« با تقوا خواب خود را به بیداری تبدیل، و روزتان را با آن سپری کنید، دلهای خود را با تقوا زنده کنید و گناهان خود را با آن شستشو دهید.بیماریهای روح و روان خود را با تقوا درمان و خود را آماده سفر آخرت گردانید.از تباه کنندگان تقوا عبرت بگیرید وخودعبرت پرهیزکاران نشوید.آگاه باشید! تقوا را حفظ کنید و خویشتن را با تقوا حفظ نمایید.» (دشتی:۲۶۹)
امام به پیروان خود دستور میدهد که با توجه به تقوا و پرهیزکاری، خوابشان را به بیداری مبدل سازند؛ یعنی شب زنده دار باشند، خواب شبانه را از خود دور کنند و تمام آن را به عبادت بپردازند.در این عبارت «نوم» استعاره از غفلت و گمراهی است. همچنین تقوا در قالب استعاره مکنیه به ابزاری تشبیه شده است که با آن می توان به هدف رسید.
در این عبارت، لفظ شعار برای تقوا به صورت استعاره بیان شده است «وَأَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ، ” تقوا را پوشش دلهای خود قرار دهید. همچنین امام با بهره گرفتن از استعارهای زیبا و لطیف، تقوا را به لباس زیرین تشبیه نموده است؛ یعنی همچنانکه شعار در زیر لباسهاست و به باطن بدن چسبیده است، تقوای حقیقی نیز دل آدمی را فرا گرفته و در باطن اثر میگذارد. مراد از سخن امام (ع) این است که تقوا را با دلهای خود قرین کنند. امام در این عبارت کوتاه با تحریک قوه خیال مخاطب و تأثیرگذاری بر ذهن او به راحتی توانسته است مفهوم مورد نظر را در ذهن وی تثبیت کند.
امام فرمان می دهد گناهانشان را به وسیله تقوا و پرهیزکاری بشویند، شستن در این مورد نیز به عنوان استعاره به کار رفته است؛ زیرا همچنان که با شستن، آلودگیهای جامه و چرک آن از بین می رود با تقوا هم آلودگی گناه و پلیدیهای مادی از چهره روح و صفحه قلب آدمی پاک می شود.
در ادامه در قالب استعاره مکنیه، تقوا به دارو تشبیه شده همان گونه که دارو برطرف کننده بیماری است، تقوا هم بیماریهای روح و روان انسان را از بین می برد.
با شدت و با تمام توان از تقوا محافظت کنند مبادا آن را به ریا و سمعه آلوده سازند.، دامن پاک تقوا را به سبب سوء اخلاق وانجام دادن گناه، لکه دار نکنند.
و نیز تقوا را محافظ خود قرار دهند یعنی با اتصاف به پرهیزکاری خود را از انجام دادن گناه و تمایل به صفتهای ناشایسته و پیامدهای ناروای آن بدور دارند تا از کیفر الهی و عذاب آخرت ایمن باشند. در این عبارت استعاره وجود دارد. تقوا به محافظی(که مشبهٌ به محذوف است) تشبیه شده است؛ همانطور که مُحافظ در برابر خطرات حفاظ انسان است، تقوا هم در خطرات و مشکلات حفاظ انسان است. این استعاره باعث نفوذ بیشتر این عبارت در دل مخاطب شده است.
-إمْرءٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا وَزَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَامْسَکَها بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِی اللهِ وقَادَهَا بِزِمَامِها الَی طَاعَهِ اللهِ (خطبه: ۲۳۷)
«انسان باید نفس را مهار زند، وآن را در اختیار گرفته از طغیان وگناهان باز دارد، و زمام آن را به سوی اطاعت پروردگار بکشاند». (دشتی: ۳۳۷).
