ناصر خسرو، زبان به نصیحت میگشاید و معتقد است، مرگ هر لحظه در کمین است و انسان باید به جای بافتن گفتار بیهوده به فکر عاقبت خویش باشد.
دهر تو را می به یشک مرگ بخاید چاره جان ساز، خیره ژاژچه خائی؟
(همان :۲۸۶)
او به کسانی که سخن از حقایق دین نمیگویند و سخنهایشان، جز هزل باطل نیست، نصیحت میکند و بر آنان خرده میگیرد که عمر خود را بیهوده، تلف میکنند:
از پند و حق و خوب سخن سیری وز هزل و ژاژ و باطل ناهاری
(همان: ۷۶)
ناصرخسرو، هنر شعر و شاعری را، فضل نمیداند او بر این باور است که شعر، ژاژخایی است و ژاژخایی نیز هنری نیست که به آن ببالند. او معتقد است که اگر شعر توانایی بیان حقیقت دین را داشت قرآن از سوی خداوند بر پیامبر نازل نمیشد. ناصر خسرو حتی شعر را در مرتبههای بسیار پایینتر از روایتگری میداند و میگوید:
شعر تو ژاژست، مگر ســوی تو فضـــــل همـه ژاژ درانیستی
نیست چنین، ور نه بجای قرآن شعـر و رســـالتها صابیستی
فضل اگر تازی بـــودی و شعر راوی تــــــو همبر مقریستی
(همان:۷۶)
خاقانی شروانی، در ستایش شعر خود ، شعر معاندانش را از جنس ژاژخایی، توصیف میکند و میگوید آنان دزدان سخن و سخن سرایی هستند:
غرر سحر ستانید که خاقانی راست ژاژ منحول به دزدان غرر باز دهید
( خاقانی، ۱۳۸۷: ۳۲۰)
خاقانی در جای دیگر حتی شعر خود را ژاژخایی توصیف میکند ولی توقّع دارد که به این سخنان اگر چه یاوه هم باشد، گوش بدهند:
گوش کن حسب حال خاقانی گــرچــه او ژاژ بیشتـر خاید
( همان: ۳۶۷)
خاقانی، کسانی را که اشعار بزرگان را در زیر اشعار خود که به توصیف او ژاژخایی، است قرار میدهند، مینکوهد. ولی نکتهای که از بیان او استنباط میگردد، نامیدن شعر به عنوان ژاژ و بیهوده گفتاری میباشد:
شعر استادان فرود ژاژهای خود نهم سخت سخت آید خرد را اینکه منکر منکرم
( همان: ۵۴۹)
۵-۲-۸- توصیفات نکوهش آمیز از شعر
دانستن این موضوع که در گذشته، چه انگارههای افراطی و سخت گیرانهای راجع به نجس بودن زن حایض وجود داشت، روشن میکند که شاعرانی که شعر را «حیض الرجال» مینامند، به چه میزان شعر و شاعری را مینکوهند و آن را امری پلید و زشت به تصویر میکشند.
در اساطیر ایران باستان، خونی را که در اثر عادت ماهانه در زنان پدیدار میشود، ناشی از بوسه اهریمن بر پیشانی«جهی» دختر اهریمن که ماده دیوی بزرگ بوده، میدانستند. در کتاب بندهشن، آمده است: با پایان هزارهی دوم، دیوان که از بیهوشی اهریمن در رنجاند، وی را برای نبرد با اهورامزدا فرا میخوانند. هنگامی که کوششهای دیوان نافرجام میماند، ماده دیوی به نام «جه»یا«جهی»، بانگ برمیدارد که ای پدر ما برخیز! دگر دیوان و بزرگ دیوان، دسته جمعی به اهریمن پیمان میسپارند که او را در نابودی آفرینش ایزدی، یار و یاور خواهند بود. سرانجام، اهریمن از اغما بیرون میآید و بر سرجهی بوسه میزند. همهی ناپاکیهای زنانه، فرایند این بوسه است. ( پاکزاد، ۱۳۸۵: ۲۶۴)
در وندیداد که کتابی است مشتمل بر قوانین زرتشتیگری آمده است: «زنی که حیض میبیند، باید از یک معبرکه خالی از گیاه و درخت با شد و به دور از آتش، در حالی که از آب، آتش و گیاهان، سی قدم، فاصله، دارد در اتاقی قرار بگیرد. در ضمن باید مرد خود نیز سی قدم فاصله داشته باشد و در هنگامی که غذا را برای او میبرد، باید در سه گام مانده به او، غذا را روی زمین بگذارد و برود. و مقدار غذایی که برای او داده میشود، دو قطعه نان خشک و یک مقدار شربت جو به او بدهند. اگر کودکی او را لمس نماید باید دستها و سپس تن کودک را شستشو بدهند. اگر این زن بیش از هشت شبانه روز خون ببیند، دیوها در جشن و بزرگداشت خودشان، آفت خود را به این زن نازل نمودهاند. پس باید سه سوراخ در زمین حفرکنند و در دو سوراخ اوّل، اورا با ادرار گاو ودر سوراخ سوم با آب شستشو دهند و باید دویست مورچه و دویست شپش را بکشد. حال اگرکسی این خون حیض را زایل سازد، باید به آن مرد یا زن، چهار صد ضربه شلاق بزنند. اما اگر مردی در این زمان همسر خود را فقط لمس نماید یا کنار او دراز بکشد، چهارصد ضربه شلاق، اگر برای بار دوم این عمل را انجام دهد، صد ضربهی دیگر و اگر برای بار سوم انجام دهد، یکصد وچهل ضربه دیگر او را شلاق میزنند.
