۳-۲-۲ فتح اورشلیم
موضوع مورد بحث دیگر در منابع موجود، مسئلهی فتح اورشلیم هست. منابع مختلف به فتح اورشلیم اشاره میکنند، اما یک گزارش موجود است که شاهدی عینی آن را نوشته است. این شاهد عینی شخصی به نام آنتیوخوس استراتگوس است که خود راهبی مسیحی بود.
وی ابتدا گزارش می کند که دو حزب قدرتمند بیزانس یعنی آبیها و سبزها در اورشلیم به طور پیوسته با یکدیگر درگیر بودند، و بر علیه یکدیگر توطئه میکردند، و حتی بر ضد ساکنان اورشلیم نیز کارهای شیطانی انجام میدادند و به خاطر کارهای شیطانی آنها خداوند لشکر ایران را برای گوشمالیشان فرستاد. ایرانیان تمام سوریه را تصرف کردند، و ارتشهای بیزانس را فراری دادند و بسیاری از آنها را اسیر کردند. سپس به فلسطین و مرزهای آن رسیدند و قیصریه را تصرف کردند. پس از آن تمامی شهرهای ساحلی را به همراه دهکدههایشان تصرف کردند و در نهایت به یهودیه رسیدند.[۶۴۹]
استراتگوس گزارش می کند که هنگامی که لشکریان ایران به دیوارهای اورشلیم رسیدند، و تصمیم گرفتند که با اهالی شهر به توافق برسند رئیس کلیسای شهر زکریا با آگاه شدن از این موضوع از آن استقبال کرد، و خواست با آنها توافق کند؛ اما احزاب آشوبگر شهر با آگاهی از این موضوع به او حمله بردند، و اخطار دادند که نباید صلحی با ایرانیان انجام شود. زکریا از این موضوع بسیار ناراحت شد و زاری نمود. وقتی دید که نمیتواند صلحی ایجاد کند یکی از یاران خود را نزد سپاه بیزانسی که در جریچو بود فرستاد، تا از آنان کمک بطلبد. هنگامی که ایرانیان آگاه شدند که ساکنان شهر حاضر به تسلیم شدن نیستند بسیار خشمگین شدند، و حملات خود را آغاز کردند سپاه بیزانس نیز از ترس لشکریان ایران گریخت و به کمک اورشلیم نیامد. هنگامی که مردم شهر از فرار سپاه بیزانس آگاه شدند شروع به سوگواری نمودند. لشکریان ایران با بهره گرفتن از منجنیقها و سایر وسایل محاصره به دیوارهای اورشلیم ضربه میزدند. آغاز حمله در ۱۵ اکتر ۶۱۴ م بود که ۲۰ روز به طول انجامید. در روز بیست و یکم آنها دیوار شهر را فروریختند. مردانی که از دیوارها محافظت میکردند نیز برای نجات خود پنهان شدند، و مردم از پیر و جوان و زن و مرد و کودک به کلیساها و محرابها گریختند.[۶۵۰]
در ادامه استراتگوس کشتاری را که سپاه ایران در اورشلیم انجام می دهد وصف می کند،[۶۵۱] که البته با مبالغهی بسیار همراه است. خود او در ادامه چنین گزارش میکند:
«هنگامی که ایرانیان وارد شهر شدند و جانهای بسیاری را گرفتند و خون در همه جا جاری شد؛ در نتیجه دشمن دیگر قدرت کشتار نداشت و بیشتر مسیحیان زنده باقی ماندند. بنابراین هنگامی که خشم ایرانیان تمام شد فرمانده ی آنها راسمیوزدان [۶۵۲]دستور داد که جارچیان جلو بروند، و چنین بگویند: بیرون بیایید تمام شمایی که پنهان شده اید. نترسید، زیرا دیگر شمشیر برای شما کنار گذاشته شده است و من صلح را تضمین کردهام. با شنیدن این بسیاری از کسانی که در آب انبارها و خندقها پنهان شده بودند بیرون آمدند».[۶۵۳]
در این که در اورشلیم کشتارهایی صورت گرفته است شک کمی وجود دارد، زیرا همانگونه که که پیشتر به آن پرداخته شد سیاست جنگی لشکریان ایران چنین بود که هر شهری که با میل خود تسلیم شود در صلح و آبادانی باقی بماند، و هر شهری که مقاومت کند و دست به جنگ بزند مجازات شود. اورشلیم شهری بود که در ابتدا قرارداد صلح را پذیرفت، اما با تکیه به ارتش بیزانسی که در آن نزدیکی بود و با وجود مخالفت زکریا سرانجام جنگ را انتخاب کرد؛ بنابراین پس از سقوط مورد غارت قرار گرفت. با این حال گزارشهای استراتگوس از سقوط اورشلیم همراه با مبالغات بسیاری است. به طور مثال گزارش میکند که پیش از فرمان عفو عمومی شهربراز، حدود دهها هزار نفر به خاطر سختیهای گوناگون و نبود امکانات جان سپردند در حالیکه او در اواخر گزارشش کل تعداد کشتگان اورشلیم را در قسمتهای مختلف شهر ۶۶۵۰۹ نفر بر می شمرد[۶۵۴]
