برخی میگویند چون در سدههای نخستین هجری که ایران استقلال خود را از دست دادند و ایرانیان زیر سلطهی اعراب مسلمان رفتند، و به عنوان شهروندان درجه دوم با آنها برخورد شد، ایرانیان سعی داشتند با نشان دادن لیاقت خود در زمینه های مختلف موقعیت اجتماعی خود را از این طریق بالا ببرند. اما در پاسخ باید گفت که این زمینههایی که ذکر می شود، و موالی در آن به قول اینان برتری خود را نشان دادهاند، چیزی است که عربها آن را تحقیر میکردند چگونه است که موالی میخواستند از این طریق موقعیت اجتماعی خود را بالا ببرند، چرا در آن زمینههایی که عرب آن را بزرگ میدانست و از نظر عرب موجب کسب شأن میشد تلاش نمیکردند؟ هر چند که موالی در زمینه جنگآوری( شغل انحصاری عربها) نیز فعال بودند. موالی وارث تمدن ایران و فرهنگ آریایی آن بودند؛ لذا در سطح بالایی از تمدن نسبت به اعراب قرار داشتند. اعراب در همه جا از موالی باسواد استفاده میکردند در مشاغل دولتی و در ارتش، زیرا که به تخصص و دانش آنان نیاز داشتند.
۳-۲- موالی و دانشهای عصر خود
از جمله مسائل جالب در تاریخ فرهنگ اسلام آن است که گروه اعظم دانشوران مسلمان از موالی و خاصه پارسی نژادان بوده اند.
ساکنان امپراتوری (سکنهی مملکت اسلامی) از نژاد عرب و ملل دیگر که عجم نامیده میشدند تشکیل شده بود. در صدر اسلام، علما و دانشمندان انگشت شمار از نژاد عرب بودند. چون دانشمندان مذکور به تعلیم سایرین پرداختند و مدتی نگذشت که در این راه موالی گوی سبقت را ربودند و اعراب را در اقلیت قرار دادند.
در زمینه های گوناگون علمی نیز موالی حرف اول را میزدند، مثلاً در کوفه همه پزشکان از موالی بوده اند. أثیر بن عمروپزشکی که بعد از ضربت خوردن امام علی(ع) به بالین او آمد از موالی بود[۴۵۳].
در زمینه شعر و ادب و موسیقی نیز این چنین بوده است، اسیران ایرانی در انتقال موسیقی و آواز به حجاز سهم بسزایی داشتند. ابویحیی عبیدالله بن سریج ایرانی الاصل از موالی قریش نخستین کسی بود که در مکه عود نواخت، جالب اینکه الهام بخش او کارگران و بنایان ایرانی بودند، که عبدالله بن زبیر برای تعمیر خانه کعبه آورده بود.[۴۵۴] در زمینه موسیقی به اسامی دیگری برمیخوریم که یا موالی بودند، یا تحت تأثیر ایرانیان قرار داشته اند.
ابن سریج مورد حمایت حضرت سکینه دختر امام حسین بوده و حتی برای اشعار او لحن میساخت.[۴۵۵]
موالی– به ویژه، ایرانیان- در همه دانشهای رایج آن روزها- حتی درزمینه فراگیری و یادگرفتن زبان تازیان از یک سو و پراکندن و یاد دادن آن از سوی دیگر، با آن که زبانی یکسر بیگانه و ناهمخوان با زبان مادری شان بود- پیشتاز و پرچمدار و مایه شگفتی همان تازیانی شدند که اینک، هم بر آنان سروری می کردند و هم باید از آنها، زبان مادری خود را می آموختند. در این باره، اقرار عبدالملک بن مروان و پرس و جوهای این خلیفه مقتدر و سرکوبگر اموی که از بدخواهان « موالی» و ایرانیان بود، در گفت و گویش با دانشمند بزرگ عصر خود، محمد بن مسلم- مشهور به ابن شهاب زُهری- پرآوازه و زبانزد همگان است:
هرگز مانند خودمان و این عجمها ندیده ام ؛ روزگاری دیرپا پادشاهی کردند، اما- به خدا سوگند- از ما تازیان در این مدت طولانی، بی نیاز نبودند و جز نعمان بن منذر، از کسی کمک نخواستند… با آن که در همین مدت که پادشاهی در دست ماست، از بسیاری از آنها- حتی در یادگیری زبان مادری مان- یاری جسته ایم ببینید این اسماعیل بن عبیدالله بن ابی مهاجر است که فرزندان مرا عربی می آموزد[۴۵۶].
فیلیپ حتی، موالی را مردمی هوشمند و علاقهمند به علوم و هنرهای زیبا میداند و مینویسد:” طبعاً موالی نخستین افرادی بودند که در اجتماع اسلامی به کنجکاوی درباره علوم و هنرهای زیبا پرداختند. زیرا نمایندگان فرهنگی قدیمیتر بودند، و هر چه در میدان فکر توفیق بیشتری یافتند در کار رهبری سیاسی بیشتر مزاحم عربان میشدند[۴۵۷].
موالی به ویژه ایرانیان در انشاء و ترسّل و کتابت نیز جلوتر از اعراب بودند، به طوری که عبدالحمید بن یحیی معروف به «عبدالحمید کاتب» و سالم، مولای عبدالملک مروان، هر دوایرانی و پارسی نژاد و به حسن انشاء و ترسّل معروف بودند. از محدّثان و راویان عصر اموی، نافع دیلمی و ابن کثیر و وهب بن منبه و طاووس بن کیسان را میتوان نام برد؛ که این سه تن از ابناء یمن( آزادگان پارس) بودند. وهب بن منبه کتابی راجع به ملوک حمیر و اخبار و قصص آنها در یک مجلّد ترتیب داده بود که ابن خلکان آن را دیده و تمجید کرده است[۴۵۸].
۳-۳- نقش موالی در تدوین زبان عربی
۳-۳-۱- پیدایش علم نحو
در صدر اسلام، عرب بر اثر اشتغال به جنگ ، سیاست و در نتیجه استغنا از تحقیق در زبان خود، به ادب توجهی نمیکردند، اما نومسلمانان فارس و عراق و خراسان که بالولاء یا از طریق خدمت و هجرت به میان اعراب رفته بودند محتاج به فراگرفتن زبان عربی و تحقیق در اصول و قواعد آن شدند و برای اشتغال به این امر، غالباً به کوفه و حیره و بصره، که در حدود بادیه و واسطه اتصال بین بدوات و حضارت بود، رفتند و در دوره بنیعباس، این آمد و شد، فزونی گرفت.[۴۵۹]
علم نحو از جمله علومی بود که موالی در آن دست داشتند از آنجا که اختلاط بین عرب، عجم و پیوندهای گوناگون بین آنها به وجود آمده بود، و این اختلاط به غلطگویی و انحرافات بیانی هم در زبان عامه و هم در قرائت قرآن انجامید علم نحو را میطلبید که برای پیدایش و آغاز این علم نمی توان تاریخی تعیین کرد و آرای دانشمندان در این مورد مختلف است. میتوان گفت: علم نحو به علت انگیزه دینی و ملی بیش از سایر علوم اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفته، و ممکن است تا زمان تألیف الکتابِ سیبویه بیش از یک قرن را پشت سر گذاشته باشد؛ چنانکه در آن زمان عامر شعبی از کنار جمعی از موالی میگذرد که درباره مسائل نحوی مذاکره می کنند و به آنان چنین میگوید: اگر امروز در پی اصلاح زبان برآمدید بدانید که شما نخستین کسانی بودید که آن را خراب کردید.[۴۶۰] بنابراین میتوان گفت: واضع علم نحو ابوالاسود دئلی- از موالی- میباشد که به فرمان علی بن ابی طالب به این عمل روی آورد.[۴۶۱]
۳-۳-۲- سیبویه شیرازی
عمرو بن عثمان قنبر مولی بنی حارث بن کعب بن عمرو بن عله( وعله) بن خالد بن مالک بن ادد بود کنیهاش ابوبشر یا ابوالحسن سیبویه از دانشمندان مشهور ایرانی است.[۴۶۲] در اوایل قرن دوم در شیراز متولد شد. در نحو به سبب تألیف کتاب( الکتاب) و همچنین در لغت تبحر داشت و متوفای۱۷۷هجری بود.[۴۶۳]
الکتاب زمانی تألیف شد که اختلاط عرب و عجم به درازا کشیده، این اختلاط و پیوندها به غلطگویی و انحرافات بیانی انجامید، ولی اسلوب و مفردات زبان در بادیه و خارج از شهرها چون گذشته پاک و دستنخورده باقی ماند و از این روی مردم به دنبال آن راهی بادیه و صحرا میشدند، « الکتاب» یک بررسی جامع و همه جانبه در صرف و نحو، و یا به عبارت دیگر در ساختمان مفردات و اسلوب کلام عربی به شمار میآمد.[۴۶۴]
دانش نحو در زمان سیبویه دوران تازگی و جوانی را میگذراند و هنوز به مراحل رشد و کمال نرسیده بود، در چنین اوضاع و احوالی، سیبویه علم نحو را از تعدی و زوال نگهداشت و پیرامون آن حصاری جامع کشید. کارش بسیار ستودنی است.[۴۶۵] او کتابش را در مسائل صرف و نحو که قانون زبان عربی و معیار بیان آن، در اعراب و بناست تألیف نمود.
