادی را وارد گروه ها کنیم که نگرانی تقریبا بالا و پایداری در هر دوبار اجرا، نشان داده اند. اما در این پژوهش این کار صورت نپذیرفت؛ هم به لحاظ محدودیت در زمان و تعداد افراد واجد شرایط و هم به این دلیل که احتمال کارکشتگی در آزمون، دور از انتظار نیست. با اجرای دوبار آزمون PSWQ در فواصل زمانی کم، احتمال آشنا شدن آزمودنی با سوالات و تاثیر پاسخ های اولیه، وجود دارد و بدین ترتیب ممکن است که اعتبار نتایج آزمون زیر سوال رود.
باید توجه داشت که قرار گیری افراد در گروه کنترل و آزمایش، براساس تمایل و رضایت افراد صورت پذیرفته است. رغبت و رضایت شرکت در گروه، ممکن است مساله تاثیر گذاری باشد که پژوهشگر را مجاب به انتخاب این افراد کرده است. شاید در گروه کنترل افراد مایل به درمان، محدود باشند. آیا این امر باعث شده که افراد میزان نگرانی خود را کمی بالاتر نشان دهند، با توجه به این که هدف غربال اولیه تا حدودی برای آن ها آشکار بوده است.
هم چنین ممکن است مدت زمان زیادی که صرف اشتغال به نگرانی شده و رنجش بالای افراد گروه آزمایش (مطابق با نمرات بالای مقیاس PSWQ در آن ها) از نگرانی بیمارگونه خود، آن ها را به سمت دریافت درمان سوق داده باشد، حال آن که گروه کنترل میزان نگرانی کم تری را تجربه می کردند و احتمالا نگرانی تداخل کم تری در زندگی آن ها داشته و براین اساس نیازی به دریافت درمان در خود احساس نکردند.
بنابر توضیحات بالا، شاید بتوان این تفاوت معنادار را براساس دلایلی چون ناپایداری مولفه ی نگرانی، فقدان کنترل محرک های محیطی و اجتماعی تاثیرگذار بر فرد و نبود شرایط لازم برای جایگزینی تصادفی افراد در دو گروه، تبیین کرد.
شاید بجاست از خود بپرسیم که دلیل تاثیر الگوی درمانی حاضر بر نگرانی چیست؟ این امر به دو گستره باز می گردد:
گستره ی نخست این است که نگرانی سازه ای است مهم، اما هنوز در نوسان، ولی غیرقابل نادیده گرفتن. تا پالایش مفهومی و عملی آن، راه درازی در پیش است. با وجود این، تاثیر مداخله بر آزمودنی های ایرانی دارای نگرانی، نشان گر برخی وجوه مشترک این سازه در بوم های متمایز است. اما گستره ی دوم به الگوهایی در برنامه کاهش استرس براساس ذهن آگاهی باز می گردد که نیازهای مشترکی را هدف قرار داده است.
با این حال باید خاطر نشان کرد که پژوهش های آتی می توانند، دورنماهای تازه ای را پیش روی ما قرار دهند.
همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، تاکنون در ایران بررسی اثربخشی الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی بر مولفه ی نگرانی بیمارگونه، خارج از بافت هر اختلال روان شناختی، انجام نگردیده است. و این پژوهش با این هدف، برای نخستین بار است که در ایران انجام می شود و بنابراین با محدودیت های فراوانی همراه است و پژوهش های بیش تر در این زمینه، می تواند در پیش برد راه موثر باشد.
۵-۴- محدودیت های پژوهش
۳-۴ روایی و اعتبار ابزار پژوهش
آزمون WISC-R از جمله مقبول ترین و پرمصرف ترین آزمون ها برای ارزیابی هوش کودکان است. اعتبار این آزمون از طریق دونیمه کردن برای هوشبهر کلی ۹۷/۰، برای هوشبهر کلامی۹۷/۰ و برای هوشبهر عملی ۹۳/۰ گزارش شده است (۴۸)
شهیم WISC-Rرا برای سنجش هوش کودکان ۱۳ - ۶ ساله درشهر شیراز روی یک نمونه ۱۴۰۰ نفری هنجاریابی کرد. اعتبار این آزمون با روش دونیمه کردن برای هوش کلی، هوش کلامی و هوش غیرکلامی به ترتیب ۹۴/۰، ۹۰/۰ و ۹۶/۰ گزارش شده است. همچنین همبستگی آزمون با پیشرفت تحصیلی ۸۸/۰ و با میزان بازآزمایی، ۸۵/۰ گزارش شده است.
