کاشفی در تعریف لفظ عام میگوید: و در تعریف لفظ عام مینویسد: «لفظی که شامل بود جمعی را از مسمیات» یعنی شمولیت دارد(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۲۲۸).
وی لفظ خاص را چنین توضیح میدهد: «لفظی که موضوع باشد برای معنی معلوم علی الانفراد یا اسمی که وضع کرده باشند برای مسمای معلوم به انفراد»(همانجا).
یادداشت ها
۱- شمسالدین محمدبنحمزهبنمحمد فناری از دانشمندان رومی و حنفی مذهب است که کتابهای زیادی برایش ذکر شده ازجمله: تفسیر سورهی فاتحه، فصول البدائع فی علوم الشرایع دربارهی اصول و شرح رساله الأثیریه فی المیزان. وی در سال ۷۵۱ه.ق. به دنیا آمده و در ۸۴۳ه.ق وفات یافت(ر.ک: لطفی، ۱۴۰۳ه.ق، ص۶۰؛ سرکیس، ۱۳۴۶ه.ق، ج۲، ص۱۴۶۰). نام برخی از کتابهای او در کشف الظنون یافت میشود: اساس التصریف(حاجی خلیفه،۱۹۴۱م، ج۱، ص۱)، اسئله العلامه(همان، ج۱، ص۸۱ )، أنموذج العلوم فی مائه مسأله من مائه فن(همان، ج۱، ص۱۸۴) و عین الأعیان فی تفسیر القرآن وهو: تفسیر الفاتحه(همان، ج۲، ص۱۱۸۱).
۲- تفسیر «زادالمسیر فی علم التفسیر» از عبدالرحمان بن علی بن محمد جوزی(م۵۹۷ه.ق).
۳- ر.ک: طبرسی، ۱۳۷۲ه.ش، ج۲، ص۴۹۷؛ ابن عطیه اندلسی، ۱۴۲۲ه.ق، ج۱، ص۲۵۴؛ رازی، ۱۴۲۰ه.ق، ج۵، ص۲۵۲ تا ۲۵۴.
۴- ر.ک: همین تحقیق، ص۴۶
۵- سیوطی(م۹۱۱ه.ق) نیز درنوع شانزدهم کتاب«الاتقان فی علوم القرآن» مباحث مربوط به نزول قرآن را مورد بررسی قرار داده است(سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق.، ج۱، ص۱۵۶).
۶- شمس الدین محمد بن اشرف حسینی سمرقندی صاحب الصحایف والقسطاس(متوفی حدود ۶۰۰ه.ق)(سرکیس، ۱۳۴۶ه.ق، ج۲، ص۱۰۴۶).
۷- کتابی است در موضوع موعظه، نوشتهی أبی اللیث نصر بن محمد سمرقندی(م۳۷۵ه.ق). این کتاب در یک جلد و نود و چهار باب تهیه شده است(حاجی خلیفه، ۱۹۴۱م، ج۱، ص۴۸۷).
۸- این حدیث را کاشفی بدون ذکر منبع آورده اما در نهج البلاغه به عنوان یکی از سخنان امام علی(علیه السلام) آمده است(سید رضی، بی تا، ص۵۳۰) و هم چنین در کتاب «منهاج البراعه» این عبارت از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است(هاشمی خویی، ۱۳۵۸ه.ش، ج۱۶، ص۱۶۹).
۹- معالم التنزیل از أبو محمد حسینبنمسعود بن محمد بغوی شافعی معروف به فراء است. برخی سال وفات او را ۵۱۰ه.ق دانستهاند(خطیب،۱۴۲۲ه.ق، ج۱، ص۱۳۶) اما حاجی خلیفه او را متوفی ۵۱۶ه.ق. میداند(حاجی خلیفه، ۱۹۴۱م، ج۲، ص۱۷۲۶).
۱۰- تأویلات القرآن، نوشتهی أبی منصور محمد بن محمد محمود ماتریدی حنفی (م ۳۳۳ه.ق) است. از آثار دیگر او میتوان از کتاب توحید وکتاب المقالات وکتاب الجدل وأصول الفقه را نام برد(لطفی، ۱۴۰۳ه.ق، ج۱، ص۷۶).
۱۱-درهالتاجلغرهالدیباج(الدباج)، به زبان فارسی از قطبالدین محمودبنمسعود شیرازی (م۷۱۶ه.ق)، (حاجی خلیفه،۱۹۴۱م،ج۱، ص۷۳۸).
۱۲- عین المعانی فی تفسیر السبع المثانی یعنی تفسیر سورهی فاتحه از محمد بن اشرف سمرقندی (م حدود۶۰۰ه.ق) است که آن را اختصار کرده و نامش را انسان عین المعانی گذاشت(اسماعیل پاشا، ۱۴۰۲ه.ق، ج۲، ص۱۰۶).
