۲-۲-۲-۱۴- بررسی تطبیقی میزان رضایت از زندگی و احساس سعادت در بین چندین کشور اروپایی (اینگلهارت ۱۹۸۸ تا ۱۹۷۳)
در این اثر ارزشمند اینگلهارت با توجه به نتایج تحقیقات طولی و میان فرهنگی به بررسی تطبیقی میزان رضایت از زندگی و احساس سعادت در بین چندین کشور اروپایی پرداخته است. او اشاره می کند که «در جمع بندی نتایج بیش از دویست هزار مصاحبه در نه کشور اروپایی» تفاوتهای میان فرهنگی فراوان را که در طول زمان ثابت بودهاند، مشاهده می کنیم به علاوه این تفاوتها تنها بازتاب اوضاع عینی اقتصادی به طریق مستقیم و ساده نیستند. مثلا مردم ایتالیا هر سال پایین ترین سطح رضایت از زندگی را نشان می دهند، از ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۸ بجز یک سال (که از آخر در ردیف دوم هستند) همیشه در آخر قرار دارند؛ در طول این دوره پانزده ساله هیچگاه درصد ایتالیایی هایی که از زندگی خود بسیار راضی بودهاند از ۱۵ بالاتر نرفته است. فرانسویان با فاصله کمی بالاتر از ایتالیاییها قرار دارند ….در نقطه کاملا مقابل، دانمارکی ها قرار دارند که هر سال بالاترین سطح رضایت کلی از زندگی را نشان می دهند بجز یک سال (که در ردیف دوم قرار دارند)، هیچگاه درصد دانمارکی هایی که خود را خیلی راضی بر شمرده اند کمتر از ۴۷ نبوده است. به طور میانگین احتمال اینکه دانمارکی ها از زندگی خود « خیلی راضی » باشند شش برابر ایتالیایی ها است ….
دیگر ملیت ها موقعیت نسبی خود را به طرزی قابل ملاحظه ثابت نگهداشته اند، تنها با یک استثناء یعنی بلژیکی ها؛ کسانی که در تمام دهه ۱۹۷۰ در میان سه تا از راضی ترین ملیتها قرار داشتند اما در دهه ۱۹۸۰ یک کاهش محسوس و ممتد را نشان می دهند تا آنجا که در ۱۹۸۶ به ردیف ششم سقوط می کنند …. این ۱۵ تا ۲۰ درصد تنزل در مقایسه با ۵۰ درصد اختلاف که دانمارکی ها را از ایتالیایی ها جدا می کند آنقدر زیاد نیست؛ اما بیانگر کاهش محسوس در احساس سعادت در میان مردم بلژیک در تقابل با ثبات کلی تفاوتهای مقطعی- ملی مورد مشاهده در سراسر این دوره است. تفاوت های فرهنگی منطقا پایدار هستند، اما نه ابدی. نوسانهای کوتاه مدت وجود دارد و همانطور که در مورد بلژیک نشان می دهد ممکن است دگرگونیهای مهمی در موقعیت نسبی بعضی ملل پدید آید.
…. علت کاهش رضایت از زندگی در بلژیک را می توان تا حدی ناشی از بیکاری و تورمی دانست که در دهه ۱۹۸۰ در این کشور به سطح فوق العاده بالایی رسیده بود …. در مقابل رضایت از زندگی در آلمان یک روند به سوی بالای نسبتا کم اما قابل درک را نشان می دهد، کشوری که کمترین نرخ تورم را از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۸ داشته است . بنابراین ما رابطه تقریبا زیادی بین نوسان های کوتاه مدت رضایت از زندگی و تجربه های اقتصادی جوامع مزبور می یابیم.
اما یک جنبه به مراتب قابل توجه تر تداوم فرهنگی است که علیرغم این نوسان های کوتاه مدت استمرار می یابد. با وجود تحولات اقتصادی بزرگ بین تجربه های کشورهای مختلف ما شاهد ثبات قابل توجهی در مراتب نسبی مردم در این کشورها هستیم. ایتالیایی ها و فرانسوی ها در همه حال در ردیفهای نزدیک به آخر و دانمارکی ها و هلندی ها در ردیفهای بالا قرار دارند. و علیرغم این حقیقت که اقتصاد آلمان هم در شرایط مطلق و هم در عملکرد نسبی در طول این دوره در مرتبه بالایی قرار دارد، سطح رضایت از زندگی در میان مردم آلمان پیوسته در حد نسبتا پایینی است (اگرچه روندی رو به بالا را نشان می دهد). در مقابل هم درآمد سرانه ایرلندیها و هم درآمد سرانه هلندی ها از آلمانی ها کمتر است و اقتصادشان نیز سطح قابل ملاحظه بالاتری از تورم و بیکاری را در این دوره به نسبت اقتصاد آلمان نشان می دهد، معهذا هم ایرلندی ها و هم هلندی ها دائما سطح بالاتری از رضایت از زندگی را نسبت به آلمانی ها نشان می دهند. اگرچه تفاوتهای فرهنگی در رضایت از زندگی به دگرگونی های اقتصادی واکنش نشان می دهند اما این واکنش بسیار کند صورت می گیرد. نتیجه گیری ما بسیار ساده اما مهم است: مؤلفه فرهنگی است که زمینه ساز این پاسخ ها است اساسا هر پاسخی تا حدی متاثر از محیطی است که در آن پرسیده می شود و این سوال هم استثناء نیست. پاسخ ها هم بازتاب نوسان های کوتاه مدت (ناشی از رویدادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نزدیک) و هم بازتاب عامل بلند مدت فرهنگی هستند ….
