صدرا کمال مرتبه و منزلت صدیقین را به کمال معرفتی آنها میداند.کاملترین مرتبه معرفت نیز، مشاهده است .بدین صورت مشاهده میکند که چیزی در وجود داشتن و ایجاد کردن با او شریک نیست و او وحدت مطلق است و تنها وجودی است که در نهایت فیض و رحمت است.[۲۶۹] این نوع ایمان بالاترین مرتبه از ایمان است که با ایمان کسانیکه خداوند و فیض او را تنها به واسطه دلیل یا تقلید و بدون بصیرت عقلی میشناسند، بسیار متفاوت است و حکم نورخورشید به سوسوی فانوس را دارد. چنین مقام رفیعی از ایمان تنها از آن وجود مبارک رسول اکرم (ص) است که صدرا از ایشان به عنوان نمونه یک انسان کامل در ایمان نام می برد که عالیترین مرتبه ایمان را محقق ساخته است. رسول الله به آنچه که از سوی حق تعالی نازل شده ایمان آورده است. در عالم ممکنات پیامبرتنها شخصی است که خدا را ایمان آورد. تردیدی وجود ندارد که انسانهای زیادی به خدا ایمان دارند؛ اما جنس ایمان پیامبرr با همه خلایق متفاوت است. ایشان با فنای ذات خودش به ذات خداوند و با فنای صفات و افعالش در صفات و افعال خداوند ایمان آورد. این همان ایمان شهودی است که همه چیز را به عینه مشاهده میکند. این مرتبه از ایمان والاترین و رفیعترین مرتبه ایمان است؛ مرتبهای که اسرار عظیمی در خود دارد که عقول مجرده آن را تاب نمیآورند چه برسد به عقولی که در مقام توهم و خیال باقی ماندهاند.[۲۷۰]
با توجه به تعریف ایمان ـ اعتقاد و تصدیق قلبی ـ و ذکر مراتب آن، ایمان باوری است که گاهی از آن تعبیر به اعتقاد و اقرار زبانی میشود، گاهی به تصدیق و گاهی به معرفت یقینی و برهانی و گاهی نیز به معرفت شهودی و غیبی. گرچه صدرا همه این مراتب را ایمان میخواند اما او بین ایمان و ایمان حقیقی تمایز مینهد و ایمانی را شایسته مقام یقینی و حقیقی میداند که با علوم حقه برهانی حاصل شده باشد؛زیرا علمی که از طریق برهان قاطع برای نفس حاصل شود، زوالش ممکن نیست. این مرتبه از ایمان است که در معرفت شناسی دینی مد نظر است؛ یعنی همان باور صادق موجه. این نوع ایمان است که صادق است و صدق آن را میتوان توسط شواهد و قرائن کافی موجه ساخت. نکته بسیار اساسی که در نظریه ایمان صدرا جلوه مینماید و با مبانی فلسفی او سازگار است، این است که ایمان حقیقی همان علم و معرفت در مرتبه بالای آن است. زیرا چنانچه گذشت ایمان در لغت به معنای تصدیق است و تصدیق یکی از اقسام علم است و علم در فلسفه صدرا به معنای مطلق آگاهی به کار رفته است که شامل علم حصولی، حضوری، تصور، تصدیق، ادراکات کلی، جزئی و … میباشد. از سویی نیز علم سنخی از وجود است. پس ایمان وجود است. از این رو کسیکه به ایمان حقیقی دست یافته است در واقع نفسش از قوه خارج و به فعلیت و کمال رسیده است و به عالم ارواح و انوار ارتقاء وجودی پیدا کرده است و از همین حیث وجودی است که به وجود باری تعالی نزدیک و آماده ملاقات و دیدار خداوند میگردد.
۲-۲-۲-۵. متعلقات ایمان
مجموعه معارف و اصول دینی که در آیات قرآن ذکر شده است، متعلقات ایمان را تشکیل میدهند.
۱ـ اولین، اصلیترین و بنیادیترین متعلق ایمان، خدا است و متعلقات بعدی در سایه ایمان به خدا شکل میگیرد.} و الذین امنوا بالله و رسوله، اولئک هم الصدیقون{. [۲۷۱]
۲ـ دومین متعلق مهم و اساسی، ایمان به روز واپیسن است که خداوند در آیات قرآن یکی از مشخصه های مؤمنان را ایمان به روز رستاخیز برمیشمارد.