پایایی آزمون- بازآزمون و دو نیمه کردن WISC-R به ترتیب ۹۴/۰-۴۴/۰ و ۹۸/۰-۴۲/۰ گزارش شده است. روایی همزمان با بهره گرفتن از همبستگی نمره ها با نمره های بخش عملی مقیاس وکسلر برای کودکان پیش دبستانی، ۷۴/۰ می باشد (۲۹).
۳-۵ روند اجرای برنامه تمرینی
برنامه تمرینی ۳ جلسه در هفته به مدت ۸ هفته در سالن ورزشی مجتمع آموزشی فاطمیه شهر سرایان انجام شد. بعد از بیان اهداف و نحوه عملکرد برای اولیاء و محرمانه بودن اطلاعات، آزمودنی ها و والدین با رضایت کامل و دلخواه، حاضر به همکاری در طول اجرای تحقیق شدند. ضمن دعوت گروه های آزمایش به مشارکت در فرایند آموزش تمرینات ایروبیک و پیلاتس، قبل از شروع پروتکل اصلی تمرین، خانواده گروه کنترل متعهد شدند که کودکان آن ها در فرایند ۸ هفته ای مربوط به این تحقیق در هیچ کلاس ورزشی، جز کلاس های ورزشی مدرسه شرکت ننمایند. ۳ گروه قبل از اجرای پروتکل تمرینات ایروبیک و پیلاتس ، از نظر عملکرد شناختی توسط آزمون وکسلر تجدید نظر شده کودکان مورد ارزیابی قرار گرفتند. سپس گروه های آزمایش طی مدت ۸ هفته ، هر هفته ۳ جلسه و مجموعا ۲۴ جلسه و هر جلسه به مدت ۴۵ دقیقه تحت تاثیر متغیر های مستقل قرار گرفتند.
پروتکل تمرینی ایروبیک شامل ۱۰ دقیقه گرم کردن از قبیل حرکات نرم، آهسته و کششی؛ ۳۰ دقیقه تمرینات اصلی ایروبیک شامل حرکات با تماس کم[۵۷] از قبیل: گام درجا، گام ۷، گام ۸، زانو[۵۸]، پا[۵۹]، عضلات پشت ران[۶۰]، ال، دوسر بازویی[۶۱] و در نهایت نیز ۵ دقیقه سرد کردن بود. حرکات ابتدا به صورت ساده و اسامی قابل درک آموزش داده می شد به عنوان مثال در شکل۱ تصویر A با عنوان حرکت هفت و تصویرB با عنوان حرکت هشت آموزش داده می شد. زمانی که کودکان حرکات را یاد گرفتند، حرکات به صورت ترکیبی آموزش داده می شدند. همانند تصویر C که حرکت ترکیبی هفت و هشت را نشان می دهد. کودکان می بایست به جهت، ریتم، ترتیب استفاده از پای راست و چپ و کنترل تعادل بدون نگاه به پا توجه می کردند. موسیقی جلسات تمرین توسط مربی با ریتمی که هدف از آن استفاده از۶۰ تا ۶۵ درصد ضربان قلب ذخیره در آزمودنی ها است، انتخاب شد. حداکثر ضربان قلب آزمودنی ها در طی تمرین با ضربان سنج الکتریکی انگشتی کنترل و مقادیر ضربان قلب ذخیره آزمودنی ها به وسیله فرمول کارونن محاسبه شد. اندازه گیری ضربان قلب در ساعت ۸ صبح، بعد از ۱۵ دقیقه استراحت مطلق و در حالت نشسته انجام شد ( ۱۷).