به نظر ما تفاوت های مقطعی- ملی یک مؤلفه فرهنگی مهم دارند …. این تفاوت ها بازتاب هنجارهای فرهنگی مختلف هستند. دوره های طولانی سعادت و ناکامی می تواند هنجارهای متداول در یک جامعه معین را قوی تر یا سست تر کند و به تمایلات نسبتا منفی یا مثبتی منتهی گردد که بر پاسخ ها تاثیر می گذارد قطع نظر ازاینکه زندگی شخصی فرد پرسش شونده بر چه منوال است. دگرگونیهای کوتاه مدت بیانگر تجربههای مستقیم بلاواسطه شخص هستند، اما تفاوتهای مقطعی ـ ملی پایدار بازتاب هنجارهای فرهنگی شناختی هستند و نه غم و شادی فردی که این هم به این معنا نیست که تفاوتها ساختگی هستند. بر عکس، آنها بازتاب تفاوت های عمیق و فراگیر در نگرش هستند. سطح پایین رضایت از زندگی به گرایش های منفی نسبت به کل جامعه مربوط میشود)… همان:۳۲).
اشاره میکنیم که مؤلفه فرهنگی این تفاوت های مقطعی ـ ملی بازتاب تجربههای تاریخی این ملتها است. دورههای طولانی آرزوها و انتظارهای برآورده نشده موجب ظهور نگرش های بدبینانه میشود. این گرایش ها ممکن است از طریق جامعه پذیری در دوران پیش از بلوغ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. هراندازه که یادگیری اولیه پایدارتر باشد به ثبات الگوی فرهنگی متمایز بیشتر کمک میکند. این واقعیت که ما فقط تا اندازهای میتوانیم علت های تاریخی تفاوت های فرهنگی را تعیین کنیم، مطمئناً این تفاوت ها را ناپدید نمیسازد. آنها ویژگی های فرهنگی مهمی هستند که به تبیین رفتار متفاوت ملت ها کمک می کنند. به اعتقاد ما یکی از مهمترین علل اختلاف فرهنگی سطح توسعه اقتصادی جامعه است. امنیت اقتصادی احساس عمومی رضایت از زندگی را در جامعه افزایش داده و به تدریج باعث پدید آمدن یک هنجار فرهنگی نسبتاً عالی میشود. شواهد تجربی این فرضیه را تأیید میکنند… تفاوت های فرهنگی مورد مشاهده بازتاب تجارب تاریخی چندین نسل یا چندین قرن است و نه فقط ده دوازده سال گذشته(همان:۳۳).
… اگر چه عامل اقتصادی تنها عامل اختلاف در رضایت از زندگی نیست، به نظر میرسد که توسعه اقتصادی با سطوح نسبتاً بالای رضایت از زندگی در ارتباط است(همان:۳۵).
ارزشها و احساس سعادت رابطه تنگاتنگ اما پچیدهای دارند….(همان:۴۱). وقتی که مردم به خواستهای ارزشمند میرسند، احساس خوشبختی و رضایت میکنند. لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتاً زود گذر است. در کوتاه مدت ممکن است آنچه شما به دست آوردهاید موجب سرخوشی شود؛ اما در بلند مدت این طور نیست ـ زیرا اگراینگونه بود فعالیت های هدفمند متوقف میشد. پس از مدتی، مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی میکنند و یا اینکه وقتی به نقطه اشباع میرسند، به دنبال سایر خواستهها میروند. در صورتی که خواستههای معینی مدت های مدیدی ارضاء شده باشند، مردم بهای کمی به آنها داده، متوجه خواستههای دیگر میشوند. وقتی یک نسل جای خود را به نسل دیگر میسپارد، اولویت های کل جامعه ممکن است تغییر یابد. لذا فراگرد دگرگونی فرهنگی با پیامدهای بلند مدت پیگرد و دستیابی به سعادت ذهنی ارتباط دارد(همان:۲۴۱).نکته قابل اطمینان این است که از لحاظ ذهنی پیامدهای کوتاه مدت دستیابی به هدفی خاص همانند پیامدهای بلند مدت آن نیست( همان:۲۴).