صدرا به تبعیت از آیات قرآن ایمان به خدا و روز واپسین را مرتبه عظیم و شریفی میداند که هر کسی به آن ایمان نمیآورد، جز کسانی که قرآن را بشناسند، در آیات آن تدبر و اندیشه کنند، به معانی والای آن علم پیدا کنند و در اثر انس با قرآن، قلبهایشان منور گردد. اعتقادی که از این طریق حاصل میشود با بصیرت شخص همراه است و با اعتقادی که با تقلید و روایت از غیر، بدون علم و برهان حاصل میگردد، متفاوت است.[۲۷۲]
-
- ایمان به پیامبر اکرم (ص) و سایر پیامبران.
-
- ایمان به کتابهای آسمانی بخصوص قرآن. }آمن الرسول بما انزل الیه من ربه… امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله{.[۲۷۳]
-
- ایمان به ملائکه.
-
- ایمان به امور پنهانی و غیبی. }الذین یؤمنون بالغیب..{.[۲۷۴]
این موارد مهمترین متعلقات ایمان را تشکیل میدهند، اما متعلقات دیگری نیز چون ایمان به طاغوت، حشر و نشر، نامه اعمال، کیفیت عذاب نیز وجود دارند که از ذکر آنها خوداری میشود .
طبق آنچه ذکر شده است متعلقات ایمان هم امور محسوس را در بر میگیرد و امور نامحسوس را. به عبارتی برخی گزارههای دینی،گزارههایی است که متعلق آنها امور مابعدالطبیعی را در بر میگیرند مثل ایمان به خداوند، جهان غیب و ملائکه؛ حال آنکه متعلق برخی گزارهها، امور طبیعی است. مثل ایمان به کتاب الهی که قابل مشاهده و رؤیت است. چنانچه گذشت مهمترین متعلق ایمان وجودمقدس خداوند تبارک و تعالی است که بر ما به حکم وظیفه شناختش واجب است. بنابراین ما نیز در ادامه این مهم را مورد بررسی قرار میدهیم.
۲-۲-۳. شناخت خدا
۲-۲-۳-۱. امکان شناخت خدا
کاملاً واضح و مبرهن است که خداوند موجودی محسوس نیست. از این رو با حواس ظاهری قابل شناسایی نیست و باید که با عقل آن را شناخت. شناخت با عقل به معنای تصور او و احاطه علمی به او است، زیرا تصدیق به وجود چیزی فرع بر تصور آن است. حال آنکه خداوند وجود مطلق و صرفی است که هرگز در تصورات محدود آدمی نمیگنجد. از این رو درباره شناخت خداوند اقوال و آرایی چند بدین شرح وجود دارد :
۱) با بیان فوق کسانی سر از شکاکیت در آورند و معتقد شدند تصور اینکه خدایی وجود دارد، غیر ممکن است. حتی بر فرض که خداوند وجود داشته باشد؛ اما از دسترس فکر بشر که بخواهد درباره وجود یا عدم آن نفیاً یا اثباتاً حکم کند خارج است.[۲۷۵]
-
- برخی نیز بر این عقیده شدند که همانطور که خداوند از نظرها پوشیده است، از عقول نیز پنهان است و همچنان که قابل اشاره حسی، خیالی و وهمی نیست، قابل اشاره عقلی نیز نیست. این گروه مطلقاً منکر معرفت به ذات خداوند و حتی صفات او نیز شدند و عقل را در این عرصه ناتوان یافتند. حداکثر معرفت را همان اعتقاد مردم کوی و برزن دانستندکه یک عقیده مبهم درباره خداوند است. اینان بحث و تفتیش در مورد خدا و صفات او را بدعت و رستگاری را در پذیرش بیچون و چرای هر آنچه در شرع آمده است، دانستند. این گروه به معطّلهمعروفند که مورد لعن صدرا قرار گرفته اند.[۲۷۶]
-
- عده ای نیز قایل شدند که انسان توانایی شناخت ذات، صفات و اسماء حق را دارد. این گروه که به مجسمه(تشبیه کنندگان خدا به مخلوقات) معروفند، ظاهر آیات و روایات را اصل قرار دادند و براساسآن معتقد شدند که صفات و افعال موجودات مادی در خداوند نیز جاری است.[۲۷۷]}الرحمن علی العرش استوی[۲۷۸]{خداوند بر عرش استوار است. نمونه بارزی از اعتقاد آنان در رابطه با مادی دانستن وجود خداوند است.
-
- عرفا نیز راه دیگر برگزیدند و پای عقل و استدلال را در این باره چوبین یافتند.
