پیامبر در پاسخ به این سوال که گاهی اوقات چیزهایی از ذهن انسان می گذرد که اگر از آسمان سقوط کند و در وسط آسمان، پرنده او را بریابد، برای او خوش تر است تا این که آن خطورات ذهنی را به زبانش آورد؛ این ایمان محض است یا ایمان ناب؟ حضرت فرمودند: خداوند از وسوسه ها و تشکیکات ذهنی امت من تا زمانی که آن ها را به زبان یا به مرحله عمل درنیاورند، گذشت کرده است.[۴۵۷]
روح و روان، که حقیقت و قوام انسانى است و همه عواطف و کمالات علمى و فضایل خلقى از شؤن و سعه وجودى آن است، ربط محض به آفریدگار می باشد؛ و ربط آن به آفریدگار بیشتر و نزدیکتر از ارتباط انسان به قلب و روح خود می باشد.[۴۵۸] خداوند در سوره ق، آیه ۱۶ می فرماید:
“وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ"؛ ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدانیم و ، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.
آیه الله طباطبایی در تفسیر آیه می فرمایند: “مراد از خلقت انسان، وجود تدریجى او است که مدام تحول مىپذیرد و وضع جدید به خود مىگیرد، نه تنها تکوین در اول خلقتش. هر چند که تعبیر در آیه تعبیر گذشته است، چون فرموده” وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ- ما انسان را خلق کردیم” ولى از آنجایى که انسان- و همچنین هر مخلوق دیگر که حظى از بقاء دارد- همان طور که در ابتداى به وجود آمدنش محتاج به پروردگار خویش است، همچنین در بقاء خود نیز محتاج به عطاى او است. و به خاطر همین نکتهاى که گفته شد، جمله” وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ"- که علم خدا در آن به صیغه مضارع آمده که مفید استمرار است- عطف شده بر جمله” وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ” که به صیغه ماضى آمده لیکن مفید استمرار است. و اگر وسوسه را به نفس آدمى نسبت داده، نه به شیطان با اینکه منسوب به شیطان نیز هست، براى این بوده که سخن پیرامون علم خداى سبحان و احاطهاش به احوال آدمى بود، و مىخواست بفرماید: حتى به آنچه در زوایاى دلش مىگذرد آگاه است. و همچنین جمله” وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ” که آن نیز مفید ثبوت و دوام و استمرار است به استمرار وجود انسان. و معنایش این است که: ما انسان را خلق کردیم و ما همواره تا هستى او باقى است از خاطرات قلبیش آگاهیم، و نیز همواره از رگ قلبش به او نزدیکتریم.”[۴۵۹]
لذا آیه مبارکه، هم به انسان هشدار می دهد تا مراقب اندیشه ها و خواطر ذهنی خود باشد و هم این که برای اصلاح اعتقادات، نیاز به اصلاح نفس و تزکیه روحی دارد. زیرا چه بسا از یک فکر و یک خیال ناپسند و فکر فاسد، مسیر زندگی شخص عوض شده و منحرف گردد. همان طور که در طول تاریخ شاهد بر این مدعا داریم؛ و در قرآن کریم به زندگی افرادی که در اثر وسوسه های نفسانی و افکار فاسد و پلید، از مسیر صحیح تکامل انسانی منحرف گشته و نیرو و توان و استعدادهای خدادی خویش را در مسیر باطل به کار گرفته اند، اشاره شده است.[۴۶۰] قرآن کریم در آیه ۱۷۶ سوره مبارکه اعراف می فرماید:
“وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون"( سوره اعراف، آیه ۱۷۶)؛ و اگر مىخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مىبردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مىکند (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمىشود! (این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند:"در آیه فوق نامى از کسى نبرده؛ بلکه سخن از یک عالم و دانشمند مىگوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچکس فکر نمىکرد روزى منحرف شود اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت. ولى از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مىشود که منظور از این شخص مردى به نام” بلعم باعورا” بوده است که در عصر موسى ع زندگى مىکرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مىشد، و حتى موسى ع از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مىکرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مىرسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى ع قرار گرفت.”[۴۶۱]
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، فاجعه سازی(به این معنا که هر آن چه اتفاق افتاده ویا اتفاق خواهد افتاد، به شدت وحشتناک، فاجعه برانگیز و غیرقابل تحمل است) یکی از عواملی است که باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود. بنابراین، سرچشمه ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد. قرآن کریم علاوه بر راهکارهای شناختی وسوسه و وسواس(این که وسوسه، شک و تزلزل و شرک و اشباه آن، از خطرات شیطان و القائات ابلیس است)، راهکارهای درمانی(عدم پیروی از وسوسه و خواطر مذموم و ناپسند و این که اصلاح اعتقادات، نیازمند اصلاح نفس و تزکیه روحی است) بیان می کند.
