با توجه به اینکه سطح معنیداری محاسبه شده بزرگتر از ۰٫۰۵ میباشد، فرض صفر تأیید میشود و لذا میانگین خلاقیت در بین زنان و مردان اداره کل بیمه سلامت استان گلستان و ادارات تابعه شهرستانی برابر میباشد و بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که رابطه معنیداری بین جنسیت و خلاقیت در بین کارکنان اداره کل بیمه سلامت استان گلستان و ادارات تابعه شهرستانی وجود ندارد.
فصل پنجم
تفسیر، بحث و نتیجه گیری
۵-۱-مقدمه
هر تحقیق علمی بر اساس هدف مشخصی انجام میشود. هدف محقق از تحقیق یا بنیادی است که به گسترش حوزه معرفت علم میانجامد، یا کاربردی و عملی است که غرض از آن حل مسأله و معضل یا ارتقاء سطح کیفیت یا کمیت است. بنابراین، محقق در پایان هر فعالیت تحقیقی، با توجه به آزمون فرضیات باید نتایج کار را ارائه نماید. همچنین نتایج یافته های تحقیق، اساس پیشنهادات برای انجام تحقیقات بعدی را شکل میدهد. میتوان گفت یکی از بخشهای مهم تحقیق که در واقع راهی برای تبدیل نظریات به عمل برای کسب موفقیت است، ارائه نتایج درست و پیشنهادات مناسب است(حافظنیا، ۱۳۸۱: ۲۵۰).
بر این اساس، در این تحقیق داده های حاصله با نرمافزار SPSS16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در این فصل نتایج تحقیق با توجه به داده ها و آزمونهای آماری ارائه میگردد، سپس موارد پیشنهادی در دو بخش، تحت عناوین پیشنهادات بر مبنای یافته های تحقیق و پیشنهادات برای تحقیقات آتی ارائه میگردد.
۵-۲- مروری مختصر بر بیان مسأله
تفاوت سازمان ها منحصرا به وضعیت فیزیکی ساختمان، کمیت و کیفیت منابع انسانی و مادی موجود در آنها محدود نمی شود. هر سازمان دارای فرهنگ، آداب و رسوم، ارزش ها، هنجارها و روش های عمل مخصوص و نسبتاً پایداری است که شیوه رفتار آنها را براساس ویژگیها میتوان پیش بینی کرد. این فرهنگ یا خصوصیت که به ما اجازه میدهد یک سازمان را از سازمان دیگر متفاوت بدانیم، جو سازمانی نام گرفته است(علوی و همکاران، ۱۳۸۱).
مطالعه زمینههای اجتماعی رفتار انسان، در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ با تحقیقات کرت لوین آغاز شده است. لوین معتقد بود که رفتار انسان تابع عامل شخصیت یا نیازهای فردی با نیروهای روانی و اجتماعی محیط فرد است. از این رو توجه به توصیف و تحلیل محیط به عنوان میدانهای نیروهایی که رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می دهند، حایز اهمیت است. حاصل این اعتنا در محیطهای سازمانی، مطالعات پیرامون جو سازمانی و مفاهیمی نظیر آن است (بدری قره قشلاقی، ۱۳۸۰).
کمپل و همکارانش (۱۹۸۰) درباره جو سازمانی اظهار می دارند که جو سازمانی شیوه برخورد سازمان را با اعضاء را نشان می دهد و بنابراین می توان آن را شخصیت سازمان فرض کرد. مکنزی نیز (۱۹۸۳) پیرامون محیط سازمانی بیان می دارد که جو سازمانی بطور کلی می تواند به عنوان منبعی برای کارایی کارکنان که در آن محیط کار می کنند در نظر گرفته شود(همان منبع).
جو سازمانی عبارتست از مجموعهای از حالات، خصوصیات یا ویژگیهای حاکم بر یک سازمان که آن را گرم، سرد، قابل اعتماد، غیر قابل اعتماد، ترس آور و یا اطمینان بخش، تسهیل کننده یا بازدارنده می سازد سبب تمایز دو سازمان مشابه از هم می شود(امینپور، ۱۳۸۱).
جو سازمانی شامل هشت مؤلفه است. برای اندازه گیری تعاملات اجتماعی کارمند - کارمند، از چهار مقیاس زیر استفاده میشود:
روحیه گروهی که به روحیهای اشاره دارد که در نتیجه احساس انجام وظیفه و ارضاء نیازهای اجتماعی رشد می کند(مجنونی، ۱۳۸۱).
مزاحمت به وضعیتی اشاره میکند که در آن کارکنان احساس میکنند که طرز اداره سازمان، مشکلاتی برای آنها به وجود می آورد. مدیر، کاغذبازی، شرایط کمیته ای، وظایف راهوار و دیگر درخواست هایی که در مسئولیت های کارکنان مداخله می کنند که به نظر کارکنان مشغله های غیرضروری هستند به آنان تحمیل می نماید (زارع، ۱۳۸۶)
صمیمیت به لذت بردن کارکنان از روابط گرم ودوستانه با یکدیگر اطلاق می شود(مجنونی، ۱۳۸۱). این بعد، رضایت از نیازهای اجتماعی را می رساند که لزوما به انجام وظیفه مرتبط نیست(پورسیف، ۱۳۸۵).
بی علاقگی به وضعیتی اشاره می کند که کارکنان طبق دستور عمل می کنند و از این رو، انجام وظیفه از سوی آنان بیشتر به منظور رفع تکلیف است نه از روی تعهد و علاقه شخصی(همان منبع)..
برای اندازهگیری تعاملات اجتماعی کارمند - مدیر نیز از چهار مقیاس زیر استفاده میشود:
فاصلهگیری به رفتارغیرشخصی مدیر اشاره میکند، مدیر طبق مقررات عمل می کند، هنجارگراست و بر بعد ساختاری تاکید می ورزد و از کارکنان زیردست خود فاصله میگیرد(همان منبع).
ملاحظهگری یا مراعات به رفتار دوستانه و گرم مدیر نسبت داده می شود. مدیر سعی می کند که به دیگران کمک کند و هر وقت که بتواند برای کارکنان کاری انجام میدهد(مجنونی، ۱۳۸۱).
نفوذ و پویایی به رفتار پویا و پرتلاش مدیران برای رهبری گروه و ایجاد انگیزه در افراد از طریق نفوذ در آنها اشاره میکند (پورسیف، ۱۳۸۵). مدیر از طریق نمونه قرار دادن خود درصدد به حرکت درآوردن سازمان برمیآید (مجنونی، ۱۳۸۱).
تاکید بر تولید هم زمانی است که مدیر دستورهای زیادی صادر میکند (همان منبع) و به نظارت مستقیم کار زیردستان میپردازد(پورسیف، ۱۳۸۵).
جو سازمانی همانند هوای موجود در یک اتاق است، ما نمیتوانیم جو سازمانی را ببینیم یا لمس کنیم، اما آن ما را احاطه کرده است و هر چه که اتفاق میافتد را تحت تاثیر قرار می دهد و خود نیز از آنچه که در سازمان می گذرد، تاثیر می پذیرد. بنابراین هر سازمانی، فرهنگ، سنتها و روش های عمل ویژهای دارد که بر روی هم جو آن سازمان را تشکیل میدهند. جو برخی سازمانها پویا و کاری است و برخی دیگر سهل گیر و برخی کاملا انسانی و برخی دیگر سخت و سرد(لشگری، ۱۳۸۵).
در جو باز و مطلوب، کارکنان از رضایت شغلی قابل توجهی برخوردارند و انگیزه کافی برای غلبه بر مشکلات دارند. آنها دارای نیروی محرکه لازم برای ترتیب دادن کارها و حفظ تحرک سازمان هستند. به علاوه کارکنان به همکاری با سازمان خود افتخار میکنند. کارکنان به خوبی با یکدیگر همکاری می کنند و امور سازمان را تمام و کمال انجام می دهند(کدیور، ۱۳۷۴).
جو سازمانی مربوط به تعیین ویژگیهای قابل اندازه گیری محیط کار است که بطور مستقیم یا غیرمستقیم توسط کسانی که
اگرچه تصویر بدنی ساختاری چند بعدی دارد، اغلب به صورت درجهای از رضایت در ارتباط با ظاهر فیزیکی(اندازه، شکل و ظاهر عمومی) تعریف میشود. این تصویر از زمان تولد شکل گرفته و همزمان رشد فرد کامل شده و در طی مراحل زندگی فرد تغییر میکند(۲۶).
دختران جوان با پیدایش بلوغ و تغییرات فیزیکی بسیار حساس و تأثیرپذیرند اما با افزایش سن، این تأثیرپذیری کاهش مییابد(۶۳). از طرف دیگر، نارضایتی از تصویر بدنی میتواند سبب کاربرد برنامههای ناسالم غذایی، رفتارهای رژیمی شدید و گسترش اختلال تغذیه گردد(۴۵).
در این زمینه مطالعات نشان داده است که افزایش نمایه تودهی بدنی[۱] در دختران نوجوان پیامدهایی نظیر: تمایل به لاغری، کاهش احساس خودارزشمندی، عدم کفایت، نگرانی در زمینه پرخوری، افزایش وزن و رژیم غذایی را به همراه دارد. در این دوران با مطالعات تنسنجی میتوان تغییرات رشد و بلوغ را پایش نمود و تأثیر کمبودها و یا پرخوریهای غذایی بر روند رشد و وضعیت تغذیهای و مخاطرات سلامتی نوجوان را مورد بررسی قرار داد(۲۶).
در این ارتباط میتوان گفت که نمایه توده بدنی رایج ترین سنجش مورد استفاده برای ارزیابی لاغری، اضافه وزن و چاقی است و از تقسیم وزن بر حسب کیلوگرم بر مجذور قد بر حسب متر به دست میآید(۱۷).
فعالیت بدنی به مجموعه فعالیتهایی گفته میشود که توسط عضلات اسکلتی صورت میگیرد و بدن برای اجرای آن به انرژی نیاز دارد. ممکن است این فعالیتها و حرکات به صورت کارهای روزمره، یا تمرینات ورزشی منظم باشد. فعالیت بدنی منظم خود، از عوامل حفظ سلامتی است و حفظ سطح مناسبی از فعالیتهای بدنی سبب کاهش بیماریهای قلبی- عروقی، چاقی، پرفشاری خون، دیابت، پوکی استخوان و ناراحتیهای روانی میشود(۲۹).