سبئوس درباره سقوط اوشلیم گزارش میکند پس از آنکه تمام فلسطین داوطلبانه تسلیم شد، به خصوص یهودیان که دشمنی دیرینهای با مسیحیان داشتند؛ شهربراز به اورشلیم رسید و از مردم شهر خواست که داوطلبانه تسلیم شوند، ودر صلح و آبادانی باقی بمانند. در ابتدا آنها پذیرفتد، و هدایای باشکوهی را نزد شهربراز فرستادند، و از او تقاضای افسران قابل اعتمادی برای محافظت از شهر کردند؛ اما پس از چند ماه در حالی که تودهی مردم کاملاً مودبانه رفتار میکردند جوانان شهر افسران شاه ایران را کشتند، و برضد او شورش کردند. در این میان بین یهودیان و مسیحیان اورشلیم جنگی در گرفت، و مسیحیان که تعدادشان بسیار بیشتر بود تعداد زیادی از یهودیان را کشتند. یهودیان نجات یافته از روی دیوارها خود را به ارتش ایران رساندند. شهربراز نیروهایش را جمع کرد، و اورشلیم را محاصره نمود و نوزده روز به آن حمله کرد. در نوزدهمین روز با ریختن دیوار اورشلیم، آن را را تصرف کرد، که برابر با بیست و پنجمین روز ماه مارگاتس[۶۵۵]بود.[۶۵۶] مدت ۳ روز آنها در شهر به کشتار دست زدند و ۲۱ روز در آن ماندند. سپس بیرون آمدند و شهر را به آتش کشیدند.[۶۵۷]
روایت سبئوس و استراتگوس در اینکه اورشلیم در ابتدا تسلیم با صلح را پذیرفت، و سپس آن را زیر پاگذاشت و جنگ را برگزید مطابقت دارند؛ اما در مورد گزارش سبئوس مبنی بر شورش پس از چند ماه همخوان نیستند. به عقیدهی نگارنده گزارش استراتگوس در اینباره بیشتر به حقیقت نزدیک است. زیرا علاوه بر آنکه او خود شاهد عینی بوده است نمی توان پذیرفت که فرماندهای مانند شهربراز نگهبانان کافی برای محافظت از شهری مانند اورشلیم قرار نداده باشد و با شورش مردم عادی شهر از اطاعت او خارج شده باشد. با این حال گزارش سبئوس درباره طول مدت محاصره با استراتگوس مطابقت دارد. همانگونه که اشاره شد سبئوس ۱۹ روز و استراتگوس ۲۰ روز را به آن اختصاص میدهند.
وات معتقد است که منابع سریانی پیروزیهای نخستین خسروپرویز را مجازاتی بر رومیان میدانند و حتی منابع سریانی غربی سودی نیز در این ماجرا میبردند، زیرا خسروپرویز اسقفهای خالکدونی را از کلیساهای شهرهای فتح شده میانرودان اخراج کردند و آن را به منوفیزیتها سپرد.[۶۵۸]
پس از آن برطبق گزارش استراتگوس شهربراز مردم را جمع کرد و درباره اطلاعات آنها از هنر معماری پرس و جو کرد. او آنهایی را که در معماری ماهر بودند به عنوان اسیر با خود به ایران برد، اما باقی مردم را دستگیر کرد، و آنها را در مخزن آب ممل [۶۵۹]که در بیرون شهر در ۲ استادی برج دیوید بود فرستاد، که به خاطر گرما و تنگی فضا بسیاری مردند. [۶۶۰]
منابع دیگر نیز به بردن اسیران از شهر اورشلیم به ایران اشاره دارند. احتمالاً ایرانیان کسانی را با خود اسیر میکردند، که در کارهای صنعتی مانند ساختمانسازی کاربرد داشته باشند، اما گزارش استراتگوس را مبنی بر اینکه شهربراز تنها افرادی را که در معماری ماهر بودند اسیر کرد بیشتر مبالغه به نظر میآید، زیرا خود او که به اسیری گرفته شده بود تنها یک راهب بود. تئوفانس گزارش میکند که آنها افراد زیادی را به همراه صلیب مقدس و زکریا به اسارت به ایران بردند.[۶۶۱] البته خود استراتگوس نیز ماجرای اسیر شدن زکریا و صلیب حضرت عیسی را به طور مفصل گزارش میکند که به آن نیز پرداخته خواهد شد.
رویدادنامهی ۱۲۳۴م و میخاییل سوری هم به اسارت گرفته شدن زکریا با صلیب حضرت عیسی به همراه غنائم طلا و نقره را گزارش می کنند. [۶۶۲] رویدادنامهی پاک فتح اورشلیم را در حدود ماه ژوئن سال ۶۱۴م میداند و گزارش می کند که هزاران کشیش، راهب و راهبه کشته شدند [۶۶۳]که به دور از عقل است و با گزارش استراتگوس هم مطابقت ندارد.