۱۳- نهایه البیان، فی تفسیر القرآن از أبی محمد، جمال الدین، معافی بن إسماعیل بن الحسین بن أبی البیان، مذهبش شافعی و اهل موصل بوده(م۶۳۰ه.ق)(حاجی خلیفه، ۱۹۴۱م، ج۲، ص۱۹۸۷).
۱۴- ر.ک: فرشچیان، ۱۳۸۷ه.ش، صص۶۰ تا ۶۲
فصل چهارم:
روشها و گرایشهای تفسیری جواهر التفسیر
به کارگیری روش در هر علم از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا استفاده از روش صحیح انسان را به هدف علم میرساند. اما استفاده نکردن از روش درست در کار و یا خطای در روش، باعث دور شدن از هدف میشود.کاربرد«روش تفسیر» صحیح در آیات قرآن نیز از اهمیت خاصی برخوردار است تا آن حد که در احادیث از روش اشتباه و نادرست در تفسیر قرآن به شدت منع شده است.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که هرکس آیهای از کتاب خدا را با رأی خود تفسیر کند، کفر ورزیده است، این حدیث در تفسیر البرهان چنین آمده: «و قال أبوعبدالله الصادق(علیه السلام): مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیهً مِنْ کِتابِ اللهِ فَقَدْ کَفَرَ»(بحرانی، ۱۴۱۶ه.ق، ج۱، ص۵) و همچنین از پیامبر(صلّی الله علیه وآله) در ارتباط با تفسیر نادرست آیات قرآن روایت شده که: «مَنْ فَسَّرَ القرآنَ بِرَأیِهِ فَلْیَتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»(فیض کاشانی، ۱۴۱۵ه.ق، ج۱، ص: ۳۶)
بنابراین شناخت روش های تفسیری و به کارگیری روش مناسب و صحیح، برای هر مفسری لازم است. مقصود از «روش»، استفاده از ابزار یا منبع خاص، در تفسیرقرآن است که معانی و مقصود آیه را روشن ساخته و نتایج مشخصی را به دست میدهد. به عبارت دیگر، به چگونگی کشف معانی آیات قرآن، «روش تفسیر قرآن» میگویند(رضایی اصفهانی، ۱۳۹۰ه.ش، ص۲۲) و منظور از «گرایش»، تأثیر باورهای مذهبی، اعتقادی و جهتگیریهای عصری در تفسیر قرآن است که بر اساس عقاید، نیازها، ذوق و سلیقه و تخصص علمی مفسر شکل میگیرد(همان، ۲۳).
البته در مورد روشها و گرایشها از اصطلاحات دیگری مانند: مناهج، مذاهب، مکاتب، الوان، اتجاهات و… نیز استفاده میشود که هر یک تعاریف خاص خود را دارد(ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۳ تا ۲۰)
در این پژوهش سعی شده بررسیهایی در زمینهی روشها - ابزار و منابع- و گرایشها -دیدگاه ها، تخصص و ذوق و سلیقهی- واعظ کاشفی در تفسیر«جواهرالتفسیر» صورت گیرد؛ راهکارها و شیوههایی که کاشفی برای تبیین و توضیح آیات به کار گرفته است، به دو بخش «روشها» و «گرایشها» تقسیم میگردد: تفسیر قرآن به قرآن و قرآن به روایت به دلیل استفاده از دو منبع مهم «قرآن» و «
روایات»، در گروه روشها جای داده شده و جهتگیریهای مفسر در تفسیر مانند: ذوق عرفانی، ادبی و حروفی و استدلالهای عقلی، در بخش گرایشها قرار گرفته است. به دلیل اهمیتی که آیات قرآن در تفسیر دارند، طبق آنچه خود قرآن میفرماید که: «تبیاناً لکل شیء، بیانی رسا برای هر چیزی» است(نحل/ ۸۹) و نیز بر اساس احادیثی چون سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) که فرمود: «کتاب الله … ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض»(سید رضی، بی تا، ص۱۹۲، خطبهی۱۳۳)،کتاب خدا … برخی قسمتهایش با کمک برخی قسمتهای دیگر سخن میگوید و برخی قسمتهای آن شاهد برخی قسمتهای دیگر است، ابتدا به روش تفسیر قرآن به قرآن در «جواهرالتفسیر» پرداخته میشود.