کلمهی «لجام» که به معنای دهنه است، استعاره از زهد حقیقی و پاکدامنی می باشد. وجه تشبیه آن است که زهد و عفت، نفس امّاره را از سرکشی و ورود در گمراهیهای هوا و هوس و گناهان باز می دارد؛ چنان که لگام مرکب، آن را از چموشی و سرکشی منع میکند و با آوردن کلمهی« إلجام» که مصدر باب افعال است، آن را مرشح ساخته است که کنایه از ورع نفس به وسیله زهد می باشد و نیز واژه زمام که به معنای مهار است، استعاره از عبادت است؛ زیرا همچنانکه شتر به وسیله مهارش کشانده میشود، عبادت هم نفس اماره را به سوی همراهی کردن با نفس مطمئنه در اطاعت خدا می کشاند. عبادت برای این وضع شده است که نفس اماره را در اطاعت عقل وتحت انقیاد وی قرار دهد تا در هنگام بالا رفتن عقل بر پلکان قدس به سوی بارگاه خداوند صاحب جلال و کرم، پشت سر عقل روان شده و تبدیل به نفس مطمئنه شود.(بحرانی،ج۶: ۴۸۴)
-اذا مَرُّوا بایه فیها تَخْوِیفٌ اصْغَوا الَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِم. ظَنُّوا أَّنّ َزَفِیرَ َجهنّمَ وَشهِیقَهَا فی أَصُولِ آذانِهِم (خطبه: ۱۹۳)
«هرگاه به آیهای برسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است» (دشتی: ۲۸۷).
در عبارت «مسامعَ قلوبِهم»، امام با جان بخشی به قلب و در قالب استعاره مکنیه، تصویری بیبدیل و کاملاً نو خلق کرده است که لذّت و شوق استماع را به طور ناخودآگاه در شنونده برمیانگیزاند. در واقع قلب که می تواند مجاز از انسان باشد، به تنهایی به انسانی کامل تشبیه شده است که می شنود.
در این خطبه در مورد جهنم استعاره مکنیه دیده میشود. جهنم به موجودی زنده تشبیه شده است که دارای دم وبازدم است. در واقع امام با این استعاره جالب عمق اندیشه خود را به تصویر میکشد و مخاطب با اندکی تأمل، به شدَّت تحت تأثیر قرار می گیرد. واژه های «زفیر» و «شهیق» با آهنگ و موسیقی خویش به زیبایی هر چه تمامتر به تصویرگری صحنه کمک می کنند.
-فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَیهِ الْکَرَامَهُ بَعْدَ قُحُوطِهَا وَ تَحَدَّبَتْ عَلَیهِ الرَّحْمَهُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَیهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَیهِ الْبَرَکَهُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا (خطبه: ۱۹۸)
«پس کسی که تقوا را انتخاب کند، سختیها از او دور گردند، تلخیها شیرین، و فشار مشکلات و ناراحتی ها برطرف خواهند شد، و مشکلات پیاپی و خسته کننده، آسان گردیده و مجد و بزرگی از دست رفته چون قطرات باران بر او فرو می بارند، رحمت بازداشته حق باز می گردد، و نعمت های الهی پس از فرونشستن به جوش میآیند، و برکات تقلیل یافته فزونی گیرند. » (دشتی: ۲۹۵)
در عبارت اول، استعاره مکنیه وجود دارد. تقوی مشبه و حبل (ریسمان) مشبهبه است. در این عبارت تقوا به ریسمان و طنابی مستحکم تشبیه شده که انسان پرهیزکار با چنگ زدن به این ریسمان از افتادن در مهلکه مشکلات نجات مییابد. وجه شباهت، نجات دادن هر دوی آنها از مهلکات و گرفتاریهاست. در عبارت «اِنفَرجَت عَنهُ الاَمواجُ بَعدَ تراکُمِها» امواج، استعاره از سختیها و گرفتاریهاست که به شخص متّقی هجوم آورده است . در جمله « واَسهَلت له الصِعابُ بعدَ انصابِّها » نیز سختیها و گرفتاریهایی که به فردهجوم می آورند به آبی تشبیه شدهاند که درون ظرفی ریخته میشوند و استعاره وجود دارد که به معنای تهاجم مشکلات و گرفتاریها می باشد. هر فردی تقوا پیشه کند، سختیها برایش آسان میشود.