پس از بررسی این تحریف شناختی درباره افکار نابهنجار و وسواس گونه و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که وسوسه، شک و تزلزل و شرک و اشباه آن، از خطرات شیطان و القائات ابلیس است و به اصلاح رفتارهای خود، عدم پیروی از وسوسه و خواطر مذموم و ناپسند و این که اصلاح اعتقادات، نیازمند اصلاح نفس و تزکیه روحی است، به مبارزه با این تحریف شناختی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند[۴۶۲]( بیمار با کمک روان درمانگر در معرض آموزش افکار بهنجار و واقع بینانه قرار می گیرد؛). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۲-۴٫ تحریف شناختی شماره چهار: بر چسب زدن
یکی دیگر از تحریفهای شناختی، بر چسب زدن است. یعنی این که فرد به خود و دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهد.[۴۶۳]
۳-۲-۴-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
در این تحریف شناختی، انسان ها حس نادرستی در مورد خودشان یا هویت شان پیدا می کنند که روی خود پنداره اشخاص تاثیر می گذارد.[۴۶۴] بک معتقد است که درمانگر شناختی، با تشخیص و شناسایی خودانکاری ها و خود تحقیر کردن های مراجع، باید بتواند یک خط مشی کلی، برای درمان این گونه بیماری ها، پیدا کند؛ که با توجه به توضیحات افراد نسبت به مشکلشان و خصوصیات شخصیتی افراد، نوع درمان آن ها فرق می کند.[۴۶۵]
لازم به ذکر است که این تحریف شناختی رابطه تنگاتنگی با دو تا از باورهای غیر عقلانی که آلبرت الیس مطرح می کند، دارد. باور غیر عقلانی اول این که، گروهی از مردم، بد، شرور و بد ذات هستند و باید به آن ها برچسب آدم بد زد؛ و باور غیر عقلانی دوم این که، اعتقاد فرد مبنی بر نداشتن توانایی در کنترل هیجانات به هنگام بروز مشکلات (به عبارت دیگر ،زمانی که فرد با مشکلات زیادی مواجه می باشد، باید احساس بدبختی کند که نمی تواند ناراحتی های خود را کنترل کند و آنها را از بین ببرد.)؛ که در باور غیر عقلانی شماره سه و پنج ، مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفت.
