«بحران وقتی است که نیروهای متقابل در داستان برای آخرین بار با هم تلاقی می کنند و عمل داستانی را به نقطه اوج یا بزنگاه می کشانند و موجب دگرگونی زندگی شخصیت یا شخصیت های داستان می شوند. و تغییری قطعی در خط داستانی به وجود می آورند. این تغییر می تواند در جهت بهتر یا بهتر شدن وضع و موقع کسی باشد و کار عملی را مقوقف یا متحول کند. » (میرصادق،۱۳۸۸: ۵۲)
بحران داستان، ممکن است،اتفاقی ناگهانی یا نقطه تحولی باشد یاممکن است یک دوره بحرانی باشد و مدتی به طول انجامد و حتی فواصلی از انتظار یا حوادث فرعی جریان آن را قطع کند. اما به هر حال بحران پایه و اساس انتظار است و احساس اشخاص داستان را به سطحی برتر از سطح احساس عادی بر می کشند و علاقه و هیجان خواننده را تشدید می کنند. (یونسی،۱۳۷۹: ۴۶۸)
« بحران داستان می تواند با واقعه اصلی داستان یکی باشد، زیرا حوادث اصلی که طرح داستان را می سازد و بنای داستان را بر دوش می گیرد از آنجا که خود حوادثی هستند که برای اشخاص داستان روی می دهند خطوط یا نقاط تغییر احساس نیز هستند ، اما هر حادثه اصلی می تواند با بحران داستان یکی باشد ، یا بدان بینجامد.» (همان:۴۳۸)
«حادثه اصلی لازمه طرح داستان و نشان دهنده یک گام پیشرفتی است که درحوادث داستان حاصل آمده حال آنکه بحران داستان نه تنها لازمه طرح داستان بلکه نقطه ای است که در آن سرنوشت بخشی از حوادث تعیین می شود . بنابراین بحران نتیجه تضاد و کشمکش در داستان لحظه یا مدت زمان معینی است که تغییر قطعی داستان در آن صورت می گیرد . » (همان:۴۶۷)
«بحران با اوج داستان نیز تفاوت دارد . اوج داستان، بحرانی است و در حقیقت بحران عمده داستان است در برخی از داستان ها علاوه بر اوج ، در روند داستانی ممکن است بحران های متعددی رخ دهد که هر یک مراحل قطعی حوادث داستانند و آن را با شدت فزاینده ای به سوی بحران عمده داستان که همان اوج داستان است هدایت می کند.» (همان:۴۶۸)
۳-۱۳-۲-تعلیق
«هول و ولا یا تعلیق یا حالت تعلیق یا انتظار کیفیتی است که نویسنده برای وقایعی که در داستان در حال تکوین است ، می آفریند تا خواننده را کنجکاو و نسبت به ادامه ی خواندن داستان مشتاق کند.» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۳۲۰)
«یکی از عناصری که حس کنجکاوی و علاقه خواننده را بر می انگیزد عنصر تعلیق است . » (ایرانی ،۱۳۸۰: ۴۵۵)
۴-۱۳-۲-کشمکش
«کشمکش و درگیری در داستان، همان برخوردی است که بین رفتارها، اعمال، افکار، تمایلات و خواسته ها روی می دهد.» (پرین،۱۳۶۲: ۲۸)
مؤلف «ادبیات داستانی » می نویسد : «کشمکش، مقابله دونیرو یا دو شخصیت است که بیناد ماجرا را می ریزد و داستان به سوی بزنگاه یا نقطه اوج و طبیعتاً به بحران کشانده می شود و به گره گشایی داستان سیر می کند کشمکش ممکن است از برخورد یا رویارویی شخصیتی با شخصیت های دیگر یااندیشه ای با اندیشه دیگر یا جهان بینی و بینشی با جهان بینی و بینشی دیگر به وجود آید و موجب ایجاد هول و ولا یا حالت تعلیق شود.» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۲۳۱)
