رفتار مذهبی یکی از رفتارهای پیچیده انسانی است که کمتر مورد توجه برخی از روانشاسان قرار می گیرد. مذهب آنقدر برای پرورش و سلامت روح آدمی اهمیت دارد که هوا برای تنفس. نهایتا اعتقادات مذهبی سبب افزایش عزت نفس شده، در صورتیکه افراد غیر مذهبی نمی توانند چنین تجربه ای را داشته باشند. لذا می بینیم روانشناسان امروزه در جهت کاهش فشارهای روانی و حفظ سلامت روان و درمان بیماریهای روانی، توجه خاص و زیاد به اعتقادات مذهبی نموده، چرا که معتقدند ایمان به خدا، نیرویی خارق العاده است که یک نوع قدرت معنوی به انسان متدین می بخشد و در تحمل سختی های زندگی دنیوی او را کمک می کند. وقف خاشعانه و خاضعانه انسان در نماز در برابر خداوند متعال به انسان نیروی معنوی می بخشد که حسن صفای روحی و آرامش قلبی و امنیت روانی را در او برمی انگیزد. به هیچ چیز فکر نمی کند و این رویگردانی از مشکلات و اشتغالات ذهنی روزمره در اثنای نماز، باعث آرام سازی کامل روان و آسودگی عقل او می شود. لذا خواندن نماز آن هم پنج بار در روز، خود، بهترین برنامه تمرین آرام سازی و فراگیری انسان است. حال اگر به جماعت خوانده شود تأثیر روانی بیشتری دارد زیرا رفت و آمد به مسجد برای ادای نماز جماعت، به انسان فرصت می دهد نسبت به اطرافیان خود (همسایگان، دوستان و غیره) ابراز علاقه کرده و آنها را بهتر بشناسد و همین آشنایی موجب همکاری و تعامل سالم بین او و اجتماع شده و زمینه برقراری دوستی و مودت را فراهم می آورد و انسان را از انزوا و احساس تنهایی بیرون آورده، باعث رشد شخصیت اجتماعی او می گردد.
دعا در بین نماز، وسیله ی مؤثر برای خودسازی و شناخت پروردگار و نیز توبه از گناه و پاکسازی روح است.
از پیامبر اکرم (ص) روایت می کنند:
«دعا اسلحه مؤمن، ستون دین و نور آسمانها و زمین است.»
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم:
«دعا، نافذتر از نوک نیزه است.»
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
« ای مردم! شما چون بیماران، و خداوند چون طبیب است و طبیب مطابق میل بیمار درمان نمی نماید بلکه آنچنان که شایسته است، به او امر و نهی می کند.»
طبیب چو هنگامی که دید، بیماری، دست به دامان دعا و توسل شده است می تواند خرسند باشد، چون آرامشی را که نیایش به ارمغان می آورد کمک شایانی در مداوی وی بشمار می آید.
لذا مذهب، یک لنگر قوی برای بیماران در طول بحران های عاطفی می باشد و می تواند در حفظ و ادامه سلامت روان، بسیار با ارزش و بعنوان کمکی در رهایی از اضطراب باشد و با شرکت در مراسم دینی- مذهبی، روحیه اعتماد به نفس خود را افزایش دهد.
فصل دوم
نقش انسجام اجتماعی در پیشگیری از جرم
مبحث اول- تعاریف و مفاهیم
انسجام اجتماعی، مشخصه ها، مفهوم، علل و عوامل و آثارى دارد که اگر مورد دقت نظر و توجه واقع شود میتواند برکات متعددى براى جامعه اسلامى داشته باشد.