شکل ۱ : نحوه آموزش حرکات ایروبیک
پروتکل تمرینات پیلاتس در نوبت صبح و زیر نظر یک مربی پیلاتس انجام شد. کلیه تمریناتی که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفتند، با برنامه های تمرینی که از، مرور کتب و مقالات به دست آمده بود، مطابقت داشت (۸۵). هر جلسه تمرین به سه قسمت تقسیم شد. ۱۰ دقیقه گرم کردن، ۳۰ دقیقه حرکات اصلی شامل کشش ستون مهره ها، غلت پشت، پیچ ستون مهره ها، کشش تک پا، کشش جفت پا، صد، اره، ضربه جانبی، کشش پا از پشت، کشش پا از جلو، و ۵ دقیقه سرد کردن بود (۸۸) (شکل تمرینات در پیوست ارائه شده است). شدت تمرینات برای هر آزمودنی براساس آستانه تحمل پذیری تمرین و درد افراد کنترل می شد. به طوری که با ادامه تمرینات، افراد بدون احساس درد یا خستگی، تمرینات را با تکرار بیشتر انجام می دادند. به این صورت که تمرینات با ۶ تکرار شروع و با ۱۰ تکرار پایان یافتند. در هر جلسه، علاوه بر تمرینات جلسه قبل، تمرینات جدید نیز اضافه می شد. این امر از یک طرف موجب ایجاد انگیزش در آزمودنی ها و از سوی دیگر، سبب حفظ اصل اضافه بار در تمرینات می شد. سرعت پیشرفت تمرینات برای همه آزمودنی ها در یک سطح بود و به آنها توصیه شد که تمرینات را تا جایی که احساس درد و ناراحتی نداشته باشند، انجام دهند. در صورت لزوم، تمرینات منتخب برای آزمودنی هایی که هنگام انجام آن تمرینات احساس درد داشتند، یا قادر به نگهداری پوسچر درست خود نبودند، تعدیل می شد. تمرینات در ابتدا از حرکات ساده پیلاتس انتخاب شده بودند و بیشتر به منظور آشنایی کودکان با اصول پیلاتس بود. با گذر زمان و پیشرفت در تمرینات ابتدایی و اصلاح حرکات، به شدت و پیچیدگی تمرینات افزوده می شد. همچنین یک دوره استراحت ۳۰ ثانیه ای بین حرکات در نظر گرفته شد.
۳-۶ تجزیه و تحلیل اطلاعات
پس از اتمام دوره تمرینات فرایند ارزیابی های پس آزمون برای هر سه گروه اجرا شد و نتایج حاصل از پیش آزمون و پس آزمون، کنترل و مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. در تجزیه و تحلیل آماری، به منظور انجام مقایسه دو گروه ابتدا تمامی متغیرهای کمی از نظر توزیع طبیعی توسط آزمون کولموگروف اسمیرنوف بررسی شدند و ملاحظه شد که نرمالیتی آن ها برقرار بود. سپس، از آن جا که اندازه گیری عملکرد شناختی قبل از شروع مداخله و بعد از انجام آن برای دو گروه صورت گرفته بود، به منظور مقایسه دو گروه از مدل آماری آنالیز کوواریانس استفاده شد. سطح معنی داری آزمون برای تجزیه و تحلیل ها و همه آنالیزها ۰۵/۰ p < بود و همه آنالیزها با بهره گرفتن از نرم افزاز spss نسخه ۱۸ انجام شد.
فصل چهارم
یافته های تحقیق
مقدمه:
سنجش شاخصهای پژوهش، در دو مرحلهی زمانی صورت گرفته است. پیش آزمون قبل از شروع مداخلات و پس آزمون بلافاصله پس از پایان مداخلات انجام شد. پژوهش حاضر بر روی سه گروه از دانش آموزان دختر ۸ ساله دارای اختلال یادگیری ۱- گروه کنترل که در آنها هیچ مداخله درمانی صورت نگرفته است. ۲- گروه مداخله درمانی ایروبیک و ۳- گروه مداخله با پیلاتس انجام گرفته است. برای سنجش بهبود عملکرد شناختی دانش آموزان از آزمون تست هوش وکسلر استفاده شده است.
در ابتدا جهت سازمان بندی و خلاصه کردن داده ها به طریقی که به صورت معنی داری قابل درک و ارتباط باشند، از روش آماری توصیفی[۶۲]استفاده شده است.
۴-۱ توصیف ویژگی های جمعیت شناختی آزمودنی ها
جدول(۴-۱) میانگین و انحراف معیار قد، وزن و شاخص توده بدنی (BMI) این دانش آموزان را نشان می دهد.
جدول ۴-۱ میانگین و انحراف معیار قد، وزن و شاخص توده بدنی[۶۳] (BMI) دانش آموزان دارای اختلال یادگیری
گروه | تعداد | وزن(کیلوگرم) | قد(متر) | شاخص توده بدنی (کیلوگرم بر متر مربع) |
|||
میانگین | انحراف استاندارد | میانگین | انحراف استاندارد | میانگین | انحراف استاندارد | ||
مداخله با ایروبیک | ۱۵ | ۸۰/۲۳ | ۶۰/۵ | ۵۰/۱۲۳ | ۸۰/۸ | ۶۰/۱۵ | ۷۰/۲ |
مداخله با پیلاتس | ۱۵ | ۹۰/۲۳ |
- کارکنان در جهت تأمین و تحقق اهداف و منابع سازمانی تلاش و کوشش جدی مینمایند.