سعادت ذهنی بنابر تغییرات جدید در وضعیت مالی یا وضعیت تأهل تفاوتهای نسبتاً بزرگی نشان میدهد(همان:۲۷۳).بنابراین تغییرات محیط اقتصادی و اجتماعی میتواند سه نوع تأثیر متفاوت داشته باشد.
۱ـ به طورخلاصه، تغییر وضعیت عینی فرد]مثل درامد و شغل[ می تواند موجب احساس آنی رضایت و نا رضایتی شود .
۲ـوضعیتی که برای مدتی دوام میآورد احتمالاً برای چندین سال ـ ممکن است به تدریج سطوح آرزوهای افراد را در یک زمینه معین ارتقاء یا تنزل دهد.
۳ـ وضعیتی که برای مدتی طولانی دوام آورد میتواند به دگرگونی ازرشهای نسلی منتهی شود، در نتیجه افراد یک جامعه معین اولویت اصلی خود را به ارزشهای متفاوت خواهند داد(همان:۲۴۶).
رضایت فرد از کل زندگی بازتاب مجموع رضایت وی در زمینههای گوناگون همچون در آمد، مسکن، شغل فعالیتهای فراغت، زندگی خانوادگی و مانند آن است(همان:۲۴۳ ). «کمبل»، «کانورس»و «راجرز» (۱۹۷۶ )چنین مدلی را فرض میکنند. آنها اظهار میدارند که رضایت ذهنی فرد از هر جنبه خاص زندگی بازتاب شکاف بین سطح آرزوی او و وضعیت عینی وی است اما سطوح آرزوهای فرد به تدریج با وضعیت او تطابق مییابد(همان:۲۴۴). سعادت ذهنی در میان گروههایی که برپایه ویژگیهایی کمتر پایدار مثل درآمد یا وضعیت تأهل قرار دارند متفاوت است، اما حتی در اینجا مقدار اختلاف به طور تعجب آوری کم است(همان:۲۷۳). بارنز و دیگران(۱۹۷۹) یافتههای مشابهی را از ایالات متحده و چهار کشور اروپای غربی گزارش میدهند.
همانطور که میتوان انتظار داشت، ثروتمندان از در آمدشان بیش از افراد فقیر راضی هستند، و کسانی که از تحصیلات عالی برخورداند از تحصیلاتشان بیش از افراد کم سوادتر راضی هستند. لیکن تفاوتها کوچکتر از آن چیزی است که میتوان انتظار داشت؛ و وقتی ما رضایت از زندگی را به طور کلی مورد بررسی قرار میدهیم، پراکنش در واقع کم است(همان.۲۴۳). سعادت ذهنی به ندرت در میان گروههایی که با ویژگیهای ثابتی چون جنس مشخص میشوند تفاوت میکند(همان:۲۷۳). زیرا شخص به ویژگی های ثابت خودش خو می کند( همان:۲۴۵). روشن است که زنان در مقایسه بامردان با محرومیتهای عینی فراونی روبرو هستند. اگر محیط عینی، تعیین کننده اصلی احساس سعادت باشد، شخص انتظار خواهد داشت تفاوتهای محسوسی بین زنان و مردان بیابد؛ در صورتی که الگوی آرزو ـ تطابق عمومیت داشته باشد، آنگاه باید در انتظار مشاهده تفاوتهای اندکی باشیم(همان:۲۴۹). آیا زنان و مردان در سعادت ذهنی به طرز قابل توجهی باهم تفاوت دارند؟ شواهد مربوط به شانزده کشور غربی مشخص میکند که آنها تفاوت محسوسی ندارند…
به طور کلی میانگین شانزده کشور هم برای رضایت از زندگی و هم خوشبختی نشانگر این است که زنان در سعادت ذهنی اندکی از مردان بالاتر هستند لیکن تفاوتها فقط بالغ بر ۱یا۲ درصد میشود…( همان:۲۵۰).… زنان در رضایت از زندگی ۳ درصد و در خوشبختی ۴ درصد بالاتر از مردان قرار میگیرند. اینکه زنان دائماً به میزان اندکی خوشبختتر از مردان هستند ممکن است انعکاس این باشد که وضعیت ایشان در نتیجه جنبش زنان، تا حدی در سالهای اخیر بهتر شده است.