۴-۱-روشها
۴-۱-۱- روش تفسیر قرآن به قرآن
امام علی(علیهالسلام) فرمودند: «والله(سبحانه) یقول: “مافرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِن شَیءٍ” و فیه تِبیانٌ لِکُلِ شَیءٍ …و أنّه لَا اخْتلاف فیه فقال(سبحانه): “وَ لَوْ کانَ مِنْ عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدوا فیهِ اخْتِلافاً کثیرا” و إنّ القرآنَ ظاهرُه أنیقٌ و باطنُه عمیقٌ، لا تَفْنَی عَجائِبُه و لا تَنْقضِی غرائبُه و لا تُکْشَفُ الظُلُماتُ إلاّ به؛ خدای سبحان میفرماید: “ما در قرآن چیزی را فرو گذار نکردهایم” و فرمود: “در قرآن بیان هر چیزی است"… پس خدای سبحان فرمود: “اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل میشد اختلافات زیادی در آن مییافتند". همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف است، مطالب شگفت آور آن تمام نمیشود و اسرار نهفتهی آن پایان نمیپذیرد و تاریکیها بدون قرآن برطرف نخواهد شد»(نهج البلاغه/خطبه ۱۸)(سیدرضی، بیتا، ص۶۱).
یکی از روشهای شناخته شده و مشهور در تفسیر قرآن، روشِ تفسیر «قرآن به قرآن» محسوب میشود که گاه آن را بهترین و پرسابقهترین روش تفسیری معرفی میکنند(رضایی اصفهانی، ۱۳۹۰ه.ش، ص ۴۹) و گاه این روش را صحیحترین راهِ تفسیر قرآن دانستهاند(۱) (طیار، ۱۴۲۸ه.ق، ص۲۵۳).
منظور از تفسیر قرآن به قرآن این است که آیات قرآن را به وسیلهی آیات دیگر توضیح دهند و مقصود آن را مشخص کنند و به عبارت دیگر آیات قرآن، منبعی برای تفسیر آیهی دیگر قرار گیرد(معرفت، ۱۴۱۸ه.ق، ج۲، ص ۲۰؛ رضایی اصفهانی، ۱۳۹۰ ه.ش، ص۵۰).
محمد ابوطبره، در کتاب «المنهج الأثری»، تفسیر قرآن به قرآن را چنین تعریف کرده است: «مقابلهی آیات با یکدیگر و شاهد همدیگر قرار دادن و استدلال طرفینی به آیات برای شناخت مراد خدا»(رضایی اصفهانی، ۱۳۹۰ ه.ش ، ص ۵۰).
همچنین این روش از زمان پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) رایج بوده و سپس توسط ائمه(علیهم السلام) و صحابه و تابعین ادامه پیدا کرده و امروز نیز مفسرین این روش را دنبال کردهاند تا جایی که برخی چون علامه طباطبایی در «المیزان» و محمد جواد بلاغی در تفسیر «آلاء الرحمان» این روش را روشِ اصلی خود قرار دادهاند.(۲)
طرفداران روش تفسیری قرآن به قرآن با توجه به دلائل قرآنی(نحل/ ۸۹) و حدیثی(نهج البلاغه/ خطبه ۱۳۳) که دلالت میکنند بر اینکه خود قرآن بیانگر همه چیز است و برخی آیاتش مکمل بعضی آیات دیگرش هست، از آیات قرآن در تفاسیر خود سود جستهاند.
صاحب «جواهر التفسیر» نیز این روش را مورد استفاده قرار داده و در بسیاری از جاهای تفسیر برای بیان نکات تفسیری و تفهیم موضوعات، آیات دیگر را شاهد قرار داده است.
- کاشفی برای بیان ارتباط آیهی “اهدنا الصراط المستقیم” با آیهی بعد در سورهی فاتحه از آیهی “وَ إلَی اللهِ المَصِیر"(آل عمران/۲۸) کمک گرفته است، به این معنی که همهی راهها به خداوند ختم میشود: «..چون طریق اعانت بسیار است، بیان معاونت مطلوبه یعنی هدایت- که مقصود کلی و مقصد اصلی است- داعی را تلقین کرد که “اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ"، و چون مجموع راهها به اعتبار آنکه موصل به حضرت اوست، که “وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ” صفت استقامت دارد علی الاطلاق، اما در مطلقات هیچ شرفی متصور نیست بلکه ظهور فواید به تمیّز رتب و اختلاف جهات و طرق است…» (کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۴۸۶). بنابراین اینجا از آیهای دیگر در توضیح آیهی مورد نظر استفاده شده است.
- وی از کتاب «لطایف القرآن» نقل میکند که خداوند در قرآن از حمد پنج پیامبر خبر میدهد: نوح، ابراهیم، داوود، سلیمان و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله)، در این قسمت نیز به آیات مربوط به حمد این پیامبران اشاره کرده و سپس میگوید: «هریک از این انبیاء به پاس این حمد و ثنا، به برکات و نعمتهایی چون: سلامتی، خلیلیت، مغفرت، حشمت بینهایت و عزت و نصرت، دست یافتند و هرکس به روش آنها عمل کند به چنین برکاتی دست پیدا میکند»(همان، ص ۴۹۸).