گفتار اول- شاخص اجتماعى بودن
چند نفرى در یک کشتى نشستهاند که به سوى مقصدى معلوم و مشخصى در حرکت است. آنان میبایست چند ماهى را در کنار هم زیست کنند و به قولى یکدیگر را تحمل کنند. هیچ آشنایى با یکدیگر ندارند و تنها عامل گرد هم آمدن آنان مقصد مشترک و تنها وسیله انحصارى یعنی همین کشتى است. آنان کمکم متوجه حضور یکدیگر و خصوصیات و روحیات هم آشنایى بیشتری پیدا میکنند و باب گفتوگو و آشنایى در میانشان به تدریج قوت میگیرد و به دوستی و معاشرت می انجامد. آنان میبایست به گونهاى رفتار کنند تا کشتى به سلامت به مقصد برسد و در مشکلات و چالشهاى پیش رو همراه و همگام و یاور یکدیگر باشند. برای این که کمتر دچار تنش و درگیرى شوند از برخى از خواستههاى و نیازهاى شخصى چشم میپوشند و در جستوجوى آرامش و یا حفظ آن تا پایان مسیر و رسیدن به مقصد راهکارهایى را شناسایى و به مورد اجرا میگذارند. این گونه است که هم سفر را بر خود آسان میکنند و هم راه را کوتاه. در این جا تمرکز بر روى فرد یا افراد نیست بلکه معطوف به رفتارهاى شمارى از افراد است که رفتار جمعی بروز میدهند. البته در روانشناسى اجتماعى این پرسش مطرح است که آیا چیزى به نام گروه و جامعه وجود خارجى دارد یا نه؟
فلوید آلپورت بر این باور است که «پاى شما نمیتواند به یک گروه گیر کند» معناى این گفته آن است که گروهها تنها در ذهن افراد وجود دارند.
به نظر وی، گروهها و جوامع چیزى بیش از مجموعه مشترکى از ارزشها، عقاید، اندیشهها و عادتهاى افراد نیست که همزمان در ذهن چند نفر حضور دارد. این دیدگاهى است که آیت الله مصباح یزدی آن را برگزیده و در بسیارى از کتب و مقالاتش بر آن تأکید میورزد. وى میکوشد آیات قرآنى را موافق این الگو و مدل ارائه شده، تحلیل و تبیین کند.
در مقابل دورکیم (۱۸۹۸) و وارینر (۱۹۵۶) براى گروهها و جامعه هویت مستقلى قایل هستند که باید به آنها به صورت پدیدههاى مستقل و یگانهاى در محیط نگریست. به نظر ایشان نمیتوان همه رفتارها اجتماعى را به سطح فردى فروکاست و در این سطح به تبیین آنها پرداخت؛ زیرا جنبهها و وجوه منحصر به فرد و یگانهاى در گروه و جامعه مستقل از افراد و اشخاص وجود دارد. علامه طباطبایى (ره) در کتاب المیزان و شهید مرتضى مطهرى (ره) در کتاب جامعه و تاریخ این دیدگاه را مدل و الگوى خوبى براى تفسیر و تبیین بسیارى از آیات قرآن مییابند که میتواند به آسانى مسایلى چون اجل امتها را توضیح دهد.
احتمالا موافق این هستیم که بسیارى از فعالیتهاى زندگى ما متضمن تعامل ما با افراد دیگر است. خانواده، همکاران و مانند آنها همگى شامل تعاملهایى میان یک گروه از افراد است. در روانشناسى اجتماعى ثابت شده که نفوذ اجتماعى چگونه رفتار فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. این خود بیانگر تأثیرات جامعه و گروه بر فرد است که میتوان از آن به پدیده مستقلى به نام جامعه پى برد. بسیارى از مردم در حضور گروه و جمع احساس ترس و اضطراب میکنند که این خود نشانه دیگرى از تأثیر چیزى به نام گروه و جامعه بر فرد است؛ در حالى که همین شخص در برابر تک تک این افراد چنین حالتى ندارد.
گفتار دوم- مشخصههاى گروه و جامعه
جامعه همان گروه بزرگ با هدفى والاتر و برتر است که به شکل ملت- کشور و ملت- دولت سازماندهى میشود. این افراد به شکل جامعه و ملت سازماندهى میشوند تا فعالیتهاى مشخصى را براى رسیدن به اهداف و مقاصد یکسانى در تعاملات روزانه خود نشان دهند. ادراکهاى مشترک و پیوندهاى عاطفى و وابستگیهاى متقابل و نقشهاى اجتماعى آنان را بیش از پیش به یکدیگر وابسته میکند و نوعى وحدت و یکپارچگى را در میان آنان تشدید می کند.
