در این بخش برخی از انتقاداتی که بر تئوریهای اثباتی وارد شده است، توضیح داده میشود.
الف- تحقیقات اثباتی علیرغم ادعایی که میشود، بار ارزشی ندارد. بهعبارت دیگر، فاقد قضاوتهای ارزشی است. بار ارزشی ایدهای است که براساس آن تحقیقات قوی، تحقیقاتی است که از نتایج آن همگان منتفع شوند و در بلندمدت چنانچه محققین از یک روششناسی یکنواخت و قوی استفاده کنند، نتایج مثبت تحقیق بر نتایج منفی آن فایق آید. بدیهی است در تحقیقات حسابداری، اعمال قضاوتهای ارزشی ضرورت کامل دارد. تحقیقات اثباتی، بدون اعمال قضاوت ارزشی در مورد اینکه امور چگونه باید باشد، تنها آنچه که هست، توصیف میکند.
این درحالی است که در تئوریهای دستوری، قضاوتهای ارزشی اعمال میشود و این تئوریها شامل مفروضاتی است که چگونگی انجام امور را تشریح میکند، مثلاً: فرضی که بیان میکند گزارشهای حسابداری باید بر ارزش خالص بازیافتنی داراییها مبتنی باشد، نشانگر یک سیستم دستوری است. به نظر میرسد تئوریهای دستوری در مقایسه با تئوریهای اثباتی، بار ارزشی بیشتری دارند، زیرا تئوریهای دستوری رهنمود کلی درمورد اینکه حسابداران چگونه باید عمل کنند را ارائه میدهند.
در حالیکه تئوریهای اثباتی به دلیل اتکای بیش از حد بر مشاهده و استقراء، دستورالعملی برای بهبود رویههای حسابداری صادر نمیکنند و بیشتر یک نگرش جامعه شناسی درباره حسابداری دارند.
ب- این فرض که همه اعمال ناشی از منافع شخصی افراد است، یک دیدگاه ساده درباره نوع بشر است، زیرا ممکن است به غیر از منافع شخصی، محرکهای محیطی دیگری نیز بر انجام اعمال فرصتطلبانه مدیر، تأثیر داشته باشد.
ج- موضوعات تحقیقات اثباتی(در مقایسه با تئوریهای دستوری) پیشرفتهای کم و محدودی داشته است.
د- در انجام تحقیقات با مقیاس بزرگ، محققین روابط و قراردادهای خاص سازمانی را ممکن است در تحقیقات اثباتی، مدنظر قرار ندهند.
و- در برخی از تحقیقات اثباتی، توان پیشبینیهای متغیرهای تحقیق، ضعیف بوده و در برخی دیگر نیز توان توضیحی آنها ضعیف بوده است. از آنجا که انتخاب رویههای حسابداری به رفتار بشر بستگی دارد؛ لذا، تدوین یک تئوری که قادر باشد همه رویههای انتخاب شده توسط حسابداران را پیشبینی کند، مشکل به نظر میرسد. بنابراین، تعجب آور نیست تئوریی که رفتار حسابداران را بررسی میکند، توان پیشبینی پائینی داشته باشد. امّا این ضعف نمیتواند تئوری اثباتی را محدود کند. در برخی از تحقیقات نیز، توان توضیحی تحقیقات اثباتی نسبت به توان پیشبینی آن زیاد بوده است.
با وجود معایب و انتقاداتی که بر تئوریهای اثباتی وارد میشود، هنوز هم به عنوان یک پارادایم تحقیقاتی توسط محققین زیادی مورد استفاده قرار میگیرد. با بهبود اندازهگیری متغیرها و استفاده از آزمونهای آماری، شواهد نشان میدهند که تئوریهای اثباتی حسابداری سهم با ارزشی در توسعه و دانش حسابداری و تحقیقات حسابداری داشته است. زیرا تاکنون پارادایم تحقیقاتی دیگری که تفسیر بهتری درباره انتخاب رویههای حسابداری توسط مدیران را توجیه کند، در مقایسه با تئوری اثباتی به وجود نیامده است.
همچنین تئوریهای اثباتی حسابداری عواملی اقتصادی که باید در تصمیم گیری مدنظر قرار گیرد را نشان میدهند. از طرف دیگر، تئوریهای اثباتی کمک میکنند تا اثرات تغییرات قوانین حسابداری پیشبینی شود و این امر میتواند برای توسعه و تدوین قوانین آتی حسابداری سودمند باشد.