زبان و لغت ابزار گفتگو و تفاهم، وسیله بیان عواطف، طومار فرهنگ و تمدن و پیوند گذشته و حال در طول تاریخ است. بنابراین موضوع «الکتاب» گرانقدر است و بلکه شأن و اهمیت آن از دیگر موضوعات بالاتر و بیشتر است.وی در صرف و نحو شایسته عنوان «الکتاب» و خود سزاوار لقب پیشوایان نحویان است.[۴۶۶]
مؤلف معجم الادباء میگوید: صاعد بن احمد جیانی از مردم اندلس در کتاب خود چنین آورده است: هیچ کتابی را در علوم قدیم و جدید نمیشناسم که جامع مسائل و جزئیات مربوط به خود باشد مگر سه کتاب: یکی کتاب «المجسطی» بطلمیوس در هیأت، دوم کتاب ارسطو در منطق و سوم کتاب سیبویه بصری در نحو که هر یک از این سه کتاب هیچ چیزی از مسائل مربوط به فن خود را نادیده نگرفته است مگر مسائلی که از اهمیت برخوردار نبوده است.[۴۶۷] وی با تألیف «الکتاب» پایه و اساس نحو عربی را بنیان نهاد. و دیگر نحویان ایرانی، چون کسائی، فراء، ابوعلی فارسی و زجاج در ادامه کار وی دستور زبان عربی را به اوج شکوفایی خود رسانیدهاند.
۳-۴- موالی و علوم اسلامی
هر طایفهای از هر نژاد وارد امت اسلامی میشد عشق به دانش پیدا میکرد. ایرانی، رومی، شامی، هندی، ترک، مغول، تاتار، اسپانیایی و اروپایی چه از اقوام متمدن و چه وحشی و چه نیمه وحشی حتی آنها که قبول اسلام هم نکردند به محض ورود در جوامع اسلامی دانشطلب شده بودند و دولت اسلام وسائل تحصیل آنان را نیز فراهم میکرد[۴۶۸] موالی از دل و جان اسلام را پذیرفتند. و قرآن کریم روحیه آن قوم را از قوم عرب برای اسلام مناسبتر و آمادهتر میداند به عنوان نمونه:
در سورهی محمد میفرماید: «وَ ان تتولَّوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونو امثالکم»[۴۶۹] در ذیل این آیه، امام باقر- علیه السلام- میفرماید: «منظور از قوم دیگر موالی( ایرانیان) هستند»[۴۷۰]نیز امام صادق علیه السلام- فرمود: «این امر، یعنی پشت کردن مردم عرب به قرآن، تحقیق پیدا کرد و خداوند به جای آنها موالی یعنی ایرانیان را فرستاده و آنها از جان و دل اسلام را پذیرفتند.[۴۷۱]
در سورهی محمد میفرماید: «وَ ان تتلوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونو امثالکم»[۴۷۲] در ذیل این آیه، امام باقر- علیه السلام- میفرماید: «منظور از قوم دیگر موالی( ایرانیان) هستند»[۴۷۳] نیز امام صادق علیه السلام- فرمود:« این امر، یعنی پشت کردن مردم عرب به قرآن، تحقیق پیدا کرد و خداوند به جای آنها موالی یعنی ایرانیان را فرستاده و آنها از جان و دل اسلام را پذیرفتند.[۴۷۴]
ایران، یونان، هند و … قبل از اسلام دارای تمدن و فرهنگ بودند برعکس عربها تمدن و علم و فرهنگی نداشتند و همین باعث شد که غیرعربها( موالی) که وارد جامعه اسلامی شدند در علوم مختلف پیشرفت کردند به طوری که، علمای حدیث ، فقه ، اصول ، مفسرین و علمای علم کلام همه ایرانی بودند، و غیر از ایرانیان کسی به جمع و تدوین و حفظ و نشر علوم دست نزد؛[۴۷۵] اما اعراب، با اینکه از تمدن ایرانی بهرهمند شده بودند، به جمع علوم نپرداختند، زیرا آنها در زمان عباسیان مشغول کشمکش برای جلب ریاست و امارت بودند.
در عصر بنیامیه، با وجود سختگیریها و اعمال ناروایی که بر موالی وارد میشد و تعصب عربی امکان هرگونه فعالیت علمی و ادبی را از ملل غیرعرب سلب کرده بود، باز به بزرگان دانش و صاحبان فضیلتی برمیخوریم که سزاوار ستایش و تمجیدند.
حجاز از نیمه دوم قرن اول هجری مرکز فقه و حدیث بود.[۴۷۶] در واقع در علوم دینی و فقهی که میبایست به دلیل احاطه اعراب به زبان و ادبیات عربی، اعراب دست برتر را داشته باشند. برعکس این موالی بودند که بیشترین فقهاء و علماء را تقدیم اسلام کردند.
۳-۵- نقش ایرانیان مسلمان در توسعه علم و فن
اگر در مورد نقش عرب در صدر اسلام توانستهایم کسانی را پیدا کنیم که از آشنایی به فن کتابت سهم مهمی را در جاودانسازی آثار دینی از آن خود ساختهاند، چنین سهمی را در مورد ایرانیان نومسلمان به مراتب بیشتر قائلیم؛ به گونه ای که میتوانیم تقریباً هشتاد درصد از آثار دینی را که ماندگاری یافته و در کتابها یا سینهها ثبت و نقل گردیدهاند، از آنِ ایرانیانی بدانیم که از عهد رسول الله(ص) تاکنون به این مهم پرداختهاند.
دکتر علی اشرف صادقی مینویسد: ایرانیان به سلمان فارسی نامه نوشتند و از او خواستند تا سوره فاتحه را برای آنان به فارسی ترجمه کند. سلمان نوشت: به نام بخشایندهی بخشایند… و آن را بر پیغمبر(ص) عرضه کرد. پیغمبر در این کار ایرادی ندید….[۴۷۷]
مردم بخارا به اول اسلام، در نماز، قرآن به پارسی خواندندی[۴۷۸] و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بودی که در پس ایشان بانگ کردی:« نکونیا نکونی»[۴۷۹]
این مطالب چنان میفهماند که این مردم، همانهایی هستند که در زمان پیامبر(ص) اسلام آورده بودند( که اگر کمی هم بوده باشند کفایت می کند).
ادوارد براون مینویسد: اگر از علومی که عموماً به اسم عرب معروف است، اعم از تفسیر، حدیث،اللهیات، فلسفه، طب، لغت، تاریخ، تراجم احوال و حتی صرف و نحو زبان عربی، آنچه را که ایرانیان در این مباحث نوشتهاند جدا کنید، بهترین قسمت آن علوم از بین میرود. تازیان حتی بیشتر تشکیلات دولتی خود را به تقلید ایرانیان، ترتیب داده بودند.[۴۸۰] چنانکه ایرانیان را در نیمه قرن اول به عنوان راویان و ناقلان آثار قرآنی، تفسیری، حدیثی، اشعار عرب، قصهها و تاریخ ایام آنان و … از صحابه و تابعین، مینگریم.
۳-۶- علم حدیث و فقاهت
شاگردان ممتاز و هوشمند ایرانی مکتب اسلام، کار دانشآموزی و پروش روحی خود را به آنجا رسانیدند که نود درصد کرسیهای فقاهت اسلامی را در همان قرن اول، از آن خود گردانیدند؛ زیرا اسلام یک دین قومی که یک نژاد و زبان، آن را در انحصار بگیرد و دیگران نتوانند در آن پیشرفتی حاصل نمایند نیست.
عبدالرحمن بن زید بن اسلم گوید: چون عبادله که جمع عبدالله باشد و آنها عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن عمرو بن عاص بودند همه از بین رفتند فقه آنها در تمام شهرها منحصر به موالی شد.[۴۸۱]
اگر ما بخواهیم علماء موالی را ذکر کنیم سخن به درازا خواهد کشید ولی با یک نگاه عادی میتوانیم بدانیم که اغلب علماء آن عصر موالی و ایرانی بودند.
ابن عبدربه در العقد الفرید در حکایتی مکالمهای را بین دو نفر عرب آورده که مربوط به زمان امویان است، او اکثریت شهرها و نواحی مهم جهان اسلام را نام میبرد که فقها و عالمان آنها از موالی بوده اند، تنها فقیه یک شهر عرب بوده است.[۴۸۲]
ابن عبدربّه مینویسد:” ابن لیلی گوید: عیسی بن موسی که نسبت به عرب سخت تعصّب داشت، از من پرسید: فقیه اهل بصره کیست؟ پاسخ دادم: حسن بن حسن است( منظور حسن بصری است). گفت: دیگری هم هست؟ گفتم: محمد بن سیرین، پرسید: نژاد آنها چیست؟ گفتم: از موالی هستند. گفت: فقیه اهل مکه کیست؟ گفتم عطا بن ابی رباح و مجاهد و سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار. گفت: آنها کیستند؟ گفتم: مولا هستند. گفت: فقیهان مدینه کدامند؟ گفتم: زید بن اسلم و محمد بن المنکدر و نافع بن ابی نجیح. گفت: آنها از چه ملتی هستند؟ گفتم از موالی. گفت داناترین فقهای اهل قبا کیست؟ گفتم ربیعه الرّای. گفت: او از کدام قوم است؟ گفتم: از موالی، بر اثر شنیدن این سخن چهره او تیره و سیاه شد و گفت: فقیه اهل یمن کیست؟ گفتم: ابن طاووس و ابن مُنَبّه. گفت: آنها چه مردمی هستند؟ گفتم: موالی. رگهای او پرخون شد و به خود تکانی داده، خوب توجه کرد و نشست و پرسید: فقیه و دانشمندان خراسان کیست؟ جواب دادم: عطاء بن عبدالله خراسانی. گفت او از چه نژاد است؟ گفتم: از موالی. چهره او سیاه تر و بدتر شد و من از او هراسیدم، پرسید: فقیه اهل شام کیست؟ گفتم مکحول. آنگاه آهی کشید و آرام گرفت، سپس پرسید: فقیه اهل کوفه کیست؟ به خدا سوگند، اگر از او بیم نمیداشتم، میگفتم: حکم بن عتبه و عمار بن ابی سلیمان، ولی چون او را مستعدّ خشم و کین دیدم گفتم: ابراهیم نخعی و شعبی. پرسید: نژاد آنها چیست؟ گفتم از عرب میباشند. گفت: الله اکبر! سپس آرام گرفت.»[۴۸۳] یاقوت حموی در معجم البلدان در ماده خراسان نظیر همین داستان را ذکر کرده است. همچنین همین گفتگورا میان عبدالملک مروان خلیفه اموی و محمد بن مسلم مشهور به ابن شهاب زُهری نیز گزارش کرده اند.
