نتایج جدول ۴-۱۴ نشان می دهد که میانگین نمره پیش آزمون و پس آزمون در متغیر فرانگرانی، به ترتیب برابر است با ۷۷/۱۳ و ۱۳٫ براساس نتایج، نمرات پیش آزمون، در سطح بالاتری قرار دارد.
هم چنین Z مشاهده شده ناشی از مقایسه ی میانگین ها در دو مرحله، برابر است با ۷۱/۰- که به سطح معناداری نرسیده است. بنابراین، براساس آزمون ویلکاکسون، مشخص شد که میانگین نمرات افراد در پیش آزمون و پس آزمون با یکدیگر تفاوتی ندارند.
همان گونه که در جداول ۴-۱۳ و ۴-۱۴ مشاهده می شود، نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروه کنترل در متغیر فرانگرانی، تفاوت معناداری نداشته است اما در متغیر نگرانی بیمارگونه، میان نمرات پیش آزمون و پس آزمون، تفاوت معناداری وجود دارد. بحث و بررسی این امر در فصل پنجم پی گرفته خواهد شد.
فصل پنج
بحث و نتیجه گیری
۵-۱- مقدمه
هر فردی در زندگی خویش، گاه و بی گاه نگرانی را حتی در مورد چیزهایی فراتر از کنترل خود، تجربه می کند. هر چند نگرانی بخشی از زندگی انسان ها است اما می تواند مشکل ساز شده و تداخل قابل ملاحظه ای در کارکرد افراد ایجاد کند (شلمینسکی[۲۷۴] و زیمرمن[۲۷۵]، ۲۰۰۳).
انتظار اتفاقات فاجعه آمیز و تهدید کننده در آینده و اجتناب ذهنی از تجارب درونی، از ویژگی های نگرانی بیمارگونه است. این اجتناب ذهنی، راهبردی ناموثر است، زیرا نه تنها احتمال اتفاقات منفی را کاهش نمی دهد، بلکه مانع از ایجاد راه حلی موثر در خصوص مشکلات می شود و بدین ترتیب در حفظ و تداوم حالت استرس مداوم و گوش به زنگی مفرط، نقش مهمی ایفا می کند.
به دلیل نقش مهمی که نگرانی در حوزه ی آسیب شناسی روانی ایفا می کند، در چند دهه ی گذشته تا کنون، پژوهش های مختلفی به بررسی ماهیت این مولفه و نقش آن در اختلالات مختلف در خارج (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱؛ فرسکو و همکاران، ۲۰۰۲؛ ری دی[۲۷۶]، ۲۰۰۴؛ استارسویک[۲۷۷] و همکاران، ۲۰۰۷؛ باهر و داگاس، ۲۰۰۹؛ دلگادو و همکاران، ۲۰۰۹؛ هایز و
همکاران، ۲۰۱۰؛ هینتون[۲۷۸] و همکاران، ۲۰۱۱؛ بلیس و همکاران[۲۷۹]، ۲۰۱۱؛ ولیتزکی - تایلور[۲۸۰] و تلچ[۲۸۱]، ۲۰۱۰؛ نیومن و همکاران، ۲۰۱۱ ( و داخل کشور (علیلو، ۱۳۸۵؛ وزیری و همکاران، ۱۳۸۷؛ کبیرنژاد و همکاران، ۱۳۸۸؛ منصوری و همکاران، ۱۳۸۹؛ خانی پور و همکارن، ۱۳۹۰؛ شاهجویی و همکاران، ۱۳۹۰) پرداخته اند.
اما با وجود این، در خصوص درمان نگرانی بیمارگونه، تاکنون پژوهش های اندکی انجام شده است (ولیتزکی – تایلور و تلچ، ۲۰۱۰؛ دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰). به نظر می رسد که کاهش نگرانی بیمارگونه، زمینه ی مناسبی برای پیشرفت در حوزه های مختلف آسیب شناسی روانی فراهم می سازد. براین اساس، بررسی مداخلات درمانی که احتمالا در کاهش نگرانی موثر هستند، گامی سودمند است. با توجه به اجتناب ذهنی و سرکوبی افکار و هیجانات آزاردهنده در نگرانی بیمارگونه (ر.ک. به دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰؛ بائر، ۲۰۰۶)، انتظار می رود که درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی بتوانند در کاهش نگرانی بیمارگونه اثرگذار باشند.