عواملی مانند: قدرت عضلانی، استقامت عضلانی، انعطافپذیری، استقامت قلبی- عروقی و ترکیب بدن مرتبط با آمادگی، وابسته به تندرستی و سلامتی هستند. فعالیتهای بدنی از طریق تأثیر بر عوامل ذکر شده، باعث افزایش آمادگی شده و سلامتی را بهبود میبخشد(۱۷).
به این ترتیب، فعالیتهای جسمانی اغلب به عنوان راهی برای کاهش وزن بدن معرفی میشود. تحقیقات حاکی از آن هستند که نوجوانان تناسب اندام را با ظاهر خوب و خوشهیکلی ارتباط میدهند. بنابراین طبق تحقیقات به عمل آمده توسط «جان کوسکین» و «کاردللیز»، در این دوران بسیاری از مشکلات مربوط به وزن، جرم بدن و فعالیت بدنی مانند: نگرانیهای مربوط به کنترل پاتولوژی وزن، تحریک برای لاغر شدن(بویژه در دختران)، تحریک برای عضلانی شدن(بویژه در پسران) و تعهد دادن برای انجام تمرینات ورزشی نشان داده شده است(۶۳).
تحقیقات مختلف نشانگر حساسیت بسیار بالا و آسیبزای زنان و دختران نسبت به تصویر بدنی میباشد. در همین زمینه مطالعات نشان دادهاند که افزایش نمایهی توده بدنی در دختران نوجوان پیامدهای بسیار و گاه خطر زایی را به همراه دارد و نکته در این جا است که عاملی چون فعالیت بدنی می تواند در حل این مشکل موثر باشد یا خیر.
۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق
تحقیقات نشان داده است که چاقی در نوجوانان، علاوه بر مشکلات جسمانی و افزایش امکان بروز بیماریها و مرگ و میر با مسائل روانی متعدد از جمله: کاهش عزت نفس و افسردگی همراه میباشد. این مسأله؛ بویژه در نوجوانان که در جریان رشد بیولوژیکی، اجتماعی و روانی درگیر مجموعهای از تغییرات رفتاری، از جمله تمایل به کسب استقلال، جستجوی الگوها در بیرون از خانواده و نیاز به تأیید و مورد قبول قرارگرفتن میباشند، اهمیت بیشتری مییابد. بر این اساس و با توجه به زمینههای روانی و اجتماعی، فرد یک تصویر ذهنی از وزن خویش و میزان متناسب بودن آن ترسیم میکند که در بسیاری از موارد میتواند تلقی درست از وزن واقعی وی را تحتالشعاع قرار دهد(۳).
نتایج تحقیقات در نوجوانان برزیلی نشان داده است که پسران و دختران از نظر عدم رضایت تصویر بدن تفاوت معناداری دارند و البته در دختران سطح نارضایتی بالاتر بوده است. پسرانی که وزنشان کم بود ترجیح میدادند که سنگینوزنتر باشند؛ در حالی که پسرانی که وزنشان زیاد بود ترجیح میدادند که لاغرتر به نظر برسند. دختران حتی زمانی که وزنشان طبیعی بود، باز هم مایل بودند لاغرتر باشند(۶۳).
بر اساس یافتههای موجود هنگامی که نوجوان و بخصوص دختران، ظاهر خود را از معیارهای مطلوب یا ایدهآل پایینتر ببینند ممکن است با احساسات و نگرشهای نامناسب نسبت به خود، مانند: عزت نفس یا اعتماد به نفس پایین و یا افسردگی و حتی در مواردی با افت تحصیلی مواجه گردند. از طرفی احتمال رفتارهای مخاطرهآمیز مانند رژیمهای غذایی نادرست و در نتیجه دریافت ناکافی مواد مغذی وجود خواهد داشت.
امروزه در جوامع انسانی به اثبات رسیده است که سازگاری بهتر با محیط نیاز به تعادل بین آمادگی جسمانی و ترکیب بدنی در فرد دارد و چنانچه افراد از نظر وضعیت جسمانی و ترکیب بدنی شرایط مساعدی نداشته باشند، گوشه گیر، بدبین و منزوی میشوند و به عبارتی از تعادل روانی مناسبی برخوردار نخواهند بود. به همین دلیل یکی از مهمترین راههایی که روانشناسان برای پیشگیری و درمان مشکلات روانی معرفی میکنند، نقش فعالیت بدنی در زمینه بهداشت روانی است(۳۳).
پژوهشهای پیشین نشان داده است که بین نارضایتی از بدن و اختلالات خوردن، اعتماد به نفس پایین و بروز افسردگی ارتباط مستقیمی وجود دارد. تغییر تصویر بدنی در پی تغییرات قابل مشاهده یا غیرقابل مشاهده در بدن میتواند تأثیر زیادی روی شخصیت فرد داشته باشد(۲۸).
بر اساس تحقیقات انجام شده در هفت دانشگاه انگلستان محققین دریافتند که بین فعالیت بدنی و افسردگی رابطهی معنیداری وجود دارد؛ به گونهای که تأثیر مثبت فعالیت بدنی[۲](PA) بر افسردگی منجر به کاهش اثرات منفی در یک تصویر بدنی ضعیف میشود و مضامین اجرایی این یافتهها نشان میدهد که برنامههای PA نقش مؤثری در کاهش افسردگی و داشتن یک تصویر بدنی مثبت دارد(۴۵).
همچنین فعالیت منظم در میان نوجوانان میتواند با عزت نفس بالا، مهارتهای مثبت اجتماعی و کاهش خطر حضورشان در رفتارهای پرخطر در ارتباط باشد و به این ترتیب نوجوانان اغلب وارد عرصههای درازمدت یا میانمدت ورزشی برای حفظ سلامتی و آرامش خود میشوند(۶۲).
بر این اساس میتوان گفت با توجه به اهمیت سلامت جسمانی و روانی در افراد جامعه؛ بخصوص زنان و دختران و با تأکید بر نقش مهم ورزش و فعالیت بدنی در بهبود و ارتقاء سلامتی آنان، لازم است بدانیم که فعالیتهای بدنی تا چه اندازه بر روی تصویر بدنی و نارضایتی از تصویر بدن؛ بخصوص در گروه نوجوان مؤثر است و با تحلیل بیشتر مشکل یاد شده در این گروه از افراد اجتماع، راهگشایی جهت برنامهریزی بهتر برای انجام فعالیت بدنی و همچنین کاهش نارضایتی از تصویر بدن و در نتیجه افزایش سلامت جسمانی و روانی افراد، به خصوص در گروه نوجوان باشد. بنابراین انجام تحقیق و مطالعه دربارهی پدیدهی تصویر بدن و بررسی نوع رابطهی آن با فعالیت بدنی از ارزش و اهمیت ویژهای برخوردار است.
۱-۴- اهداف تحقیق
۱-۴-۱- اهداف کلی
هدف اصلی این تحقیق، بررسی رابطهی بین فعالیت بدنی با BMI و تصویر بدن در دانشآموزان دختر دوره متوسطه میباشد.
۱-۴-۲- اهداف جزئی
-
- بررسی میزان فعالیت بدنی در دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی وضعیت تصویر بدنی در دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی رابطهی بین فعالیت بدنی و BMIدر دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی رابطهی بین فعالیت بدنی و تصویر بدن در دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی رابطهی بین فعالیت بدنی و WHR[3] در دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی رابطهی بین BMIو تصویر بدن در دختران مقطع متوسطه؛
-
- بررسی رابطهی بین تصویر بدن و WHR در دختران مقطع متوسطه،
-
- بررسی رابطه بین BMI و WHR در دختران مقطع متوسطه.
۱-۵- فرضیههای تحقیق
-
- بین فعالیت بدنی و BMI دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
-
- بین فعالیت بدنی و تصویر بدنی دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
-
- بین فعالیت بدنی و WHR دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
-
- بین BMI و تصویر بدنی دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
-
- بین تصویر بدنی و WHR دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
-
- بین BMIو WHR دختران مقطع متوسطه رابطهی معنیدار وجود دارد.
۱-۶- پیشفرضهای تحقیق
-
- ابزار و روشهای جمع آوری اطلاعات از پایایی و اعتبار لازم برخوردار بودند.
۱-۷- محدودیتهای تحقیق
۱-۷-۱- محدودیتهایی که کنترل آنها در اختیار محقق نبوده است عبارتند از:
-
- شرایط روانی در هنگام پاسخگویی به سؤالات
-
- درک متفاوت از سؤالات (با وجود توضیحات محقق)
۱-۷-۲- محدودیتهایی که کنترل آنها در اختیار محقق بوده است عبارتند از:
-
- سن
-
- جنسیت
۱-۸- تعریف واژهها
۱-۸-۱- فعالیت بدنی
* تفکیک جغرافیایی: با وجود مکانهای مختلف در نواحی جغرافیایی مختلف، پیچیدگی افزایش مییابد. تفکیک جغرافیایی به پراکندگی ادارات، کارخانهها و کارکنان سازمان در مناطق جغرافیایی مختلف اشاره دارد( الوانی،۱۳۸۷). تفکیک جغرافیایی، تفکیک افقی و عمودی را گسترش میدهد(Baird et al,2012). یک سازمان وقتی واحد تولید و بازاریابی را از هم تفکیک میکند، ممکن است این واحد بازاریابی در چند ناحیهی جغرافیایی فعالیت کند که موجب پیچیدهتر شدن سازمان میشود. در بحث تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، مسافت بین مناطق نیز مدّ نظر قرار میگیرد. فواصل مناطق از یکدیگر و فواصل آنها نسبت به اداره مرکزی و همچنین تعداد پرسنل هر واحد منطقهای، دارای اهمیتند. با افزایش فواصل واحدها از یکدیگر و اداره مرکزی و نیز بالا رفتن نسبت تعداد پرسنل آنها به پرسنل اداره مرکزی، پیچیدگی سازمانی هم بیشتر میشود( الوانی، ۳۱۲:۱۳۸۷).
ب) رسمیت
رسمیت مقررات، قوانین، رویه ها، توصیههای آموزشی و ارتباطات مکتوب نه شفاهــی در سازمان است. رسمیت یکی از جنبههای مهم ساختار سازمانی است تا جائیکه عدهای ساختار سازمانی را چهارچوب سازمان، مقررات تعامل، ابزار کنترل و رویههای انجام کار میدانند (ریچارد،۱۳۸۴،۸۵-۸۶).