در شاهکارهای ادبی، حوادث به طور منطقی از تقابل خلقیات وطبایع آدم های داستان به وجود می آیند، بنابراین هدف اصلی بسیاری از داستان ها نشان دادن خصلت و طبیعت شخصیت هاست. چون آنچه آدم دوست دارد یا به آن معتقد است، بیشتر در هنگامی ظاهر می شود که او تحت فشار قرار گرفته باشد و نسبت به وضعیت وموقعیتی که بر او فشار می آورد(ممکن است این وضعیت و موقعیت را خودش به وجود آورده باشد) از خود واکنش نشان می دهد. از این نظر غالباً نویسندگانی برای خلق داستان جالب توجه، کشمکش مهمی را در زندگی شخصیت اصلی داستان انتخاب می کنند. (ایرانی،۱۳۸۰: ۸۶)
داستانها براساس سه خط اصلی داستانی نوشته می شوند:
۱- انسان بر ضد انسان :«در این نوع خط داستانی ، شخصیت یا شخصیت های اصلی،ممکن است با شخصیت یا شخصیت های دیگر در بیفتد، یعنی انسان علیه انسان های دیگر یا گروهی علیه گروه دیگری برخیزد.» (بیشاب،۱۳۸۳: ۲۲۶)
۲- انسان برضد طبیعت : «در این نوع درگیری، شخصیت ممکن است در کشمکش با نیروهای خارجی یا موانع طبیعی یا قوانین اجتماعی یا سرنوشت و تقدیر باشد یعنی انسان علیه طبیعت ، محیط و جامعه یا سرنوشت خویش عصیان کند .» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۷۳)
۳- انسان بر ضد خودش : «در این حالت ممکن است شخصیت با خودش کشمکش داشته باشد، یعنی انسان در جدال با برخی از تمایلات و یا خصلتهای درونی خودش باشد .» (کلارک،۱۳۷۸: ۴۱)
میرصادقی می نویسد« درگیری می تواند فیزیکی ، ذهنی ، احساسی و عاطفی و یا اخلاقی باشد .» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۲۴۶)
۱- درگیری فیزیکی: وقتی است که دو شخصیت ،درگیری جسمانی دارند و به زور و نیروی جسمی متوسل می شوند .
۲- درگیری ذهنی: وقتی است که دو فکر با هم مبارزه می کنند.
۳- درگیری احساسی-عاطفی: وقتی است که عصیان و شورشی در میان باشد تا درون شخصیت را بیاشوبد و متلاطم کند.
۴- درگیری اخلاقی: وقتی است که شخصیت داستان با یکی از اصول اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی به مخالفت برخیزد.
۵-۱۳-۲-هیجان
«یک داستان خوب،همانطور که شرح وقایع و حوادث زندگی انسانهای معینی است،گزارش هیجان ها و احساسات آنها نیز هست و چناچه این احساسات و هیجانات صادقانه ضبط نگردند و اگر این هیجانات و احساسات تندی که عمل اشخاص داستان متاثر از آن ها است به خواننده منتقل نشوند،داستان چیز خنکی از آب در خواهد آمد.» (یونسی،۱۳۷۹: ۱۸۸)
۶-۱۳-۲-اوج
بارات ، در تعریف اوج می نویسد «اوج ، قله جاذبه و ا حساس داستان و نکته داستان است » (یونسی،۱۳۷۹: ۲۴۸)
«اوج ، یا بزنگاه در( لغت به معنی موقع باریک و حساس است ) لحظه ای است در قصه، داستان کوتاه، رمان، نمایش نامه و داستان منظوم که در آن بحران به نهایت خود می رسد و بزنگاه داستان را به وجود می آورد . » (میرصادقی،۱۳۸۸: ۵۵)
«اوج داستان که بلافاصله پیش از پایان داستان می آید عالی ترین نقطه احساس و لطف داستان است » (یونسی،۱۳۷۹: ۱۱۳)
۷-۱۳-۲-پایان
«گاه ساختار پیرنگ داستان به گونه ای است که اوج ، داستان را تمام نمی کند ، بدین معنی که خواننده هنگامی که به اوج می رسد و محتویات ذهنی خود را از نظر می گذراند نمی تواند نتیجه معینی بگیرد یا نمی داند که مثلاً بر سر فلان یا بهمان شخصی که به زندگی و سر نوشتش علاقمند شده چه آمده است . این کار به یاری گره گشایی انجام می گیرد .» (یونسی،۱۳۷۹: ۵۲۱)