… ژاپن جامعهای است که زنان در آن به طور سنتی بسیار بیش از زنان غرب محروم بودهاند…زمینه یابی ۱۹۷۳ مردم ژاپن نیز با ۷۳ درصد مردان« راضی» یا « نسبتاً راضی» در مقایسه با ۸۱ درصد زنان (آی وائو. ۱۹۷۶)، به تفاوتهای نسبتاً زیادی در خصوص رضایت از زندگی میان زنان و مردان دست یافت…لیکن این با الگوی آرزو ـ تطابق موافقت دارد. زنان ژاپنی برای قرنها در زندگی تابع پدرانشان در دوران کودکی، شوهرانشان در طول ازدواج و سپس از آن تابع پسرانشان بودهاند. سطوح آرزوهایشان بازتاب این واقعیت است. ]لذا به نظر میرسد[ پدیده جدید بهبود یافته] است [با آنکه هنوز از برابری بسیار دور است ـ موجب سطوح نسبتاً بالای رضایت از زندگی شده باشد(همان:۲۵۱). جمهوری ایرلند از این لحاظ تا حدی شبیه ژاپن است…( همان:۲۵۳). یک فراگرد تطابق روانی هم توسط «زاجونک» (۱۹۶۸) مطرح گردیده است. وی نشان داده است که میزان علاقه مشخص به یک خواسته معین تابعی از آگاهی وی نسبت به آن میباشد که خود تابعی است از مدت زمانی که شخص در معرض آن هدف قرار داشته است(همان:۲۵۴).
گرایش کلی سعادت ذهنی این است که در شهرهای کوچک کمی بیشتر باشد. ازدحام، آلودگی، سروصدا میزان بالای تبهکاری مشخصه بسیاری از شهرهای بزرگ است؛ اینها بر سعادت ذهنی تأثیر منفی میگذارند(همان:۲۵۸). دینداری با سعادت ذهنی ارتباط دارد، کسانی که مرتباً به کلیسا میروند و یا ایمان مذهبی دارند خوشبختتر از آنهایی هستند که به کلیسا نمیروند و ایمان مذهبی هم ندارند.
… تفاوت در سعادت ذهنی با تفاوت در دینداری به طرز قابل توجهی بزرگتر از تمام تفاوتهایی است که تا کنون مشاهده کردیم. در میان شانزده کشور اروپایی به طور کلی آنهایی که به طور میانگین هفتهای یکبار به کلیسا میروند ۸ درصد بیش از آنهایی که هرگز به کلیسا نمیروند از زندگیشان راضی هستند و ۹ درصد بیش از آنان خوشبخت هستند.
… بیشتر آئین های مذهبی شخص را به محدود کردن سطوح آرزوهایش تشویق میکنند ـ که برای به حداکثر رساندن سعادت ذهنی رهیافت درستی است، به ویژه در جوامع ما قبل صنعتی که اقتصادهای ثابتی داشته و تحرک اجتماعی در آنها بسیار محدود است(همان:۲۵۹).
… به نظر میرسد تحصیلات به نسبت سن، جنس، یا اندازه اجتماع تأثیر بیشتری بر احساس سعادت داشته باشد، اما تاثیر آن (۶ درصد) تا حدی کمتر از گرایش مذهبی است(همان:۲۶۰). در کل آثار سن، جنس، نژاد، تحصیلات و حرفه تنها موجب ۸ درصد پراکنش (واریانس)در شاخص کاملاً معتبر رضایت کلی از زندگی است(همان:۲۴۲). نتایج نشان میدهد که رضایت از زندگی به طور کلی و خوشبختی یک چیز نیستند، اولی یک برآورد شناختیتر و دومی یک حالت بیشتر عاطفی است. (کمبل، کانورس و راجرز ۱۹۷۹ , «اندروز»و «وایتی»۱۹۷۶). لیکن هر دو پرسش احساس کلی سعادت ذهنی و نه جنبههای خاص زندگی شخصی را نشان میدهد و ظاهراً این پرسش اول است که با الگوی آرزو ـ تطابق کاملاً منطبق است. از این گذشته، پاسخهای داده شده به این دو سئوال کاملاً بهم ارتباط دارند زیرا همبستگیهای مورد مشاهده میان آنها در جوامع مورد تحلیل پیوسته بین ۵/۰ تا ۷/۰ است)…همان:۲۴۸).
جدول ۲-۱۹خلاصه مهمترین نتایج پیشینه تجربی
منبع | متغیر وابسته | نوع اثر | متغیر مستقل | ردیف |
David Lackland. 2000 . P: 315,338 به نقل از قهرمان،۱۳۸۴ |
رضایتاز زندگی | کاهش | احساس تبعیض | ۱ |
David Lackland. 2000 . P: 315,338 به نقل از قهرمان،۱۳۸۴ |
رضایتاز زندگی | افزایش | تعداد دوستان | ۲ |