رسمیت به درجه استاندارد بودن کارها در سازمان اشاره دارد. اگر رسمیت زیاد باشد، متصدی شغل اختیار کمی برای چگونگی انجام کار دارد. رسمیت ممکن است بصورت صریح و روشن بیان شود یا اینکه ضمنی باشد یعنی آن هم می تواند بصورت مکتوب باشد و هم اینکه شامل ادراک کارکنان از مقررات نیز باشد ولی نوع مکتوب آن مورد تأکید سازمان است(رابینز،۱۳۸۹،۳۱۲). مشاغل ساده و تکراری و یکنواخت درجه بالایی از رسمیت را بالقوه پذیرا هستند، در مقابل مشاغلی که به مهارت های چندگانه نیاز دارند رسمیت کمی دارند(Baird et al,2012). رسمیت از سطحی به سطح دیگر نیز متفاوت است. کارکنان سطوح بالا که با کارهای غیر برنامهریزی شده سروکار دارند دارای رسمیت کمی هستند در مقابل کارکنان در سطح پائین و در قسمت تولید دارای رسمیت زیادی هستند. رسمیت برای کاهش تنوع صورت میگیرد و هماهنگی را تسهیل می کند. از مزایای رسمیت بالا این است که ابهام را از بین میبرد ولی در عوض اختیار تصمیم گیری را از افراد سلب میکند(رابینز،۳۱۳:۱۳۸۹).
سازمانها از جهت درجه رسمیّت با یکدیگر متفاوتند. “ریچارد اچ. هال” رسمیّت حداکثر را از رسمیّت حداقل متمایز میکند. رسمیّت وقتی حداکثر است که رویههای رسمی زیاد باشد و شیوههای انجام کار بهوسیله انبوهی از قوانین و مقررات، بهطور دقیق مشخص شده باشد (همانند کارخانه خط مونتاژ اتومبیل). هنگامی که یک موقعیت منحصر بهفرد، وجود داشته باشد و در این حالت رویههای مشخصی برای انجام کار موجود نباشد، گفته میشود که رسمیّت در سازمان حداقل است (ریچارد،۸۶:۱۳۸۴).
ج) تمرکز
تمرکز به درجه خشکی در تصمیم گیری و ارزیابی فعالیتها بصورت و به درجهای از متمرکز بودن تصمیمات در یک نقطه از سازمان اشاره دارد. تمرکز به توزیع اختیار در سازمان برمیگردد و تعیین می کند که چه کسی حق تصمیم گیری دارد. اختیار یک حق ذاتی در پستهای مدیریتی است که بر مبنای آن میتوانند دستوراتی را صادر کنند و انتظار دارند دستورات صادره اطاعت شود(رابینز،۳۱۳:۱۳۸۹). تمرکز در سلسله مراتب اختیارات، به آن سطح از اختیارات گفته میشود، که قدرت تصمیمگیری دارد. هنگامی که تصمیم در ردههای بالای سازمانی گرفته شود، آن سازمان را متمرکز مینامند. هنگامی که تصمیمگیریها به سطوح پایینتر سازمان واگذار گردد، سازمان را غیرمتمرکز میگویند(دفت،ریچارد ،۱۳۸۷ ،۲۹).
مدیران در هر سطح سازمانی، تصمیاتی را اتخاذ می کنند. گرفتن تصمیمات احتیاج به گردآوری اطلاعات دارد. از آنجا که توانایی مدیر در جمعآوری و پردازش اطلاعات محدود است و ممکن است اطلاعات بیشتر از حد، مدیر را سردرگم کند، یکسری از تصمیات باید توسط دیگران گرفته شود، اینجاست که نقطه تصمیم گیری در سازمان بجای یک فرد یا یک واحد یا یک سطح، در کل سازمان پراکنده می شود و عدم تمرکز ایجاد می شود (Hall et al, 2010). عدمتمرکز می تواند دقت در تصمیمگیری را افزایش دهد، چون جزئیات بیشتری قابل بررسی است و هر چه تصمیم گیری به محل وقوع مشکل نزدیکتر باشد بهتر و اثربخشتر است (رضاییان ،۱۳۸۳،۲۹۵). آن مشارکت در تصمیم گیری را برای افراد فراهم میسازد و می تواند بصورت عامل انگیزش مطرح شود. عدمتمرکز موجب تقویت توان تصمیمگیری مدیران سطوح پائینتر می شود ولی باید اذعان کرد که خوبی یا بدی عدمتمرکز بستگی به موقعیت دارد و وجود تمرکز یا عدمتمرکز و درجه آن را عوامل اقتضایی تعیین می کند. امروزه، مدیران، آن مقدار از تمرکز یا عدمتمرکز را برمیگزینند که به آنها کمک کند، به بهترین نحو، تصمیماتشان را اجرا کنند و به اهداف سازمانی دست یابند. آنچه در یک سازمان، مؤثر است، لزوما در سازمان دیگر کارآ نیست. پس مدیران، باید درجه عدمتمرکز را برای هر سازمان و واحدهای آن تعیین کنند(رابینز- دیسنزو،۱۳۸۷،۱۹۲). در سازمانهای بسیار پویا، مدیران برای افزایش سرعت فراگرد تصمیمگیری، مجبور به کاهش تمرکز میشوند(رضاییان،۲۹۶:۱۳۸۳).
در طرحریزی ساختار سازمانی سه رکن مورد توجه قرار میگیرد(اعرابی،۱۳۸۵،۱۶):
۱٫ ساختار سازمانی، تعیینکننده روابط رسمی و گزارشگیری در سازمان است و نشاندهنده سطوحی است که در سلسله مراتب اداری وجود دارد و حیطه کنترل مدیران را نیز مشخص می کند.
۲٫ ساختار سازمانی، تعیینکننده جایگاه افرادی است که بهصورت گروهی در یک واحد کار میکنند و به گروهبندی یا تقسیمبندی واحدهایی که در کل سازمان وجود دارد، میپردازد.
۳٫ ساختار سازمانی، دربرگیرنده طرح سیستمهایی است که بهوسیله آنها همه واحدها هماهنگ و یکپارچه میشوند. در نتیجه، ارتباط مؤثر در سازمان تضمین خواهد شد.
۲-۳-۴) عوامل موثر بر ساختار سازمانی
نگرش اقتضایی که یک تفکر غالب در تئوری سازمان است، بر این نکته تأکید دارد که اعتبار، اثربخشی و کارایی و بهرهوری ساختار سازمانی به عوامل اقتضایی؛ استراتژی، تکنولوژی، محیط و طرح سازمانی بستگی دارد(رابینز،۱۳۸۹،۳۱۴). باید توجه داشت که آنچه امروز یک عامل مهم اقتضایی برای سازمان تلقی می شود، در آینده ممکن است با عامل دیگری جایگزین شود و یک ساختار سازمانی اثربخش و کارا باید بتواند بین سازگاری داخلی (رسمیت، تمرکز، پیچیدگی) و سازگاری خارجی (اندازه، تکنولوژی، استراتژی، محیط و قدرت) سازمان تعادل برقرار کند. توجه به عوامل اقتضایی در محیط متلاطم امروزی امری حیاتی است و در مواردی بقای سازمان را رقم میزند. از اینرو ساختار باید با در نظر داشتن این عوامل طراحی شود تا بتواند زمینه تحقق اهداف و استراتژی های سـازمان را فراهم کند(ریچارد،۱۳۸۴،۸۸) .
الف) استراتژی
استراتژی میتواند به عنوان فرایند تعیین اهداف بنیادی بلندمدت، اتخاذ شیوه کار و تخصیص منابع لازم برای تحقق این اهداف تعریف شود(رابینز – دیسنزو ، ۱۳۸۷،۱۹۲). استراتژی به معنای اعمالی است که سازمان برای پاسخ یا پیش بینی تغییرات محیط خارجی طراحی می کند. نخستین بار پذیرش اهداف و استراتژی به عنوان عوامل تعیینکننده ساختار سازمانی در مفروضات اقتصاد کلاسیک مطرح گردید Child,2012)) به اعتقاد پیتر دراکر، ساختار وسیلهای است برای حصول اهداف بلندمدت و کوتاه مدت سازمان، از اینرو هر نوع بحث و بررسی پیرامون ساختار باید با اهداف و استراتژی آغاز گردد . از مهمترین تحقیاتی که در رابطه با تأثیر استراتژی بر ساختار صورت گرفته، می توان به تحقیقات چندلر در اوایل دهه ۱۹۶۰ و تحقیقات مایلزواسنو اشاره کرد (ریچارد،۱۳۸۴،۸۸).
ب) اندازه سازمان
اندازه یکی از عوامل اثرگذار روی ساختار سازمان و فرآیندهای آن است. در مورد رابطه بین اندازه و ساختار نظرات متفاوتی ارائه شده است و عده ای آن را از علل ساختار و بعضی نتیجه ساختار میدانند. ولی آنچه مسلم است اندازه یکی از عوامل اثرگذار بر ساختار در کنار سایر عوامل میباشد(رابینز،۱۳۸۹،۳۲۰). یکی از مباحث بسیار جدی پیرامون اهمیت اندازه سازمان به عنوان عامل تعیینکننده ساختار سازمانی بوسیله پیتر بلاو مطرح گردیده است. وی براساس تحقیقاتش در مورد مؤسسات دولتی، دانشگاهها و فروشگاهها دریافت که اندازه سازمان مهمترین عامل مؤثر ساختار سازمانهاست .از منتقدین به تعیینکننده بودن اندازه سازمان میتوان به کریس آرجریس، میهیو، آلدریش و هال اشاره نمود.
ج) تکنولوژی
تکنولوژی به اطلاعات، تجهیزات، فنون و فرآیندهای لازم برای تبدیل نهادهها به ستادهها اطلاق می شود (Wright- Burns,2013). مطالعات نشان میدهد که تکنولوژی روی پرسنل سازمــان، وظایف، طراحی سیستمهای کنترل، هزینهها و دستمزدها، تفکیک مدیریت از مالکیت، حیطه نظارت مدیران و ساختار سازمان بطور کلی تأثیر دارد (Farhang ,2012).