عبدالملک خطاب به زُهری که از مکه بازگشته بود پرسید: چه کسی سرور و بزرگ مکیان است؟
- زهری: عطاء بن ابی ربَاح.
- از تازیان است یا از موالی؟
- از موالی.
- چگونه چنین سرور شد؟
- با دین ورزی و نقل و نشر حدیث.
- آری؛ چنین کسانی شایسته سروری اند.
- سرور یمنیها کیست؟
- طاووس بن کیسان.
- از تازیان است یا از موالی؟
اعتقاد بر این است که ذهن آگاهی منجر به یک حس اعتماد و صمیمیت در روابط با دیگران میشود و توانایی افراد را برای روی آوردن به وقایع بینفردی تنش زا و چالش با آنها افزایش میدهد. تمرینهای مراقبه نیز میتواند بهبودی روانشناختی را سرعت دهد و تاثیر مهمی در توانایی های اجتماعی داشته باشد و باعث رشد کلی شخص میشود. این تمرینها نه تنها کارکردهای بین فردی را روز به روز بهبود میبخشد، بلکه پاسخ های سازگارانه ای به تعارض اجتماعی میدهد(شاپیرو[۴۳۰]، ۲۰۱۰؛ بارنس[۴۳۱]، ۲۰۰۷؛ براون[۴۳۲]، ۲۰۰۷؛ کرسول[۴۳۳]، ۲۰۰۷).
تلوزینسکی و تنتریلا[۴۳۴](۱۹۹۸) اثرات مراقبه تنفس را روی ۷۵ بیمار افسرده که مشکلات بینفردی را گزارش کرده بودند بررسی کردند. این بیماران تحت تمرین مراقبه و آرام سازی(ریلکسیشن) قرار گرفتند و در مقایسه با گروه کنترل که این تمرینات را انجام نداده بودند، یک تغییر مثبت را در کیفیت روابط بینفردی گزارش کردند و نشانه های افسردگی نیز کاهش یافته بود. همچنین در رابطه با شواهدی که خلق افسرده ممکن است پاسخهای خشم را برانگیزد و فرد را در روابط بین فردی با مشکلاتی روبرو کند، پژوهشی انجام شده است که نشان میدهد، درمانMBCT از طریق آگاهی از افکار و احساسات ناخوشایند، تکانشگری هیجانی فرد را کاهش میدهد و روابط بین فردی را بهبود میبخشد(الیس[۴۳۵]، ۲۰۱۲).
MBCT میتواند با کاهش دادن استرس والدینی و تحریکپذیری آنها باعث بهبود روابط والد- فرزند شود که این تاثیر نه تنها در روابط والد- فرزندی بلکه از طریق بهبود آشفتگیهای خلقی، روابط با دیگران را بهبود بخشد و نشانه های افسردگی را کاهش دهد(رستیفو و بوگلز[۴۳۶]، ۲۰۱۲).
۵-۲- نتیجه گیری کلی
مداخله آموزش شناختی رفتاری و استرس زدایی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند استرس عاطفه منفی و خستگی درد را در افراد مبتلا به درد مزمن کاهش بدهد. دکیسر، ریز، لیجسن، لیسن و دوولف[۴۳۷] (۲۰۰۸) با مطا لعه مهارت های ذهن آگاهی و رفتار درون فردی نشان دادند که چهار مؤلفه از مؤلفه های ذهن آگاهی مشاهده گری، توصیف، عمل همراه با آگاهی و پذیرش بدون قضاوت با مهارت های ذهن آگاهی همبستگی مثبت و بالایی دارند، همچنین این مؤلفه ها با توصیف و تشخیص بهتر احساسات بدنی و اضطراب و آشفتگی کمتر همراه هستند.میت مانسگروبر،بک و اسچابلر[۴۳۸] در بررسی خود در مورد حمایتگر ها ی ذهن آگاهی در اجتناب عملی، فرا هیجان و تنظیم هیجانی، دریافتند که تحت شرایط استرس زا آگاهی هشیارانه بیماران در ابتدا به سرعت افزایش یافته و سپس تنزل می یابد.در بررسی تاثیر مراقبه ذهن آگاهی بر کاهش درد مزمن در بیماران، مورون، لینچ، گریکو، تیندل و وینر[۴۳۹] دریافتند با آموزش مراقبه ذهن آگاهی در این بیماران ، درد مزمن آن ها کاهش وکیفیت خواب آن ها بهبود یافته و نیز میزان توجه فراگیر این افراد به طور معنی داری افزایش یافت.
این گفته ها با پژوهشهای کلمو، ماشن، هارلی، دروکر، هبرت و هندرسون[۴۴۰]، ( ۲۰۱۲)که اثرات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی را بر نتایج روانی اجتماعی و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سرطان پستانی که در مراحل اولیه بیماری بودند بررسی کردند، همسو است. درمانگری به شیوه تنیدگی زدایی که آمیزش پیچیدهای از فنون شناختی و رفتاری است و هدف آن پیدا کردن راه حل هایی برای مسائل بیمار است میتواند در یادگیری و اصلاح شیوههای مقابله مؤثر تنیدگی باشد.
۵-۳- محدودیتها و موانع پژوهش
- با توجه به اینکه طرح حاضر یک طرح مطالعهی تک آزمودنی بود، یکی از محدودیتهای پژوهش این است که و ما نمیتوانیم نتیجه بگیریم که بهبودیهای مشاهده شده تابع متغیرهای کنترل نشدهی دیگری مانند تماس با درمانگر یا تنها گذشت زمان نبودند. اما این انتقادی است که بر تمام روش های رواندرمانی وارد است زیرا دقیقترین روش های کارآزمایی نیز نمیتوانند برای مثال اثر متغیرهای مداخلهگر مانند برقراری رابطه با درمانگر را کنترل کنند.
- محدودیت دیگر اینکه طول دورهی پیگیری ۱ ماهه نمیتواند زمان مناسبی برای دورهی پیگیری باشد.
- اندازهی نمونهی بکار رفته در این پژوهش به دلیل محدودیتهای موجود اندک میباشد. همچنین از نمونه گیری دردسترس استفاده شده است که در نتیجه باید تعمیم نتایج را با احتیاط انجام داد.
- محدودیت دیگر این پژوهش این بود که آزمودنیها از لحاظ متغیرهایی مانند وضعیت اجتماعی-اقتصادی، تاهل، و شغل همتاسازی نشده بودند که در نتیجه باید تعمیم نتایج را با احتیاط انجام داد.
- در این پژوهش متغیر جنس کنترلشده است لذا تعمیم این یافتهها به جنس مذکر نیازمند مداخله جداگانه است.
- ازآنجاییکه پیشآزمون و پسآزمون همسان بودند، اجرای پیشآزمون باعث شد آزمودنی تجربه بیشتری در پسآزمون داشته باشد. این عامل میتواند نتیجه نهایی را خدشهدار کند.
- بهجز پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده ابزارهایی هستند که میتوانند زمینه کسب اطلاعات دقیق را برای پژوهشگر فراهم آورند. امّا عدم امکان وجود فرصت برای انجام مصاحبه و تحلیل آنها و همچنین نداشتن مجوز برای مشاهده و کنترل رفتارهای کارکنان، پژوهشگر را در زمینه استفاده از این ابزارها محروم ساخت.
- یکی از معایب این پژوهش استفاده از تعداد بیماران کم بود که به علت نوع پژوهش (تک آزمودنی) میتواند در نوع خود دارای اهمیت باشد. اما به لحاظ ضریب اطمینان از جهت تعمیم به جامعه بزرگ افراد سرطانی ام اس و یا میگرنی بهتر است از تعداد زیاد آزمودنی و به صورت آزمایشی کامل انجام شود. البته چنین شرایطی نیازمند کار گروهی و حمایتهای جدی اقتصادی است.
۵-۴- پیشنهادات
۵-۴-۱- پیشنهادات پژوهشی
- پیشنهاد میشود مطالعات کیفی و کتابخانهای در ارتباط با اندیشههایی که فلسفهی زیربنایی ذهن آگاهی را در فرهنگ خودمان تشکیل میدهد انجام گیرد تا بتوان با پیشفرضها و زیرساختهای قویتری دربارهی کاربرد چنین روشی برای برخورد با آشفتگیهای روحی-روانی در جلسهی درمان با بیماران برخورد نمود.
- از آنجا که امکان مزمن شدن خستگی در بیماران سرطانی وجود دارد بهتر است مداخلات خستگی درد در طول درمان سرطان و نیز بعد از درمان انجام شود.