گفتار سوم- مفهوم انسجام اجتماعی
در روانشناسی اجتماعى از پدیدهاى به عنوان روح نزدیک بودن و یا عدم آن در یک جامعه و یا گروه سخن میگویند که اثر مهمى روى رفتار افراد جامعه به جا میگذارد. در گروههای اجتماعى میتوان به آسانى این مسئله را شناسایى و آثار و پیامدهاى وجودى و ملموس آن را ردگیرى کرد. به عنوان نمونه، برخى از مفسران ورزشى از تیمهایى نام میبرند که بهترین مواد (نفرات تیمى و ستارگان به نام فوتبال) را در اختیار دارند، اما نمیتوانند این مواد را به هم بچسبانند. در چنین مواردی، این احتمال وجود دارد که فقدان نزدیکى یا حتى وجود دشمنى نهان در میان برخى از اعضاى تیم در عملکرد رضایت بخش تیم ورزشى اختلال ایجاد میکند. براى توصیف چنین وضعیت و ویژگى در میان یک تیم ورزشی یعنى فقدان نزدیکى میان افراد گروه از اصطلاحات چندى چون فقدان احساس یگانگى و یا اقلیم عاطفى سخن میگویند. بیشترین اصطلاحاتى که در این جا از سوى مفسران و روانشناسان اجتماعى به کار میرود اصطلاح فقدان انسجام در میان اعضاى تیم است.
در تعریف انسجام میگویند که ویژگیاى است که در آن نیروى اعمال شده بر اعضا و جامعه براى ماندن در گروه بیش از کل نیروهایى است که میکوشد آنان را به ترک گروه وادار سازد و انسجام ایشان را از میان بردارد.
به سخن دیگر، گروهها و جوامعایى که در آنها اعضا یکدیگر را دوست دارند و میخواهند در حضور یکدیگر باقى بمانند و فعالیت کنند، گروهها و جوامع منسجم هستند. چنان که گروهها و یا جوامعایى که اعضاى آن به یکدیگر جذب نشدهاند، جوامع از هم پاشیدهاى هستند که از نظر سطح انسجام در پایینترین حد خود قرار دارند.
گفتار چهارم- آثار انسجام اجتماعی
از آن جایى که اعضا و یا جوامعایى که جذب گروه و یا ائتلاف خاصى میشوند، سختتر کار میکنند تا به هدفهاى ائتلاف برسند، انسجام آنان معمولا با بارورى بیشترى همراه است. به این معنا که اعضاى گروه و یا جوامعایى که به طور کامل از انسجام برخوردارند در مقایسه با اعضا و جوامعایى که داراى انسجام کمترى هستند، امکان بیشترى دارند تا به هدف خود دست یابند؛ زیرا توافق آنان موجب میشود تا نوعى ارتباط عاطفى در میان آنان برقرار گردد. به سخن دیگر، در جوامع با انسجام قوى نوعى موافقت پدید میآید. یک دلیل براى این موافقت و همدلى این است که همگونى در جوامع و گروههاى منسجم مورد تأکید دایمى قرار میگیرد. وقتى شما اعضاى یک گروه را دوست بدارید، ممکن است تمایل بیشترى در سازش با عقاید آنان داشته باشید و این باور را خواهید داشت که هماهنگی، احساسهاى خوبى را که در گروه و جوامع منسجم وجود دارد، افزایش میدهد.
نتیجه نهایی انسجام، یکپارچگى گروه و جوامع هم هدف است. در این صورت توافق و هماهنگى بیشترى از سوى گروهها و جوامع روى موضوعها و پدیدهها رخ میدهد و نتیجه آن کارایى بیشتر است به طورى که فرایند زمانى رسیدن به هدف و مقصد کاهش مییابد و افراد جامعه با آرامش و امنیت روانى بهترى فعالیت میکنند؛ زیرا امید دستیابى به موفقیت در آنان افزایش یافته و فعالیتها از سوى اعضا مفید و سازنده ارزیابى میشود. افزایش امید در جوامع و اعضاى گروه یکى از مهمترین عوامل روانى در پیشرفت جوامع و رسیدن به اهداف والاتر است.