د) محیط
محیط به معنای عوامل خارج از سازمان است که اثربخشی عملیات روزمره و رشد بلندمدت سازمان را تحت تأثیر قرار می دهند و سازمان کنترل کمی روی آنها دارد و یا اصلاً آن عوامل قابل کنترل بوسیله سازمان نیستند(رابینز،۱۳۸۹،۳۲۰). در یک تقسیم بندی محیط را به محیط عمومی و اختصاصی تقسیم می کنند. محیط عمومی همه چیز را در بر میگیرد؛ چیزهایی نظیر عوامل اقتصادی، شرایط سیاسی، محیط اجتماعی، ساختار حقوقی، وضعیت زیست بومی و شرایط فرهنگی(رضاییان،۱۳۸۳،۲۹۶). به عبارتی محیط عمومی همه شرایطی که بر سازمان تأثیراتی داشته ولی وابستگی آنها نسبت به سازمان واضح و روشن نیست را در بر میگیرد، محیط اختصاصی، بخشی از محیط سازمان بوده که بطور مستقیم با سازمان در تحقق اهدافش مرتبط میباشد (Farhang , 2012).
ﻫ) قدرت- کنترل
تاکنون به استراتژی، اندازه، تکنولوژی و محیط به عنوان عوامل تعیین کننده مستقل ساختار سازمانی اشاره شد اما آنچه که مسلم است، هیچکدام از این متغیرهای اقتضایی، بطور کامل تعیینکننده ساختار نیستند. هر کدام از آنها در تشریح بخشی از ساختار، نقش دارند. در بهترین شرایط، این عوامل چهارگانه فقط پنجاه تا شصت درصد تغییرپذیری در ساختار را تشریح می کنند(Wright- Burns,2013). دیدگاه قدرت کنترل مطرح می کند که قدرت و کنترل می تواند آنچه را که مبهم مانده به نحوی شایسته تبیین و تشریح نماید. براساس این دیدگاه در هر زمان ساختار یک سازمان تا حد زیادی نتیجه اقدامات صاحبان قدرت آن سازمان در انتخاب ساختاری است که میخواهند به مدد آن کنترل خود را حداکثر سازند(رابینز،۱۳۸۹،۳۲۱).
۲-۳-۵) طبقه بندی مینتزبرگ از ساختار سازمانی
در یک تقسیم بندی مینتزبرگ ساختار سازمانی را بر مبنای بخشهای اصلی سازمان طبقه بندی کرده که هریک کارکرد خاصی در سازمان دارند و تمرکز قدرت در هر یک از قسمت های مذکور شکل خاصی از سازمان را ایجاد می کند و عبارت است از: ساختار ساده، بوروکراسی ماشینی، بوروکراسی حرفهای، ساختار بخشی، ادهوکراسی، ساختارهای ایدئولوژیکی و سیاسی(مینتزبرگ،۱۳۷۷،۲۷۱).
الف. ساختار ساده
ساختار ساده، مجموعه ای از روابط کاملا منعطف است که بعلت تفکیک محدود، دارای پیچیدگی اندکی است. اعضای چنین سازمانی میتوانند بهراحتی نمودار سازمان را حول رهبران طراحی کنند و در نتیجه نیازی به رسمیگرایی نیست(هچ،۲۹۰:۱۳۸۷).
برای تعریف ساختار ساده اغلب از برهان خلف استفاده میکنند یعنی میگویند ساختار ساده دارای چه ویژگیهایی نیست. یک ساختار ساده نیاز چندانی به تدبیراندیشی ندارد و با وجود حوزه کنترل بسیار گسترده، از نظر گروهبندی کار، در سطحی بسیار پایین است و کارها جنبه رسمی ندارد. ساختار ساده در سطح افقی سازمان قرار میگیرد و دارای دو یا سه سطح عمودی است، ترکیب منسجمی از کارکنان ندارد و معمولا یک نفر در رأس این واحد قرار میگیرد که تصمیمات را اتخاذ می کند و سازمان بسیار متمرکز است. معمولا در شرکتهای کوچک که شخص مالک، رئیس یا مدیر آن واحد هم است، از چنین ساختاری استفاده میشود (رابینز،۱۳۸۹،۳۲۸) شکل زیر نشان دهنده ساختار ساده است.
از جمله نقاط قوت ساختار ساده پایین بودن هزینههاست، کارها بهسرعت انجام میشود، سازمان انعطافپذیری دارد، لایههای زائد در آن وجود ندارند، و مسئولیتهای افراد مشخص است؛ چون اعضای سازمان قادرند بهراحتی از رسالت سازمان آگاهی حاصل کنند. همچنین میتوان بهراحتی دید که چگونه فعالیّت تکتک افراد در تحقّق هدفهای سازمان نقش دارند؛ لذا میزان ابهام در هدف در چنین ساختاری حداقل است (رابینز - دی سنزو،۱۳۸۷،۲۰۸).
بهطور کلّی نقاط قوت ساختار ساده را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
- روشن بودن هدفها؛
- سادگی؛
- سریعا شکل میگیرد و منعطف است؛
- لایههای زائد در آن نیست؛
- پیچیدگی و رسمیت در آنها کم است(منوریان،۵۹:۱۳۸۷).
یکی از کاستیهای بزرگ ساختار ساده این است که تنها در سازمانهای کوچک کاربرد دارد. اگر سازمان رو بهرشد باشد، نمیتوان از چنین ساختاری استفاده کرد؛ زیرا ساختار مزبور نیاز به تمرکز زیاد دارد و چنانچه تمرکز شدید شود، میزان اطلاعاتی که بر سر مقامات ارشد سازمان هجوم میآورد، طاقت فرساست. با گسترش و بزرگ شدن سازمان نمیتوان تصمیمات را بهسرعت و به هنگام گرفت و در نتیجه کارهای سازمان دچار رکود یا وقفه خواهد شد(رابینز،۳۲۷:۱۳۸۹).
مضافاً، اینکه قدرت در دست یک نفر متمرکز است. در چنین ساختاری بهندرت اتفاق میافتد که قدرت مخالف و همتراز با قدرت مدیر اجرایی ارشد ظهور پیدا کند. از اینرو ساختار ساده زمینه سوء استفاده از قدرت بهوسیله شخصی که قدرت در او متمرکز است، فراهم است. البته، تمرکز قدرت میتواند برخلاف اثربخشی و بقای سازمان عمل کند. در حقیقت ساختار ساده بهعنوان ساختاری که بیشترین ریسک را دارا بوده و حول محور خواستهای یک فرد خاص دور میزند، توصیف و تشریح میشود (رابینز-دی سنزو،۲۰۸:۱۳۸۷).
بهطور خلاصه از جمله نقاط ضعف ساختار ساده آن است که:
- قابلیت کاربرد محدود دارد؛
- با افزایش اندازه سازمان عدم کفایت آن مشخص میشود؛
- قدرت در دست یک نفر متمرکز است؛
- پرمخاطرهترین ساختار است، زیرا بهسلامت و گرایشهای یک نفر وابسته است(منوریان،۶۸:۱۳۸۷).
اگر اندازه سازمان کوچک بوده و در مرحله شکلگیری باشد، یا محیط، ساده و پویا باشد و همچنین وقتی سازمان با تهدیدات محیطی یا نوعی بحران مواجه باشد، استفاده از ساختار ساده توصیه میشود. همچنین وقتی مدیر ارشد مالک سازمان یا خواهان تمرکز قدرت باشد، استفاده از این ساختار مناسبتر است (رابینز-دی سنزو،۲۰۸:۱۳۸۷).هنگامی که تعداد کارکنان کم باشد، ساختار ساده اثربخش است؛ زیرا کارهای تکراری کم است، استانداردسازی جذابیتی ندارد و ارتباطات غیر رسمی به سهولت انجام میشود.
محیطهای پویا و ساده با سازمانهای تخت دارای ساختار ساده، همراه با تمرکز تصمیمگیری و داشتن هسته عملیاتی ارگانیک سازگاری دارند؛ زیرا محیط ساده بهراحتی قابل درک بهوسیله افراد است و آنها را قادر به کنترل تصمیمگیری بهطور اثربخش میکند.
فارغ از اندازه، وقتی سازمانی به ناگهان با نوعی تهدید محیطی مواجه میشود، مدیریت از ساختار ساده استفاده میکند؛ تا برای بقا، تمرکز قدرت حاکم باشد( اعرابی،۲۶:۱۳۸۵).
بهطور مشابه، بدون توجه به اندازه سازمان، موقعی که مدیران ارشد اجرایی، قدرت را متمرکز ساخته و عمدا از رسمیسازی زیاد اجتناب میکنند، تا تأثیر صلاحدید خود را حداکثر سازند، عملا آنها نوعی ساختار ساده برای سازمان خود طراحی میکنند. قدرت و ساختار ساده، موقعی که اعضای سازمانی به تمرکز قدرت در دست مدیر ارشد اجرایی تن در داده، به هم مرتبط میشوند. یعنی اگر حتی مدیران ارشد اجرایی آرزوی تمرکز قدرت نداشته و زیردستان نیز نخواهند خود را درگیر تصمیمگیری کنند، آنها عملا قدرت را به مدیران ارشد اجرایی واگذار میکنند. نتیجه، همان چیزی است که گویی مدیران ارشد اجرایی در جستجوی قدرتند؛ یعنی تصمیم گیری در دست شخص عالی سازمان متمرکز شده و کارها بر طبق ویژگیهای ساختار ساده انجام میگیرد (رابینز،۳۲۷:۱۳۸۹).
ب. ساختار بخشی
وقتی شرکت به اندازهای از رشد میرسد و دارای تنوع محصول و تنوع بازار می شود برای اعمال کنترل و هماهنگی بر عملیات و ایجاد مزیت رقابتی شرکت به ساختار چند بخشی روی می آورد. ساختار بخشی شامل تقسیم فعالیت ها به نحوی که هر بخش بصورت جداگانه دارای سود و بازده مختص به خود است میباشد. شرکت اصلی ، مسولیتها را برای انجام فعالیتهای روزمره تفویض کرده و برای هر بخش مدیر مخصوص انتخاب می کند(رابینز،۳۲۷:۱۳۸۹).به دلیل تنوع شرکتها در سطح تجارت بین المللی، این ساختار اغلب مورد استفاده قرار میگیرد . بنابراین ، طراحی اثربخش این ساختار سبب افزایش عملکرد شرکتها می شود. در نتیجه این ساختار برای همه شرکتها بویژه شرکتهایی که دارای عملکردهای متنوعی هستند یک ساختار مناسب محسوب می شود(Wright- Burns,2013).
بخشها در این ساختار در واقع واحدهای مستقل که دارای ساختار وظیفه ای در درون خود هستند که توسط مدیر بخش با کنترل زیادی اداره میشوند. بخشها خود را نوعی شرکت به حساب میآورند که با تقسیم کار در حد بالا، رسمیت زیاد، اختیار متمرکز در دست مدیران، سازماندهی شده اند(منوریان ،۶۵:۱۳۸۷).