- احساسات خوبی درباره کارشان داشته و برای شغل خود ارزش قائل میشوند.
- کارکنانی که دارای تعهد و پایبندی هستند نظم بیشتری در کار خود دارند، مدت بیشتری در سازمان میمانند و بیشتر کار میکنند.
- تعهد سارمانی یک نگرش درباره وفاداری کارکنان سازمان و یک فرایند مستمر است که تعهد سازمانی منجر به نتایج مطلوب سازمانی همچون ترک خدمت کمتر و مشارکت و سرگیری فعالیت نیروی کار در امور سازمانی میشود.
- تعهد سازمانی نیاز به هزینههای هنگفت در جهت ایجاد سیستمهای نظارت و کنترل دقیق و پیچیده را کاهش میدهند.
- کارمندان وفادار منافع بیشماری را نصیب سازمان میسازند. (نصیری،۹۳،۱۳۸۷)
۲-۳) بخش دوم :رضایت شغلی
۲-۳-۱)تعاریف رضایت شغلی
مطالعه رضایت شغلی با مطالعات هاثورن در اوایل سال ۱۹۳۰ شروع شد و از این سال رضایت شغلی بهطور وسیع مورد مطالعه قرار گرفت. در اصل رضایت شغلی به این دلیل اهمیت پیدا کرد که طرفداران اولیه رویکرد در روابط انسانی، تئوریستها و مدیران را قانع کرد که کارگر خوشحال، کارگری سودآور است. با وجود تأکید بسیار درک ما از این مفهوم محدود است. معهذا درباره تعریف مناسب رضایت شغلی، توافقهایی وجود دارد.
تلاش کلاسیک برای تعریف رضایت شغلی در سال ۱۹۸۵ توسط رابرت هاپاک[۲۹] انجام شد. وی درباره پیچیدگی رضایت شغلی، هشدار داد. و آن را به عنوان ترکیبی از موارد روانشناختی، فیزیولوژیک و محیطی تعریف کرده است که باعث میشود شخص اظهار نماید که «من از شغلم رضایت دارم»
لوین[۳۰] بیان میکند که رضایت شغلی اشاره دارد به میزان علاقه فرد به شغل خود.
نایلوروبلوم[۳۱] رضایت شغلی را به عنوان یک نگرش کلی شکل گرفته و منتج از فاکتورهای شغلی ویژه، خصوصیات فردی و روابط خارج از شغل تعریف میکنند. رضایت شغلی یک طرز تلقی کلی و متعلق به فرد در جریان شغل وی میباشد و به عنوان یک ارزیابی شخصی از شرایط موجود در شغل یا کار، اداره و … منصور میگردد که در نتیجه تملک یک شغل روی میدهد.
به نظر دیویس و نیواستورم[۳۲] (۱۹۸۹) رضایت شغلی مجموعهای از احساسهای سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساس به کار خود مینگرند. میان این احساسها و عنصر دیگر از نگرش کارکنان، یعنی اندیشههای ذهنی و نیتهای رفتاری تفاوتی آشکار و مهم وجود دارد. این سه عنصر در مجموع به مدیران سازمانها کمک میکنند تا واکنش کارکنان را نسبت به شغلشان درک کنند، و اثر آن را بر رفتار بعدیشان پیشبینی نمایند. وقتی که کارکنان به سازمان میپیوندند، مجموعهای از خواستهها، نیازها، آرزوها و تجربیات گذشته را که بر روی هم انتظارات شغلی را میسازند، با خود به همراه دارند. رضایت شغلی نشانی از ارتباط توقعات نوخواسته انسان با پاداشهایی که کار فراهم میآورده است.
لاک[۳۳] ۱۹۶۹ رضایت شغلی را احساس تعریف میکند که از ارزیابی شغل به عنوان عامل تسهیل کنندهی نیل به ارزشهای شغلی حاصل میشود. وی رضایت شغلی را دربردارندهی چهار عامل توصیف میکند که عبارتند از:
۱- پاداش به معنی حقوق و شرایط ارتقا
۲- زمینه شغلی به معنی شرایط و مزایای شغلی
۳- عوامل و روابط انسانی با همکاران و سرپرستان
۴- ویژگیهای شغل
فلدمن و آرنولد[۳۴] ۱۹۸۶ رضایت شغلی را چنین تعریف کردهاند: رضایت شغلی به مجموع تمایلات مثبت یا احساسات مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند اطلاق میشود. زمانی که میگوییم فرد رضایت شغلی بالایی دارد، در حقیقت منظورمان اینست که وی به طور کلی به میزان زیادی شغل خود را دوست داشته و از طریق آن توانسته است نیازهای خود را ارضاء نماید و در نتیجه احساسات مثبت نسبت به آن دارد. (جهانی و همکاران ،۳۴،۱۳۹۰)
گوردون[۳۵] ۱۹۹۰ میگوید رضایت شغلی عبارت است از درجه رضایتی که کارمند از ارضای نیازمندیهای خود به وسیله شغلش به دست میآورد.