افزایش نفوذ از دیگر آثار و کارکردهاى انسجام گروهى یا اجتماعى جوامع است. مفهوم نفوذ آن است که کسى توان تاثیر قرار دادن دیگران را از طریق گفتار و رفتار خود دارا باشد. هنگامی که در عرف از نفوذ اجتماعى سخن به میان میآید به این معنا است که او یا با پول خود و یا از طریق دوستى و آشنایى توانایى انجام کارهایى را دارد که از همه کس بر نمیآید. هنگامى که در روانشناسى اجتماعى از نفوذ اجتماعى شخص و یا گروه سخن گفته میشود منظور توان همرنگ کردن افراد با گروه و مهار و کنترل آنان از سوى گروه است. در روابط بینالملل، جوامع و ملتهایى منسجم نیز از چنین خصوصیتى برخوردارند. هنگامى که ملتها و جوامع منسجم بخواهند کارى را پیش ببرند راحتتر و آسانتر از ملتها و جوامع غیر منسجم به هدف دست مییابند. این گونه است که فشار روانى اعمال شده از سوى ملتهاى منسجم بیش از فشارى است که از سوى ملتها و جوامع غیر منسجم و پراکنده اعمال میشود. از این رو میتوان از قدرت نرم جوامع منسجم سخن گفت. قدرتی که با کمترین هزینه بیشترین و بزرگترین بهره را به همراه خواهد داشت.
از این جا با کارکرد دیگرى از انسجام جوامع روبهرو میشویم. جوامع منسجم همان اندازه که میتوانند اعمال نفوذ بر دیگر جوامع داشته باشند و آنان را با خود همراه ساخته و اهداف و مقاصد خود را به کرسى بنشانند، میتوانند در برابر فشارهاى گروهها و جوامع رقیب به آسانى مقابله کرده و از برخورد با آن برآیند و یا دفع کنند. در برخى از موارد این قدرت نرم است که به عنوان بازدارنده عمل کرده و از فعالیت و تلاشهاى رقیب میکاهد و یا رفع میکند به گونهاى که از همان آغاز به سراغ اعمال فشار نمیروند. .
تلاشهاى جوامع رقیب هنگامى موفقیتآمیز خواهد بود که جوامع از انسجام کمترى برخوردار باشند. از این رو در بحث از علل و عوامل انسجام و همدلى میبایست بر روى علل و عواملى تاکید کرد که بتواند نیروهاى اعمال شده بر اعضا براى ماندن در گروه و ائتلاف را بیش از کل نیروهایى قرار دهد که میکوشد تا آنان را به ترک ائتلاف و اتحاد وادار سازد و جلوى انسجام و تقویت آن را بگیرد.
به سخن دیگر افزایش همدلى (الفت و محبت درونى و عاطفی) به جاى همرنگى (اتحاد تحت فشارهاى بیرونی) و یا همنوایى (منفعت مشترک) نفوذ جوامع منسجم را از دو جهت تقویت میکند. از یک سو تاثیرگذارى و یا درجه نفوذ آنان را براى اعمال قدرت نرم افزایش میدهد و از سوی دیگر با اعمال قدرتهاى ضد انسجام بیرونى مقابله میکند و از تاثیرگذارى آن کاسته و یا باز میدارد.
بنابراین به جای همرنگى که تحت تاثیر فشارهاى بیرونى نوعى از انسجام غیر واقعى و همراهى و تسلیم را فراهم میآورد، و یا به جاى همنوایى که همانند اشتراک سرمایهداران و همگرایى در جلب و کسب منافع است و پس از رسیدن به منفعت از هم فرو میپاشد، همدلى مینشیند که به معناى تسلیم واقعى در برابر اهداف گروه و جامعه و یا جوامع منسجم است.