اما حق مطلب این است که تصور خدا از نوع تصور ماهیات نیست که به علت نامحدود بودنش نتواند به ذهن محدود بشر درآید. بلکه تصور خدا از نوع تصورآن سلسله معانی و مفاهیمی است که معقولات ثانیه فلسفی نام دارد. اینگونه تصورات مسبوق به صورت های حسی و خیالی نیستند؛ بلکه تصورات انتزاعیای هستند که عقل آنها را مستقیماً از صورتهای حسی و خیالی انتزاع میکند. این گونه تصورات همواره به صورت کلی در ذهن وجود دارند. مثل مفهوم وجود و عدم و علیت که مابهازای خارجی محسوسی ندارند و از این روی تصور مفهومی نیز از آن در ذهن شکل نمیگیرد. گرچه تصور ذات حق از قبیل تصور مفهوم وجوب وجود و علت و امثال اینها است؛ اما تفاوتی بین آنها و تصور ذات حق وجود دارد و آن تفاوت این است که تصور حق تعالی با ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا یکی از مفاهیم با مفهومی از نوع ماهیات صورت میگیرد. مثل مفهوم واجب الوجود.[۲۷۹]
از این روست که عده کثیری در سیر اعتدال قدم برداشته و معتقد به شناخت نسبی از خداوند شدند. از نظر آنان انسان برحسب ظرفیت وجودی خویش قادر به معرفت حق تعالی است. پس آن چه که عیان است این است که عقل بشر برای شناخت ذات الهی محدود است و حدّ ومرز معینی دارد و قادر به گذشتن از آن حد نیست. و این به معنای انکار مطلق شناخت حق نمیباشد. پس راه شناخت باری تعالی برای همه انسان ها باز است و هر آن، رهرو راه را فرا میخواند.
۲-۲-۳-۲. راه های شناخت خدا
چنانچه گذشت در رابطه با امکان شناخت خدا، هستند کسانی که به شناخت نسبی از خداوند معتقدند. قائلان به شناخت خداوند بر سر اینکه از چه راهی میتوان خدا را شناخت، اختلاف نظر دارند. عدهای عقل و استدلال عقلی را تنها راه شناخت حق تعالی میدانند. در مقابل این گروه برخی راه دل را بر میگزینند و خدا را به چشم دل، ایمان میآورند. کسانی نیز هر دو راه را بدون حذف دیگری میپذیرند.
صدرا در این رابطه در ردیف آن دسته افراد است که هم عقل و استدلال عقلی را معتبر میدانند و هم دل و کشف عیانی را مغتنم می شمارند. وی بین دو گونه از ادراک بسیط و مرکب تمییز مینهد. ادارک بسیط به این معنا است که نسبت به آنچه که علم داریم، غافل باشیم و ندانیم که علم داریم؛ حال آنکه ادراک مرکب در جهت مخالف آن بدین معنا است که نسبت به آنچه که به ادراک درآمده است و علم به آن داریم، عالِم باشیم؛ بهعبارتی به علم خود شناخت داشته باشیم. ادارک حق تعالی نیز به همین گونه به بسیط و مرکب تقسیم میشود. ادراک بسیط خداوند از برای همه موجودات و ممکنات در اصل فطرتشان حاصل است و ما آن را در مبحثی جداگانه مورد لحاظ قرار خواهیم داد. اما آنچه که حائز اهمیت است، ادارک مرکب خداوند است. این نوع ادراک از دو طریق برهان واستدلال عقلی و کشف و شهود حاصل میگردد. کشف و شهود اختصاص به اولیای خاص خداوند و عرفا دارد و استدلال عقلی مختص حکما و اندیشمندان است. این نوع ادراک برخلاف ادارک بسیط که برای همه موجودات به طور مشترک حاصل است، از برای همگان محقق نیست. شناخت مرکب از خداوند به مدد کوشش عقلی یا کشف شهودی انجام میگیرد و سعی بلیغ رهرو را میطلبد. این نوع شناخت ملاک تکلیف و رسالت است.[۲۸۰] این جمله به صراحت بیانگر این است که تنها انسانهای عاقل مجاز به کسب این نوع شناخت هستند و تکلیف از کسانیکه قدرت تعقّل و تشخیص صحیح از سقیم را ندارند ساقط است. از این رو اگر خواهان ایمان حقیقی و یقینی هستی باید خدا را یا توسط ادله و برهان قاطع بشناسی و یا به واسطه کشف عیانی و شهود عرفانی او را دریابی، در غیر این صورت، شناخت نادرست از خداوند همان و به جرگه کافران غلتیدن همان. از این رو صدرا به تأکید بیان میکند که «پوینده راه را جز این دو راه ـ عقل و کشف و شهودـ راه دیگری نیست».[۲۸۱]
۲-۲-۳-۲-۱. نقش عقل در توجیه باور به خدا