۳-۲-۴-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
از بارزترین اشکال احساس کمبود، ارزشیابی منفی از خود است. دیدگاه های روان شناسی در مورد سرزنش خود، یک طرفه و یک جانبه است. و این ارزیابی منفی از خود، نوعی ویژگی بیماری است. اما تفسیر اسلام از این پدیده، تفسیری دوگانه است؛ نوع اول، ارزیابی منفی از خود، ویژگی بیماری دارد. و این گونه ارزیابی مبتنی برپاره ای از صفات روان نژندی مانند شک و تردید، سازش و تبعیت، ترس و هراس و از این قبیل رفتارها است که پیوسته در احادیث اسلامی اشاره به بیماری بودن آن ها شده است. ولی نوع دیگری از ارزیابی منفی از خود، وجود دارد که خاص نگرش اسلام است. و این نوع نگرش از حوزه درک روان شناسی به دلیل ناآشنایی با مبادی الهی بیرون است. در این نگرش واجب است تا ما با نگرش منفی به کار خویش بنگریم و در خود احساس قصور نماییم، اما نه از بعد کوتاهی در انجام وظیفه نسبت به خود، بلکه از نظر تعامل با خدا و دیگران و در زمینه ایفای نقشی که به عهده داریم. و این ارزیابی منفی دارای ویژگی های بهداشتی حتی با توجه به معیارهای روان شناسی است؛ مانند معیار واقعیت پذیری یا ارزیابی حقیقی فرد، یعنی واقعیت ناچیزی و ضعف انسان در مقابل اقتدار و جلال خدای تعالی. امام موسی بن جعفر(ع) در یکی ازفرمایشاتشان به برخی از فرزندانشان می فرمایند:
“یا بنی علیک بالجد، و لا تخرجنّ نفسک عن حد التقصیر فی عباده الله عزوجل و طاعته، فانّ الله لا یعبد حق عبادته."یعنی،"فرزندم بر تو جدیت و تلاش لازم است، و در مقام عبادت خدای عزوجل و اطاعت از او خود را از حد تقصیر و کوتاهی بیرون میاور، به درستی که خداوند تبارک آن طور که شایسته اوست پرستش نمی شود.”[۴۶۶]
بنابراین، تمایل انسان به حفظ عزت نفس و احساس ارزشمندی، پدیده ای فطری و ذاتی است که نمی توان منکر آن شد. از سوی دیگر، شناخت و ارزشیابی هر فردی از خویش، عامل حیاتی در حرکت و تلاش های وی در طول زندگی به حساب می آید. احساس حقارت و تردید در انجام کارها، موجب زیان دیدن سرمایه وجودی فرد، یعنی کرامت نفس و اعتماد به نفس، می گردد و فرد از حرکت باز می ماند و فعالیتش متوقف می گردد و تسلیم حوادث می شود. در نتیجه احساس اضطراب و درماندگی و عدم لیاقت می نماید. لذا، نداشتن ارزیابی صحیح فرد از خود، سبب می گردد که وی برای ارضای نیاز فطری عزت نفس، حقایق را نادیده بگیرد و برای خروج از احساس حقارت، به ارزش های کاذب متوسل شود و می کوشد تا از راه های نامعقول و نادرست برای خود کسب ارزش کند؛ نام این واکنش “خود فریبی”[۴۶۷] است. خود فریبی، جریانی پیچیده است که موجب حرکات و رفتار نفاق آمیز می شود.[۴۶۸]
بنابراین، دستیابی به ارزش وجودی و سرمایه هستی از دیدگاه تربیتی اسلام، دریافت کرامت و احساس ارزشمندی نسبت به سرچشمه عزت است که در رفتار و کردار و اهداف انسان تاثیر می گذارد. قرآن کریم در آیه ۱۳۹ سوره نساء می فرماید: تمام عزت ها مخصوص خداست:
“…فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً” (سوره نساء، آیه ۱۳۹)؛ همه عزّتها از آن خداست.
بنابراین، عزت حقیقی فقط در پیشگاه خداوند و اولیای اوست. قرآن کریم در آیه ۸ سوره منافقون می فرماید:
” ..وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ.."( سوره منافقون، آیه ۸)؛ عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.
لذا اگر انسان، خود واقعی خویش را کشف کند، به ارزش های اخلاقی و عالی دینی رسیده و در مسیر تکامل واقع شده است.زیرا تمام فلسفه اخلاقی و تربیتی اسلام، بر محور خودشناسی و خداشناسی و یافتن عزت نفس در پرتو عزتمند حقیقی دور می زند. از طرفی رشد شخصیت انسان، به تربیت طبیعت و فطرت او بستگی دارد تا در جهت گرایش به حق و مبارزه حقیقی با خواسته های نفسانی و تلاش برای رعایت تقوا بکوشد.[۴۶۹] قرآن کریم در آیه ۹ سوره شمس می فرماید:
“قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها"(سوره شمس، آیه ۹)؛ هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده.