- از آنجا که بیماران سرطانی ام اسی و میگرنی در ابعاد روحی روانی دچار مشکلات عمیقی میشوند بهتر است مداخلات برای این دسته از بیماران با تاکید بر ارتقاء سلامت روان آنان انجام شود.
- طبق تجربه درک شده در این پژوهش، پزشکان متخصص ام اسی و میگرنی و سرطان تمرکز خود را بر روی درمان گذاشته و توجه کمی به توانبخشی و مشکلات بهداشتی بازماندگان این دسته از بیماران دارند. توصیه میگردد تیمهای مراقبت و سلامت متشکل از روانشناسان، پزشکان، پرستاران و … جهت ارائه خدمات لازم به این بیماران تشکیل گردند.
- بهتر است نمونهها در حجم بزرگتر و در مقیاس استانی و کشوری موردمطالعه قرار گیرد.
- پیشنهاد میشود تفاوتهای مرتبط با جنسیت بررسی شود.
- پیشنهاد می شود این طرح درمانی و آموزشی در قالب گروه درمانی نیز اجرا شود.
۵-۴-۲- پیشنهادات کاربردی
- پیشنهاد میشود در تحقیقات آتی با تعداد نمونهی بیشتر اثربخشی این روشدرمانی مورد بررسی قرار گیرد.
- پیشنهاد میشود در تحقیقات آینده تاثیر این نوع درمان با طرحهای قویتر و درنظر گرفتن دوره های پیگیری ۳ ماهه و ۶ ماهه سنجیده شود.
- گرچه شیوه کارآزمایی بالینی تک آزمودنی روشی خلاقانه برای بررسی اثربخشی درمان است، جهت بالابردن اعتبار بیرونی یافتهها به محققان علاقمند به این حوزه پیشنهاد میشود که درمان ترکیبی آموزش شناختی رفتاری و استرس زدایی مبتنی بر ذهن آگاهی را درچارچوب طرحهای گروهی مورد بررسی قراردهند.
- همچنین توصیه میشود در پژوهشهای آتی مداخلهگرها و واسطه های تاثیرات مداخله مانند ترجیح مولفه مداخله، سطح فعالیت پیش از مداخله و اجتناب نیز مورد بررسی قرار گیرد.
- از آنجا که تمام درمانهای ارائه شده تنها توسط یک نفر ارائه شده است احتمال سوگیری در نتایج وجود دارد، بنابراین پیشنهاد میشود که این موضوع در پژوهشهای آتی مورد توجه قرار گیرد.
- پیشنهاد میشود که اثربخشی و مقایسهی این درمانها بر روی سایر اختلالات خلقی از جمله اختلال دوقطبی، اختلال افسردگی اساسی، افسردگی فصلی و … نیز مورد بررسی قرار گیرد.
منابع
منابع فارسی
آهی، ق. (۱۳۸۵). هنجاریابی نسخه کوتاه پرسش نامه طرحواره یانگ. پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، تهران، دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
تیزدل، ج. (۱۳۸۰). دانش و روش های کاربردی رفتاردرمانی شناختی. حسین کاویانی. (۱۳۸۰). تهران: پژوهشکده علوم شناختی.
حمیدپور، حسن. (۱۳۸۶). بررسی کارایی و اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر هشیاری فراگیر (MBCT) در درمان و جلوگیری از عود برگشت
افسرده خویی [نسخه الکترونیکی]. فصل نامه پژوهش در سلامت روان شناختی، ۱، ۲۵-۳۲٫
دابسون، کیت استفان و محمدخانی، پروانه (۱۳۸۶). مختصات روانسنجی پرسشنامهی افسردگی بک II، در یک نمونهی بزرگ مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی. ویژه نامهی توانبخشی در بیماریها و اختلالات روانی، ۸ (۲۹)، ۸۶-۸۰٫
روزنهان، سلیگمن؛ مارتین، آی . بی، (۱۳۸۲) ، روانشناسی نابهنجاری : آسیب شناسی روانی، ( ترجمه یحیی سید محمدی). تهران: ارسباران.
سادوک، بنجامین؛ سادوک، ویرجینیا. (۲۰۰۳). خلاصه روان پزشکی در علوم رفتاری. نصرت ا… پورافکاری. (۱۳۸۲). تهران: شهرآشوب.
سگال، زیندل؛ تیزدل، جان؛ ویلیامز، مارک. (۲۰۰۲). راهنمای عملی شناخت درمانی مبتنی بر حضور ذهن. پروانه محمدخانی. (۱۳۸۴). بی جا: بی نا.
شارف، ریچارد، (۱۳۸۳)، نظریه های روان درمانی و مشاره، (ترجمه مهرداد فیروز بخش)، تهران: ویرایش.
شاهجویی، تقی؛ محمود علیلو، مجید؛ بخشی پور رودسری، عباس؛ فخاری، علی. (۱۳۹۰). تحمل نکردن بلاتکلیفی و نگرانی در افراد مبتلا به اختلال
اضطراب فراگیر و اختلال وسواسی جبری [نسخه الکترونیکی]. مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی ایران، ۱۷ (۴)، ۳۰۴-۳۱۲٫
شریفی، ونداد؛ اسعدی، سید محمد؛ محمدی، محمدرضا؛ امینی، همایون؛ کاویانی، حسین؛ سمنانی، یوسف؛ شعبانی، امیر؛ شهریور، زهرا؛ داوری آشتیانی،
رزیتا؛ حکیم شوشتری، میترا (۱۳۸۳). پایایی و قابلیت اجرای نسخه فارسی مصاحبهی ساختار یافته تشخیصی برای .(SCID) DSM-IV فصلنامه تازه های علوم شناختی، ۶، ۲۲-۱۰٫
علیلو، مجید؛ هاشمی، تورج؛ هاشمی، زهره. (۱۳۹۰). اثربخشی درمان فراشناختی در کاهش علایم افسردگی، اضطراب و افکار ناکارآمد در اختلال افسردگی اساسی [نسخه الکترونیکی]. مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، ۳۳، ۸۹ – ۹۴٫
توسعه سرمایه انسانی و اجتماعی
داشتن یا تربیت کردن کارکنان دانشی یا خبره- به کارکنان رده پایین به عنوان منابع غنی ایدههای جدید نگریسته شود- نهادینه شدن خود کنترلی و خود ارزیابی در کارکنان- بهبود روابط سازمانی و رویههای آن –مدیریت محققان و خبرگان - آموزش روشهای حل مسأله و خلاقیت- یادگیری گروهی و انتقال دانش- الزامی بودن انتشار تحقیقات- جذب و ارتقاء افراد بر اساس صلاحیت دانشی - پرداخت مبتنی بر صلاحیت دانشی- ایجاد انگیزه و سیستم پاداش- استخدام کارکنان واجد شرایط در جهت برطرف نمودن شکاف دانش موجود در سازمان (محقق).
Swart & Kinnie( 2003) , Robertson et al( 2000) , OECD( 2000) , Den Hertog(2000) , Jemielniak & Kociatkiewicz ( 2009) , Swart& Kinnie (2003) ,
Davenportn et al (1998) , Wong (2005) , Leibowitz (1999) , Hung et al.(2005) , Lee and Choi (2003) , Chourides et al (2003) , Akhavan and Jafari (2006) , Akhavan et al(2009),
and Chang & Chuang ( 2010).
رهنورد و محمدی (۱۳۸۸).
فرهنگ سازمانی
شفافیت، اعتماد و فرهنگ باز-جو نوآوری و خلاقیت- جایگاه برتر برای ایده پرد ازان و نواندیشان- قصد همکاری با دیگران بدون هیچ چشم داشتی–فرهنگ دانش پسند-مشارکت همه کارکنان در نوآوری (محقق) -ایجاد فرهنگ یادگیری مستمر (محقق) -یادگیری از اشتباهات و عدم باز خواست کارکنان به خاطر اشتباه ناشی از ایده جدید (محقق).
Chang& Chuang( 2010) ,
Chen& Lin ( 2004) ,
Liao (2010) , Akhavan et al (2009) , OECD( 2000) ,
Kimble& Boudon ( 2008) ,
Jemielniak & Kociatkiewicz( 2009) , Leibowitz (1999) , Skyrme and Amidon (1997) ,
Wong (2005) , Lee and Choi (2003) , Davenport et al. (1998) , Moffett et al. (2003) , Akhavan and Jafari (2006) , Chua and Lam (2005) ; Hung et al.(2005),
رهنورد و محمدی (۱۳۸۸)،
(منوریان و همکارانش ( ۱۳۸۶
الگوبرداری و اندازه گیری عملکرد
مقایسه مداوم با رقیبان موفق و بهبود فرآیندهای داخلی- تشویق کارکنان برای الگو برداری از بهترین عملیات و تجارب دیگر سازمانهای دانش محور -اندازه گیری مزایای حاصل از یک پروژه یا ابتکار مدیریت دانش - ارزیابی آمادگی سازمان برای مدیریت دانش -آموزش روشهای الگوبرداری (محقق) - مقایسه فرآیندهای کاری سازمانهای دانش محور (محقق) - تدوین استانداردهای ارتقاء و اشتراک گذاری دانش (محقق).
Holsapple& Joshi, ( 2000) ,Moffett et al. (2003) , Davenport and Probst (2002) , Moffett et al. (2003) , Akhavan and Jafari (2006) , Hung et al.(2005) , and Akhavan et al(2009).
رهنورد و محمدی (۱۳۸۸).