فرمانبرداری از دستورهای خداوند سبب میشود که پروردگار، باران بخشش و کرامت خود را به فراوانی برآنان ببارد، منظور از بارش کرامت در جملهی « وَ هَطَلَتْ علیهِ الکِرامَهُ »، کمالات نفسانی پایداری است که انسان بدان متمتّع و کامیاب می گردد و چون افاضه این کمالات شباهت با ریزش باران دارد، لذا واژهی « هَطْل» (باران شدید دانه درشت) را برای افاضه آنها، استعاره و به کرامت اسناد داده است؛ همچنین واژهی « قُحُوْط » (خشکسالی) برای نایابی و عدم افاضه کرامت الهی پیش از آنکه از طریق تقوا شایستگی پیدا کنند، استعاره گردیده است. (بحرانی، ۱۳۸۸، ج ۵: ۳۶۵)
طاعت الهی باعث میشود تا خداوند کسانی را که پیش از این به سبب عدم تقوا، شایستگی شمول رحمت او را نداشتهاند نیز با افاضه کمالات نفسانی و نعمات باطنی مورد رحمت و عطوفت قرار دهد، واژه «تَحَدُّب» (مهربانی) برای اراده ترحُّم و یا آثار آن، و نیز کلمه نُفُورْ (رمیدن) برای عدم وجود آثار مذکور پیش از آراستگی آنان به تقوا استعاره شده است. (همان، ج۵: ۳۶۵-۳۶۶) فرمانبرداری پروردگار سبب میشود نعمتهای خداوند که پیش از این از آنها محروم بوده به سوی او روان گردد، واژهی « تَفَجُّر » (جریان یافتن) برای پخش انواع نعمتهای دنیوی و اخروی استعاره شده، وخداوند متعال دراینباره فرموده است: « ومن یتَّقِ الله یجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَ یرزُقْه مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبْ » همچنین واژه « نضوب» (فرو رفتن آب در زمین) برای عدم وجود این نعمتها پیش از شایستگی و پرهیزکاری، استعاره گردیده، و وجه مناسبت در هردو استعاره، شبیه بودن نعمت به آب است. (همان: ۳۶۶)
فرمانبرداری و پرهیزکاری، موجب باریدن برکت پس از کمیابی آن است، واژه « وَبْلْ » (بارش شدید) برای بسیاری ریزش برکت پس از به دست آوردن شایستگی و پرهیزکاری استعاره شده، و واژه « رَذاذ » (نم نم باریدن) برای کمی برکت پیش از اختیار طاعت و تقوا استعاره گردیده است. مناسبت استعاره مذکور در اینجا به سبب مشابهت برکت به باران است؛ اینکه پرهیزکاری سبب مزید افاضه ربانی به کسانی است که دارای یکی از کمالات نفسانی باشند. روشن است، چنانکه اگر کسی خویشتن را به علم و دانش آراسته کرده ولی زهد و عبادت را پیشه نساخته، اگر راه پرهیزکاری و فرمانبرداری خدا را پیش گیرد به زهد و عبادت نیز دست می یابد. (همان: ۳۶۶)
-لَمْ تَبْرَحْ عارِضَهً نَفسَها عَلی الاُممِ الماضین مِنْکُمْ والغابِرینَ لحاجتهِم الیها غَداً. (خطبه ۱۹۱)
« تقوا همواره خود را بر امتهای گذشته و حال عرضه کرده و بر آینده نیز عرضه می کند؛ زیرا فردای قیامت همه به آن نیازمندند ». (دشتی: ۲۶۹)
در این عبارت، مطلب بسیار لطیفی را با زبان استعاره بیان فرموده و تقوا را به زن صالحهای تشبیه کرده است که پیوسته خود را در معرض تزویج و بهرهگیری قرار میدهد؛ یعنی تقوا همیشه آماده است که آدمیان آن را بپذیرند و سپس به منظور تشویق و توجُّه کردن بیشتر مردم می فرماید: علت اینکه تقوا خود را اینچنین جلوه میدهد آن است که فردای قیامت همگان به آن نیازمندند و محتاجند. می توان همین علت را وجهشبه دانست. (بحرانی، ۱۳۸۸، ۵: ۳۰۸) وجه مشابهت، نیاز مردم به هردواست.