تا این جا به نقد و بررسی دیدگاه منفی فرد نسبت به خودش و عدم عزت نفس او تا حد ممکن، پرداخته شد. اما بسیاری از افراد هستند که با زدن برچسب منفی به دیگران، درصدد تحقیر آنان برمیآیند و اصرار داشته و دارند که بر دیگران، القاب زشتى بگذارند، و از این طریق، آنها را مورد تحقیر قرار دهند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده، باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده است.[۴۷۰] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“…وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب…"(سوره حجرات، آیه ۱۱)؛ با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، دیدگاه منفی فرد نسبت به خود و دیگران(بر چسب زدن)، یکی از عواملی است که باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود. زیرا تمام فلسفه اخلاقی و تربیتی اسلام، بر محور خودشناسی و خداشناسی و یافتن عزت نفس در پرتو عزتمند حقیقی دور می زند؛ لذا این دیدگاه(دیدگاه منفی فرد نسبت به خود و دیگران)، ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد.
پس از بررسی این تحریف شناختی درباره دیدگاه منفی فرد نسبت به خود و دیگران و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به خودشناسی و خداشناسی و اصلاح رفتارهای خود(پرورش عزت نفس)، به مبارزه با این تحریف شناختی بپردازد و احساس ارزشمندی و کرامت نفس نسبت به سرچشمه عزت را در خود بپروراند. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(درمانگر شناختی، با تشخیص و شناسایی خودانکاری ها و خود تحقیر کردن های مراجع، باید بتواند یک خط مشی کلی، برای درمان این گونه بیماری ها، پیدا کند)[۴۷۱]. اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۲-۵٫ تحریف شناختی شماره پنج: نادیده گرفتن جنبه های مثبت
۳-۲-۵-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
یکی دیگر از تحریفهای شناختی، نادیده انگاشتن کارهای مثبت خود و یا دیگران است.[۴۷۲] زیر مبنای این تحریف شناختی این است که، این افراد خود را بی ارزش و بی کفایت محسوب می کنند و نگاه این افراد به خود و دیگران، نگاه افراد ناامید، مردد و بی تفاوت می باشد. و این نوع نگاه با فیلتر منفی ذهن یکی است.[۴۷۳]
۳-۲-۵-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
ناامیدی و نداشتن نگرش مثبت و امیدوارانه، ضمن از بین بردن تلاش های هدفمند آدمی، باعث تضعیف سلامت روان انسان می شود. ناامیدی، حالت تکان دهنده ای است که که با احساسی از ناممکن بودن امور، ناتوانی و بی علاقگی به زندگی آشکار می شود.[۴۷۴] ناامیدی از منظر قرآن کریم، حالتی است که آدمی یقین می کند که آن چیزی که امید و انتظارش را دارد، تحقق نخواهد یافت؛ و از راه کلید واژه هایی همچون یاس(قطع و بریده شدن آرزوها و امیدها) و قنوط(ناامیدی از رسیدن به هدف) قابل پی گیری است.[۴۷۵]
در قرآن کریم، یاس و ناامیدی از چنان جایگاهی برخوردار است که از جمله گناهان کبیره شمرده شده است. از این رو هیچ صاحب ایمانی نمی تواند و نباید از رحمت خدا ناامید شود. قرآن کریم، ناامیدی از رحمت الهی را نوعی گمراهی می داند[۴۷۶] که تنها شایسته کافران است:
” وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ"(سوره یوسف، آیه ۸۷)؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس مىشوند.