راهبردهای گوناگونی که ذهن آگاهی را گسترش می دهند، می توانند به عنوان گامی جهت مواجهه و حساسیت زدایی نسبت به تجارب درونی درنظر گرفته شوند؛ تجاربی که از آن ها اجتناب شده و یا سرکوب می شوند. بنابراین به نظر می رسد که ذهن آگاهی افراد را قادر می سازد تا نسبت به تجارب مشکل ساز خود، حالت منعطفانه تری اتخاذ کنند (بائر، ۲۰۰۷؛ به نقل از والستاد و همکاران، ۲۰۱۱).
با توجه به نقش نگرانی بیمارگونه در اختلالات روان شناختی و با تکیه بر پژوهش هایی هر چند اندک، که اثربخشی ذهن آگاهی را در درمان نگرانی بیمارگونه اثبات کرده اند (به عنوان مثال، دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰؛ والستاد و همکاران، ۲۰۱۱)؛ و از طرفی دیگر، با درنظر گرفتن فقدان پژوهش های کافی و جامع جهت درمان نگرانی بیمارگونه در ایران، نیاز به تحقیقات بیش تر بر روی جمعیت غیربالینی به وضوح احساس می شود. با توجه به مباحث مطروحه، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی رویکرد کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR) در کاهش نگرانی بیمارگونه جمعیت غیربالینی، طراحی شده است.
نوع این پژوهش، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است. بدین خاطر دو گروه آزمایش (۲۰ نفر) و کنترل (۱۴ نفر) شکل گرفتند. گروه آزمایش ۸ جلسه درمان گروهی دریافت کرد و گروه کنترل نیز در لیست انتظار قرار گرفت.
آزمودنی های هر دو گروه یک بار قبل از شروع دوره، و بار دیگر در پایان دوره (تقریبا ۲ ماه بعد) از طریق پرسش نامه های نگرانی ایالت پنسیلوانیا و افکار اضطرابی ولز، مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج به دست آمده براساس آزمون آماری یومن ویتنی برای مقایسه تفاضل نمرات پیش آزمون – پس آزمون تحلیل شد. خلاصه ی نتایج به دست آمده، در قسمت بعدی ارائه می شود.
۵-۲- خلاصه نتایج
این پژوهش نشان داد که :
الگوی درمانی MBSR توانسته است میزان نگرانی بیمارگونه گروه آزمایش را در مقایسه با آزمودنی های گروه کنترل، کاهش دهد.
به کارگیری الگوی درمانی MBSR توانست میزان فرانگرانی را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، کاهش دهد.
مقایسه ی نمرات پیش آزمون گروه کنترل و آزمایش با یکدیگر، حاکی از وجود تفاوت های معنادار میان هر دو گروه بود.
براساس مقایسه ی نمرات پیش آزمون – پس آزمون گروه آزمایش در متغیر نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی مشخص شد که میزان نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی در میان افراد گروه آزمایش کاهش یافته است. هر چند باید بدین نکته اشاره نمود که میزان نگرانی گروه کنترل نیز در این نوع وارسی کاهش نشان داده است.
۵-۳- بحث نتایج
در این قسمت نتایج مربوط به تاثیر الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی بر کاهش نگرانی بیمارگونه را در گروه آزمایش مورد بحث قرار خواهیم داد. در عین حال برخی تناقض ها را نیز مدنظر قرار داده و به بحث از آن خواهیم نشست.
براساس نتایج به دست آمده، می توان نتیجه گرفت که الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی، نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی را در آزمودنی های ایرانی غیربالینی کاهش داده است. این یافته همسو با نتایج بدست آمده از پژوهش های دلگادو و همکاران (۲۰۱۰) و والستاد و همکاران (۲۰۱۱) می باشد.
دلگادو و همکاران (۲۰۱۰)، به بررسی اثرات روان شناختی و فیزیولوژی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر گروهی از دانشجویان زن مبتلا به نگرانی مزمن، پرداختند. آن ها روش درمانی ذهن آگاهی را با روش آرام سازی تدریجی عضلانی مقایسه کردند. در این پژوهش مشخص گردید که تکنیک های ذهن آگاهی منجر به کاهش تعداد و مدت اپیزودهای نگرانی بیمارگونه، اصلاح جنبه های تجربه ی هیجانی، سازگاری رفتاری و بهزیستی روان شناختی می شود.