برخی از آیاتی که در این قسمت ذکر شده عبارتند از:
نوح وقتی به کشتی آمد گفت: “الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»، سپاس و ستایش خدای را که ما را از این قوم ستمکار رهایی داد"(مؤمنون/ آیه ۲۸).
از زبان ابراهیم (ع) آمده: “الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ؛ سپاس و ستایش آن خدای راست که مرا در پیری اسماعیل و اسحاق بخشید"(ابراهیم/ آیه ۳۹).
داوود و سلیمان وقتی به مملکت رسیدند گفتند: “الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ؛ سپاس و ستایش خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری داد"(نمل/ آیه ۱۵).
و پیامبر اسلام (ص) زمانی که برگزیده شد، آ
مد: “قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِه؛ بگو: سپاس و ستایش خدای راست و سلام بر بندگان او"(نمل/ ۵۹).(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۴۹۷)
- مفسر«جواهرالتفسیر» در معرفی شکرگزاران و کسانی که در راه سپاس و حمد الهی قدم گذاشتهاند به چهار گروه اشاره کرده و برای بعضی از این گروه ها به شواهدی از آیات استناد میکند:
یکی از گروههای شکرگزار مطیعان هستند که کاشفی میگوید ستایش آنها به ارکان است، این آیه برای آنها آورده شده: “إعملوا آل داوود شکراً؛ ای خاندان داود، به سپاسداری [این نعمتها] عمل [و عبادت] کنید “(سبأ / ۱۳)، (کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۵۲۳).
-کاشفی در تفسیر سورهی حمد جایی که آیهی اول را شرح میدهد بحثی را به توضیح در مورد لام جارّه در لفظ «لله» اختصاص داده(همان، ص۵۲۷) سپس معانیای که این لام میتواند داشته باشد آورده و در برخی از این معانی آیات قرآن را تأیید برآن معنا قرار داده است:
مفسر برای معنای ملکیت در لام به این آیه استشهاد کرده: “َلهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْد؛ او راست پادشاهی- پادشاهی حقیقی و مطلق- و او راست سپاس و ستایش"(تغابن/۱)
وگاهی معنای استحقاق بدون در نظر گرفتن ملکیت در آن قرار میگیرد مانند: “وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِین"(مطففین/۱).(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۵۲۸)
“إقترب للنّاس حسابهم"(انبیاء /۱) لام در معنای «مِن» در این آیه به کار رفته است.
“بأن ربّک أوحی لها"(زلزال/ آیه ۵) لام به معنای «الی» است(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۵۳۰)
- واعظ هم چنین هفت معنا از کلام عرب برای واژهی «ربّ» ذکر میکند که یکی از آنها مصلح بوده یعنی اصلاح کننده و به اصلاح آورنده. در این قسمت علاوه بر اینکه همانند معانی دیگر این کلمه، ازکلام عرب استفاده کرده به نقل از صاحب طوالع(۳) میگوید: یکی از افعال الهی اصلاح است و در مورد اینکه خداوند به اصلاح امور میپردازد به این آیات استشهاد میکند:
“وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَه"( انبیاء/ ۹۰)
“یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُم"( احزاب/ ۷۱). (کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۵۳۶)
- مفسّر بحثی مطرح کرده در مورد اینکه عدهای «ربّ» را اسم اعظم خداوند میدانند، در این زمینه شواهد فراوانی از آیات قرآن دیده میشود، مانند:
ربّ اسم اعظم است چون وقتی مقلوب شود باز هم از أسماء حسنی محسوب میشود: «إنّه هو البرّ الرّحیم» (طور/۲۸). (کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۵۴۲)
یکی از دلائل اسم اعظم بودن «ربّ» این است که دعا کنندگان بسیار از این نام استفاده میکنند و کاشفی در این باره به آیات زیادی استناد کرده از جمله:
آدم و حوا به امید قبول توبه حق را بدین نام یاد کردهاند: “ربّنا ظَلَمنا أنفسنا"(اعراف/۴۳)
(نوح)جهت آمرزش دوستان علم دولت به برکت این اسم برافراشت: “رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنا"(نوح/۲۸)
خلیل جلیل درخواست مشاهده احیای موتی، بدین نام نمود: “رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی"(بقره/۲۶۰)
کلیم صاحب تسلیم در وقت مناجات و رفع حاجات، خود را به پناه این نام کشید: “رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی"(طه/۲۵)
پروژه های پژوهشی دانشگاه ها درباره تحلیل روش شناختی جواهرالتفسیر- فایل ۹