« گره گشایی، حادثه یا حادثه هایی است که به دنبال بزنگاه اصلی پیرنگ، پیش می آید و به معنای باز شدن گره افکنی های پیرنگ در پایان داستان و نمایش نامه است.» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۲۵۴)
۱۴-۲حقیقت مانندی
«حقیقت مانندی کیفیتی است که داستان راپیش چشم خواننده مستدل و محتمل جلوه می دهد و موجب پذیرش آن می شود.» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۱۴۱)
ایرانی از حقیقت مانندی تحت عنوان توهم واقعیت یاد میکند و می نویسد:«توهم واقعیت در آثار هنری داستانی به معنای آن است که شخصیت ها و رویدادها و چیزهایی که در حقیقت غیر واقعی اند از جانب هنرمند واقعی جلوه داده می شوند و از جانب مخاطب واقعی پنداشته می شوند.» (ایرانی،۱۳۸۰: ۲۸۲)
حقیقت مانندی داستان به دو صورت تحقق می یابد:
۱- «داستان باید واقع گرا باشد و شرح دقیق واقعیت در آن ملحوظ شده باشد.» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۱۴۳)
۲- «لازم نیست داستان حتمأ واقع گرا باشد و شرح ریزریز واقعیت در آن رعایت شود بلکه واقعیت به صورت عام به نمایش گذاشته میشود و جنبه نمادین و تمثیلی و سور رئالیستی به خود می گیرد.» (همان:۱۴۴)
۱-۳-رئالیسم
«شانفلوری درسال۱۸۷۲رئالیسم را چنین تعریف می کند:«انسان امروز،در تمدن جدید.»و در سال ۱۸۸۷موپاسان صورت دیگری از این تعریف را می آورد:« کشف و ارائه آنچه انسان معاصر واقعأهست.» (سیدحسینی۱۳۷۱: ۲۷۸)خلاصه اینکه نبوغ نویسنده رئالیست در خیالبافی و آفریدن نیست،بلکه در مشاهده و دیدن است.» (همان:۲۷۸)
«واقع گرایی یا رئالیسم در عرصه هنر و ادب به دو معنای عام وخاص به کار رفته است، به معنای عام کلمه به هر گونه هنر و ادب وفادار به واقعیت،واقع گرایی می گویند. واقع گرایی به معنای خاص کلمه، مکتبی است که بعد از رمانتیسم دراواسط قرن نوزدهم حدود سال های ۱۸۳۰ درفرانسه به وجود آمد و از آنجا به دیگر کشورها راه یافت» (میر صادقی،۱۳۸۸: ۳۰۸)
درقرن نوزدهم با قیام بالزاک و استاندال و نویسندگان دیگر نظیر فلوبر و تولستوی،مکتب رمانتیسم رخت بربست و رئالیسم به مهمترین جریان ادبی در قرن نوزدهم بدل شد،(میرصادقی،۱۳۸۸: ۳۰۸) « اما نام رئالیسم و قواعد مکتب آن را نخست شانفلوری در اولین نوشته های خود در تاریخ ۱۸۴۳ به میان آورد. » (سیدحسینی،۱۳۷۱: ۲۷۳)
«رئالیسم، یعنی نشان دادن زندگی روزگار خود آنچنان که هست .»(میرصادقی،۱۳۸۸: ۳۰۹)به عبارت دیگر «کشف و ارائه آنچه انسان معاصرواقعاً هست»(سیدحسینی،۱۳۷۱: ۲۷۸)«رئالیسم جست و جو و بیان کیفیت های واقعی هر چیز و رابطه های درونی میان پدیده ای با پدیده های دیگر است که بر اطلاع دهندگی و افشاگری اصرار می ورزد.رئالیسم مبنای داستان را بر قوانین طبیعت و اجتماع پایه می گذارد.ریشه سرنوشت انسان را در شرایط محیطی و ویژگی های فردی می جوید.انسان را به عنوان موجودی اجتماعی تصویر می کند و به مطالعه بعد اجتماعی و تاریخی انسان می پردازد.»(میرصادقی،۱۳۸۸: ۳۰۸) تیبوده، منتقد و فیلسوف فرانسوی،رمان رئالیستی را فرو نشستن یک هیجان می خواند. (سیدحسینی،۱۳۷۱: ۲۷۹)