قرآن کریم مهم ترین عامل ناامیدی را کفر می داند؛ زیرا کافران و منافقان، راه اصلی و پناهگاه واقعی را رها کرده، و به ابزارهای مادی سست و بی بنیان روی می آورند؛ به همین دلیل از رسیدن به اهداف اخروی خویش و تقرب به خداوند ناامیدند. قرآن کریم می فرماید:
“وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم"(سوره عنکبوت، آیه ۲۳)؛ کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و براى آنها عذاب دردناکى است.
انسان ترسو نسبت به آینده، امیدوار نیست؛ زیرا، از آن جا که ترس از ضعف اراده ناشی می شود، این گونه افراد امید به موفقیت را از دست میدهند و در هر کاری دچار ضعف اراده می باشند.[۴۷۷] امام علی(ع) در روایتی می فرمایند: “قرنت الهیبه بالخیبه"؛[۴۷۸] همواره ترس با ناامیدی همراه است. منافقان از نظر قرآن، کسانی هستند که همواره در اضطراب، ترس و نگرانی، شک و دودلی به سر می برند؛ یکی از فعالیتهاى تخریبى آنان(که نشات گرفته از روحیه ناامیدوارانه آنان دارد)، این است که جنبه های مثبت دیگران را نادیده می انگارند. قرآن کریم، در این باره می فرماید: هنگامى که برادرانشان به مسافرتى مىروند و یا در صف مجاهدان قرار مىگیرند و کشته مىشوند آن ها مىگویند: افسوس اگر نزد ما بودند نمىمردند و کشته نمىشدند:
“یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّى لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ"(سوره آلعمران، آیه ۱۵۶)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان به مسافرتى مىروند، یا در جنگ شرکت مىکنند (و از دنیا مىروند و یا کشته مىشوند) مىگویند اگر آنها نزد ما بودند نمىمردند و کشته نمىشدند (شما این گونه سخنان نگوئید) تا خدا این حسرت را بر دل آنها بگذارد و خداوند زنده میکند و مىمیراند (و حیات و مرگ بدست او است) و خدا به آنچه انجام میدهید بینا است.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “این آیات به منظور در هم کوبیدن فعالیتهاى تخریبى منافقان و هشدار به افراد با ایمان خطاب کرده و مىگوید:” شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان به مسافرتى مىروند و یا در صف مجاهدان قرار مىگیرند و کشته مىشوند مىگویند: افسوس اگر نزد ما بودند نمىمردند و کشته نمىشدند.” اگر شما مؤمنان تحت تاثیر سخنان گمراه کننده آنان قرار گیرید و همان حرفها را تکرار کنید طبعا روحیه شما ضعیف گشته و از رفتن به میدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهید کرد و آنها به هدف خود نائل مىشوند، ولى شما این کار را نکنید و با روحیه قوى به میدان جهاد بروید تا این حسرت بر دل منافقان براى همیشه بماند.[۴۷۹]
بر هر کس که ایمان به خدا دارد لازم و حتمى است به این معنا معتقد شود که خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد و به هر چه اراده کند، حکم مینماید، و هیچ قاهرى نیست که بر مشیت او فائق آید و یا حکم او را به عقب اندازد، و هیچ صاحب ایمانى نمىتواند و نباید از روح خدا مایوس و از رحمتش ناامید شود؛ زیرا یاس از روح خدا و نومیدى از رحمتش در حقیقت، محدود کردن قدرت او، در معنا کفر به احاطه و سعه رحمت اوست. [۴۸۰] بنابراین، مؤمن با یاد خدا آرام، به داده خدا راضى، به آینده امیدوار، راهش روشن و مرگ را کوچ کردن به منزلى بزرگتر مىداند؛ ولى کافر هر روز به گرد طاغوتى مىچرخد و هر لحظه محکوم هوسهاى خود یا دیگران است، آینده را تاریک و مرگ را فنا مىداند.[۴۸۱]
بنابراین طبق بینش قرآن، انسان مومن هنگام دست نیافتن به اهداف دنیوی به دلیل وجود روح ایمان و نیز اعتماد به خداوند در ثبت و ضبط اعمال به ناامیدی و افسردگی دچار نخواهد شد و انگیزه خویش را برای رسیدن به هدف و جبران شکست از دست نخواهد داد. .قرآن کریم می فرماید:
“فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُون"(سوره انبیاء، آیه ۹۴)؛و هر کس چیزى از اعمال شایسته بجا آورد، در حالى که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسى نخواهد شد و ما تمام اعمال او را (براى پاداش) مىنویسیم.