زیر ساختارهای سیستمهای اطلاعاتی
ابزار فناوری برای مستند سازی تحقیق دانش - سیستمهای کاربر پسند - زیرساخت IT - آموزش استفاده از IT- سایتهای داخلی- پایگاه داده- مخازن دانش- ساز و کارهای بحث مجازی- شبکههایی برای توزیع منابع اطلاعاتی - یکپارچه کردن مدیریت دانش و سیستمهای فعلی -ایجاد شبکههای خبرگی و بانک اطلاعات خبرگان درون و برون سازمانی (محقق) - استفاده از[۳۸] DSS و[۳۹] ES(محقق).
Wong (2005) , Wang (2002) , Moffett et al. (2003) , Akhavan and Jafari (2006) , Hung et al.(2005) , Skyrme and Amidon(1997) ,Davenportn et al (1998) , Lee and Choi (2003) , Chourides et al (2003) , (2006) , and Chang & Chuang ( 2010).
رهنورد و محمدی (۱۳۸۸).
کار تیمی و گروههای تعامل اجتماعی
کار مبتنی بر پروژه و حل مسائل از طریق ایجاد تیمهای دانشمحور-طوفان مغزی- کار میان وظیفهای- تشویق کارکنان به حضور در اجتماعات کاری (محقق) -پاداش به کارکنان بر اساس عملکرد گروهی آنها (محقق) -ارزشمندی کار جمعی (محقق) – حمایت از اجتماعات کاری (محقق).
Lee and Choi (2003) , Moffett et al. (2003) , Akhavan et al. (2006) , Hung et al.(2005) , Jemielniak & Kociatkiewicz ( 2009 ), Yang (2007) ,Wen & Yingchun( 2009 ), Akhavan et al(2009) , Wen & Yingchun ( 2009),
and Liao, (2010).
مدیریت تغییر
احساس منفعت کارکنان از تغییر- اندازهای که کارکنان تغییرات را مشروع و مناسب برای سازمان به منظور رسیدن به اهدافش میباشد (تناسب) - احساس نیاز به تغییر- جذابیت تغییر برای کارکنان (محقق) - تدوین استراتژی تغییر (محقق) - حمایت کارکنان از تغییر (محقق).
OECD (2000) , Holt (2000) , Hasanali (2002) , Ross et al.(2005) ,Siemieniuch and Sinclair (2004) , Taylor and Wright (2004) , and Akhavan et al. (2006).
استراتژی و اهداف
۳-۱-۲-۱-۱) نفس امّاره:
نفس سرکش امّاره، ریشه بدبختیهای آدمی است زیرا که وی را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند از این رو امّاره نام دارد. نفس امّاره در فرمان به بدی، حدّ و اندازهایی نمیشناسد تا اینکه به سقوط انسان منتهی گردد. مگر آنکه لطف و رحمت خداوند متعال شامل او شود . از این رو در روایتی از امام علی (ع) داریم:
«اى مردم! همانا بر شما از دو چیز بیشتر مىترسم: از خواهش نفس پیروى کردن و آرزوى دراز در سر پروردن، که پیروى خواهش نفس، آدمى را از راه حقّ باز مىدارد، و آرزوى دراز، آخرت را به فراموشى مىسپارد. آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و شتابان مىرود، و از آن جز اندکى باقى نیست، همچون قطرههاى مانده بر ظرفى که آب آن را ریختهاند و تهى است».[۳۲۵]
امام(ع) در جایی دیگر میفرماید: « نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن و به زور و اکراه بر چیزى مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه که بر تو واجب است و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهیز از آنکه مرگ تو فرا رسد در حالى که از پروردگارت گریزان و در دنیاپرستى غرق باشى. از هم نشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر مىپیوندد، خدا را گرامى دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهیز که لشگر بزرگ شیطان است»[۳۲۶]
بنابراین باید با نفس امّاره مبارزه کرد و برآن تسلّط یافت و از این روست که قرآن، جهاد با نفس را، جهاد اکبر نامیده است .
گاهى این نفس تحت فرمان عقل نیست به طور مرتب دچار هوى و هوس مىشود آن را نفس امّاره گویند. شاهد این مطلب، سخن حضرت یوسف (ع) است که نفس خود را منزّه نمىداند و مىگوید: «که لطف و رحمت خدا سبب نجات من از شرّ نفس اماره گردید».[۳۲۷]
نفس گاهی در پی لذت است و هوی و شهوت در او شعلهور می شود. این حالت، امّاره نامیده می شود.[۳۲۸] به طور کلّی میتوان گفت: مراد از نفس امّاره همان بُعد حیوانی انسان که به آن تمایلات و غرائز هم گفته می شود، فلاسفه به آن جسم میگویند و عرفا آن را بُعد حیوانی و ناسوتی مینامند.[۳۲۹]
۳-۱-۲-۱-۲) نفس لوّامه:
همان نفس ملامتگراست در مواقعى که از انسان خطایى سرمىزند او را مورد سرزنش و عذاب قرار مىدهد. پس از نیل آدمی به مقصود، کشش نفس خاموش می شود و هوی در او فرو مینشنید. بنابراین نفس از تب و تاب میافتد و خود را مییابد(وجدان) و در پی این خودیابی، می تواند خارج از فرمان هوی، ناراستیهای عمل خویش را بازیابد. حاصل کار، ملامت خود است. در این حالت، نفس به اعتبار لباس تازهای که به تن کرده، نام دیگری به خود میگیرد و آن، لوّامه است.[۳۳۰]
۳-۱-۲-۱-۳) نفس مطمئنه:
حالتى است که انسان در آن به اطمینان و آرامش مىرسد و به چیزى جز خدا نمىاندیشد.[۳۳۱]
این حالت نفس، هنگامی ظهور می کند که آدمی به خدا توجه پیدا کند. توجه یافتن به خدا، آرامش عمیق در نفس پدید می آورد. با ظهور چنین آرامش و اطمینانی در نفس، صفت مطمئنه، زیبنده آن می شود.[۳۳۲]
در مقام نتیجه گیری میتوان گفت به طور کلّی در وجود انسان دو نیروى رحمانى و نفسانى(هرچند خود نفس سه قسم دارد که در بالا به آن اشاره شد) وجود دارد و خداوند این دو نیرو را به انسان فهمانده است. در واقع این دو نیرو در درون انسان با یکدیگر در مقابله مىباشند و هر کدام پیروز شوند وجود انسان را مالک مىشوند.
نکتهای که جا دارد در اینجا به آن اشاره شود آن است که«نفس» به خودی خود امّاره است و میل به بدی دارد و این طبیعت اولیه اوست و تنها در سایه تربیت الهی و انسانی است که نفس از هوی و شهوت باز داشته می شود و صفات نیک به خود میگیرد. با این تفسیر، علت نسبت دادن رفتارهایی نظیر ظلم، کفران و حرص به انسان در آیاتی مانند:« إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ »[۳۳۳] وآیه ی« إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً »[۳۳۴]روشن می شود. از همین رو است که در قرآن تنها صفت امّاره بودن به مطلق نفس نسبت داده شده است: «ان النفس لامّاره بالسوء». در این آیه«نفس» موضوع است و«امّاره» محمول. یعنی خود نفس طبیعتاً امّاره است. اما طبیعتاً مطمئنه نیست لذا در جایی نداریم«ان النفس مطمئنه» چنانچه نفس بخواهد زیور مطمئنه بودن بر تن گیرد باید ابتدا آن را کسب کند تا با این وصف کمالی شایسته خطاب«یا ایتها النفس المطمئنه…» گردد.[۳۳۵]
این تعبیر از نفس در روایات نیز به کار رفته است. در برخی از روایات، نفس در مقابل عقل قرار گرفته است، در حالی که عقل خود از شئون نفس است. به طور مثال، در نهج البلاغه، در وصف سالک طریق خدا آمده است:«قد احیی عقله و امات نفسه؛[۳۳۶]«همانا خرد خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند» در این حدیث و موارد مشابه آن، مراد از نفس، هوای نفس است که به طور طبیعی بر نفس حاکم است و او را به انحطاط میکشاند. بنابراین در واقع عبارت چنین بوده است: «قد احیی عقله و امات هوی نفسه» همانطور که در جای دیگری از نهج البلاغه آمده است: «فرحم الله رجلا نزع عن شهوته و قمع هوی نفسه، فان هذه النفس ابعد شیء منزعا و انها لا تزال تنزع الی معصیه فی هوی»[۳۳۷]: پس خدا بیامرزد کسی را که شهوت را مغلوب کند و هوای نفس را سر کوب؛ که نفس را به دشواری توان از شهوت کندن، که پیوسته خواهان نافرمانی است و هوس راندن». بنابراین روایاتی که در ذم نفس وارد شده است، نفس را از جهت حالات بدی که بر آن حاکم شده که به تعبیر امام علی(ع) به دشواری می توان آن حالات را از آن کند مورد مذمت و نکوهش قرار داده است.[۳۳۸]
۳-۱-۲-۲) خطرات نفس:
پیش از آشنایی با خطرهای نفس، تذکر دو مطلب لازم است:
الف) مجموعه امیال و غرایز و خواسته ها و شهواتی خارج از حدّ و حدود طبیعی و شرعی هوا و هوس نامیده می شود که به طور مسلم در وجود انسان مخالف حق و همنشین باطل است.[۳۳۹]
ب) امام صادق(ع) در مورد بنیان و ریشه هواپرستی میفرماید: «و الهوى عدو العقل و مخالف الحق و قرین الباطل، و قوه الهوى من الشهوات، و أصل علامات الهوى من أکل الحرام و الغفله عن الفرائض و الاستهانه بالسنن و الخوض فی الملاهى»[۳۴۰]: و هوى دشمن عقل و مخالف حق و حقیقت و همراه باطل است. و هوى از شهوات نفسانى نیرو مىگیرد. و ریشه علامات و آثار هوى؛ از چهار چیز تولید مىشود: ۱- از خوردن مال حرام.۲- از غفلت کردن در انجام فرائض و تکالیف واجب.۳- از سستى و مسامحت در بجا آوردن آداب و سنن الهى.۴- از بیباکى در فرو رفتن در شهوات نفسانى و لهو و لغو.