افرادی که درمان کاهش استرس براساس ذهن آگاهی را در پژوهش والستاد و همکاران (۲۰۱۱) دریافت کرده بودند، نسبت به گروه کنترل، کاهش معناداری را در نمرات مقیاس نگرانی ایالت پنسیلوانیا نشان دادند. این یافته ها همسو با سایر پژوهش های انجام شده در همین زمینه بود، پژوهش هایی که دلالت بر سودمندی مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش افکار تکرار شونده ی منفی دارند (به عنوان مثال، دی او[۲۸۲]، ویلسون[۲۸۳]، اونگ[۲۸۴] و کاپمن[۲۸۵]، ۲۰۰۹؛ جین[۲۸۶] و همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از والستاد و همکاران، ۲۰۱۱).
در تبیین این اثربخشی می توان بیان داشت که مکانیسم اثرگذاری ذهن آگاهی در نقطه ی مقابل خصایص نگرانی بیمار گونه قرار دارد. در روان شناسی معاصر دو مولفه ی بنیادین ذهن آگاهی تمیز داده می شوند: ۱٫خودتنظیمی توجه (آگاهی) به سمت تجربه اکنون و ۲٫ نگرش کنجکاوانه، باز و پذیرا نسبت به تجربه کنونی. به نظر می رسد که آگاهی و پذیرش جنبه های درونی و بیرونی تجربه ی کنونی از طریق بازشناسی غیرقضاوتی افکار، احساسات و هیجانات بدون اجتناب یا درگیری بیش از حد، منجر به پایداری هیجانی می شود. این ویژگی های کلیدی ذهن آگاهی به طور آشکاری در تضاد با ویژگی های کلیدی نگرانی مزمن یعنی انتظار وقایع آینده، اجتناب شناختی از تجربه درونی و عدم پذیرش احساس نامطمئنی قرار دارد. بنابراین آموزش ذهن آگاهی می تواند به عنوان مکانیسم بازداری بالقوه ای در نظر گرفته شود که در اصلاح و مقابله با نگرانی کمک کننده است (دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰).
ذهن آگاهی به معنای انفصال و جدایی از افکار، در حالی است که آن ها را به صورت عینی مشاهده می کنیم. انتظار می رود که این فرایند، نتایجی در پی داشته باشد، این نتایج به طور خلاصه عبارتنداز : ۱) ایجاد بینشی فراشناختی؛ که در آن، افکار به صورت بازنمایی از واقعیت درنظر گرفته نمی شوند و به آن ها تنها به عنوان وقایع ذهنی نگاه می شود که مورد ارزش یابی قرار می گیرند و یا اصلاح می شوند، ۲) رهایی از راهبردهای نگران گونه ای که از عقاید ناسازگارانه و نابهنجاری مشتق شده اند، ۳) پاسخ های انعطاف پذیر به تهدیدات و ۴) گسترش روش هایی برای کنترل شناخت (ولز، ۲۰۰۲؛ به نقل از سوگیرا، ۲۰۰۴).
این نتایج توسط تمرین های مختلفی که در الگوی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی وجود دارند، بدست می آیند. افراد در طی جلسات درمانی، می آموزند که به گونه ای متفاوت با تجاربشان ارتباط برقرار کنند – مشاهده ی هیجانات، افکار و حس های بدنی، با دیدی پذیرا و غیرقضاوتی - . این مساله به تدریج باعث می شود که افراد از الگوهای فکری خودکار در ذهن خویش آگاه شده – شیوه های عادت گونه ای که اغلب در خصوص تجارب مختلف به کار برده می شود - ، و در طی جلسات مشاهده می کنند که چگونه این واکنش ها منجر به تداوم نگرانی خواهد شد. آن ها می آموزد که میان واکنش نشان دادن و پاسخ دهی ماهرانه به مسایل، تمایز قایل شوند و به تدریج پاسخ ماهرانه را جایگزین واکنش نشان دادن، کنند (ر.ک. به کاسکالسون، ۲۰۱۱).
