(الزهاوی، ۱۹۷۲،ج۱ : ۲۹۰)
(آیا ظل الله (سایۀ خدا بر زمین) در روی زمین الهی دستور مخالف با احکام الهی و قرآن حکم میکند؟!)
ظل الله، کنایه از سلطانی است که باید تمامی احکام الهی را در روی زمین اجرا کند و به همین علت او را ظل الله میخوانند. شاعر در این بیت با زبانی طنز، اشاره دارد به شخص اولی که باید مجری قوانین الهی باشد را مخالف احکام الهی میداند. همچنین در بیت زیر “ابن عم” کنایه از تمامی انسانهاییست که در جنگ جهانی کشته میشدند و یا میکشتند.
ما رَأت عَینی أشَدُّ و أبقی
مِن عَداءِ الإنسانِ للإنسانِ
فَتکُه بِإبن عَمِّه وَ هو مِنهُ
فوقَ فَتکِ الحیوانِ لِلحیوانِ
(الزهاوی،۱۹۵۵: ۳۱۵)
(من چیزی بدتر و ماندگارتر از دشمنی انسان با انسان ندیدهام، آن زمان که انسان پسرعمّ اش را میکشد واین بدتر از این است که حیوانی، حیوان دیگری را بکشد)
زهاوی در جایی دیگر با اشاره به دیدگاه ظاهرنمایانی که اعمال خود را فقط برای دوری از جهنم و رسیدن به بهشت بویژه حوریان بهشتی، انجام میدهند، چنین میگوید:
فَما بَقیت تَنهاهُ نارُ جَهَنّم وَ لا لَبِثَت تَعزیه حورٌ وَ غِلمان
(ناجی،۱۹۶۳: ۳۳۳)
(حتی ترس از آتش جهنم و اشتیاق به حوریان و غلامان بهشتی آدمی را از کارهای ناپسند باز نمیدارد.)
بیت دوم کنایه از ظاهربینی مردمی است که دیگر حتی به خاطر ظواهر بهشتی و یا دوری از جهنم هم به عبادت خدا نمیپردازند. بهار هم در بیت زیر با بهره گرفتن از کنایه چنین میگوید:
هیچ دانی که چه کردیم بمادر من و تو یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
سعی کردیم بویرانی کشور من و تو
(بهار ،۱۳۵۸،ج۱ : ۱۹۰)
مادر در این بیت کنایه از سرزمین ایران است که با نادانی مردم و ظلم و ستم حکام رو به ویرانی گذاشته است. همچنین در عبارت زیر چنین میگوید:
هرکس برای خویش کلاهی تهیه دید بهر حقیر جز سـر کچل نماند
(همان: ۴۵۰)
مصراع اول کنایهایست، برای کارگزارانی که از بیتالمال سوءاستفاده کرده و برای خود مال و ثروت و یا قدرت بدست میآورند. بخشی دیگر از ابیات کنایهای شعر زهاوی و بهار شامل تعریض است همچون ابیاتی که زهاوی دربارۀ سیریناپذیری مردان عرب در ازدواج را میسراید:
جَعلَ اللهُ نِسـاءَ القومِ لِلقــومِ مِتاعــا
فَانکِحـوا مِنهُنَّ مَثنی وَ ثُـلاثاً و رُباعـا
(ناجی،۱۹۶۳: ۳۳۵)
(خداوند زنان را کالا و ابزاری برای مردان قرار داده است، پس با دو یا سه و یا چهار زن ازدواج کنید)
بهار همچون زهاوی در برابر نادانی و کمخردی مردم چنین میگوید:
عاقل آن نیست که فضلی و کمالی دارد عاقل واقعی آن است که مالی دارد
(بهار،۱۳۵۸،ج۱ : ۳۰۶)
در این شعر کنایه دارد به عمق جهالت و نادانی مردم، که مال و ثروت را برتر ار هر چیزی حتی عقل و شعور میپندارند. در ابیات دیگر آنها از تلویح، رمز و اشاره و ایماء هم استفاده شده است همچون ابیات زیر: (ناجی،۱۹۶۳: ۳۳۷)
الصراطُ کَحَدِّ الحِسـ
ـامِ یَعلـو السَعـیرا