حال با توجه به مطالب فوق، خطرهای نفس را از زبان قرآن میشنویم:
۳-۱-۲-۲-۱) هواپرستی به جای خداپرستی:
خداوند در قرآن کریم چنین میفرماید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ…»[۳۴۱]: آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخت…
سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه ممکن است انسان هوای نفس خویش را معبودش سازد؟در پاسخ میتوان چنین گفت: هنگامی که انسان فرمان خدا را رها کرد و به دنبال خواست دل و هوای نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد این همان پرستش نفس است زیرا یکی از معانی معروف عبادت و پرستش، اطاعت است.[۳۴۲]از باب نمونه، درسورهی یس،آیهی۶۰ میخوانیم:« أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»: آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است.
به راستی، چه بت خطرناکی است، بت نفس و هواپرستی که تمام درهای رحمت و طرق نجات را به روی انسان میبندد.[۳۴۳]و چه پرمعنا است این سخن حضرت رسول خدا(ص) که:«مَا عَبد تَحتَ السَماء إله أبغض إلی الله مِن الهَوی»: هرگز زیر آسمان معبودی مبغوضتر نزد خداوند از هوای نفس پرستش نشده است.[۳۴۴]
۳-۱-۲-۲-۲) تزیین زشتیها :
نفس همانند شیطان، زشتیها را در نظر انسان، زیبا جلوه میدهد. خداوند در قرآن چنین میفرماید: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۳۴۵]: آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!
۳-۱-۲-۲-۳) اعتراض به خدا:
پیشوای هواپرستان، شیطان به چنین سرنوشتی گرفتار شد و با اعتراض به حکمت خداوند در مسأله امر به سجده بر حضرت آدم(ع)، آن را غیر حکیمانه دانست.[۳۴۶]
و موارد دیگر که در اینجا به صورت اجمالی فقط نام میبریم:
۳-۱-۲-۲-۴) سقوط از مقام انسانیّت:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»[۳۴۷]: آیا گمان مىبرى بیشتر آنان مىشنوند یا مىفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!
۳-۱-۲-۲-۵) پشت کردن به حق:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ، وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»[۳۴۸]: و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند، آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه مىشوند! ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یادآورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند!
۳-۱-۲-۲-۶) بازداری از قیامت:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:«فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى»[۳۴۹]: پس مبادا کسى که به آن ایمان ندارد و از هوسهاى خویش پیروى مىکند، تو را از آن بازدارد که هلاک خواهى شد!
۳-۱-۲-۲-۷) انحراف از صراط مستقیم:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ، وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»[۳۵۰]: اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
۳-۱-۲-۲-۸) فرمان به بدیها:
قرآن کریم در اینباره میفرماید:« وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۱]: من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مىکند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
۳-۱-۳) برخی از همسران و فرزندان:
اما دشمن ایمانی در شیطان و نفس امّاره، خلاصه نمی شود قرآن مجید بعضی از همسران و فرزندان را «عدو» معرفی کرده است:« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۲]: اى کسانى که ایمان آوردهاید! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، (خدا شما را مىبخشد) زیرا که خداوند بخشنده و مهربان است.
صاحب کتاب اسباب النزول ذیل این آیه مینویسد:«ابن عباس گوید: (اتفاق مىافتاد که) شخصى اسلام مىآورد و مىخواست هجرت کند، زن و فرزندش مانع شده مىگفتند تو را به خدا نرو و خاندانت را بى سرپرست و بىچیز رها مکن. برخى به رقّت آمده در مکه مىماندند و هجرت نمىکردند. آیه آمد: «اى مؤمنان برخى زن و فرزندان در واقع دشمن شما هستند، از ایشان بر حذر باشید …»[۳۵۳]
صاحب تفسیر نمونه در تفسیر این آیه روایتی از امام صادق(ع) می آورد که حرف ابن عباس را تأیید می کند:
«فی تفسیر القمّی فی روایه أبی الجارود عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام فی قوله تعالى: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ » و ذلک أنّ الرجل إذا أراد الهجره تعلّق به ابنه و امرأته و قالوا: ننشدک اللّه أن لا تذهب عنّا فنضیع بعدک، فمنهم من یطیع أهله فیقیم، فحذّرهم اللّه أبناءهم و نساءهم، و نهاهم عن طاعتهم، و منهم من یمضی و یذرهم و یقول: أما و اللّه لئن لم تهاجروا معی ثمّ جمع اللّه بینی و بینکم فی دار الهجره لا أنفعکم بشیء أبدا. فلمّا جمع اللّه بینه و بینهم أمر اللّه أن یتوق بحسن وصله فقال: وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۵۴]:یعنی: در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام باقر ابى جعفر(علیه السّلام) روایت نموده در مورد آیه (إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ)، فرمود از اهل ایمان هنگام هجرت از مکه و پیروى از رسول(صلّى اللّه علیه و آله) فرزند و همسر آنان مانع مىشدند از اینکه هجرت نمایند و آنان را در مکه بگذارد و بعض از اهل ایمان درخواست همسر و فرزند خود را پذیرفته پروردگار آنان را در حذر فرموده از اینکه فریفته خواسته فرزند و همسر خود شده و از آنان اطاعت نمایند و بعض دیگر از اهل ایمان که درخواست فرزند و همسر خود اعراض نموده هجرت نمودند و به آنها میگفتند چنانچه با من هجرت به مدینه ننمائید من هرگز براى شما نفعى نخواهم داشت و پس از اینکه همسر و فرزند آنان نیز هجرت مىنمودند آیه امر مىنماید که (باحسن سلوک تلقى) نمایند و از تأخیر و منع آنان صرف نظر نمایند و آنان را مورد مؤاخذه قرار ندهند و صفت مغفرت و رحمت پروردگار را یاد بیاورند. در آیه به این موضوع که بعضی ازهمسران و بعضی از فرزندان دشمن شمایند اشاره شده است، آنجا که میفرماید:« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ»
این«من»، من تبعیضیه است یعنى بعض أزواج و اولاد شما دشمن شما هستند دشمنى آنها مجرد عداوت ظاهریه نیست که اذیت و ظلم کنند نسبت به شما بلکه بسا از شما توقعاتى دارند که شما را منع می کنند از اتیان به واجبات الهى از نماز و زکاه و خمس و حج و هجرت براى تحصیل علم دین و سایر واجبات و اعمال صالحه یا شما را وادار می کنند به ارتکاب محرمات جعبه ساز میخواهند بردن آنها را بدون حجاب در تماشا خانهها و سینماها و مراکز فحشاء یا به کارهاى زشت که امروز بسیار رواج دارد.[۳۵۵]
اما چرا بعضی از آنها؟ علامه طباطبایی در این باره مینویسد که«بعضی از زنانی که با همسران مؤمن خود دشمنی میورزند بدان علت است که شوهرانشان ایمان دارند و عداوت بهخاطر ایمان آنهاست، میخواهند شوهران خود را از اصل ایمان و یا از اعمال صالحهای که مقتضای ایمان است منحرف کنند و شوهران زیر بار نمیروند، قهراً زنان با آنها دشمنی می کنند چون دوست میدارند شوهران به جای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین به اولاد و همسران خود علاقهمند باشند و برای تأمین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند. در حقیقت، دشمن ایمان پدران و همسران خود میباشند» خداوند مؤمنان را چنین مورد خطاب قرار میدهد که: «در حقیقت برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شمایند، از آنان بر حذر باشید…»[۳۵۶]
طبرسی(رحمه الله) در اینباره بیان میدارند: «لأن من الأزواج من یتمنى موت الزوج و من الأولاد من یتمنى موت الوالد لیرث ماله و ما من عدو أعدى ممن یتمنى موت غیره لیأخذ ماله و کذلک یکون من یحملک على معصیه الله لمنفعه نفسه و لا عدو أشد عداوه ممن یختار ضررک لمنفعته»[۳۵۷]یعنی: برخی از همسران و فرزندان آرزوی مرگ انسان را دارند تا ثروت او را به ارث برند و مسلماً هیچ دشمنی برای انسان بدتر از آن نیست که آرزوی مرگ را برای انسان داشته باشد، برخی هم پدر و همسر را بهخاطر سودجویی وسوسه می کنند تا دست به گناه و ستم زند و مقررات خدا را در جهت هواهای خود پایمال کند. با این اوصاف دریافتیم که دشمن ایمانی دشمنی جدّی است که ما چه بخواهیم چه نخواهیم با این نوع دشمن دست به گریبانیم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در اینباره میفرمایند: «الا ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه، عرف عدوه فعصاه»[۳۵۸]: آگاه باشید! خردمندترین مردم بندهای است که پروردگارش را شناخته، فرمانش برد و دشمنش را شناخته، نافرمانیاش کند.