۳- «انسان» دومی نیز زاید می باشد، چون واضح است که شخص دیگری (در این تعریف مرتکب) انسان است و موضوع حقوق جزا، انسان و عمل وی و بنابراین، جمادات و حیوانات از مشمول مقررات جزایی خارج می باشند؛ پس معقول است که این دیگری انسان است.
با توجه به مطالب فوق، می توان تعریف ذیل را جامع، مانع، مفید و مختصر دانست:« قتل عمدی عبارت است از سلب عمدی حیات از دیگری». در این تعریف، وقتی می گوییم دیگری، یعنی، شخصی به غیر از خود، که آن شخص نیز زنده می باشد. به این ترتیب، خودکشی را از بحث بیرون می بریم و قتل را دیگرکشی می دانیم. این قتل درجایی اتفاق می افتد که حداقل دو نفر در صحنه هستند و هر دو از مصادیق و موضوعات حقوق جزا می باشند.
- تعریف قانونی از قتل عمدی: مقنن از قتل عمدی تعریفی ارائه ننموده است و فقط به ذکر موارد قتل عمدی اکتفا نموده است. ماده ۲۰۶ ق.م.ا احکام مربوط به قتل عمدی را به شرح ذیل مقرر نموده است:
« قتل در موارد زیر قتل عمدی است:
الف) مواردی که قاتل با انجام کاری قصد کشتن شخص معین یا فرد یا افراد غیرمعین از یک جمع را دارد. خواه آن کار نوعاً کشنده باشد خواه نباشد، ولی در عمل سبب قتل شود». اگر این حکم را تجزیه و تحلیل نماییم، به عبارت کوتاهی دست می یابیم که عبارت است از «انجام عمل (ارتکاب عمل) با قصد کشتن شخص معین یا فرد یا افرادی غیرمعین از یک جمع و تحصیل نتیجه عمل.»
قتل با شرایط فوق، عمدی بوده و از فقه مقتبس گردیده است. در تعریف حقوقی نیز، همانطوری که گفته شده «سلب عمدی حیات از دیگری» را قتل عمد می گویند.
در بند «الف» ماده ۲۰۶ ق.م.ا نیز تقریباً همین تعریف آمده است. یعنی درواقع سلب حیات اگر عمدی باشد و با فعل توأم شود. حال منظور از شخص معین یا فرد یا افراد غیرمعین از یک جمع چیست؟ طبق بند «الف» سلب عمدی حیات از شخص معین یا فرد یا افرادی غیر معین از یک جمع، قتل عمدی است، و این تعریف قانونی است. در این تعریف خلاصه شده قانونی، عبارت «خواه آن کار نوعاً کشنده باشد یا نباشد» را ذکر نکردیم. چون ضرورتی ندارد و قتل عمدی، عملی سلب حیات می خواهد و این عمل بدون توجه به وسیله تحقق پیدا می کند. در حقوق جزا، وسیله در تحقق جرم نقشی ندارد، مگر اینکه مقنن به نقش آن در تحقق جرم تصریح نماید. حالا چرا در بند «الف» ماده ۲۰۶ قانون فوق الذکر از وسیله ذکر شده است؟ به نظر می رسد چون در جزء دیگر ماده فوق الذکر (ب) به کشنده بودن اشاره کرده است، امّا آن مخصوص خود آن جزء
است و ایجاد تردید نمی نماید. پس در بند«الف» وسیله نقشی ندارد و لزومی به درج آن در تعریف ندارد.
مسأله قابل ذکر دیگر این است که بعد از بند« الف» مقنن در دو بند «ب و ج» نیز مواردی از قتل عمدی را ارائه می دهد که متفاوت از بند «الف» می باشد. اگر بگوییم جرم عبارت است از: «الف و ب و ج» سه عمل مختلف را تحت یک عنوان مجرمانه جمع کرده ایم، و اگر سه تعریف مختلف دارند که یک جرم واحدی نیستند. در حقوق جزا هر تغییری که در جرم حاصل گردد عنوان مجرمانه جدیدی ایجاد می کند، مگر اینکه آن تغییر روی کیفیات مشدده باشد که دیگر عنوان خاص نمی شود. مقنن در بند «ب» ماده ۲۰۶ ق.م.ا اشعار می دارد:«مواردی که قاتل عمداً کاری انجام دهد که نوعاً کشنده باشد هر چند قصد کشتن شخص را نداشته باشد».
بند فوق را اگر خلاصه نماییم، تعریف قتل عمدی این بند بدست می آید. خلاصه این بند عبارت است از «عمل عمدی نوعاً سالب حیات». در این تعریف، جای «عمد» عوض شده است. در حالی که در بند «الف» سلب عمومی حیات از دیگری را قتل عمد می گفتیم. اینها دو مطلب هستند و با هم تفاوت دارند. در بند«ب» درواقع عمد در عمل است و عمد در نتیجه نیست. مقنن در این بند« کشنده بودن فعل» را اضافه نموده است.
آیا با افزودن قید فوق، به تعریف بند «الف» می رسیم؟ جواب خیر است، بلکه به تعریف ذیل می رسیم: «عمل عمدی نوعاً سالب حیات از شخص» پس تعریف عوض شد. وجه تشابه بند «الف» و بند «ب» عمل است. در بند الف قصد نتیجه لازم است. در حالی که در بند «ب» خواست نتیجه لازم نیست، بلکه فعل باید کشنده باشد، تفاوت دو بند فوق در متفاوت بودن عمد است. مضاف بر اینکه در جزء مادی که «فعل کشنده» باشد، تفاوت می یابند. در بند « الف» فعل، در تحقق جرم بی تأثیر است، ولی در بند «ب» مؤثر می باشد. بنابراین دو عمل پیدا شده است که عنصر مادی و معنوی متفاوتی دارند، ولی مقنن آنها را تحت یک عنوان جمع نموده است. مقنن در بند «ج» ماده ۲۰۶ ق.م.ا مقرر می دارد: « مواردی که قاتل قصد کشتن را ندارد و کاری را که انجام می دهد نوعاً کشنده نیست ولی نسبت به طرف بر اثر بیماری و یا پیری یا ناتوانی یا کودکی و امثال آنها نوعاً کشنده باشد و قاتل نیز به آن آگاه باشد». بند «ج» قانون فوق الذکر ، مصداقی از بند «ب» همین ماده است. در بند «ب» فعل نوعاً کشنده کلی است و در بند «ج» فعل نوعاً کشنده خاص
است و فقط نسبت به وضعیت مجنی علیه کشنده است. بنابراین، می توان گفت که مورد سوّم، بازتاب مورد دوّم است. برای بندهای «ب» و «ج» می توان یک تعریف مشترک ارائه داد ولی برای بندهای «الف و ب» نمی توان تعریف واحدی ارائه داد. در بندهای سه گانه ماده ۲۰۶ ق.م.ا مقنن عنصر مادی و معنوی را از هم جدا می کند، در یکی عمد لازم هست و در دیگری لازم نیست. قتل، بطور کلی عبارت است از:«سلب حیات از دیگری» اعم از اینکه عمدی باشد، شبه عمدی باشد و یا خطئی؛ یعنی یک وجه مشترک میان انواع قتل هست و آن «سلب حیات از دیگری» است. پس موجب تقسیم، می بایستی عنصر معنوی باشد و نه عنصر مادی.
با بررسی موارد ماده ۲۰۶ ق.م.ا ملاحظه می گردد که مصادیق این ماده با تعاریف بعمل آمده از قتل عمدی، کمتر منطبق می باشد و برمقنن است که موارد این ماده را منطبق با تعریف حقوقی اصلاح نماید.
مبحث دوم : درجات قتل عمدی
گفتار اول: قتل عمد همراه با قصد صریح یا مستقیم
قتل عمد محض، قتلی است که مرتکب قصد سریع قتل داشته باشد و عمل وی نیز نوعاً کشنده باشد. قتل عمد همچنین بنابر نظر قانون گذار و صاحب تحریر الوسیله در جایی که عمل نادراً کشنده است اما کشتن وجود دارد، متصور است. برخی این مورد را قتل نمی دانند، همان طور که در فصل نخست در خصوص انواع قصد بیان شده است، قتل عمد همراه با قصد صریح وقتی است که فاعل به روشنی قصد کشتن دیگری را داشته و اراده ابتدایی وی بر قتل یا سلب حیات از مجنی علیه تعلق گرفته است. در این صورت چگونگی انجام فعل ارتکابی و ویژگی های آلات و ابزار جنایت در نوع جرم مؤثر نبوده و در هر صورت جنایت مذکور عمدی قلمداد می گردد زیرا، قصد جانی در سلب حیات از مجنی علیه محقق شده است. حقوقدانان در بررسی انواع قتل عمدی، بند الف ماده ۲۰۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ را به عنوان قتل عمد همراه با قصد صریح عنوان نموده اند که بیان می دارد: «مواردی که قاتل با انجام کاری قصد کشتن شخص معین یا فرد یا افرادی غیرمعین از یک جمع را دارد خواه آن کار نوعاً کشنده باشد خواه نباشد ولی
در عمل سبب قتل شود.» آقای دکتر گلدوزیان در کتاب محشای قانون مجازات اسلامی در این خصوص بیان می دارد: «قتل عمد وقتی است که به قصد سلب حیات از مجنی علیه ضمن آگاهی قبلی قاتل از نتیجه حاصل از فعل مجرمانه ارتکاب یابد. به عبارت دیگر قاتل با علم به اینکه عمل او منتهی به نتیجه خلاف قانون آدم کشی می شود، عامداً مرتکب عمل گردد.»[۴۱]
در حقوق کامن لا، قتل عمد عبارت از کشتن غیرقانونی یک شخص توسط شخص دیگر همراه با سبق تصمیم می باشد، در واقع قضات در آغاز برای تحقق قتل عمدی لازم می دانستند که متهم عمداً قصد قتل از پیش اندیشیده شده ای را داشته باشد (یعنی از پیش تدارک شده) ، هر چند احتمالاً کینه و امثال آن هرگز در عمل ضرورتی نداشته است. متعاقب آن در حدود ۱۵۵۰ میلادی به موجب قوانین موضوعه انگلیس، سلب حیات عمدی از دیگری از طریق مسموم کردن یا کمین کردن، قتل عمدی به شمار آمد، اما به نظر می رسد این دو مورد چیزی بیشتر از انواع مواردی که شامل قصد قبلی قتل بوده نباشد، یعنی تقریباً همان معنای لغوی «سوءنیت قبلی». بنابراین در این مقطع از تاریخ قتل کیفری، تنها یک نوع قتل عمدی وجود داشته است: کشتن دیگری بر خلاف قانون با قصد قبلی قتل.