-أطْفأ الزهدُ شَهَواتِه. (دشتی: ۸۳)
«با پارسایی، شهوات را کشته است». (دشتی: ۹۷)
چنانکه از شرح برمی آید، ظاهراً نسخهای که در اختیار شارح بوده، سخن امام چنین است: و أطْفَأَ الزُهْدُ شَهَواتِه. زهد و پارسایی مانع شهوات او شده است. امام لفظ «اطفاء» را برای زهد استعاره آورده است، با اینکه «اطفاء» یعن خاموش ساختن، از صفات آب است که در رابطه با آتش آورده می شود، در این بیان زهد را در فرو نشاندن شهوات همچون آب دانسته است که آتش را خاموش می سازد؛ ضمناً شباهت میان آتش و شهوات نیز روشن شده است؛ چه هردو در بسیاری از موارد اثر مُخرّب دارند و همگونی میان آب و زهد در تأثیرگذاری مطلوب نمایانده شده است که هر یک به نوعی از خسارت جلوگیری می کنند، یعنی چنان که آب شعله های آتش را فرو می نشاند، روی گردانی از دنیا و زهد ورزی مانع از ضررهای آن می شود. (بحرانی، ۱۳۸۸، ج: ۳، ۲۲۸) « این الفاظ و تعابیر چنان زنده و تأثیرگذار است که انسان به جای آنکه خود را در مقام خواننده الفاظ بیابد، خود را بیننده تابلوها و صحنههایی زنده و سرشار از حرکت و پویایی مییابد». (محمدقاسمی، ۱۳۷۸، ۲۶)
-فَعندَ الصباحِ یحْمَدُ القومُ السُری (خطبه۱۶۰)
« صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.» (دشتی: ۲۱۵)
این مثل برای کسی آورده میشود که رنج کشیده تا به آسایش برسد؛ زیرا اصل مثل درباره کسانی است که شب را نیاسوده و راه پیمودهاند و تنها هنگامی که بامداد شود و به نزدیک منزلگاه برسند، مورد ستایش قوم قرار می گیرند، در این جا منظور از صباح زمانی است که روح از بدن جدا شود، و یا به سبب پیروی کامل از تربیتها و ریاضتهایی که ذکر شد و تابش انوار جهان بالا بر او و اتصالش با ملاء اعلا، به کلی از دنیا روی گرداند که در این هنگام بردباری او در برابر ناملایمات، و پشت پا زدن او به لذّات، و تحمّل سختیها و تلخیهای دنیا عاقبتی محمود و فرجامی پسندیده دارد، و مطابقت این مثل با معنا روشن و جایگزین بیان آن است. (بحرانی، ۱۳۸۸، ج:۵، ۷۴) با این توضیح، این عبارت دارای استعاره تمثیلیه است.
-یرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیا یعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إعظَاماً لِمَوتِ قُلُوبِ أحْیائِهِمْ (خطبه: ۲۳۰)
«اهل دنیا را می نگرندکه مرگ بدنها را بزرگ می شمارند، امّا آنها مرگ دلهای زندگان را بزرگتر می دانند». (دشتی: ۳۳۳)
اشاره به تفاوت دیدگاه اهل دنیا که دچار زرق و برق دنیا شده و فریب خوردهاند، با انسانهای متّقی دارد؛ به خاطر اینکه اهل دنیا زیاد توجهی به کمالات پس از مرگ و حیات اخروی ندارند و تمام هم ّ و غمشان در همین دنیای فانی خلاصه می شود؛ امّا اهل تقوا دیدی به مراتب بالاتر از آنان دارند. برعکس آنان مرگ دلهای خود را عیب می دانند و به آن حساس هستند و برای مرگ جسدهایشان اهمیت چندانی نمی دهند. در این عبارت استعاره وجود دارد بدین معنا که قلب به انسانی تشبیه شده است که میمیرد و متلاشی می شود و مراد، دلمردگی و مرگ معنوی متّقین می باشد .