حکما و فلاسفه اسلامی جایگاهی بس والا برای عقل قائلند. اما باید خاطر نشان کرد که از میان
کاربردهای گوناگون عقل چون ادراک مفاهیم کلی، تجزیه و ترکیب مفاهیم، استدلال و استنتاج و …. آنچه اینجا مدنظر است تواناییاش بر استدلال و استنتاج و حکم است و دقیقاً از همین رو است که عقل به عنوان مهمترین ابزار معرفت در حوزه دینی به شمار میرود. عقل از آن روی که استدلالگر است، قادر است حقیقت وحی، نبوت، رسالت، معجزه و عصمت را اثبات کند و از سوی دیگر مهمترین اعتقادات و باورهای دینی ـ وجود خدا، توحید، صفات ـ به مدد آن اثبات و مورد تصدیق و پذیرش واقع می شود.[۲۸۲]
این موضوع در رابطه با صدرا نیز به همین جدیّت مطرح است. او نیز عقل تجریدی محض را به دیده احترام مینگرد و در باب فضیلت عقل در حوزه دین و خداشناسی در کتاب عقل و جهل سخن بسیار رانده و نقش عقل را در این رابطه بسیار پررنگ و مؤثر نشان داده است. وی در رابطه با شناخت خدا به حدیثی از امام صادقu که میفرمایند عقل راهنمای مؤمن است اشاره میکند و در رابطه با مقام شامخ عقل معتقد است که مؤمن حقیقی کسی است که شناختش از خدا و روز رستاخیز تنها به مدد استدلال و نور برهان عقلی است نه تقلید یا نقل روایت یا شهادت و حکایت یا غیراز اینها که به حس و محسوس منتهی میگردند.گرچه توسط اینها هم عقیده محکمی برای شخص پدید میآید که منشأ عمل نیکو و پرهیز از فعل ناپسند است و از این رو در رهایی از کیفر و عقاب و رسیدن به ثواب، شخص را یاری میرساند؛ اما آنچه که باعث قرب به حق تعالی گشته، تنها به نور بصیرت عقلی امکان پذیر است. نور بصیرت عقلی همان است که اشیاء آنگونه که هستند دیده میشوند.آن نور عقلی، ایمان حقیقی است. بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که جز به عقل بر چیزی تکیه نکند مگر در برخی مسائل فرعی عملی.[۲۸۳]
منظور از عقل در این حدیث، عقلی نیست که در مرتبه حس و خیال باقیمانده باشد، بلکه مقصود عقلی است که این مراتب را پشت سر گذاشته و بالفعل گشته است و به مقام فرقان (جدا کردن حق از باطل) رسیده است. این همان عقلی است که در طلیعه اسفار در تعریف فلسفه آمده است. در واقع غایت عقل نظری به این عقل ختم میشود که توسط آن انسان عالمی عقلی میگردد، مشابه عالم عینی و قادر خواهد بود اصل و حقیقت اشیاء را مشاهده کند.
با بیان این جمله «نور عقلی همان ایمان حقیقی است» بعد معرفتی ایمان مورد تأیید و تأکید واقع می شود. به واقع اینگونه است که معرفت نیز دارای سلسله مراتب است. در سطوح پائین باور واعتقاد است و چون ارتقاء وجودی یافت به ایمان حقیقی مبدل میگردد.کسیکه به این درجه از ایمان و معرفت رسیده باشد، در واقع ایمان حقیقی و معرفت یقینی به همه موجودات و ممکنات ـ چه محسوس و چه غیر محسوس ـ دارد. با توجه به این بیان، علم به شیئی جدای از ایمان بدان شی نیست.
ایمان حقیقی به خدا نیز دقیقاً به همین نحو است. زمانیکه معرفت یقینی به وجود حقتعالی حاصل شده باشد این معرفت یقینی دقیقاً به معنای ایمان حقیقی نیز استعمال میگردد و از این رو نور عقلی همان ایمان حقیقی است.
بنابراین ایمان از نظر صدرا نوری است از انوار الهی که از جانب او بر قلب هر کس از بندگانش که بخواهد افاضه و تابش مینماید و انسان به واسطه آن اشیاء را همانگونه که هستند، مشاهده میکند و آن نزد حکما گاهی حکمت نظری نامیده میشود و مراد از آن عبارت است ازملکهای که انسان توانایی بر حاضر ساختن معلومات حقیقی را هرگاه که بخواهد بدون رنج به دستآوردن دوباره، داشته باشد و گاهی به کمال عقل و یا قوه نظری و دیگر گاه به عقل بالفعل وگاهی هم به عقل بسیط اجمالی نامیده میشود.[۲۸۴]
ما حصل سخنان گفته شده به این نتیجه ختم می شود که «خدا موجود است» باوری بدیهی و ضروری نیست و از این رو باید توسط ادله موّجه شود. در رابطه با توجیه باور به خدا سه رویکرد مهم وجود دارد.