( رضی، ۱۳۸۵: ۳۶۱)
چنان که میدانیم در اسلام نیز در این حالت، زنان از ورود به مسجد محرومند و برخی اعمال عبادی از آنان ساقط می شود. در تورات زن حائض و هر چیزی و هرکسی را که با او ارتباط پیدا کند نجس میشمارد. همچنان اگر کسی چیزی را که زن حائض بر آن نشسته باشد لمس کرده باشد، باید که رخت خود را بشوید و تا شام نجس خواهد بود.
( حکیم پور، ۱۳۸۴: ۱۷۳)
با این تفصیل نوع نگرشی که برخی شاعران در نکوهش شعر دارند روشنتر میشود. این شاعران شعر را به عنوان «عادت ماهانه » مردان به تصویر میکشند. شاید به این دلیل نیز که تا آن تاریخ، زنان شاعر در عرصه ادبی ایران ظهور نکرده بودند و شعر تنها در تملّک مردان بود. یکی از شاعرانی که با این عبارت ارکان شعر را به لرزه وا میدارد، انوری ابیوردی است. او در این باره میگوید:
دشمن جـان من آمد شعــر چندش پرورم ای مسلمانان فغــان از دست دشمنپـروری
شعر دانی چیست دور ازروی تـوحیضالرجال قایلش گو خواه کیوان باش و خواهی مشتری
تا به معنیهای بکـرش ننگری زیـراکه نیست حیض را در مبدا فطرت گزیر از دخـــــتری
گرمرا از شاعری حاصل همین عارست و بس موجب تـوبه است و جای آنکه دیوان بستری
( انوری، ۱۳۷۶: ۳۴۹)
انوری شعر را دشمن جان خود توصیف میکند و خود را در این امر مقصر میداند زیرا که او ذاتاً انسانی شاعر است. از دیگر سو او با توصیف شعر به عنوان عادت مردانه شاعران (حیض مردانه)، به شدت به ارکان شعر میتازد و آن را به عنوان زایدهای که باید از وجود دفع شود، برمیشمارد. او بر این باور است که در هر حال شعر چیزی پلید است که باید مانند سایر مدفوعات از بدن انسان دفع شود، حال میخواهد قایل این مواد دفعی مشتری باشد یا کیوان، به این عنوان که شعر نجس است چه مردان بزرگ آن را بسرایند و چه مردان حقیر و بیپایگاه و بیجایگاه. او سر انجام شعر را به این خاطر موجب ننگ خود توصیف میکند و معتقد است که باید دیوان شعرش را از این آلودگی سترد و پاک کرد. انوری همچنین میگوید:
شعر دور از تـو حیض مـردانست بعد پنجاه اگـــــــر نبندد بــه
مـــــرد عاقل به ناخن هذیــان جگر خویش اگـــر نـــرندد بـه
بر سپیدی کـــه جای گریه بود آن ندانم چــــه گر نخنـدد بـه
(همان : ۶۲۸)
انوری، ضمن این که شعر را حیض مردان توصیف میکند بر این باور است که مرد عاقل نباید با این اباطیل، جگر خویش را بخراشد که خون آن به صورت شعر (حیض) از زبان او جاری گردد.
عطّار، دیگر شاعری است که شعر را بر همین شیوه، حیض الرجال مینامد. او در اسرار نامه معتقد است چون شعرحجاب میان حقیقت و مجاز است، باید شعر از این میان برخیزد. او شعر را بتپرستی توصیف میکند و میگوید تا آدمی دست ازاین بت پرستی برندارد، ره به وادی حقیقت نمیبرد. عطار با اندوه از عمری که برای شعر و شاعری از دست داده است، میگوید:
اگرچــــــــه شعر در حد کمالست چو نیکو بنگــری حیض الرّجالست
یقین میدان که هـر حرف از کتابت بتست و بت بــود بی شک حجابت
کنون بیدار شـــــو از خواب مستی رها کــن بعد ازین این بت پرستی
دریغا فوت شد عمری کــه یک دم اگـر گـــویی به ارزد هــر دو عالم
( عطار، ۱۳۸۷ : ۱۷۶)
فخرالّدین عراقی (۶۱۰-۶۸۸ه.ق)در منظومه عشاق نامه، ضمن ارجحیّت دادن تحصیل علم و دانش که در روزگار او باب بوده است نصیحت میکند که نباید گرد شعر و شاعری بر آمد. او نیز شعر را چون عطار و انوری «حیض الرجال » توصیف میکند و به ارکان و بنیان شعر میتازد. چنین تصوری مذموم از شعر که اوج آن از انوری آغاز گردیده است، بیشتر در اثر بیتوجّهی حکّام و زمامداران آن زمان بر میگردد که نسبت به علمای شعر و ادب، بیتوجّه بوده و رغبتی برای حمایت از ارباب ذوق و اندیشه از خود نشان نمیدادند. عراقی در مذمّت شعر میگوید:
شعر آن به کـــه خـــود ندانندش زانکه «حیض الرجال» خـــــوانندش
رو به تحصیل علم شــــو مشغول که جز آن جمله فاضل است و فضول
( عراقی، ۱۳۸۴: ۳۴۸)
مولوی، دیگرسخنوری است که بر سیاق اقران خود شعر و سخن را حیض الرجال توصیف می کند و از رفیقان و سخنوران درخواست می نماید که دست از این شیوه منهی بردارند:
اهبطوا افکند جان را در حضیض از نمازش کرد محروم این محیض
ای رفیقان زین مقیل و زان مقال اتقوا ان الهـــــوی حیض الرجال
پایان نامه خانم زابلی ویرایش شده اصلی- فایل ۱۰