قرآن کریم، به افرادی که در زمان فراوانی نعمت، غرور و غفلت دامنگیرشان می گردد و زمان بروز مشکلات به ناامیدی دچار می شوند، اشاره کرده است؛[۴۸۲] از جمله در آیه ۹ سوره هود،می فرماید:
“وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُور"(سوره هود،آیه ۹)؛ و اگر از جانب خویش، نعمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.
در حالی که خداوند متعال بارها، ناملایمات و ناگواری های زندگی و نیز شکست در رسیدن به اهداف دنیوی را نوعی آزمون و ابتلای الهی معرفی کرده و پیوسته آدمی را به صبر فرا می خواند:
“وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ"(سوره بقره، آیه ۱۵۵)؛ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش مىکنیم و بشارت ده به استقامتکنندگان.
در حقیقت، صبر در درون انسان مومن، نیروی مثبت و نشاط انگیزی تولید می کند تا در رویارویی با دشواری ها عقب نشینی نکند؛ بلکه آن را پلکان رشد و ترقی برای معرفت بیشتر و موفقیت در کارها قرار دهد و از این طریق بر استحکام ایمان خود بیفزاید. خداوند متعال در وصف مومنان راستین می فرماید:
“إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون"(سوره فصلت، آیه ۳۰)؛ به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مىشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.
بنابراین، اعتقاد به توحید و یگانه بودن خداوند، موجب می شود به جای آن که انسان، پیوسته به عوامل متعدد موثر در زندگی خویش بیندیشد و از آن ها بیم به دل راه داده و یا به آن ها امید ببندد، به مرجع و ملجایی واحد چشم بدوزد. اعتقاد به اصل نبوت و توجه به زندگی شجاعانه پیامبران الهی و الگوگیری از ایشان، مخصوصاً پیامبر اسلام به عنوان اسوه حسنه[۴۸۳] برای جلوگیری از بروز حالت ناامیدی در آدمی، همگام برخورد با حوادث و ناملایمات زندگی، مهم ترین آموزه ها را دارد. همچنین اعتقاد به اصل معاد و نگرش مثبت نسبت به مرگ، آسودگی خاطر و راحتی در برخورد با مشکلات دنیوی را در پی دارد؛ چرا که انسان های شایسته و امیدواران حقیقی، با مرگ به ملاقات خداوند می رسند.[۴۸۴] با عمل به آموزه های اجتماعی قرآن (انفاق، احسان، امر به معروف و نهی از منکر، بخشش و سایر آموزه ها) نیز آدمی می تواند بر صبغه و رنگ الهی خود باقی بماند و در دنیا و آخرت، امید و آرامش خود را به عنوان امری طبیعی حفظ کند. به بیان دیگر، اهتمام به این امور و سعی در انجام آن از یک سو باعث رشد عاطفه نوع دوستی در نفس و تقویت آن به ایثار و رعایت منافع مردم و به طور کلی جامعه می شود و از سوی دیگر، موجبات تضعیف حالت های انفعالی (همچون کبر، نفرت، انگیزه های ظلم، تجاوز، تمایل به حب ذات و گرفتاری در دام آروزهای نفسانی و واهی که جز به افسردگی و یاس منجر نمی شوند) را فراهم می سازد.[۴۸۵]
مطالب با موضوع بررسی تحریف های شناختی و باورهای غیر منطقی در حوزه روان ...