کان[۳۶] رضایت از کار را جالب توجه و مورد علاقه بودن شغل و میزان و حد شأن و منزلتی که برای دارنده آن فراهم میسازد میداند.
از نظر لوتانز[۳۷] ۱۹۹۳ رضایت شغلی نتیجه ادراک کارکنان از چگونگی فراهم ساختن انتظارات مهم آنان وسط شغلشان است.
وی سه جنبه مهم برای رضایت شغلی در نظر گرفته است:
۱- رضایت شغلی یک پاسخ احساسی به شرایط کاری است. نمیتوان این پاسخ را مشاهده کرد، ولی میتوان آن را استنباط کرد.
۲- رضایت شغلی را میتوان از طریق چگونگی دستیابی به اهداف یا برآورده ساختن انتظارات تعیین کرد.
۳- رضایت شغلی مجموعهای از نگرشهای مرتبط به هم میباشد.
رضایت شغلی عبارت است از یک واکنش احساسی به کار، شرایط فیزیکی و اجتماعی محل کار، و رضایت شغلی یک احساس مثبت و لذتبخش است که از نتیجه کار فرد یا تجربه شغلی او بدست میآید. (تاجر و همکاران ۲۰۰۷)
رضایت شغلی مجموعهی احساساتی است که هر فرد درباره شغل خود دارد. (اسپکتور،[۳۸] ۱۹۹۷)
رضایت شغلی به احساسات کلی فرد در مورد شغلش و ارزیابیای که در مورد شغل خود انجام میدهد اطلاق میشود (راجلبرگ[۳۹] ۲۰۰۷).
در واقع رضایت شغلی نوعی زمینه، گرایش، تمایل، علاقه، استعداد، آمادگی برای پاسخگویی به طرز مطلوب یا نامطلوب یا به طور کلی نوعی نگرش به محیط کار خود میباشد (ساعتچی ۱۳۸۴، ۲۵).
وروم[۴۰] رضایت شغلی را واکنش کارکنان در برابر نقشی که در کارشان ایفا میکنند میداند. کرانی[۴۱] رضایت شغلی به عنوان یک واکنش عاطفی (یا هیجانی) یک فرد نسبت به شغلش تعریف میکند. این واکنش عاطفی ناشی از مقایسه پیامدهای واقعی با تمایلات (انتظارات، خواستههای) کارمند میباشد (امین بیدختی و صالحپور،۳۴،۱۳۸۶).
لوکه[۴۲] بیان میکند، رضایت شغلی یک حالت هیجانی مثبت یا خوشایند است که ناشی از ارزیابی شاغل از شغل یا تجربیات شغلی خود میباشد.
بریف[۴۳] نیز معتقد است که رضایت شغلی یک نگرش نسبت به شغل میباشد (همان منبع).
۲-۳-۲) اهمیت رضایت شغلی
از آنجایی که مدیران به دنبال کسب اهداف سازمان هستند؛ بایستی موارد بسیاری را در کسب این مهم در نظر گیرند. یکی از این موارد توجه به رضایت شغلی کارکنان، رضایت شغلی یکی از عوامل بسیار مهم در موفقیت شغلی و عاملی است که باعث افزایش کارای و نیز احساس رضایت فردی میگردد. (شفیعآبادی،۱۳۷۵ ،۳۵)
ناخشنودی شغلی، متغیر مهمی برای پیشبینی میزانهای بالای ترک شغل و غیبت محسوب میشود. هنگامیکه خشنودی شغلی به حداکثر میرسد منابع علمی مهمی عاید میشود زیرا مسلماً ترک شغل و غیبت هزینههایی را دربردارند و زمانی که این دو به حداقل میرسند عملکرد سازمانی افزایش مییابد (کورمن، ۱۹۳۳، ۳۳۷)[۴۴] .
متغیرهای زیادی بر رضایت شغلی تأثیر میگذارند که این متغیرها را میتوان در چهار گروه عمده طبقهبندی کرد:
۱- عوامل سازمانی: بعضی از عوامل سازمانی که منبع رضایت شغلی هستند عبارتند از: حقوق و دستمزد، ترفیعات، خواهش های سازمانی
۲- عوامل محیطی: عوامل محیطی شامل سبک سرپرستی و گروههای کاری میباشد.