۳-۵ کنایه:
یکی از مؤثرترین راه های بیان کلام و نیز از زیباترین روش های ساختن تصویر خیالی کنایه میباشد که از شیوه های غیرمستقیم گفتار و از ابزارهای مخیل کردن کلام به شمار می رود. صاحب لسان العرب، در ذیل تعریف لغوی کنایه آورده است (الکنایه أَن تَتَکلَم بِشَیءٍ و تریدُ غیرَه) کنایه آن است که درباره چیزی صحبت کنی وغیر آن را اراده نمایی. (ابن منظور، ۱۴۱۲، ج۱۲: ۳۷۴)
کنایه، واژهای عربی است که در زبان فارسی نیز به کار می رود. این کلمه در اصل مصدر ثلاثی مجرد از باب «نَصَرَ - ینْصُر » یعنی« کنی - یکنو» یا « ضَرَبَ - یضْرِبُ » یعنی «کنی یکنی» است و از نظر واژگانی پوشیدهگویی و نداشتن صراحت درگفتار معنی می دهد و با دو حرف جر «ب» و «عن» متعدّی می شود؛ یعنی می گویند: کنی عن الشیءِ یا کنی بالشیءِ کنایهً (زمخشری، ۱۴۰۹: ۵۲۹)
کنایه یکی از پر کاربردترین مباحث زیبایی شناسی در راستای سهولت درک معنی شناخته میشود و از این طریق است که توان تصویر پردازی توسعه و اهمیت فراوان می یابد.
کنایه نقاشی زبانی است؛ یعنی سخن را تا حد تصویر اعتلا میدهد. هم سخن است، هم نقاشی سخن است و دارای مفهومی و احیاناً پیامی. نقاشی است چون می تواند مفهوم پیام را نشان دهد. کنایات در تفهیم و تفاهم، نقش اساسی دارند.
به اعتقاد برخی از علمای بلاغت کنایه از تصریح بلیغ تر است؛ زیرا معانی را به شکل محسوسات درمی آورد و آنها را به صورت ملموس و مشهود قرار داده، همانند تصویری روشن و مشخص پردازش میکند و کنایه اسلوبی است که در شنونده تأثیر میگذارد؛ اینگونه که اگر مسأله به شکل تصریح بیان شود، تأثیر آن در مخاطب کمتر از زمانی است که در آن به شکل کنایی بیان میشود. (فاضلی،۱۳۷۶: ۲۷۹)
ارزش زیبا شناختی کنایه در این است که مخاطب را به تأمل و فکر فرو می برد و سرانجام به معنای پوشیده گوینده پی می برد. محمد فاضلی در باره اینکه ارزش پوشیده و کنایی سخن گفتن، در بسیاری از مواقع از بیان صریح آن بیشتر است، می گوید: اهل ادب در بسیاری از اوقات، کنایه را رساتر میدانند؛ زیرا روش کنایی بیان مطلب، همراه با نوعی برهان و استدلال است و خلاصه اینکه کنایه ابزاری برای وسعت بخشیدن به کلمات و جملات تلقی می شود. کنایه وسیلهای برای ترک الفاظ ناخوشایند و جایگزین کردن الفاظ پسندیده است مانند: « لحقَ باللَّطیفِ الخبیرِ»: که کنایه از مرگ می باشد. کنایه وسیلهای برای برای گسترش الفاظ و تفنُّن در لغات و عبارتهاست و قادر است ذم را به شکل مدح به مخاطب القا کند (همان، ۳۹۲). در کتاب البلاغه الواضحه آمده است: از ویژگیهای کنایه این است که به واسطه آن می توان سخن نیشداری را به دشمن زد بدون اینکه خدشهای بر چهره ادب وارد آید. این کار تعریض نامیده می شود و از انواع کنایه است. (جارم وامین: ۱۳۷۹، ۱۳۱)
از دیگر ویژگیهای کنایه، میزان تأثیرگذاری و لذّت بخش بودن آن است. در این باره استاد شفیعی کدکنی می گوید: «کنایه یکی از صور خیال در ادب و شعر هر زبانی است و در گذشته اهل ادب و منتقدان دربارهی اهمیت کنایه و میزان تأثیر آن درسخن عنایت داشتهاند. کنایه یکی از صورتهای بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است، بسیاری از معانی را اگر با منطق عادی گفتار ادا کنیم، لذّت بخش نیست و گاه مستهجن و زشت می نماید واز رهگذر کنایه می توان به اسلوبی دلکش و مؤثر بیان کرد».(شفیعی کدکنی،۱۳۷۰: ۱۴۱) « در کنایه لفظی است که لازم معنای آن مورد نظر است، اما همزمان جواز قبول معنای لفظ نیز وجود دارد. وقتی می گویید فلان خانم تا چاشتگاه می خوابد و منظور شما رفاه و آسایش اوست، مانعی ندارد خواب تا چاشت او هم بی تأویل پذیرفته شود. (القزوینی، ۲۰۰۰م: ۲۴۸)؛ لذا کنایه نیز با به تکاپو انداختن ذهن مخاطب، مفهوم را تقویت و پیام را به شیوه ای قویتر القا می کند.
کنایه را می توان به موارد زیر تقسیم بندی نمود:
۱ - تلویح: در لغت به معنی اشاره به دور است و اصطلاحاً به کنایهای گفته میشود که واسطه های آن فراوان باشد. مانند: «وما یک مِنْ عَیبٍ فإنی جَبانُ الکَلبِ، مَهْزولُ الفَصیل»
۲ - رمز: کنایهای است که در آنها واسطهها اندک، اما لزوم آن (لزوم بین لازم وملزوم). چندان آشکار نیست. مانند فلانٌ عریض القفا. پس گردن فلانی پهن است که کنایه از کند ذهن بودن فرد است.
۳ - ایماء: کنایهای است که در آن واسطه ها اندک باشد و لزوم آن (لزوم بین لازم وملزوم) آشکار باشد.
أما رَأیتُ المَجْدَ ألقَی رَحْلَهُ فی آلِ طلحهِ ثُمَّ لَمْ یتَحَوَّل (بحتری)
آیا ندیدی که بزرگواری در دودمان طلحه اقامت گزید وبه دیگرجای نرفت.
۴- تعریض: در لغت خلاف تصریح است و در اصطلاح این است که سخن به کار برده شود و با آن معنی دیگری از ساختار کلام فهمیده میشود، اشاره گردد. مانند اینکه به آزار دهنده میگویی: « الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ » مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش گزند نبینند و با این سخن میخواهید گوشزد کنید که آزار دهنده مسلمان نیست. (هاشمی: ۱۳۸۵، ج۲: ۲۱۲)
۳-۵-۱ کنایه تقوا در نهج البلاغه:
کنایه همسنگ استعاره و تشبیه، یکی از برجستهترین شیوه های امام علی در نهجالبلاغه است. امام نقش و جایگاه و امتیازات کنایه را به خوبی می شناسد و با ذوق سرشار و قریحه و استعدادی بی نظیر از کنایه به خوبی بهره میبرد و با کمترین کلمات و عبارات، مفاهیم ارزشمند می آفریند. هر چند خصوصیت ایجاز در بیشتر عبارتهای خطبهها نمایان است و تصاویر دلنشینی آفریده به مخاطب منتقل می نماید، اما کنایه بهرهی فراوان و سهم بسزایی را در این ویژگی به خود اختصاص داده است. امام با ارائه تصاویر کنایی از تقوا علاوه بر روشن ساختن معنا و اهمیت تقوا، خلاقیت، ابتکار، فصاحت و هنر سخنوری خود را به نمایش میگذارد.
اینک به بررسی و تحلیل نمونه هایی از تصاویر کنایی تقوا در خطبههای نهجالبلاغه می پردازیم.
-قُرهُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى (خطبه ۱۹۳)
مطالب با موضوع تصاویر ادبی تقوا در خطبه های نهج البلاغه- فایل ۵