-
- عده ای معتقدند وجود خداوند بدیهی نیست و باید برای اثبات آن برهان اقامه کرد.
-
- عدهای نظری برخلاف گروه نخست دارند و وجود خداوند را بدیهی و بی نیاز از اثبات میدانند.
-
- برخی نیز معتقدند گرچه وجود خداوند بدیهی است، اما بر بداهت وجود او میتوان برهان اقامه کرد. به عبارتی اقامه برهان تنها به این خاطر است که نشان دهد وجود خداوند بی نیاز از اثبات و استدلال است.
۲-۲-۳-۲-۱-۱. قرینه گرایی صدرا
صدرا از آن روی بر شناخت عقلی و استدلال عقلانی روی میآورد که قائل است معرفت و شناخت خداوند جزء علوم ضروری و بدیهی نیست؛ بلکه از جنس معارف نظری است و باید به نیروی عقل و در قالب استدلال اثبات شود. دو دلیل عمده این ادعای صدرا را پوشش میدهد. از یک سو گزارهها و باورها در نظام معرفتی صدرا، به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم میشوند. گزاره های نظری، گزارههایی هستند که برای موجه بودنشان نیازمند تأیید ادله و شواهد هستند؛ حال آنکه گزارههای بدیهی چنین نیستند و برای موجّه بودنشان نیازمند شاهدی نیستند، بلکه خود موجهاند. به عبارتی آنچه آنها را توجیه میکند بداهت ، وضوح و آشکاری خود این گزارهها است. بنابراین اگر گزاره «خدا موجود است» را به عنوان مهمترین متعلق ایمان بر اقسام بدیهیات عرضه داریم بیشک اذعان خواهیم کرد که جزء هیچ یک از بدیهیات ذکر شده به شمار نمیآید. بنابراین باور به این که«خدایی هست» باور و اعتقادی است که باید به شیوهای عقلانی آن را اثبات کرد. از سوی دیگر وی به استناد آیه}قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین{[۲۸۵] و }و من یدع مع الیه الهاً و ءاخر لا برهان له به{[۲۸۶]ادعای خود را تأیید میکند. وی در تفسیرش در این رابطه بیان میدارد که برای شناخت خداوند راهی جز نظر و استدلال و تدبر بر مبادی المطالبات و اوائل البراهین وعلم به کیفیت وجود خلایق و اطلاع بر حقایق آفاق و انفس وجود ندارد.[۲۸۷]
آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد مبنی بر اینکه اولین تکلیفی که خداوند بر مکلفین واجب کرده است این است که آنها به ذات و صفات خدا با دلیل و نظر معرفت یابند.[۲۸۸]
وی در این رابطه به آیات دیگری از قرآن اشاره میکند که مضمون آیات دلالت بر این دارند که روش معمول و مرسوم انبیاء در رابطه با بیان معارف دینی برای مردم اینگونه بوده است که آنها این مباحث را به صورت مستدل برای مردم بیان میکردند. حتی ابهاماتی که برای خود انبیاء در مورد مبدأ و معاد پیش میآمد به صورت استدلال بیان و به همان صورت نیز رفع و دفع میشد. قصه ابراهیم خلیل الله و نحوه شناخت ایشان نسبت به خداوند از روی تدبر و نظر در آسمانها و زمین و نیز، زنده شدن مردگان در صحرای محشر نمونه آشکاری در صحت این ادعا به شمار میآید.
نظری بودن شناخت نسبت به خداوند از منظر حکیم شیرازی در پاسخگویی به اعتراضاتی که بر نظری بودن خداوند وارد شده است،کاملاً مشهود است. او در رد این اشکال که تصدیق به وجود خدا منوط به تصور خداوند و جنس و فصل قائل شدن برای او می باشد، در حالی که اینگونه نیست و تصور خدا غیر ممکن و محال است، چنین پاسخ میگوید که گرچه ذات خداوند به جهت حقیقت و کنه ذاتش که صرف الوجود است و نامتناهی، به تصور انسان در نمیآید، اما به لحاظ لوازم خاصش ـ واجب الوجود، مبدأ سلسله ممکنات ـ در حوزه تصورات انسان قرار میگیرد.[۲۸۹]