گاه می شود که جانی با قصد صریح بر قتل دیگری دست به ارتکاب عملی می زند که عادتاً منتهی به فوت می گردد؛ با قصد قتل دیگری را از ارتفاع زیاد به پایین می افکند و مجنی علیه را می کشد و در مواردی هم ممکن است ضمن قصد ابتدایی جنایت، عملی را مرتکب شود که عادتاً حصول قصد نتیجه آن نمی باشد امّا با ارتکاب آن امیدوار است که قتل واقع شود، پس بروز جنایت به سبب آن فعل، نادراً محتمل بوده است و جانی بر این احتمال امید بسته است؛ مثلاً کسی که مجنی علیه را جلوی شیری که خوی وحشی گری خود را از دست داده است، بیندازد، در حالی که امید و آرزوی قتل وی بوسیله آن شیر دارد.
البته متداول ترین نوع قتل عمدی، نوع همراه با قصد قتل است و آن در موردی است که: «الف» با قصد قتل «ب» با انجام عملی موفق به کشتن او می شود. معمولاً در موردی که اقدام «الف» سبب مرگی می شود، نشانه گیری او خوب بوده است: بدین معنی که سلاح کشنده خود را
به طرف «ب» و به قصد قتل او نشانه رفته و به وی اصابت و او را کشته است. امّا گاهی اوقات نشانه گیری او خوب نیست و به «ب» اصابت نمی کند، بلکه به «ج» برخورد کرده و او را می کشد و البته، با وجود این، «الف» محکوم به قتل عمدی «ج» نخواهد بود.[۴۲]
آقای دکتر شامبیاتی در تقسیم بندی انواع قتل، در یکی از انواع آنها قتل را به قتل با سوءنیت جازم و قتل با سوءنیت احتمالی تقسیم می کند که با توجه به توضیحاتی که در خصوص قتل با سوءنیت جازم بیان می دارد به نظر می آید که قتل با سوءنیت جازم همان قتل ناشی از قصد صریح باشد که این گونه بیان می کند: «در قتل با سوءنیت جازم، قاتل با علم و آگاهی نسبت به عمل ارتکابی، مرتکب قتل می شود و حین ارتکاب نیز خواستار نتیجه عمل خود که همان سلب حیات است، می باشد.»
بنابراین در قتل عمد همراه با قصد صریح یا مستقیم، قاتل دارای عمد محض می باشد. یعنی قاتل دارای میل و خواست درونی می باشد، بدین معنا که قاتل هم دارای قصد فعل و هم دارای قصد نتیجه می باشد.
هیئت عمومی دیوان عالی کشور در رأی اصراری شماره ۴- ۱۷/ ۲/ ۱۳۸۱ در این خصوص اظهار می دارد که: «قصد قتل، شرط تحقق قتل عمدی است»، جناب آقای شبیری اظهار می دارد که: «عمدی بودن هر فعلی با اراده است، کاری عمدی است که با اراده باشد، بدون اراده هیچ چیزی عمدی نمی تواند باشد. مواردی را که قانون بعنوان قتل عمد ذکر کرده حیاتی است یکی آنکه که قاتل کشتن را اراده کرده، دوم جایی است که بطور ضمنی کشتن را اراده کرده، یعنی می داند کاری که انجام می دهد نوعاً کشنده است و در عین حال انجام می دهد، این ضمنی کشتن را اراده کرده، یک وقت هست مطلق زدن کشنده است، اینجا قصد زدن که می کند این زدن منتهی به کشتن می شود و حکمش حکم قتل عمد است، این هم بطور ضمنی کشتن را اراده کرده، مثلاً کسی سم قوی و مهلکی را به دیگری می خوراند، این نوعاً کار کشنده است،گاهی زدنی است که با شرایط خاصی کشنده است باید آن شرایط را هم قصد بکند، اگر سؤال شود بیل کشنده است یا نه؟ در جواب باید پرسید در چه شرایطی؟ اگر بیل را توی سر
بزند کشنده است، توی سر بزند جمجمه را می شکند، مغز خونریزی می کند و این کشنده است، اما کسی بیل را به پا بزند کشنده است یا نه؟ می گویند کشنده نیست، حالا اگر کسی آمد قصد زدن با بیل را کرد می خواست به پا بزند، اینجا چه چیزی را قصد کرده، فعل مقید را، فعل با این قیدش کشنده نیست، مشت زدن نوعاً کشنده است، حتی مشت زدن به سر وصورت بطور مطلق هم کشنده نیست، مشت زدن به گیجگاه کشنده است، اگر این فعل مقید را قصد کرده باشد در این صورت حکم عمد را دارد.آقای رضایی در این خصوص بیان می دارد: «مواردی که قاتل قصد کشتن را ندارد و کاری را که انجام می دهد نوعاً کشنده نیست. مثل مشت زدن که نوعاً کشنده نیست اما نسبت به طرف بر اثر بیماری یا پیری یا ناتوانی یا کودکی و امثال آنها نوعاً کشنده است و قاتل هم می داند که کشنده است مثل اینکه به یک پیرمرد مشت بزنند، عمل برای آنکه پیرمرد است نوعاً کشنده است و یا به کودک ناتوانی مشت می زند و می داند که نوعا ً کشنده است و قتل عمد است و جمله ای در آخر بند وجود دارد که می گوید: قاتل باید به این معنا آگاهی داشته باشد ، آگاهی داشته باشد که اگر این مشت را بزند می کشد، زیر ا می داند پیرمرد یا کودک ناتوان است و یا محل حساس است، مثل گیجگاه و به این معنا آگاهی داشته باشد که اگر بزند می کشد و مورد ما اصلاً نمی تواند از این موارد باشد، لذا هیئت عمومی شعب کیفری دیوان عالی کشور (اصراری) اینگونه اظهار نظر می دارد.
اعتراض نسبت به دادنامه شماره ۵۱۷- ۲۱/۷/۱۳۸۰ صادره از شعبه دوم عمومی سیرجان که به موجب آن تجدید نظر خواه به قصاص نفس که مجازات قتل عمدی است محکوم شده است وارد است زیرا:
۱- ضربه وارده منتهی به مرگ بدون قصد قتل به سر مقتول اصابت نموده است.
۲- عوارض ناشی از ضربه مزبور نیز مبین این معنی است که کار انجام شده از طرف متهم کشنده نبوده است.
۳- دلیلی که مثبت سبق تصمیم و احراز قصد قتل که شرط تحقق قتل عمد است در پرونده امر مشهود نمی باشد. بنابراین به استناد بند ج ماده ۲۶۶ قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری به اکثریت آراء دادنامه معترض عنه نقض و رسیدگی مجدد به دادگاه دیگری از دادگاه های عمومی سیرجان ارجاع می شود.
گفتار دوم: قتل عمد همراه با قصد غیرصریح یا غیرمستقیم
در مواردی ممکن است مرتکب قتل بدون آنکه قصد صریح بر وقوع قتل داشته باشد، قصد فعل وی به تنهایی در تحقق عمد کافی می باشد. در این صورت فعل ارتکابی از چنان خصوصیاتی برخوردار است که به موجب آن می توان قصد مجرمانه را مفروض تلقی کرد. درخصوص قتل عمد همراه با قصد غیرصریح در حقوق انگلستان بدین صورت بیان شده است که متهمی که نمی خواهد یا قصد ندارد که نتیجه ای را موجب شود امّا تقریباً مطمئن است که آن نتیجه رخ خواهد داد، مثال قدیمی این مورد مثال شخصی است که به قصد گرفتن خسارت از شرکت بیمه، بمبی را در هواپیما کار می گذارد تا در حین پرواز منفجر شود هر چند او می داند که عملاً تردیدی در کشته شدن مسافرین وجود ندارد. یا آتش زدن انبار به منظور دریافت خسارت از شرکت بیمه که منجر به قتل و مرگ نگهبان انبار می شود. در این خصوص می دانیم که قاتل علاقه و میلی نسبت به قتل شاگرد ندارد ولی نسبت به این موضوع آگاهی دارد و در حالیکه می داند که مثلاً ۸۰ درصد احتمال کشته شدن قربانی وجود دارد. این موضوع در حقوق انگلستان تحت عنوان «نیت» بحث و بررسی شده است. برای چندین دهه در حقوق انگلستان اختلاف نظرهای زیادی راجع به معنای نیت و اینکه آیا این دو وضعیت را ( ۱- آیا چنین شخصی مرگ مسافرین را قصد کرده است؟ ۲- در مورد متهمی که او نیز منظورش ایجاد نتیجه ممکن و یا بسیار محتمل اعمال او هستند چه؟) دربرمی گیرد یا خیر وجود داشته است. در دعوی هیام، خانم هیام از جا پستی خانه معشوقه جدید عاشق خود مقداری بنزین بدرون خانه ریخت، به این امید که او را بترساند و مجبور به ترک همسایگی آنها کند. او بنزین را با علم به اینکه افرادی در خانه خوابیده اند شعله ور ساخت. وقتی دو کودک در آتش جان باختند و خانم هیام متهم به قتل عمد شد قاضی، هیئت منصفه را این طور راهنمایی کرد که اگر خانم هیام مرگ یا صدمه شدید جسمانی را بعنوان یک نتیجه بسیار محتمل اعمال خود پیش بینی می کرده است، عنصر نیت مورد لزوم برای تحقق جرم قتل عمد احراز می گردد و اثبات اینکه او این نتیجه را می خواسته و یا در راستای آن می کوشیده است ضروری نمی باشد. مجلس اعیان این راهنمایی را ابرام کرد و احتمالاً با این کار این نظر را که کلمه «نیت» از چنین معنای وسیعی در سراسر حقوق جزا برخوردار است مورد تأیید قرار داد. بنابراین قتل عمد همراه با قصد غیرصریح عبارت است از آنکه شخصی اقدام به انجام عملی نماید که این اقدام و
عمل نامبرده نامشروع بوده و مرگ یا صدمه شدید جسمانی را بعنوان یک نتیجه بسیار محتمل اعمال خود پیش بینی می کرده است، مانند غرق کردن کشتی به طمع دریافت خسارت از بیمه.