۲-۲-۱۱) فرضیه های تحقیقات اثباتی
غالباً در متون و مباحث تئوری اثباتی حسابداری، برای توضیح و پیشبینی اینکه چرا یک واحد تجاری با یک رویه حسابداری خاص مخالف است و یا از آن حمایت میکند؟ سه فرضیه وجود دارد. این سه فرضیه عبارتند از:
۲-۲-۱۱-۱) فرضیه پاداش مدیریت(یا فرضیه طرح پاداش)
۲-۲-۱۱-۲) فرضیه بدهی(فرضیه بدهی به سرمایه)
۲-۲-۱۱-۳) فرضیه هزینه های سیاسی.
در ادامه هریک از فرضیهها تشریح میشوند.
۲-۲-۱۱-۱) فرضیه پاداش مدیریت(یا فرضیه طرح پاداش)
این فرضیه پیشبینی میکند که اگر به مدیر بر حسب یکی از معیارهای عملکرد نظیر سود حسابداری پاداش داده شود، در آنصورت مدیر در تلاش خواهد بود تا از روشهای حسابداری استفاده کند که سود را افزایش دهد که در نتیجه آن، پاداش او افزایش مییابد.
اگر مبالغ پرداختی به مدیر مستقیماً بر اساس ارقام حسابداری(مانند: سود، فروش، داراییها) محاسبه شود، هرگونه تغییر در روشهای حسابداری که شرکت از آنها استفاده میکند، ممکن است بر مبالغ پرداختی پاداش مدیر تأثیرگذار باشد. این تغییر ممکن است بواسطه انتشار استاندارد جدید رخ دهد، مثلاً: استاندارد جدید در مورد چگونگی برخورد با مخارج تحقیق و توسعه در آمریکا، شرکتها را ملزم میکند که این مخارج را به هزینه دوره منظور کنند.
با این کار سود کاهش مییابد و پاداش پرداختی به مدیران نیز ممکن است تغییر یابد. بنابراین، مدیران تلاش میکنند تا از رویههای حسابداری استفاده کنند که موجب افزایش پاداش آنها شوند.
۲-۲-۱۱-۲) فرضیه بدهی(فرضیه بدهی به سرمایه)
فرضیه مزبور پیشبینی میکند که نسبت بالای بدهی به سرمایه در شرکتها به احتمال زیاد موجب خواهد شد تا مدیران از روشهای حسابداری افزایش دهنده سود استفاده کنند. نسبت بالای بدهی به سرمایه منجر میشود که شرکت در قراردادهای بدهی خود با الزامات و شرطهایی از جانب وام دهنده روبرو شود. الزامات مزبور، احتمال نقض قرارداد و وقوع هزینه های ناشی از نکول بدهی را افزایش میدهد. مدیران با انتخاب روشهای حسابداری افزاینده سود در تلاش هستند تا از الزامات قراردادهای بدهی و هزینه های نکول بکاهند.
از اینرو، اگر شرکتی با وام دهندگان جهت دریافت وام وارد مذاکره شود و اگر این مذاکره منجر به تنظیم قراردادهای بدهی مبتنی بر ارقام حسابداری گردد؛ مثلاً در قرارداد، وام گیرنده ملزم به داشتن حد معینی از نسبت بدهی به سرمایه یا نسبت بدهی به دارایی گردد، در آنصورت مدیران این انگیزه را دارند تا از روشهای حسابداری استفاده کنند که اثرات بالقوه الزامات قراردادهای بدهی را کم کند.
۲-۲-۱۱-۳) فرضیه هزینه های سیاسی
این فرضیه پیشبینی میکند که شرکتهای بزرگ در مقایسه با شرکتهای کوچک به احتمال زیاد از رویههای حسابداری استفاده میکنند که سود را کمتر نشان دهند. اندازه و بزرگی شرکت، شاخصی برای توجه و مدنظر بودن سیاسی است. از اینرو، اگر مدیران شرکتها ببینند که در کانون توجه سیاسی قرار دارند، این انگیزه را دارند تا از روشهای حسابداری استفاده کنند که سود را کمتر نشان دهند. آنها با اینگونه اعمال و رفتار سعی دارند تا احتمال انجام اقدامات سیاسی علیه شرکت را کاهش دهند و به موجب آن هزینه های موردانتظار سیاسی کاهش یابد. هزینههایی که از سوی اتحادیههای کارگری به منظور افزایش دستمزد در پی افزایش سود از شرکتها درخواست میشود از جمله هزینه های سیاسی است.