گروهها و جوامع منسجم هرگز تظاهر به متابعت نمیکنند که در باطن با دشمن همراهى و همگامى کنند و به منافع و اهداف جوامع خود ضربه زنند. در صورتى که عامل همگرایی، همرنگى یا همنوایى باشد، احتمال تظاهرى متابعت از گروه و جوامع افزایش مییابد و در صورت برداشتن عالم (فشار بیرونی) یا رسیدن به هدف کوتاه (نوایى و دارایى مطلوب) از گروه و جامعه جدا و به جرگه مخالفان میپیوندد. در جوامع مدرن عامل مهم ائتلافهاى بینالمللی را میتوان همرنگى (تحت اعمال قدرت و زور سخت) یا همنوایى (منافع مشترک) دانست. از این رو به سرعت این گونه ائتلافات با کوچکترین تغییر در متغیرات و یا تغییر ماهیت از هم فرو میپاشد.
دانسته شد که عوامل چندی،گروهها و جوامع را به هم نزدیک میکند. یکى از این عوامل همنوایى است. در جهان امروز از اصلیترین عوامل همگرایی، اتحاد و ائتلاف میتوان به دو عامل همنوایى و همرنگى اشاره کرد. کشورهاى توسعه یافته، ائتلافات خود را برپایه همنوایی سامان میدهند و به این شیوه رقیبان اصلى جهانى خود را از صحنه رقابتها حذف میکنند.
در همنوایى عقاید نقش مهمى بازى نمیکند. افراد یا جوامع مختلف میتوانند با عقاید گروه همراه شوند و ممکن است چنین همراهى را از نظر اعتقادات بروز ندهند. بنابراین لزومى نیست تا گروه از عقاید مشترکى پیروى کنند و از نظر بینشى همراه باشند و یا حتى معتقد به درستى عقاید دیگرى باشند؛ زیرا اگر این فرد و یا جامعه در موقعیت دیگرى قرار گیرد چه بسا به صورتى کاملا متفاوت عقیده متضادى را بپذیرد و به آن پایبند باشد. از این رو میتواند دمکراسى با دیکتاتورى و سرمایهدارى با نظام ضد سرمایهدارى گرد هم آیند و ائتلافى را شکل بخشند.
همرنگى دومین عامل در ائتلاف و اتحاد گروهها و جوامع مدرن کنونى است؛ به این معنا که افراد و یا جوامعاى در برابر قدرت سخت تسلیم فشارها میشوند و خود را با آن جوامع همرنگ میکنند تا حفظ شوند. در حقیقت جامعهاى با جوامع دیگر همرنگ میشود که تقاضاى مستقیمی براى پذیرش همراهى و همگامى با آنان را مطرح میسازد و فرد و یا جامعه میبایست تسلیم این فشار شده و با گروه همراه گردد. این همان همرنگى است که تحت فشارهای بیرونى و قدرت سخت ایجاد میشود. کسان یا جوامعاى که روى خوش به این درخواست مستقیم نشان ندهند به صورتهاى مختلف منزوى و از حقوق و مزایاى مسلم خود محروم گشته و گاه تنبیه و مجازات میشوند. شاید اصطلاح محور شرارت براى بیان این موقعیت مصطلع شده باشد که بیرون از به اصطلاح اجماع جهانى قدرت و زور سخت، گروه و یا جامعهاى نمیخواهد تسلیم این فشار بیرونى شده و همرنگ آنان گردد.
گروههاى فشار برای همرنگى از استقلال راى به شدت ابراز انزجار میکنند. چنین رفتارى از سوى گروه فشار ناهمنوایى و یا ضد همنوایى خوانده میشود. این پاسخها به اعمال فشار همانند مخالف با خواستههاى اکثریت و یا اجماع جهانى ارزیابى میشود و به عنوان مخالفان از همرایى با جوامع جهانى منزوى میگردند؛ زیرا این گونه رفتارها با هنجارهاى آنان مغایر است.
عوامل انسجام و وحدت واقعی، عواملى هستند که ما از آنها به عنوان همدلى یاد میکنیم. ریشههای همدلى را میتوان در بینش (عقاید) و نگرش (روشهاى ملى و راهکارها و سازوکارهای رسیدن به هدف) و نیز عواطف و احساسات (ابعاد روانشناختی) جستوجو کرد.