بخش دوم:
۳-۲) دشمن خارجی (یهود، کافران، مشرکان)
دشمنان خارجی (دشمن ظاهری):
با وجود این، استادان خارجی مردان تجربه و عمل بودند و آموزش آنها عملی و تجربی بود.نخستین کتابهای درسی را پس از چند سال که استادان خارجی در کلاسها به طورعملی تدریس کرده بودند، مترجمان آنها با استفاده
از یادداشتهایی که خود آماده ساخته بودند و یا کتابهایی که آن استادان از خارج آورده یا در اینجا نوشته بودند، فراهم آوردند.
این کتابها در چاپخانه دارالفنون به صورت چاپ سنگی تهیه می شد و در دسترس دانشجویان قرار می گرفت. علاقه و پشتکار اولین گروه معلمان ایرانی و خارجی دارالفنون بسیار چشمگیر بود. آنها همه لوازم کار خود اعم از کتاب، آزمایشگاه، کارگاه، عکاسخانه و چاپخانه را شخصاً تهیه کردند و با آنکه دانشجویان آنها فرزندان شاهزادگان و درباریانی بودند که آمادگی و پشتکار لازم را نداشتند، باز هم توانستند دانش آموختگانی را تربیت کنند که برای آنان جانشینان شایسته ای باشند. (گلپایگانی، ١٣٧١: ۵۲)
نخستین مشکلی که برای تهیه کتابهای درسی وجود داشت (و در طول این ١۵٠ سال اخیر کم و بیش این مشکل ادامه داشته است)، نداشتن اصطلاحات علمی تعریف شده ای بود که به جای واژه های خارجی به کار رود. نداشتن کاغذ و مرکب مرغوب، فقدان استادکار ماهر، و تجهیزات ناقص از دیگر مشکلات بود که همه آنها با مدیریت و کمک علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه وزیر علوم و رضاقلی خان هدایت معروف به لله باشی، ناظم و سرپرست مدرسه، برطرف می شد. گفتنی است که نخستین مدیران دارالفنون از دانشمندترین و آگاهترین اشخاص عصر خود بودند و همین مدیریت آگاهانه سبب شد که استادان خارجی هر سال یک کتاب بنویسند و مترجمان ایرانی آن کتابها رابه فارسی برگردانند.
چند نمونه از نخستین کتابهایی که در دارالفنون تدریس می شد:
میزان الحساب تألیف موسیو کریشش؛ ترجمه محمدزکی میرزا . تهران:دارالفنون ١٢٧۴ق.
فیزبک، کریشش نمساوی؛ ترجمه میرزا زکی مازندرانی. تهران: دارالفنون ١٢٧۴ ق.
تشریح بدن الانسان، پولاک، تهران: دارالفنون ١٢٧٠ ق ،
جبر و مقابله، مؤلف بهلر فرانسوی، ترجمه عبدالرسول خان مهندس اصفهانی، به اهتمام رضاقلی ناظم مدرسه دارالفنون
زبده الابدان، جان. ال. شلیمر فلمنکی به دستیاری محمدتقی بن محمدهاشم ١٢٧٩ ق. انصاری طبیب کاشانی،
زبده الحکمه ، پولاک نمساوی؛ گردآوری میرزا علی نقی آقا محمداسماعیل، تهران،
٧. جراحی : مشتمل بر دو جلد و یک رساله در کحالی، پولاک نمساوی، تهران، ٣ ج در یک مجلد.
۲-۶-۱- نخستین کتاب فیزیک
نخستین کتاب درسی فیزیک در ایران در سال ١٢٧۴ ق مطابق با ١٢٣۶ شمسی /١٨۵٧ میلادی در تهران به صورت چاپ سنگی به طبع رسید. نویسنده کتاب مسیواگوستت کرشیش نمساوی (اتریشی) استاد فیزیک مدرسه دارالفنون بود. این کتاب رامیرزا زکی مازندرانی با عنوان جرّ اثقال و حکمت طبیعی به زبان فارسی ترجمه کرد و درچاپخانه دارالفنون به چاپ رساند.
کتاب فیزیک ترجمه میرزا زکی مازندرانی از جهت واژه ها ، اصطلاحات علمی که نخستین بار در زبان فارسی برگزیده و به کار برده شده ، همچنین به لحاظ تعریف بعضی مفاهیم و کمیتهای فیزیکی و تغییراتی که در طول یک قرن و نیم گذشته برای آنها صورت گرفته و از نظر تاریخ علم آموزنده است. شادروان هوشنگ شریف زاده ، که از شیفتگان وآگاهان نسبت به علم و آموزش در ایران بود به تنقیح این کتاب همت گماشت و باهمکاری خانم آرمه زرسازی و خانم مهرناز طلوع شمس این کتاب را با اضافاتی برای چاپ مجدد به مرکز نشر دانشگاهی سپردند که امید است به زیور طبع مجدد آراسته گردد.
علاوه بر استادان ، فارغ التحصیلان دارالفنون هم به نوشتن کتابهای درسی دست زدند. مثلاً آقاخان مصفا ملقب به محاسب الدوله که از نخستین شاگردان دارالفنون است، تاریخچه مدرسه دارالفنون را نوشته و در آن متذکر شده است که:
نظر به اینکه نسخه موجز و مفیدی از جبر و مقابله به طبع نرسیده بود یک کتابی درجبر و مقابله تألیف نمودم و به طبع رساندم. کتابی هم در علم حساب تألیف کردم.یک نسخه جرثقیل ترجمه کردم و یک کتابی هم در جغرافیا جمع و تألیف کردم ودر اصفهان به طبع رساندم.» (یغمایی، ١٣٧۶: ۵)
البته مشخص می شود که در همان زمان هم به معلم و مؤلف توجه نمی شده است به طوری که همین نویسنده کتاب درسی می نویسد:نظر به اینکه حقوقی که از مدرسه به امثال بنده داده می شد کافی از برای معاش نبودو مقارن این احوال بانک شاهنشاهی ایران و معادن در شرف تأسیس بود… این بنده هم از آن تاریخ وارد بانک شاهنشاهی شدم.
۲-۶-۲- بعضی از معلمان دارالفنون
مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) می نویسد:
در دوره اول دارالفنون معلمینی بوده اند که از همه آثار[ جدیّت] باقی است و بعدهاآن دلسوزی را در کار نداشتند. کریشش معلم توپخانه و ریاضی بوده ، میرزا زکی پسرحاجی میرزا آقای مازندرانی که به پاریس رفته بوده است و فرانسه می دانسته مترجم او بوده است دکتر پولاک معلم طب و جراحی به مترجمی فرانسوی فوت می کند ، (Cloquet) محمدحسین خان قاجار ، چون کلوکه حکیم باشی مخصوص می شود. شلیمر نمسوی به جای او به تدریس طب می پردازد. این شلیمر قرابادینی[کتاب داروشناسی] در طب و نباتات نوشته است که چاپ شده است. الحق نسخه ای باارزش است و جا دارد که تجدید چاپ شود.»( هدایت، ۱۳۷۵: ۵۷)
همین نویسنده سالها بعد که تعداد مدارس زیاد می شود و دیگر از استادان خارجی اثری نیست می نویسد:
برنامه مدارس ما صحیح نیست هنوز یک مدرسه با تمام ملزومات نداریم و مدرسه زیاد می کنیم و افاده چی ناقص می سازیم. از هر طبقه در مدارس قبول می کنیم و یک رقم تدریس ، ادارات ما روزبه روز پر می شود از اجزایی که طرف حاجت نیستند.چند سال است که مدرسه فلاحت داریم ، یک نفر که به حقیقت فلاحت بداند تربیت نشده است. اگر هم ندرتاً یکی چیزی آموخته است به آبادی ملک پدرش نپرداخته…ممالک مترقی برای هر حرفه ، نجاری ، آهنگری ، خانه داری ، آشپزی ، خیاطی و غیره مدرسه دارند. مدرسه باید کار آگاهان سربزیر بسازد نه مفسدان سر به هوا… این را هم بگویم عالم به هر فنی بیش از حاجت ، وجود معطله خواهد بود.
تا ١٣٠٧نخستین مدرسه ابتدایی به سبک جدید ٣٧ سال و نخستین دبیرستان ۴٧ سال پس ازتأسیس دارالفنون که یک مرکز عالی آموزشی بود ، در ایران تأسیس شد. ملاحظه می شود که دارالفنون در هنگام تأسیس پیش نیازهای خود را نداشته و از این رو آن انتظاری که از آن می رفت حاصل نشد.
حاج میرزا حسن رشدیه ( ١٣۶٣ ١٢۶٧ ق) از نخستین بنیانگذاران مدرسه جدید در ایران است. وی را به ر استی پیر معارف و پدر مدرسه جدید در ایران لقب داده اند.
میرزا حسن رشدیه پس از آنکه مدرسه ای را در ایروان تأسیس کرد و مورد توجه ایرانیان قرار گرفت ، تشویق شد تا مدرسه ای در تبریز بگشاید. گرچه این مدرسه مورد استقبال مردم قرار گرفت ولیکن چندین بار بسته و رشدیه متواری شد. ولیکن هر بارعشق به تعلیم و تربیت کودکان ایرانی او را به تحمل سختیها وادار کرد به طوری که نام او زینت بخش تاریخ آموزش و پرورش کشور شد.