۲-۲-۱۲) ارقام حسابداری محافظهکارانه بهعنوان اطلاعاتی جهت استفادهکنندگان
محافظهکاری، در تعیین ارزش خالص داراییها اطلاعات مربوطی برای سرمایهگذاران فراهم میکند. بهعبارتی، هرگاه ترازنامه و خالص داراییها براساس ارزش های محافظه کارانه تهیه شود، در هنگام تصفیه، این موضوع به نفع سرمایهگذاران خواهد بود.
علاوه براین، شاخصهای دیگر محافظهکارانه، همچون سود نقش اطلاعاتی مهمی برای سرمایهگذاران ایفا می نمایند. در نهایت سرمایهگذاران میتوانند با بهره گرفتن از ارقام سود، بر سایر منابع اطلاعاتی دسترسی و کنترل داشته باشند.
یکی از پیامدهای برخورد محافظهکاری درباره سود و زیان، کمتر از واقع نشان دادن ارزش خالص داراییها است. قانونگذاران بازار سرمایه، تدوینکنندگان استانداردهای حسابداری و برخی از محققین دانشگاه این موضوع را مورد انتقاد قرار میدهند، زیرا به عقیده آنها، کمتر از واقع نشان دادن دارایی ممکن است منجر به بیش از واقع نشان دادن سود در دورههای آتی شود، مثلاً: بولتن تحقیقات حسابداری شماره ۲ انجمن حسابداران خبره آمریکا، اشاره دارد.
رعایت محافظهکاری در ترازنامه واضح نیست، امّا در صورت سود و زیان، رعایت آن خیلی واضح است. بهعبارت دیگر، نمود محافظهکاری در ترازنامه به اندازه نمود آن در صورت سود و زیان نیست. مدتها است که محافظهکاری در رویههای حسابداری نفوذ کرده و این نفوذ نیز با اهمیت بوده است.
۲-۳) پیشینه پژوهش
۲-۳-۱) پژوهشهای خارجی
چی و همکاران(۲۰۰۹) در تحقیقی تحت عنوان رابطه حاکمیت شرکتی با محافظهکاری از مدل خان و واتز(۲۰۰۷ ) برای سنجش محافظهکاری حسابداری استفاده کردند. آنها در بین شرکتهای عضو بورس تایوان و مابین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ به این نتیجه رسیدند، شرکتهایی که بیشتر سهامشان در اختیار سهامداران نهادی بوده، نیاز به حسابداری محافظهکارانه کمتری هستند.
پژوهش لیم(۲۰۰۹) باعنوان بررسی رابطه محافظهکاری حسابداری با حاکمیت شرکتی از سه مدل برای سنجش محافظهکاری حسابداری استفاده نمود. ایشان دوره زمانی ما بین ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ میلادی و در بین شرکتهای استرالیایی به این نتیجه رسید که یک ارتباط مثبت بین میزان مدیران مستقل در هیئت مدیره و محافظهکاری حسابداری در یک مدل از سه مدل مورد مطالعه وجود دارد.
پژوهش تای و کونتیسک(۲۰۰۹) باعنوان محافظهکاری حسابداری و ویژگیهای کنترلی سهامداران در بورس تایلند و بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ و در ۳۳۱ شرکت، به نتایج زیر رسیدند:
-۱شرکتهای با استقلال اعضای هیئت مدیره و تمرکز مالکیت بیشتر در این پژوهش، درصد اوّلین سهامدار عمده محافظهکاری بیشتری دارند.
۲- شرکتهای با اندازه بزرگ و اهرم بالا محافظهکاری کمتری دارند.
بین میزان مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری رابطهای دیده نشد.
ژو و لبو[۳۸](۲۰۰۶)، در پژوهش خود دریافتند، شرکتهایی که گزارشگری مالی محافظهکارانهای ارائه می نمایند، میتوانند رفتارهای مدیریت سود بیشتری داشته باشند.
رابطه بین محافظهکاری و عدم تقارن اطلاعاتی بین استفاده کنندگان از صورتهای مالی مبین آن است که محافظهکاری به عنوان واکنشی متوازن نسبت به عدم تقارن اطلاعاتی بین سرمایهگذاران آگاه و ناآگاه است. (لافوند و واتز، ۲۰۰۶).
ریان[۳۹](۲۰۰۶) تفاوتهای میان محافظهکاری حسابداری و هموارسازی سود را به صورت زیر توضیح میدهد:
هموارسازی سود از طریق شاخص های حسابداری، قابل محاسبه است، امّا محافظهکاری را می توان به غیر از اطلاعات حسابداری، از طریق شاخصهای بازار نیز محاسبه نمود.