به نظر میرسد که همدلى اگر ریشه در بینش نه روشها و عواطف داشته باشد، موثرتر، پایدارتر و واقعیتر است؛ زیرا روشها و سازوکارها که از آن به مکانیزم عمل یاد میشود میتواند دستخوش تغییر گردد؛ چنان که عواطف و احساسات نیز از پایههاى سست و ضعیفترى نسبت به دو عامل پیشین برخوردار میباشند و تغییر چنان که از واژه قلب برمیآید در آن امری طبیعى است؛ اما بینشها و عقاید که فرایند زمانى طولانى را میطلبد تا پدیدار شود، بازتاب و آثار آن نیز به نوبه خود از پایدارى بیشترى برخوردار است و به زودی دگرگون نمیشود. از این رو قرآن مسئله ایمان را از عوامل اصلى و بنیادین انسجام میان افراد و گروهها و جوامع انسانى برشمرده است. البته نگرش نیز به جهت فرایند دست کم طولانى در پدیدارى از نوعى ثبات نسبى برخوردار میباشد که میتواند خود عاملى براى انسجام کمرنگتر به شمار آید. عامل تهدید نیز یکى از عوامل انسجام گروه و یا جوامع است. گروه و جوامع به طور طبیعى در برابر تهدیدها منسجم میشوند. البته این انسجام به جهت ماهیت عامل، از استحکام و قوام کمترى برخوردار بوده و بسیار شکننده میباشد. از این رو ائتلاف گروهها و جوامع بر پایه تهدید مشترک نوعى سست از انسجام شمرده میشود. در ضمن واکنش اعضا و جوامع از جهت نوع و چگونگى و نیز شدت و ضعف انسجام بستگى به ماهیت تهدید و میزان و شدت و ضعف آن دارد.
گفتار پنجم- علل انسجام از نظر قرآن
اگر بخواهیم از نظر ارسطویى به این مسئله بنگریم میتوانیم چهار علت اصلى را در مسئله انسجام بر پایه قرآنى ردگیرى کنیم. به این معنا که میتوان علت فاعلی، مادی، صورى و غایى را در آیات قرآن شناسایى و تبیین کرد.علت فاعلى انسجام از نظر قرآن کسى جز خداوند نیست؛ زیرا قرآن خداوند را به عنوان منشاء ایجادى انسجام در راس علتالعلل قرار میدهد. در منظومهاى که قرآن براى بینش و تفکر انسانى ترسیم و تصویر میکند، خداوند محور و مرکز همه فعل و انفعالات است. این به معناى پذیرش جبر نیست، بلکه بیانگر هدایت و ربوبیت خداوند بر همه هستى به طور کلى و جزیى و اعمال قدرت کامل اوست به طورى که چیزى بیرون از ملک و قدرت او قرار نمیگیرد و همه در احاطه علمى و عملى او میباشند. از این رو در تعبیرات قرآنى و نیز نبوى و ولوى (ولایتی) سخن از بینالامرین یعنی فاز سومى غیر از جبر و اختیار است. بنابراین نگرش و رویکرد، خداوند به عنوان منشا و علت فاعلى و اصلى انسجام امت شناسایى و معرفى میشود.
اگر مسافران کشتی را هدف واحدى گرد آورده باشد؛ در این جا یعنى انسجام اسلامى بیش از هدف به عنوان علت غایى میتوان علت مادیى نیز شناسایى کرد و از آن سخن گفت. خداوند به عنوان علت فاعلى و منشاء انسجام اسلامى موجبات اشتراک در عقاید را فراهم میآورد و همه را تحت عنوان عقاید توحیدى اسلام ساماندهى میکند. کسانى که بر کشتى اسلام سوار شدهاند با فاعلیت خدا این کار را میکنند. آنان از همان آغاز به نوعى شناخت از خود و هستی و دیگرانى میشوند که با آنان هم سفرند. عقاید مشترک و بینش توحیدى به عنوان علت مادى عمل میکند.
علت صورى که میتوان از آن در انسجام اسلامى سخن گفت علل و عواملى است که در آیات متعدد قرآن بر آن تاکید شده است تا ائتلاف و انسجام اسلامى معنا و مفهوم دیگرى یافته و از قدرت و توان بالاو برترى برخوردار گردد. از جمله این علل صورى میتوان به معاونت در نیکیها و تقوا یاد کرد که در آیه تعاونوا على البر و التقوى بر آن تاکید شده است.