«بنابر مبادی فکری در این رویکرد،نویسنده با بی طرفی موضوعی را از زندگی واقعی مردم و اشخاصی از بین پیشه وران،کارگران و مردم ستم دیده پیرامونش بر می گزیند و داستان آنها را عینأبازگو میکند.در این بازگویی،داستان و حوادث سیر طبیعی خود را بدون دخالت نویسنده طی می کند و این سیر حوادث داستان است که قلم نویسنده را به دنبال خود می کشاند.» (داد،۱۳۷۷: ۲۵۷)
رئالیسم را همیشه در تقابل با رمانتیسم سنجیده اند،زیرا با ظهور یکی،دیگری رو به افول نهاد. برای شناخت عمیق تر مکتب رئالیسم، مقایسه میان این دو مکتب ضروری می نماید:
۱- «واقع گرایی،تجسم دقیق اشیاء است. آنچنان که واقعاً وجود دارد»« در این مکتب، خیالبافی و خیالپردازی نیست که در نبوغ نویسنده واقع گرا متجلی می شود، بلکه در تجربه ومشاهده ودیدن است که خود را نشان می دهد. »(سیدحسینی،۱۳۷۱: ۲۷۸)بر این اساس «حوادث تصادفی دور از واقع و بی تناسب در آثار رئالیستی نیست.»(همان:۲۶۹)نویسندگان واقع گرا برخلاف رمانتیک ها که پایبند خیال پردازی و احساس بودند عقل گریزواحساساتی نیستند. (همان:۲۷۰)
۲- شخصیت های آثار رئالیستی به طور کلی مردمان طبیعی و عادی هستند که هیچگونه تخیلی در آفریدن آن ها دخالت ندارد نویسنده آنهارا«از میان مردم و از هر محیطی که بخواهد گزین می کند و این افراد در عین حال نماینده همنوعان خویش و وابسته به اجتماعی هستندکه در آن زندگی می کنند.» (همان:۲۸۸)
۳- «رئالیسم،موضوع خودرا جامعه معاصر و ساخت و مسائل آن قرار می دهد و از مردم و برای مردم حرف می زند. اما رمانتیسم، ادبیات اشرافی و فردی بود که عشق را موضوع خود قرار می دهد. » (همان،۲۸۰)
۴- «رمانتیسم، مکتبی است ذهنی و درونی، چنانچه نویسنده رمانتیک در جریان نوشته اش مداخله می کند و به اثر خود جنبه شخصی و خصوصی می دهد. حال آنکه، رئالیسم مکتبی است عینی یا برونی ونویسنده هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکارو احساسات خود را در جریان داستان ظاهر نمی سازد و از تظاهر به حضور خود در اثر،از رازگویی های احساسی و فلسفه بافی احتراز می کند حتی از نمایاندن خود در اثر بعنوان نویسنده هم خودداری می کند. » (همان،۲۸۷)
۵- نویسنده رئالیست سعی بر آن دارد که تجربه ای واقعی به خواننده منتقل شود و به این منظور به توصیف دقیق جزئیات ،آدم ها و رفتار ها می پردازد(همان:۲۸۹) بنابراین در رئالیسم «توصیف ها وتشریح ها به صورتی با وقایع و پدیده ها مرتبط است و به عنوان نشانه های مرئی و واقعیتی باطنی و درونی مطرح می شود، نه به عنوان آرایش و زینت کلام نه به عنوان توصیف به خاطر توصیف در حالی که رمانتیک ها به تزیین و آرایش و زرق و برق آثار بیشتر علاقه داشتند. »(میرصادقی،۱۳۸۸: ۳۰۹)آن ها، صحنه را بنا به وضعی که به داستان خودداده است می سازند و کاری می کنند که صحنه در خواننده احساساتی مؤثر افتد و نفوذ نوشته او را بیشتر سازد«ولی نویسنده رئالیست ازتوصیف صحنه ها چنین قصدی ندارد،بلکه صحنه را بدین قصد تشریح می کند که خواننده از شناختن آن صحنه ها بیشتر با قهرمانان و وضع روحی آنها آشنا شود.» (سیدحسینی،۱۳۷۱: ۲۸۹)
راهنمای نگارش مقاله در رابطه با نقد و بررسی رمان شوهر آهو خانم- فایل ۵