هموارسازی سود، پراکندگی عایدات را کاهش می دهد، درحالیکه محافظه کاری باعث میشود تا توزیع عایدات در مقایسه با توزیع جریانات نقدی عملیاتی، چولگی به چپ پیدا نماید.
میزان پراکندگی عایدات میتواند شاخصی برای هموارسازی سود باشد، امّا شاخصی برای محافظهکاری نیست. هموارسازی سود، نوعی رفتار غیرمحافظهکارانه غیرشرطی است.
افزایش سود از طریق هموارسازی موجب انتقال عایدات در توزیع نرمال، به سمت چپ خواهد شد و برعکس کاهش سود از طریق هموارسازی باعث انتقال عایدات در توزیع نرمال، به سمت راست خواهد شد.
یافتههای تحقیقات انجام شده در رابطه با محافظهکاری، حاکمیت شرکتی و مالکیت مدیریتی حکایت از این دارد که از یک طرف بین محافظهکاری در گزارشگری مالی و حاکمیت شرکت رابطه مثبت وجود دارد و از طرف دیگر هرچه درصد مالکیت (سهام) مدیران در شرکت بیشتر باشد، به واسطه همسو بودن منافع مدیران و سهامداران نیاز به محافظهکاری کاهش مییابد. از این رو همواره رابطه منفی بین محافظهکاری در گزارشگری مالی و درصد مالکیت مدیران در شرکت مشاهده میشود(انور و همکاران، ۲۰۰۵).
بیکَس و همکاران(۲۰۰۴) در تحقیقی با عنوان “ارتباط بین به موقع بودن سود، محافظهکاری سود و ترکیب هیئت مدیره” محافظهکاری و به موقع بودن سود را به عنوان معیارهای کیفیت حسابداری در نظر گرفتند. آنها با بهره گرفتن از نمونهای از شرکتهای انگلیسی و با بهره گرفتن از مدل عدمتقارن زمانی سود ارائه شده توسط باسو(۱۹۹۷)، به این نتیجه رسیدند که شرکتهایی که استقلال اعضای هیئت مدیره در آنها بیشتر است، محافظهکارترند. بدینترتیب آنها نتیجه گرفتند که وضعیت ترکیب اعضای هیئت مدیره، عامل مهمی در تعیین کیفیت سود گزارش شده شرکتهای انگلیسی است.
بال، وو و روبین[۴۰] (۲۰۰۳) در پژوهش خود دریافتند کشورهایی که از استانداردهای حسابداری انگلستان و آمریکا بهره میگیرند، محافظهکاری کمتری نسبت به دو کشور مذکور داشتهاند. این کشورها، ویژگیهایی در رابطه با گزارشگری مالی و قراردادها را دارند که بشرح ذیل آورده شدهاند.
نفوذ سیاسی بر گزارشگری مالی
نابرابری اطلاعاتی از طریق افشای کامل اطلاعات، کاهش نمییابد و استفادهکنندگان اطلاعات خود را از روشهای غیررسمی به دست میآورند.
یافتههای تحقیقات انجام شده در زمینه رابطه بین محافظهکاری با هزینههای مالی بیانگر وجود رابطه منفی بین محافظهکاری و هزینههای مالی است(فرانسیس و همکاران، ۲۰۰۳).
پژوهش واتز(۲۰۰۳) با عنوان «محافظهکاری در حسابداری» از جنبههای گوناگون منجمله: قراردادها (مانند قرارداد بدهی و پاداش مدیران)، حقوق صاحبان سهام، مالیات و قواعد و ضوابط حسابداری به بررسی اعمال محافظهکاری در حسابداری پرداخت. یافته پژوهش این است که در غیاب گزارشگری حسابداری، جنبه قراردادی محافظهکاری باقی خواهد ماند. چرا که محافظهکاری، کارآیی سود به عنوان معیار عملکرد و خالص داراییها به عنوان معیار ارزشگذاری شرکت، را بهبود میبخشد.
علاوه براین، یافتههای تحقیقات انجام شده، نشان میدهد که درجه محافظهکاری در کشورهای دارای نظام قانون عرفی بیشتر از کشورهایی است که دارای نظام قانون وضعی هستند(واتز، ۲۰۰۳).
به عقیده واتز(۲۰۰۳) در نگاه اوّل، بهنظر میرسد تفسیر مدیریت سود به دلایل زیر برای نتایج تحقیقات محافظهکاری مناسب باشد:
ایجاد ذخایر موجب کاهش خالص داراییها میشود.
بازده منفی سهام، حذف حسابها را توجیه و تصدیق میکند.
پایان نامه حسابداری ۱- فایل ۴