این مدرسه علاوه بر تدریس کودکان به مردان بی سواد ٢۵ تا ۴٠ ساله هم آموزش می داد به طوری که در مدت ٩٠ ساعت تدریس ، خواندن و نوشتن را فر امی گرفتند.رشدیه بعداً به تهران رفت و کار خود را دنبال کرد.میرزا حسن رشدیه نخستین مؤلف کتابهای درسی ابتدایی در ایران است. از او ٢٧ کتاب چاپ شده موجود است که بعضی از آنها عبارتند از:
بدایه التعلیم ، این کتاب را برای نوآموزان سال اول ابتدایی در سه جلد نوشته است.
جلد اول برای دو ماه اول ، جلد دوم و سوم برای پنج ماه آخر
نهایه التعلیم ، جلد اول درس فارسی و جلد دوم شامل مطالب علمی
کفایه التعلیم ، برای آموزش املای فارسی
هدایه التعلیم ، برای تربیت معلم
اخلاق ، برای شش کلاس دبستان.
رشدیه این کتابها را با هزینه خود چاپ می کرد و در اختیار دانش آموزان قرار می داد (قاسمی پویا، ٬١٣٧: ۲۰۷).
جالب است بدانیم که رشدیه برای اداره مدرسه ، نظامنامه ای نوشته که شامل چهل و یک فصل است و هر فصل به یک موضوع اختصاص دارد. مثلاً در تکالیف مدیران مدارس می نویسد:
مدیر مدرسه در قبول متعلم اگر فقط شهریه را منظور بدارد بسی ظلم کرده است. مدیر باید شهریه را محض استقلال تعلیم و تربیت اخذ نماید ، زیرا که مطالبات اجرت برای تعلیم حرام است.
مدیر مدرسه اگر نتواند از حالات دروس عموم متعلمین مستحضر شود ، مدرسه راتعطیل نماید که وبالش تخفیف یابد.در سالهای بعد به تدریج مدارس ویژه ای در تهران و شهرستانها دایر شد. یکی از افرادی که در تعلیم و تربیت و فرهنگ معاصر اصفهان نقش مؤثر داشته است حاج سید سعیدطباطبایی نائینی (متولد ١٢٩٣ ه . ق است. وی بنیانگذار ١٠ مدرسه ، یک کتابخانه و چاپخانه گلبهار دراصفهان ، همچنین مؤسس کتابخانه گوهرشاد مشهد است. او ١٨ جلد کتاب درسی برای دانش آموزان تألیف کرده است. (ایمانیه، ۱۳۷۸: ۴۹)
نمونه کتابهایی که در دوره ابتدایی تدریس می شد عبارتند از:
کتاب علمی در اخلاق و اصول و فروع دین از میرزا یحیی دولت آبادی
تعلیم الاطفال در الفبا و قرائت فارسی از میرزا محمودخان مفتاح الملک
شجره طیبه در اخلاق و اصول و فروع دین از میرزا یحیی دولت آبادی
تاریخ مختصر ایران از محمدعلی فروغی ذکاءالملک
جغرافیا از میرزا رضاخان مهندس الملک
کتابهایی که برای دوره ابتدایی نوشته می شد بر اساس سلیقه و تجارب شخصی نویسنده بود و هدف و برنامه ، همان اندیشه های نویسنده بود که اغلب با شرایط سنی کودکان و مسائل یادگیری آنها مطابقت نداشت.
نخستین مدرسه متوسطه در ایران در سال ١٣١۵ ق/ ١٢٧۵ ش به نام مدرسه علمیه تأسیس شد. در این مدرسه علاوه بر درسهای ادبی ، درسهای فیزیک و شیمی و ریاضی و طبیعی نیز تدریس می شد. اما این درسها کتاب و برنامه منظمی نداشتند. معلمین نیزبرای تدریس آموزش اختصاصی ندیده بودند. اغلب این معلمین از کتابها و جزوه هایی که خود در دارالفنون داشتند در کلاس درس جزوه می گفتند و بچه ها می نوشتند. به این ترتیب جزوه نویسی مهم ترین فعالیت آموزشی بود که متأسفانه در بعضی از کلاسها هنوزادامه دارد. (معتمدی، ۱۳۸۶ ۶۲)
از افراد آگاهی که در نوشتن کتاب درسی پیش قدم بوده است میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک فروغی بوده که نخستین کتاب فیزیک را برای دوره دبیرستان نوشته است. درمقدمه این کتاب می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
دیباچه
بعدالحمد والصلوه. هشت نه سال قبل این بنده در مدرسه علمیه که از مدارس متوسطه شهر طهران محسوب می شود سمت معلمی علم فیزیک داشتم و سه دوره این علم را برای سه طبقه از طبقات متعلمین آن مدرسه تدریس نمودم. دوره اول را به مقتضای استعداد محصلین بالنسبه مفصل گفتم و دوره دوم و سوم را که کم قوه تر بودند مختصر کردم و از آنجا که کتابی در این علم مناسب تدریس طبقات مزبوره موجود نبود مطالب را از خارج برای شاگردان تقریر می نمودم و می نوشتند.تقریراتی که برای طبقات دوم و سوم کرده بودم چون جمع و تدوین شد به صورت کتابی درآمد. در این اوقات بعضی از دوستان آن را پسندیده و چون احتیاج مدارس را به یک دوره مختصر از علم فیزیک می داشتند بنده را محرک شدند که بعضی تصاویر بر آن کتاب ملحق نموده و آن را به طبع برسانم. (…. ١٣٢٧ بنده شرمنده محمدعلی فروغی ( ١٣٢١ ١٢۵۶ ). فیزیک . مقدمه ، کتابخانه ایران.محمدعلی بن فروغی (ذکاءالملک )
۲-۶-۳- کتابهای وزارتی
در سال ١٢٩٠ شمسی قانون اساسی وزارت معارف به تصویب رسید و تعلیمات عمومی و اجباری جزو وظایف دولت قرار گرفت. نظام آموزشی چهار نوع مدرسه:مکاتب ابتدایی دهکده ، مکاتب ابتدایی بلده ، مدارس متوسطه و مدارس عالیه را شامل بود. بر طبق این قانون همه دستگاه های تعلیم و تربیت دولتی و خصوصی با برنامه یکسان ، زیر نظارت دولت قرار گرفت و دوره تعلیمات ابتدایی شش سال و تعلیمات متوسطه نیز شش سال مقرر شد. بر اساس این قانون دولت به تأسیس دبستانها ودبیرستانها در سراسر کشور دست زد و دارالمعلمین (دانشسرای مقدماتی) برای تربیت دبیر تأسیس شد.در سال ١٣٠٠ شمسی قانون شورای عالی فرهنگ به تصویب رسید. مطابق این قانون کلیه امور مدارس شامل سازمان ، برنامه ، امتحانات ، استخدام معلم ، مدت زمان آموزش در سطح کشور یکسان شد و مؤلفان ملزم شدند که کتابهای درسی را مطابق برنامه ای که از طرف وزارت معارف ٢ به آنها ابلاغ می شد تألیف نمایند. در همین برنامه بود که آموزش علوم در ایران از دوره ابتدایی آغاز شد و کتابهایی نیز برای آموزش علوم نوشته شد.البته این برنامه سه چهار سال بیشتر دوام نیاورد و به دلیل کمبود کاغذ و مشکل چاپ تدریس علوم در مدارس ابتدایی منحصر به یک درس به نام علم الاشیاء ، آن هم برای کلاس پنجم دبستان منظور شد .
در سال ١٣٠٧ شمسی در زمان وزارت قراگوزلو (اعتمادالدوله) تهیه کتابهای درسی ابتدایی بر عهده وزارت معارف قرار گرفت و نخستین بار کتابهای وزارتی در سطح کشورانتشار یافت.کتابهایی که به راهنمایی و سرپرستی وزارت فرهنگ انتشار یافت از لحاظ مفاهیم علمی و ادبی متناسب با نیاز سنی دانش آموزان و احتیاجات اجتماعی آنها بود و نسبت به کتابهای قبلی ارزان تر ، و از نظر چاپ هم مرغوب تر بود و مشکل تحصیل دانش آموزان ازنظر کتاب برطرف شد.به دنبال نتیجه ای که از چاپ و انتشار کتابهای دبستانی حاصل شد تهیه کتابهای ۴۶۴٣ دبیرستانی هم مورد توجه وزارت معارف قرار گرفت و در تاریخ ٢٧ مهرماه ١٣١٧تصویب نامه ای از هیئت وزیران گذشت که در آن نگارش کتب دبیرستانی را نیز بر عهده وزارت معارف قرار داد. به دنبال این تصویب نامه کمیسیونی از دبیران ، دانشیاران واستادان در هر موضوع تشکیل شد تا کتابهای دبیرستان را برنامه ریزی و تألیف نمایند. برطبق آیین نامه مقرر شد همه کتابهای دبیرستانی بر طبق یک اسلوب مطلوب و موافق بااصول آموزش و پرورش نگارش یابد به طوری که علاوه بر مواد علمی و ادبی مؤیدخصال ملی و ملکات راسخه باشد که از عهد باستان سرشته نهاد ایرانیان بوده است.
به دنبال این اقدام مؤثر در مدت سه سال هشتاد جلد کتاب دبیرستانی به سرمایه وزارت فرهنگ منتشر شد. این کتابها که به عنوان کتابهای وزارتی معروف بودند از نظردقت در صحت مطالب و زیبایی چاپ و نوع کاغذ و جلدسازی نسبت به کتابهای قبلی درسطح بسیار ممتازی قرار گرفتند.افرادی که در هر یک از گروه های درسی شرکت داشتند. موجه ترین و شایسته ترین مؤلفین کتابهای فیزیک سال سوم دبیرستان عبارت بودند از: