۵- صبا
حافظ :
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد که چون شکنج ورقهای غنچه تو برتوست
(۵۸-۳)
بنفشه طرّۀ مفتول خود گره میزد صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
( ۱۶- ۶)
محوی :
غونضه دهمی له باسی دهمی تؤوه دا، سهبا مشتیَکی دا له دهمی، دهم قسهی زلی شکا
(۲۱-۲ )
ترجمه :
غنچه در مورد تنگی دهان تو صحبت می کرد،باد صبااز غیرت مشتی بردهان اوزدو غنچه سخنش ناتمام ماند.
از صبا یک پرسشی کن که این همه شام و سحر بی قرار از بوی زلف مشکبار کیستی
(۵۲۸-۱)
۶- فلک
حافظ :
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد که شعر حافظ شیرین سخن ترانۀ تست
(۳۴- ۹ )
محوی :
فهلهک ههرطا کهسیَکی ههلَبرِی، وهقتی هیلاکهتیه
که سهر بؤ طهینه ثهت بآ، ثآ له کؤرسی و ئهسکهمل ضبکا؟
(۱۵-۲)
ترجمه:
:فلک هر زمانی کسی را عزّت بخشید،بدانید که زمان هلاکت آن شخص فرا رسیده است همانگونه که برای اعدام کردن افراد،زیر پای آنان تخت و کرسی قرار می دهند.
نتیجه :
محوی در خلق استعارات به دیوان حافظ نظر داشته و از او تأثیر پذیرفته و خود نیزبه عنوان شاعری مستقل، استعاراتی آفریده است ؛اشتراکات فرهنگی در عنایت محوی به حافظ و افتراقات فرهنگی در مستقل بودن استعارات محوی دخیل اند،در فرهنگ هردو، ارزش ها و ضد ارزش ها معلوم هستند،معشوق دارای خصوصیّات مشخص است،طبیعت و موجودات بی جان، جاندار تصوّر می شود، همۀ این موارد و عوامل دیگر مانند قدرت خلاقیّت شاعر ،توان هنری او،اقتضای زمان ومکان،و… در اشتراک واژه و مضمون به طور مستیم دخالت دارد.
۲-۱-۳) کنایه :
کنایه به معنی پوشیده سخن گفتن است ، “امّا در زبان هنر ، عبارت است از ایراد لفظ و اراده معنی غیر حقیقی آن گونه که بتوان معنی حقیقی آن را نیز اراده کرد و آن را چهار قسم دانسته اند: ۱- تلویح ۲- رمز ۳- ایماء ۴- تعریض[۹۵] ”
و در تعریف دیگر آمده است ” کنایه در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی قریب وبعید باشد ،و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند و آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد[۹۶]“.
درابیات انتخابی حافظ و محوی به ترتیب ۵/۶و۵/۴ درصد ابیات شاهد دارای آرایۀ کنایه هستند که دراینجا نمونه هایی ازآن ها ذکر می شود :
حافظ :
من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
(۲۴-۲)
بازی چرخ بشکندش بیضه درکلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
(۱۳۳-۲)
محوی :
( بین الدول ) چوروسیه رو زرد شد به جنگ شخص قضا به گوش قدر گفت بی درنگ
اعجاز سرخ رویی دین محمّدی است بعد از سیاهی اینکه دگر گونه است رنگ
(۵۳۶ -۲و۱)
نتیجه :
حافظ از این ابزار بیانی به خوبی بهره می گیرد ،گاهی آن را با هنر طنزمی آمیزد،زمانی درشت ترین سخن را با آن بیان می کندامّا محوی کمتر از این صورت خیالی استفاده می کند زیرا با زبان مستقیم از شیخ و واعظ و صوفی انتقاد می کند،ضمناً مخالفان محوی همانند مخالفان حافظ دارای قدرت نیستند ،محوی به طور مستقیم از آنان انتقاد کند.
۲-۱-۴) مجاز :
“مجاز در اصطلاح فنّ بیان کاربرد لفظ در غیر معنی نخستین خود است با غیر علاقۀ مشابهت و با قرینه ای که مانع از ارادۀ معنی حقیقی شود[۹۷] ”
علاقه وقرینه در این کاربرد وظیفه اصلی را برعهده دارند زیرا “علاقه در اصلاح علمای ادب مناسبت مابین معنی حقیقی و مجازی[۹۸] ” است و قرینه نیز” عبارت ازلفظ یا حالتی که دلالت کند براینکه مقصود گوینده، معنی اصلی حقیقی کلمه نیست[۹۹] ". و همین لفظ ذهن مخاطب را از اراده معنی حقیقی منصرف می کند و بسوی مفهوم مجازی سوق می دهد .
در بیان تفاوت کنایه و مجاز نوشته اند : ” در مجاز قرینۀ صارفه وجود دارد که ذهن شنونده را از توجّه به معنی اصلی کلمه باز می دارد یعنی درمجاز نمی توان ،معنی اصلی کلمه را اراده کرد ،امّا درکنایه ارادۀ معنی اصلی نیز جایز و ممکن است [۱۰۰]“
حافظ و محوی مجاز را هم چون سایر ابزار های بیانی با درصد کمتر بکار گرفته اند . و در این بخش از شگرد های شاعرانه خود جهت ادای مطلوب مطلب استفاده کرده اند. ( حافظ۵/۳ و محوی۵/۱ درصد)
حافظ :
در حکمت سلیمان هرکس که شک نماید بر عقل و دانش او خندندمرغ و ماهی
(۴۸۹-۴)
ذکر جزء ( مرغ وماهی ) اراده کل ( جهانیان)
روی نگار در نظرم جلوه می نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
(۳۲۰-۴)