۳- ماهیت کار: کار به خودی خود نقش مهمی در تعیین سطح رضایت شغلی دارد. محتوای شغل دارای دو جنبه است: یکی محدودهی شغل است که شامل میزان مسئولیت اقدمات کاری و بازخورد است.
هرچه این عوامل وسیعتر باشد باعث افزایش حیطه شغل میشود که آن نیز به نوبه خود رضایت شغلی را فراهم میآورد. دومین جنبه عبارت است از تنوع کاری. تحقیقات نشان میدهند که تنوع کاری متوسط، مؤثرتر است. تنوع کاری گسترده باعث ابهام و اضطراب میشود و از طرف دیگر، تنوع کم، باعث یکنواختی و خستگی میگردد که نهایتاً منجر به عدم رضایت شغلی میگردد.
۴- عوامل فردی: در حالی که محیط بیرونی سازمان و ماهیت شغل، عوامل تعیین کننده در رضایت شغلی هستند، صفات و ویژگیهای فرد نیز نقش مهمی در آن دارد. بعضی صفات مشخصه شخصیتی طوری است که باعث افزایش رضایت شغلی میشود (بهشتیفر، نکوئی، ۳۴،۱۳۸۵).
۲-۳-۳) عوامل مؤثر بر رضایت شغلی
(لوتانز، ۱۹۹۸) به بررسی ابعاد پنجگانه شغل پرداخته که عبارتند از:
۱- خودکار یا ماهیت کار: اندازهای که شغل وظایف جالب، فرصت برای یادگیری و امکان پذیرش مسئولیت را برای فرد فراهم میسازد.
۲- فرصت های ترفیع: فرصت و شانس پیشرفت در سلسله مراتب سازمانی
۳- پرداخت: پاداش و مزدی که فرد دریافت میکند و میزانی که فرد دستمزدش را در مقابل دستمزد دیگر کارکنان، عادلانه و منصفانه میداند.
۴- نظارت و کنترل: توانایی سرپرست در ارائه رفتارهای حمایتی و کمکهای فنی
۵- همکاران: میزانی که همکاران از لحاظ فنی کارا هستند و از نظر اجتماعی حامی فرد به شمار میآیند.
در دهه ۱۹۶۰ خانم پاترشیا کین اسمیت و همکاران عوامل مؤثر بر رضایت شغلی را به شرح زیر اعلام کردند:
۱- حقوق (درآمد)
۲- ماهیت یا خود شغل
۳- فرصتهای ارتقاء شغلی
۴- نظارت و سرپرستی
۵- گروه همکاران
حقوق و درآمد: نقش تعیین کنندهای بر رضایت شغلی کارکنان دارد. در پژوهشی که روی بیش از ۲۰۰۰ مدیر صورت گرفت پورتر و لاولر دریافتند که درآمد رابطه نسبتاً قوی با رضایت شغلی دارد. اسمیت و کیندال نیز گزارش مشابهی ارائه کردند آنها مشاهده کردند که یک رابطه قوی بین درآمد سالانه کارگران صنعتی در ۲۱ کارخانه ورضایت شغلی آنان وجود دارد (امین بیدختی، مقیمی، ۱۳۸۳، صص ۳۸۷-۳۸۵).
۳- اجرای سیاست موجودی JIT برای کاهش روزهای تاخیر
۴- بهبود جریان مواد و محصولات واسطهای بوسیله اصلاح رویههای مقدار تقاضا
۵- اصلاح پارامترهای رویههای مقدار تقاضا موجود
هدف مدل شبیهسازی تعیین موثرترین استراتژیها در یکنواخت کردن انحرافات در الگوی تقاضا است. تاویل و همکارانش مشاهده کردند که استراتژی JIT (استراتژی سوم) و استراتژی حذف مرحله توزیع (استراتژی اول) بیشترین تاثیر را در یکنواخت کردن انحرافات تقاضا دارند )جانسون، ۱۹۹۹، ۴۵).
۲-۵-۱۳- مدلسازی ریاضی سیستمهای پویا
مدلسازی ریاضی سیستمهای پویا می تواند به دو روش انجام شود: روش سنتی یا کلاسیک که از روش تابع انتقال استفاده می کند کاملاً قوی است و از قدرت تحلیلی لازم هم برخوردار است، اما باید توجه داشت که انواع خاص و معینی از سیستمها توسط این روش قابل تحلیل است. به عبارت دیگر فقط سیستمهایی که دارای ورودی یا انگیزش واحد و خروجی واحد هستند و معمولاً سیستمهای پیوسته که ورودی و خروجی در آنها یک تابع پیوستهای از زمان هستند و سیستمهای خطی و سیستمهای ناوابسته به زمان[۱۱۹] با این روش سنتی یا کلاسیک (روش تابع انتقال) قابل حل هستند. ضمناً باید توجه داشته باشیم که در روش تابع انتقال، همواره فرض بر این است که سیستم دارای شرایط اولیه صفر است و لذا روش تابع انتقال محدود به بررسی سیستمهایی از این قبیل می شود ( فقیه ، ۱۳۸۳، ۱۳۹).
روش دوم، روش مدلبندی و تحلیل فضای حالت است. در این روش میتوان انواع مختلف سیستمهای با داد و ستدهای چندگانه (ورودی چندگانه یا انگیزش چندگانه)، خروجی یا رفتار (پاسخ) چندگانه سیستمهای ناپیوسته یا گسسته، سیستمهای غیرخطی، سیستمهای مستقل از زمان و یا حتی سیستمهای وابسته به زمان یا زمان وردا، سیستمهای بزرگ و بغرنج، سیستمهای با شرایط اولیه غیر صفر و انواع سیستمها را در نظر گرفت و امکان تحلیل را برایشان فراهم کرد. در واقع روش فضای حالت مستقیماً مجموعه معادلات دیفرانسیل حاکم بر سیستم را در بر میگیرد و این معادلات را بیان می کند و بنابراین برای استفاده از رایانه هم در تجزیه و تحلیل سیستمها مناسبتر است. در مدلبندی سیستمهای پویا، یا مدلبندی رفتار سیستمها، رفتار سیستم به عنوان یک دستگاه معادلات دیفرانسیل درجه اول، پایه و اساس استفاده از روش تحلیل فضای حالت را تشکیل میدهد ( فقیه ، ۱۳۸۳، ۱۴۰).
روش مدلبندی فضای حالت
رابطه ۲-۴- معادله حاکم بر سیستم
در معادله فوق، f تابع انگیزش سیستم، y متغیر سطح و سایر متغیرها ضرایب ثابت هستند. میتوان نوشت :
در اینجا به جای تبدیل لاپلاس کردن، از همین معادله مشتق را شروع کرده، مدلبندی را انجام میدهیم. در سیستمهای پویا دو عنصر داریم یکی متغیر سطح و دیگری متغیر نرخ که سطح را با x1 و نرخ را با x2 نشان میدهیم. لذا برای تجزیه و تحلیل سیستمهای پویا این روش، روش مناسبی است. پس :
و اگر از هرکدام مشتق بگیریم، خواهیم داشت:
و میتوانیم بنویسیم :
معادلات فوق را میتوانیم به صورت معادلات ماتریسی بنویسیم:
همچنین میتوان این معادلات را به صورت فرمول ماتریسی زیر نوشت:
که در آن:
که در آن u انگیزش سیستم و رفتار سیستم است. رفتار نهایی سیستم عبارت است از :
میتوان این را هم به صورت فرمول ماتریسی زیر نوشت :
پس مدلبندی فضای حالت یا نمایش فضای حالت سیستم را میتوان بدین ترتیب خلاصه نمود که:
رابطه ۲-۵- مدلبندی فضای حالت سیستم
که در آن: بردار حالت، A ماتریس سیستم، بردار خروجی یا بردار رفتار ، بردار ورودی، B ماتریس توزیع[۱۲۰]، C ماتریس خروجی یا ماتریس رفتار ( فقیه ، ۱۳۸۳، ۱۴۰).
تابع خودهمبستگی
تابع خودهمبستگی در مدلسازی ریاضی فضای حالت ارتباط کلی مقادیر فرایند (جریان) در یک لحظه از زمان را با مقادیر فرایند در دیگر لحظات میسنجند؛ به عبارت دیگر تابع خودهمبستگی ارتباط متقابل و درونی تغییرات یک فرایند را در طی زمان توصیف مینماید . تخمین تابع خودهمبستگی به این طریق می تواند به دست آید که ارتباط مقادیر x(t) در لحظات t و t + را تعیین کنیم. این در واقع خودهمبستگی بین مقادیر x(t) را در دو لحظه t و +t ارائه خواهد نمود. لذا میتوان حاصل ضرب مقادیر x(t) در دو لحظه t و +t را در طول مدت مشاهده T اندازه گیری و میانگینگیری نمود و نهایتا با میل Tبه سمت بینهایت، میانگین به دست آمده به سمت مقدار حقیقی تابع خود همبستگی میل خواهد نمود. پس اگر برای فرایندی مانند x(t) تابع خود همبستگی را با (Rx( نشان دهیم ، محاسبه آن به قرار زیر خواهد بود :
رابطه ۲-۶- تابع خودهمبستگی
r= 0,1,2,….,M
که معمولا به صورت R® نشان داده می شود. نمایش ترسیمی R® در قبالr اتوکریلوگرام یا پیکره خودهمبستگی نامیده می شود ( فقیه ، ۱۳۸۳، ۲۲۴).