این رویدادنامه همچنین اسیر شدن زکریا، توقیف صلیب حضرت عیسی و ظرفهای مقدس بسیاری را در عرض چند روز گزارش میکند.[۶۶۴] موسی داسخورانتسی گزارش می کند که شهربراز بر شهر اورشلیم آتش زد، و صلیب مقدس را به همراه ظروف مقدس بسیار از طلا و نقره که دارای سنگهای قیمتی بودند به غنیمت برد. همچنین او اثاثیهی ساختمانهای شگفتانیگز شهرهای مختلف را به همراه حیوانات و پرندگان که نام بسیاری از آنها برای مشرق ناآشنا بود با خود برد.[۶۶۵]
سبئوس گزارش می کند که ۳۵۰۰۰ نفر در اورشلیم زنده دستگیر شدند. همچنین زکریا اسیر شد و صلیب حضرت عیسی توقیف گردید. در مورد صلیب مقدس، سبئوس گزارش می کند که آن را پنهان کرده بودند. پس از آنکه ایرانیان شروع به شکنجهی کشیشها کردند جای آن را نشان دادند، و آنها آن را به اسارت بردند. همچنین نقره و طلای شهر را ذوب کردند و به دربار شاه بردند.[۶۶۶]
در این مورد روایت طبری با سبئوس مطابقت دارد. بر طبق روایت طبری رمیوزان شهر اورشلیم را تصرف کرد، و اسقف آنجا و کشیشانی که در آن شهر بودند و دیگر مسیحیان را گرفت، و در مورد محل صلیب آنان را بازخواست کرد تا اینکه محلی که آن را در آنجا پنهان کرده بودند به او نشان دادند آنها آن را درون جعبهای زرین نهاده و در باغی خاک کرده بودند و روی آن سبزی کاشته بودند. سپس او آن را نزد خسروپرویز فرستاد و این اتفاق در بیست و چهارمین سال حکومت خسروپرویز بود.[۶۶۷]
بر اساس گزارش رویدادنامهی خوزستان هم پس از فتح اورشلیم، شهربراز، اشراف و اسقف شهر را شکنجه کرد تا اینکه جای صلیب را که در باغی پنهان کرده بودند به وی نشان دادند. یهودیان نیز کلیساهای شهر را به آتش کشیدند و به شهربراز گفتند که ثروت اورشلیم در زیر مقبرهی حضرت عیسی است، زیرا هدفشان خرابی آن بود. شهربراز به آنها فرصت داد که به او نشان دهند، اما به زودی متوجه حیلهاشان شد و آنها را بیرون کرد.[۶۶۸]
از این سه گزارش میتوان دریافت که احتمالاً ایرانیان با نقشهی قبلی قصد تصرف صلیب حضرت عیسی را داشتند، زیرا از اهمیت ایدئولوژیک آن کاملاً آگاه بودند. آن صلیب شی بسیار باارزشی برای مسیحیان آن روزگار به حساب میآمد، و در واقع به نوعی یکی از سمبلهای مهم دین مسیحیت بود. ایرانیان با دستگیر کردن آن در واقع قصد داشتند هر چه بیشتر ضعف امپراتوری بیزانسی را نشان دهند، که توانایی حفاظت از گرانبهاترین اثر خود را هم نداشت. یک نکتهی جالب این است که مسئله صلیب حضرت عیسی در شاهنامهی فردوسی نیز منعکس شده است با وجود اینکه اشارهی چندانی به جنگهای ایران و بیزانس نشده است. بر طبق گزارش شاهنامهی فردوسی قیصر روم به خسروپرویز نامهای نوشت که البته زمان آن نامه مغشوش است و مربوط به زمان زادن شیرویه است، اما متن آن بازتاب دهنده مفهوم ایدئولوژیک صلیب و دستگیری آن به دست ایرانیان است. بر طبق آن قیصر از خسروپرویز خواست تا لطف نموده و صلیب عیسی را به او پس دهد:
که دار مسیحا به گنج شماست برآمد برین سالیان دراز بدین آرزو شهریار جهان ز گیتی برو بر کنند آفرین بدین من ز خسرو پذیریم سپاس |
چو بینید دانید گفتار راست سزد گر فرستد به ماه شاه باز ببخشاید از ماکهان و مهان که بی او مبادا زمان و زمین نیایش کنم روز و هر شب سه پاس[۶۶۹] |
خسروپرویز در پاسخ بهانه آورد، که دینی که به چوبی وابسته باشد خردمندانه نیست، و اگر او آن را بفرستد دیگران فکر می کنند که مسیحی شده است، وگفت که هر آرزویی جز این را میپذیرد.
هر آن دین که باشد به چوبی به پای کسی را که خوانی همی سوگوار که گوید که فرزند یزدان بد اوی چو پور پدر رفت سوی پدر ز قیصر چو بیهوده آمد سخن همان دار عیسی نیرزد به رنج از ایران چو چوبی فرستم به روم به موبد نماید که ترسا شدم |