گفتار سوم: قتل عمد همراه با قصد احتمالی یا بی پروایی
در این زمینه دو موضوع مورد بحث قرار می گیرد که عبارتند از:
الف) ایجاد خطر
ب) درک خطر
الف) ایجاد خطر : هر رفتاری که موجد خطر نامتعارف صدمه به دیگران یا اموال آنها باشد، به طور کلی «بی احتیاطی عادی» گفته می شود، یعنی نوعی تقصیر که معمولاً مبنای مسئولیت مدنی و گاهی اوقات مسئولیت کیفری است. رفتاری که نه فقط موجب خطر نامتعارف، بلکه خطر بزرگی را سبب می شود (چیزی بیشتر از صرف خطر نامتعارف) را می توان «بی احتیاطی فاحش» نامید و علاوه براین، اگر کسی که چنین خطری را ایجاد می کند به آن نیز آگاه باشد، رفتار او را می توان «بی پروایی» نام گزارد. رفتار همراه با بی احتیاطی فاحش یا بی پروایی که منجر به مرگ می شود را ممکن است به عنوان پایه مسئولیت ناشی از قتل غیرعمدی به حساب آورد، ولی برای قتل عمدی کافی نخواهد بود.
در قتل عمدی، درجه خطر مرگ یا صدمه شدید بدنی باید بیشتر از صرف یک خطر نامتعارف و حتی خطر از درجه بالا باشد. شاید چنین خطری را بتوان به عنوان خطر بسیار شدید مشخص نمود تا از سایر خطرهای خفیف تری که برای سایر جرایم کافی است متمایز گردد. ارائه چنین تعریفی از رفتار، در تمامی وقایع، توصیفی دقیق تر از عبارت پرتکلفی است که در پرونده های قدیمی مشهود و هراز گاهی در قوانین جدید آورده شده است، یعنی رفتاری که مبین قساوت قلب، بی توجهی به تکلیف اجتماعی و تمایل شدید به شرارت است. هر چند اصطلاح « خطر از درجه بسیار بالا» به معنای چیزی کاملاً مهم و قابل توجه است، اما هنوز چیزی کمتر از اطمینان، یا احتمال قریب به یقین به وقوع نتیجه است. البته وجوه تمایز میان خطر نامتعارف و خطر با درجه بالا و خطر با درجه بسیار بالا، در درجه آنهاست و هیچ مرز دقیقی میان هر یک از آن طبقه بندی ها وجود ندارد، این طبقات مانند طیفی است که گروه به گروه به تدریج تیره تر می شوند. از همین
رو، بعضی پرسیده اند که آیا این یک مبنای منطقی برای مهم جلوه دادن تمایز میان قتل عمدی و غیرعمدی است. رویکرد قانون جزای نمونه که به موجب آن قتل ناشی از بی پروایی، تنها در صورتی که تحت شرایطی که مبین بی تفاوتی شدید به ارزش حیات انسان باشد، عمدی خواهد بود، قابل قبول تر است. این لسان که هدف ارتباط با هیئت منصفه که انتظار زبان ساده از آنها می رود را بهتر تأمین می کند، به نحو قابل توجهی در بسیاری از قوانین جدید و البته نه در تمام آنها مورد تبعیت قرار گرفته است و حتی در موارد فقدان چنین اصطلاحی در قوانین حاکم، بعضی اوقات به عنوان شیوه ای روشن تر برای توصیه به هیئت منصفه در باب قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید، مورد تأیید قرار گرفته است. (اقلیتی بسیار شاخص از قوانین جدید، این نوع از قتل عمدی را به هیچ وجه به رسمیت نمی شناسند). با این حال ، باید توجه داشت که برای تحقق قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید، صرف بزرگی خطر، تعیین کننده نیست. خطر در دو مورد ذیل دقیقاً یکسان است، وقتی که کسی با تفنگ خود به پنجره کلبه ظاهراً متروکی در یک شهر معدنی خالی از سکنه شلیک می کند، و موردی که کسی با همان سلاح به پنجره خانه ای در شهر که به خوبی نگهداری می شود تیراندازی نماید و در هر دو مورد، شخصی در اتاقی که به آن شلیک شده سکونت داشته باشد. در خصوص کلبه متروک، عمل ارتکابی نمی تواند قتل عمدی باشد، در حالی که در مورد منزل مسکونی، اگر کسی که در آنجا سکونت دارد کشته شود، عمل ارتکابی می تواند قتل عمدی به حساب آید. این نشان می دهد که آنچه که مهم است و متهم باید درک کند، درجه خطر با توجه به شرایط و اوضاع و احوالی است که آگاه به آنهاست و نه میزان خطر به عنوان یک فرض نظری با احتمالات ریاضی.
موضوع دیگری که باید لحاظ شود این است که خطر مورد نظر، نه فقط بایستی در درجه بسیار بالا باشد بلکه متهم با توجه به آگاهی های خود باید آن را درک کند، همچنین در این شرایط، قبول چنین خطری باید برای او ناموجه باشد. با این ترتیب، انگیزه های رفتار مخاطره آمیز متهم معنی دار می شوند یا در توضیح این دیدگاه به شیوه ای دیگر می توان گفت که فایده اجتماعی رفتارش عاملی است که باید لحاظ شود. اگر او در خیابان های پر ازدحام به سرعت براند و به این طریق سایر رانندگان و عابرین را به مخاطره اندازد و قصدش از این کار تعجیل در رساندن سرنشین اتومبیل به بیمارستان برای انجام یک عمل جراحی فوری باشد، اگر بطور غیرعمدی
مرتکب قتلی شود، نمی توان او را محکوم به قتل عمدی نمود، در حالی که اگر همین رفتار صرفاً برای لذت بردن از هیجان رانندگی با سرعت زیاد باشد، ممکن است برای تحقق قتل عمدی کافی باشد. چون میزان خطری که برای تحقق قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید لازم است، بستگی به این دو عامل متغیر دارد ـ دامنه آگاهی متهم از شرایط و اوضاع و احوال و فایده اجتماعی رفتار او، احتمالات ریاضی وقوع مرگ که برای قتل عمدی ضرورت دارد با معیارهای درصدی قابل اندازه گیری نیست.
انواع رفتارهای ذیل با توجه به شرایط آنها، متضمن خطر مرگ ناموجه از درجه بسیار بالا بوده که کافی برای قتل عمدی ناشی از بی پروایی است: شلیک گلوله به داخل اتاقی که چند نفر در آن قرار دارند و متهم آگاه به آن است. شروع به ایجاد حریق جلوی درب یک منزل مسکونی؛ تیراندازی به داخل واگن مخصوص پرسنل قطاردر حال حرکت یا اتومبیل درحال حرکت که لزوماً چند نفر سرنشین دارد. پرتاب شیشه آبجو به طرف کسی که در حال حمل یک چراغ نفتی روشن است؛ انجام بازی «رولت روسی» با شخص دیگری: شلیک به نقطه ای نزدیک شخص دیگری بدون این که بطور مستقیم به او تیراندازی شود؛ راندن اتومبیل با سرعت بسیار بالا در خیابان اصلی؛ تکان دادن نوزاد به مدت طولانی و با چنان شدتی که تنواند تنفس کند؛ انواع دیگری از رفتارهای بشدت مخاطره آمیز نیز قابل تصور است: پرتاب سنگ از بام یک ساختمان بلند به خیابان پرازدحام؛ راندن یک قایق تندرو از وسط شناگران؛ فرود با شتاب هواپیما بر فراز یک اتومبیل در حال حرکت، تا حدی که خطر قطع سرراننده وجود داشته باشد.
موارد فوق نشان می دهد که در قتل عمدی از نوع بی پروایی شدید، خطر لازم برای تحقق این عنوان ممکن است متوجه گروهی از اشخاص باشد مانند مورد تیراندازی ها به واگن مخصوص خدمه قطار یا به اتاقی که چند نفر در آن حضور دارند؛ یا ممکن است خطر فقط متوجه یک نفر باشد، مانند مورد پرتاب شیشه آبجو یا تکان دادن نوزاد. البته، موقعیت ممکن است به گونه ای باشد که خطر مرگ برای تحقق قتل عمدی بسیار جزئی باشد و آن در موردی که فقط یک نفر در معرض خطر اقدام متهم قرار می گیرد، در حالی که چنین خطری در موردی است که چندین نفر به مخاطره می افتند کافی است؛ بنابراین تیراندازی یک شکارچی به طرف یک گوزن و در حالی که فقط یک نفر همراه در آن حوالی حضور دارد و از بدشانسی کشته می شود ممکن
است قتل عمدی به حساب نیاید، در حالی که همین اقدام در یک منطقه جنگلی مملو از شکارچیان ( که یکی از آنها کشته می شود) می تواند قتل عمدی تلقی گردد.
ب) درک خطر : با فرض این که رفتار متهم موجب وضعیتی شود که یک انسان متعارف بداند این وضعیت خطری نامتعارف و از درجه بسیار بالای مرگ یا جرح شدید بدنی برای شخص دیگر یا دیگران است، این پرسش باقی می ماند که اگر متهم از خطر ناشی از رفتارش مطلع نباشد آیا محکوم به قتل عمدی خواهد شد. مانند این که مرتکب ممکن است پریشان حواس یا عقب مانده ذهنی ( هر چند دیوانه نیست) یا به قدری مست باشد که نتواند شدت خطر را درک کند.
اکثر پرونده ها در خصوص مورد مبهم است؛ این پرونده ها گرایش به صحبت از رفتاری دارند که بی پروایی شدید را« بروز دهد» یا « آشکار کند» یا « نشان دهد»، بدون پرداختن به این نکته که آیا مرتکب باید واقعاً چنین بی پروایی را داشته باشد (یعنی داشتن درک شخصی از خطر) یا آیا کافی است که یک انسان متعارف خطر را درک کند و بنابراین چنین بی پروایی را داشته باشد. این موضوع در مورد بسیاری از قوانین حتی در قوانین جدید مصداق دارد. اما بعضی از قوانین که اخیراً مورد تجدیدنظر قرار گرفته با تصریح به این که ذهنیت شخصی از بی پروایی ضروری است، از قانون جزای نمونه تبعیت نموده اند، در حالی که معدودی دیگر به ذهنیت متعارف تصریح می کنند. استفان، قاضی و مورخ حقوق کیفری انگلیس بر این باور است که هیچ کس به قتل عمدی از این نوع محکوم نخواهد شد مگر این که شخصاً از آن خطر آگاه باشد. از سوی دیگر، قاضی هلمز این گونه می اندیشد که اگر یک انسان متعارف خطر را درک کند، مرتکب، صرفنظر از این که آیا او خود واقعاً آن را درک کرده است یا نه، محکوم به قتل عمدی خواهد شد. معدودی از پرونده ها به صراحت یکی از دو دیدگاه را پذیرفته اند. از همین رو، یکی از پرونده های انگلیس در تبعیت از دیدگاه هلمز، توصیه دادگاه بدوی به هیئت منصفه را از این رو مورد تأیید که اگر رفتار متهم (تکان دادن نوزاد که در اثر خفگی جان داده) به گونه ای بوده که یک انسان متعارف می فهمید وقوع مرگ یا صدمه شدید بدنی، محتمل است، متهم مرتکب قتل عمدی بحساب می آید.