تابع دگرهمبستگی
تابع دگرهمبستگی یا همبستگی تقاطعی دو فرایند ارتباط کلی و متقابل مقادیر و عناصر آن دو فرایند را توصیف مینماید. این روش مشابه تخمین تابع خودهمبستگی است و با میل T یعنی زمان مشاهده به سمت بینهایت ، تابع دگرهمبستگی (محاسبه شده) به سمت مقدار حقیقی تابع دگرهمبستگی میل مینماید. یعنی ( فقیه ، ۱۳۸۳، ۲۵۸).:
رابطه ۲-۷- تابع دگرهمبستگی
r= 0,1,2,….,M
تابع چگالی طیفی جهت توابع خودهمبستگی ودگرهمبستگی
تابع چگالی طیف توان یا تابع چگالی طیف انرژی به «تابع چگالی خودطیفی[۱۲۱]» نیز موسوم است. تابع چگـالی طیفی ترکیب بسامـدی ( فرکانسی ) یک فرایند را به صورت چگالی طیف مقادیر میانگین مجذورات فرایند ( شدت فرایند ) در بسامدهای مختلف ارائه می کند.
سیستمی را در نظر بگیریم که پیامی را با باند بسامـدی محـدود در فاصله f و f+ عبور میدهد. اکنون چنانچه فراینـد یا جریانی را از این سیستم یا فیلتر عبور دهیم خروجی فیلتر یا سیستم مولفه جریان در فاصله بسامدی f وf+ خواهــد بود. میانگین مجذورات جریان خروجی فیلتر یا سیستم را بدست میآوریم و به این طریق تابع طیف توان یا طیف انـــرژی فرایند مورد نظر در فاصله f و f+ به دست می آید.
یکی از خواص عمده تابع چگالی طیفی، ارتباط آن با تابع خودهمبستگی است . میتوان نشان داد که تابع چگالی طیفی در واقع تبدیل فوریه تابع خودهمبستگی است. یعنی داریم :
رابطه ۲-۸- تابع چگالی طیفی تابع خودهمبستگی
رابطه ۲-۹- تابع چگالی طیفی تابع دگرهمبستگی
تعیین هویت سیستمی مدل
رابطه زیر بین تابع چگالی طیفی ضرایب دگرهمبستگی، تابع چگالی طیفی ضرایب همبستگی و تابع انتقال سیستم برقرار است:
رابطه ۲-۱۰- رابطه بین تابع چگالی طیفی و تابع انتقال سیستم
که باتوجه به مقادیر به دست آمده برای متغیرهای مسئله میتوان مقدار تابع که همان تابع انتقال سیستم میباشد را به دست آورد. بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد چنانچه انگیزش سیستم را بشناسیم، میتوانیم تابع خودهمبستگی را حساب کرده، تبدیل فوریه کنیم و را بدست آوریم. سپس با بهره گرفتن از داده های رفتار سیستم تابع دگرهمبستگی را محاسبه کرده و از تقسیم آن بر تابع تابع را به دست آورد؛ لذا به این ترتیب تمام ویژگیهای سیستم را میتوانیم به دست آوریم.
مدل فوق برای سیستمهای با انگیزش چندگانه و رفتار چندگانه یعنی سیستمهای با داد و ستد چندگانه کاربرد دارد( فقیه ، ۱۳۸۳، ۱۴۳).
جدول ۲-۶ خلاصهای از مدلهای ریاضی زنجیره تامین و دیدگاه هر کدام از مدلها را نشان میدهد. همانطوریکه در جدول مشاهده می شود رویکرد اکثر مدلها یک رویکرد قطعی است و تنها مدلهای “تاویل و نعیم و ویکنر ” و مدل سیستمهای پویا از رویکرد شبیهسازی استفاده می کنند.
جدول ۲-۶- مدلهای ریاضی زنجیره تامین
ردیف | نام مدل | نوع مدل |