همان گونه که اشاره شد، ذهن آگاهی می تواند نوعی مواجهه درنظر گرفته شود؛ نوعی مواجهه در خصوص مشکلات بالینی که به دنبال تلاش جهت اجتناب از تجارب آزاردهنده ی درونی شکل گرفته اند (بائر، ۲۰۰۳؛ هایز، استروسال و ویلسون، ۱۹۹۸؛ به نقل از تری نر[۲۸۷]، ۲۰۱۱). هم چنین ذهن آگاهی می تواند آشفتگی و پریشانی ناشی از تلاش برای کنترل یا سرکوبی افکار و هیجانات ناخوشایند، را کاهش دهد (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۹؛ به نقل از تری نر، ۲۰۱۱).
افرادی که نگرانی بالایی را تجربه می کنند، عقاید منفی در خصوص کنترل ناپذیری و مضرات نگرانی، گزارش می کنند. این عقاید منفی، باعث می شود که افراد، نگرانِ “نگران شدن” خویش، شوند (فرانگرانی). فرانگرانی، سطح اضطراب فرد را افزایش می دهد و باعث افکار ناکارآمد در خصوص راهبردهای کنترل می شود؛ و بدین ترتیب نگرانی بهنجار تبدیل به نگرانی بیمارگونه می شود. عقاید منفی و فرانگرانی، مکانیسم کلیدی در نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر می باشند (سوگیرا، ۲۰۰۴). به اعتقاد ولز، ذهن آگاهی کمک می کند تا افراد از ماشه چکان های اولیه ی نگرانی، بدون درگیری در آن ها، آگاه شوند. با انجام این کار، انتظار می رود که افراد نگران، عقاید منفی در خصوص کنترل ناپذیری نگرانی و عقاید مثبت در خصوص کاربرد نامنعطفانه ی نگرانی را تغییر دهند (سوگیرا، ۲۰۰۴).
با درنظر گرفتن شباهت یافته های بدست آمده در این پژوهش و پژوهش های انجام شده در نقاط مختلف دنیا، و براساس مکانیسم اثرگذاری ذکر شده در مورد ذهن آگاهی، می توان این سودمندی را در جمعیت های غیر بالینیِ ایرانی نیز تبیین کرد. هر چند در ایران، پژوهش نظام مندی درباره ی اثرات مداخلات ذهن آگاهی بر نگرانی بیمارگونه صورت نگرفته است، اما با این حال چندی از پژوهش ها وجود دارند که به طور ضمنی اثرگذاری این نوع مداخلات را بر نگرانی گزارش کرده اند؛ به عنوان مثال، فیروزآبادی و شاره (۱۳۸۸) در پژوهش خود نشان دادند که تکنیک های ذهن آگاهی منجر به کاهش میزان نگرانی در اختلال وسواسی – اجباری شده است ( کاهش معنادار در نمرات خرده مقیاس های باورهای فراشناختی مثبت و منفی در مقیاس فراشناخت و خرده مقیاس نگرانی، در مقیاس کنترل فکر).
بنابراین با توجه به الگوهای شناخت درمانی برای مورد هدف قرار دادن شناخت و رفتار، و توجه به پذیرش برخی از ویژگی ها و فراسوی آن ها عمل کردن، می توان از تاثیر الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی ، به طور خاص سخن گفت.
در کنار تاثیر برنامه یاد شده، باید به نتایج بدست آمده از بعدی دیگر نیز نگریسته شود. بخشی از نتایج ارائه شده، ممکن است خواننده ی گزارش اخیر را دچار تناقض کند؛ یکی از نتایج بدست آمده، تفاوت دو گروه آزمایش و کنترل در پیش آزمون نگرانی بیمارگونه است.
اکنون از خود می پرسیم چرا چنین شد و آیا می توان به نتایج بدست آمده اتکا نمود؟
همان گونه که قبلا نیز بحث شد، نگرانی، مولفه ای پایا و ثابت نیست بلکه در پیوستاری از فقدان نگرانی تا نگرانی بسیار شدید که منجر به تداخل در قابلیلت های فردی برای کارکرد مناسب می شود، قرار می گیرد. بنابراین میزان نگرانی هر فرد، متغیری پایا و غیرقابل تغییر نبوده و متغیرهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و روان شناختی می تواند آن را تحت تاثیر قرار دهد. به عبارتی دیگر، این سازه ی ناپایدار می تواند تحت تاثیر عوامل متعددی قرار بگیرد، عواملی که گاه از حیطه ی کنترل پژوهشگر خارج است. به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که چندی از آزمودنی های گروه کنترل در هنگام پیش آزمون، تحت شرایط نگران کننده ای بوده باشند، شرایطی محدود که پاسخ این افراد را تحت تاثیر قرار داده و اکنون پس از ۲ ماه، احتمال سپری شدن آن شرایط نگران کننده و یا خوگیری فرد با شرایط یاد شده ولو در حد محدود، می تواند در کاهش پاسخ های فرد، تاثیر گذار باشد.