از سوی دیگر، بعضی از دادگاهها، اقدام متهم پس از ضربه مهلک را به عنوان موضوعی مرتبط با مسئولیت کیفری قتل عمدی، مورد توجه قرار داده اند و این درواقع به رسمیت شناختن
دیدگاه استفان از ماهیت شخصی قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید است. بنابراین وقتی متهم به گونه ای رانندگی می کند که متضمن خطر شدیدی بوده و منجر به تصادم و جراحت خطرناک به عابری می شود، اقدام بعدی او به توقف و انتقال مجنی علیه به بیمارستان از نظر دادگاهها، نافی دیدگاه ضرورت خلق و خوی شرارت آمیز و سنگدلی برای تحقق قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید است.
بی گمان دراکثر پرونده های قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید، تعیین این موضوع که آیا متهم واقعاً از خطری که عمل او همراه داشته مطلع بوده است الزامی نیست؛ اگر رفتار او بسیار خطرناک و مرتکب خود به قدر کافی برای آگاهی از چگونگی آن معقول باشد کافی است. امّا مشکل، فقط در مورد پرونده های غیرعادی مطرح می شود ـ یعنی در مواردی که متهم کند ذهن تر، کم شعورتر یا مست تر از انسان متعارف است. در موارد غیرعادی که متهم از چنین خطری آگاه نیست، کدام دیدگاه باید مرجح باشد، دیدگاه عینی هلمز یا نگرش ذهنی استفان؛ و این درواقع پرسشی است در مورد میزان تقصیری که باید برای تحقق قتل عمدی ناشی از بی پروایی شدید ضروری دانسته شود: زیرا کسی که آگاهانه خطر ایجاد می کند، از نظر اخلاقی بدتر از کسی است که ناآگاهانه چنین می کند، هر چند ممکن است خطری که هر یک از آنها ایجاد می کند با خطر طرف دیگر مساوی باشد. در مقام مقایسه، به نظر می رسد که با توجه به پی آمدهای کیفری حاد ناشی از محکومیت به قتل عمدی، درک شخصی از خطر باید ملاک باشد.
فصل سوّم
تبیین ضابطه نوعاً کشنده
مبحث نخست: مفهوم ضابطه نوعاً کشنده در فقه و قانون
گفتار نخست: در فقه
همانطوری که می دانیم در فقه نیز ضابطه کار نوعاً کشنده مشخص نشده است و اگر ضابطه ای را نیز مشخص نموده اند بسیار مبهم است. فقها بیشتر به طور موردی به ذکر مصادیق پرداخته اند. ولی می توان از مصادیق مذکور ضابطه و معیاری را بدست آورد. بر همین اساس به بررسی ضوابط و مصادیق در فقه می پردازیم و سپس قدر متیقن از فعل نوعاً کشنده استخراج می گردد.
محقق در شرایع گوید: اشکال و خلافی نیست در این که قتل عمد تحقق پیدا می کند به قصد بالغ عاقل به کشتن کسی به وسیله آلتی که غالباً کشنده است.[۴۳]
صاحب جواهر در شرح این عبارت اضافه کرده است «بلکه قتل عمد تحقق پیدا می کند به قصد زدن به چیزی که معمولاً کشنده باشد با علم به آن، اگر چه قصد قتل هم نداشته باشد زیرا قصد به فعل مزبور مانند قصد به قتل است.»[۴۴]
آقای خویی در کتاب المنهاج گوید « قصاص ثابت می شود به کشتن انسان محترم … بلکه اظهر از ادله این است که عمد به قصد چیزی که عادتاً کشنده است تحقق می یابد ولو مرتکب ابتدائاً قصد قتل نداشته باشد».[۴۵]
در روایتی آمده است که حضرت امام صادق (ع) فرموده اند: « عمد این است که چیزی هدف گیری شود و به آن با آهن تیز، یا سنگ، یا عصا یا مشت برخورد شود. این همه عمد است…» در روایت دیگری از آن حضرت وارد است « عمد این است که کسی را هدف قرار دهد و به چیزی که مانند او کشنده است او را بکشد.»[۴۶]
لگ لگ متمم
پواسون
الگوی لجیت
۲-۴ پروفایل چیست؟
در بسیاری از مسائل کنترل فرایند آماری، کیفیت فرایند یا عملکرد محصول میتواند به وسیله توزیع یک مشخصه کیفی توصیف شود و بوسیله نمودارهای کنترل تک متغیره کنترل گردد و یا در حالت کلی به وسیله توزیع چندین مشخصه کیفی توصیف و به وسیله نمودارهای کنترل چند متغیره کنترل شود. گاهی کیفیت محصول یا عملکرد فرایند به وسیله رابطه بین یک متغیر پاسخ و یک یا چند متغیر مستقل توصیف میشود که محققان این رابطه را پروفایل مینامند. در بسیاری از کاربردها همچون کالیبراسیون این رابطه بوسیله یک پروفایل خطی توصیف میشود در حالی که در موقعیت های دیگر مدل های پیچیدهتری نیاز است. لذا توسعه روش هایی برای پایش پروفایل ها که کیفیت محصول یا عملکرد فرایند را توصیف میکنند لازم و ضروری است.
۲-۴-۱ انواع مختلف پروفایل ها
۲-۴-۱-۱ پروفایل خطی ساده
در این پروفایل یک رابطه خطی ساده بین متغیر پاسخ و یک متغیر مستقل وجود دارد و این رابطه عملکرد فرایند و کیفیت محصول را نشان می دهد. به دلیل اینکه این رابطه خطی یک رابطه رگرسیونی می باشد مقادیر متغیر مستقل مقادیری ثابت هستند.
(۲-۶)
۲-۴-۱-۲ پروفایل خطی چندگانه
در این پروفایل، یک رابطه خطی چندگانه بین متغیر پاسخ و چند متغیر مستقل وجود دارد. در این پروفایل ها نیز همانند پروفایل های خطی ساده، مقادیر متغیرهای مستقل، مقادیری ثابت هستند. این رابطه به صورت زیر است.
(۲-۷)
۲-۴-۱-۳ پروفایل های چندجمله ای
در این پروفایل، یک رابطه چند جمله ای بین متغیر پاسخ و یک یا چند متغیر مستقل وجود دارد. بالاترین توان متغیر مستقل در این رابطه، رتبه چندجمله ای را تعیین می کند. به عنوان مثال، رابطه زیر یک رابطه چند جمله ای با رتبه ۲ و یک متغیر مستقل و رابطه بعدی یک رابطه چندجمله ای با رتبه ۲ و دو متغیر مستقل است.
(۲-۸)
(۲-۹)
۲-۴-۱-۴ پروفایل غیر خطی
در این پروفایل، یک رابطه غیر خطی بین یک متغیر پاسخ و یک یا چند متغیر مستقل وجود دارد. منظور از رابطه غیر خطی در رگرسیون این است که اگر نسبت به پارامترها مشتق گرفته شود بازهم پارامتر در رابطه باقی بماند. در مدل رگرسیون غیر خطی نیز، مقادیر متغیرهای مستقل مقادیری ثابت هستند. رابطه کلی مدل رگرسیون غیر خطی ساده در زیر نشان داده شده است.
(۲-۱۰)
۲-۴-۲ پروفایل پواسون
در کنترل فرایند آماری، توزیع پواسون مطابق رسوم به منظور مدل کردن تعداد نقص در یک واحد بازرسی مشخص بکار می رود. این تحقیق به بررسی شرایطی می پردازد که ارزش انتظاری متغیر پاسخ از طریق مدل رگرسیون پواسون با مجموعه ای از متغیرهای مستقل قابل توضیح است. مدل رگرسیون پواسون زیرمجموعه ای از مدل های خطی تعمیم یافته است. مایرز و همکاران(۲۰۰۲) مدل رگرسیون پواسون را به صورت زیر بیان کردند:
(۲-۱۱)
به طوریکه بردار ضرایب مدل را نشان می دهد و می باشد. رابطه بالا به صورت زیر قابل بازنویسی است:
(۲-۱۲)
آلبرت و اندرسون (۱۹۸۴) برای تخمین بردار پارامترهای مدل پواسون ابتدا تابع احتمال را به صورت زیر محاسبه می کنند:
(۲-۱۳)
(۲-۱۴)
با گرفتن لگاریتم از معادله بالا و استفاده از رابطه (۲-۱۲) به رابطه زیر می رسیم:
(۲-۱۵)
کولاگ و نلدر(۱۹۸۹) بیان کردند که با مشتق گرفتن از رابطه بالا نسبت به و استفاده از روش حداقل مربعات وزنی تکرار شونده پارامترهای رگرسیون پواسون به صورت زیر تخمین زده می شوند:
(۲-۱۶)
به طوریکه ماتریس و ماتریس قطری است و می باشد. روند تکرار مطابق شکل زیر می باشد.
شکل۲-۳: روند تخمین پارامترهای رگرسیون پواسون (شرفی وهمکاران،۲۰۱۳)
کولاگ و نلدر (۱۹۸۹) ثابت کردند هنگامی که n بزرگ است، دارای توزیع نرمال p بعدی به صورت است.
(۲-۱۷)
۲-۴-۳ پروفایل لجستیک
مایرز و همکاران(۲۰۰۲) مدل رگرسیون لجستیک را به صورت زیر بیان کردند:
(۲-۱۸)
به طوریکه بردار ضرایب مدل را نشان می دهد. در رابطه بالا می باشد. یه و همکاران (۲۰۰۸) برای تخمین بردار پارامترهای مدل لجستیک فرض کردند که برای i مین وضعیت متغیر پیش بینی مشاهده وجود داشته باشد و راj مین مشاهده در i مین متغیر پیش بینی تعریف کردند پس است. آن ها تابع احتمال را به صورت زیر محاسبه می کنند:
(۲-۱۹)
(۲-۲۰)