چه گودرز و گیو و چه سام و چه توس
چه افراسیاب و چه یل اشکبوس
(باغ سنگ گرمارودی، ۱۳۸۹:۲۹۵
گرسیوز: گرسیوز یا گرسیوز (دارندهی استقامت و پایداری اندک) برادر افراسیاب است که در کینهورزی و نیرنگ کم نظیر بود. او یکی از عمدهترین افرادی است که با مکر و نیرنگ سیاووش را از چشم افراسیاب انداخت و چنین وانمود کرد که سیاوش به فکر پادشاهی است و سرانجام، با سعایت و توطئهچینی اسباب قتل وی را در سرزمین توران فراهم آورد. گرسیوز در نبرد بزرگ افراسیاب و کیخسرو، سپهبد سپاه افراسیاب بود. رستم پس از گشودن گنگ دژ،گرسیوز را اسیر کرد و سرانجام کیخسرو و افراسیاب را کشت و گرسیوز را از میان به دو نیم کرد.
سبزواری در بیت زیر گرسیوزان را نمادی برای دشمنان ایران فرض کرده است و رزمندگان ایران را مانند سیاووش با فتنه سازی به شهادت رساندهاند.
ز فتنه سازی گرسیوزان خونآشام
جج
عزا گرفته دلم در غم سیاووشان
(سرودی دیگر سبزواری، ۱۳۸۸: ۳۵)
گرد آفرید: دختر دلیر و جنگاور گژدَهَم، از پهلوانان دژ سپید است که در زمان لشکرکشی سهراب به ایران به جنگ با او شتافت و دلاوریها نمود و سهراب ندانست که او زن است و چون خُود از سر او ربود موی و گیسوان بلند او رازش را آشکار کرد. گرد آفرید ناچار روی و موی بر او گشود و به نیرنگ با وی قرار زناشویی گذاشت و چون به دژ رسید، آواز داد که دختران ایرانی زن تورانیان نمیشوند. شب هنگام، گژدَهَم، در نامهای، ورود سهراب را به کاووس گزارش داد.
مردم آزاده ایرانزمین از «آرش» و «گرد آفرید» و «آریوبرزن» مثل سرو سرفرازی جفت نی؛
طاقاند جاودان مشهور آفاقاند. (شرحه شرحه صدا در باد معلم، ۱۳۸۹: ۷۹)
۴-۳-۴-سیاوش
«این نام در اوستا به صورت «سیاوَرْشَن» به معنی دارندهی اسب، گشن سیاه و در پهلوی سیاوخشن و در فارسی سیاوش گفته میشود.»(عفیفی، ۱۳۸۳: ۵۶۴)
در شاهنامه سیاوش دارای اسب سیاه رنگی است. پسر کاووس شاه پادشاه کیانی است. روزی پهلوانی ایرانی، توس، گودرز و گیو در شکارگاهی نزدیک توران با دختری زیبا رو، روبهرو شدند. هر یک از آنان قصد داشتند او را تصاحب کنند. در نتیجه کارشان به نزاع کشیده و داوری نزد کاووس بردند. کاووس با دیدن دختر با او ازدواج کرد؛ و نتیجهی ازدواج تولد سیاوش بود. بعد از مدتی رستم به او پهلواین یاد داد؛ و در این مدت مادر او فوت شد. سیاوش نزد پدر برگشت زن پدر به سودابه عاشق او میشود و به او تهمت میزند. سیاوش به سوی توران میرود و آن جا با دختر افراسیاب ازدواج میکند و کیخسرو متولد میشود. پس از مدتی به تحریک گرسیوز میانهی سیاوش و افراسیاب به تیرگی میگراید و سرانجام خون او در غربت ریخته میشود.
نمودگاری سیاوش :
شهریار در توصیف زیر رزمندگان ایران را مانند سیاوش فرض کرده است و دشمنان ایران که مانند گرسیوز عرب را به جان ایران انداختهاند. مشغول ذمه خون شهیدان هستند. در شعر مقاومت به تداوم خون سیاوش اشاره شده است:
آنکه ترکانه به جان عجم انداخت عرب
ج
ذمه مشغول همان خون سیاووش باد
(شهریار، ۱۳۸۶: ۱۱۸۴)