یک روش برای حل مشکل موجود در میان افرادی که نمرات بالایی بدست آورده اند، اجرای دوبار آزمون در مرحله ی پیش آزمون است تا بر این اساس بررسی کنیم که آیا این میزان بالای نگرانی در فرد، پایداری معناداری دارد یا خیر؛ و سپس از این میان، افرادی را وارد گروه ها کنیم که نگرانی تقریبا بالا و پایداری در هر دوبار اجرا، نشان داده اند. اما در این پژوهش این کار صورت نپذیرفت؛ هم به لحاظ محدودیت در زمان و تعداد افراد واجد شرایط و هم به این دلیل که احتمال کارکشتگی در آزمون، دور از انتظار نیست. با اجرای دوبار آزمون PSWQ در فواصل زمانی کم، احتمال آشنا شدن آزمودنی با سوالات و تاثیر پاسخ های اولیه، وجود دارد و بدین ترتیب ممکن است که اعتبار نتایج آزمون زیر سوال رود.
باید توجه داشت که قرار گیری افراد در گروه کنترل و آزمایش، براساس تمایل و رضایت افراد صورت پذیرفته است. رغبت و رضایت شرکت در گروه، ممکن است مساله تاثیر گذاری باشد که پژوهشگر را مجاب به انتخاب این افراد کرده است. شاید در گروه کنترل افراد مایل به درمان، محدود باشند. آیا این امر باعث شده که افراد میزان نگرانی خود را کمی بالاتر نشان دهند، با توجه به این که هدف غربال اولیه تا حدودی برای آن ها آشکار بوده است.
هم چنین ممکن است مدت زمان زیادی که صرف اشتغال به نگرانی شده و رنجش بالای افراد گروه آزمایش (مطابق با نمرات بالای مقیاس PSWQ در آن ها) از نگرانی بیمارگونه خود، آن ها را به سمت دریافت درمان سوق داده باشد، حال آن که گروه کنترل میزان نگرانی کم تری را تجربه می کردند و احتمالا نگرانی تداخل کم تری در زندگی آن ها داشته و براین اساس نیازی به دریافت درمان در خود احساس نکردند.
بنابر توضیحات بالا، شاید بتوان این تفاوت معنادار را براساس دلایلی چون ناپایداری مولفه ی نگرانی، فقدان کنترل محرک های محیطی و اجتماعی تاثیرگذار بر فرد و نبود شرایط لازم برای جایگزینی تصادفی افراد در دو گروه، تبیین کرد.
شاید بجاست از خود بپرسیم که دلیل تاثیر الگوی درمانی حاضر بر نگرانی چیست؟ این امر به دو گستره باز می گردد:
گستره ی نخست این است که نگرانی سازه ای است مهم، اما هنوز در نوسان، ولی غیرقابل نادیده گرفتن. تا پالایش مفهومی و عملی آن، راه درازی در پیش است. با وجود این، تاثیر مداخله بر آزمودنی های ایرانی دارای نگرانی، نشان گر برخی وجوه مشترک این سازه در بوم های متمایز است. اما گستره ی دوم به الگوهایی در برنامه کاهش استرس براساس ذهن آگاهی باز می گردد که نیازهای مشترکی را هدف قرار داده است.
با این حال باید خاطر نشان کرد که پژوهش های آتی می توانند، دورنماهای تازه ای را پیش روی ما قرار دهند.
همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، تاکنون در ایران بررسی اثربخشی الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی بر مولفه ی نگرانی بیمارگونه، خارج از بافت هر اختلال روان شناختی، انجام نگردیده است. و این پژوهش با این هدف، برای نخستین بار است که در ایران انجام می شود و بنابراین با محدودیت های فراوانی همراه است و پژوهش های بیش تر در این زمینه، می تواند در پیش برد راه موثر باشد.
۵-۴- محدودیت های پژوهش
بررسی اثربخشی الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR) در ...