فخر رازی می گوید: [کلام خدا«أَتخََّذْتمُْ»استفهام حقیقی نیست بلکه انکاری است، چرا که جایز نیست خداوند ابطال گفته ی آنان و پرسش از آنان را دلیل گفته ی خود قرار دهد، بلکه منظور آگاهی دادن و هشدار از طریق استدلال است. تنها راه شناخت این فرض، شنیدن است؛ پس مادامیکه دلیل شنیدنی وجود نداشته باشد، باید با این فرض، نظر قطعی داده نشود.][۲۸۶]علامه طباطبائی گوید:[در واقع قرآن در پاسخ به آنان، از اسلوب استفهام استفاده کرده است؛ چرا که از ظاهر داستان روشن است که آنها نسبت به ادعای خود علم ندارند، چون نمی توانند ثابت کنند چنین وعده ای از خدا گرفتند و در کتاب خود نیز مطلبی در تأئید این ادعا ندارند. لذا آیه در سیاق انکار و توبیخ ادعای آنان را ابطال می کند و درآیه ی دوم ازطریق اثباتِ آنچه آنها منکر شدند ادعای آنان را باطل می سازد.«بلی»حرف جواب است که برای اثبات فعلِ منفی ذکر شده در قبل می آید. در اینجا فعل منفی، گفته ی یهودیان است که می گویند:«لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَّعْدُودَهً. . .»«بَلى»مفید اثبات است یعنی بیش از آنچه تصور می کنندگرفتار آتش خواهند بود و در واقع آنان به سبب کفر و دروغ تا ابد در آتش جاودان می باشند.درسوره ی مبارکه ی آل عمران، بار دیگر این ادعا مطرح می شود: «أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلىَ کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلىَ فَرِیقٌ منْهُمْ وَ هُم مُّعْرِضُونَ ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فىِ دِینِهِم مَّا کَانُواْ یَفْترَُونَ»[۲۸۷]این آیه شریفه مىخواهد بفرماید:«اهل کتاب از بغى و ایجاد اختلاف در دین دست بر نمىدارند، براى اینکه هر وقت به ایشان پیشنهاد مىشود که تسلیم حکم کتاب خدا شوند، پشت مىکنند و زیر بار نمىروند و این نیست مگر به خاطر اینکه به این گفتار خود مغرور شدهاند، که مىگفتند:«لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ»، و خلاصه به چیزى مغرور شدند که هیچ سندى بر آن ندارند، و آن را به خدا افترا مىبندند و مراد از کسانى که نصیبى از کتاب دارند همان اهل کتابند، و اگر نفرمود: «الذین اوتوا الکتاب. . .»و به جاى آن فرمود«أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ»، براى این بود که بفهماند آن مقدار اطلاعى که از کتاب دارند همه ی معارف کتاب نیست. بلکه مقدارى از آن است، و این بدان جهت است که همه ی کتاب خدا در دستشان نیست، کتاب خدایى که در دست دارند تحریف شده است، و در آن دخل و تصرف نموده و بیشتر اجزایش را از بین برده اند، همچنان که آخر آیه هم مىفرماید:«وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»به این معنا اشاره دارد، و به هر حال مراد این است که اهل کتاب از حکم کتاب روى گرداندند، به خاطر یک عقیده ی خرافى که داشتند، و آن را به خدا افترا بسته بودند و نتیجهاش این شده که به آن عقیده ی خرافى مغرور شوند، و خود را از کتاب خدا بىنیاز بپندارند.][۲۸۸]بیضاوی می گوید:[ولیکن سؤال اینجاست که چگونه آیه ی شریفه فرموده است: اهل کتاب فریب افتراى خود را خوردند، و بدان مغرور شدند؛ مگر ممکن است که انسان فریب گفتار خود را بخورد؟ با علم به اینکه گفتارش دروغ و خدعه و باطل است. جواب این است که صاحبان گفتار غرورانگیز نامبرده، نیاکان ایشان بودند، و فریب خوردگان اخلاف و نسلهاى بعدى آنان، و اگر در آیه ی شریفه هر دو را به اهل کتاب نسبت داده است، براى این بود که همه ی آن اسلاف و اخلاف یک امت بودند، و اخلاف، به اعمال اسلاف راضى بودند.][۲۸۹][علاوه بر اینکه مغرور شدن به غرور خود، آن هم غرور به خاطر یک افتراى باطل، با علم به اینکه افترا و باطل است، و اقرار مغرور به اینکه خودم این افترا را بستهام، از اهل کتاب و مخصوصاً از یهودیان دور نیست، براى اینکه اینها همانها هستند که خداى متعال نظیر اینگونه افکار و اعمال و بلکه عجیبتر از آن را، از ایشان حکایت نموده آنجا که فرموده:«وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا، وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ؟ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ؟ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟ أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ»[۲۹۰] علاوه بر این، انسان آنچه مىکند بر طبق آنچه مىداند نیست، بلکه بر طبق آن ملکات خوبى و بدى است که در نفسش پدید آمده است، و عمل را در نظرش زینت مىدهد، هم چنان که معتادین به تریاک و هروئین و سیگار و بنگ و. . . وحتى آنها که معتادند به خوردن خاک و امثال آن، علم به مضر بودن آن دارند، و مىدانند که این عمل را نباید مرتکب شوند، ولى باز هم مرتکب مىشوند به خاطر اینکه هیأت و حالتى در نفس آنان پدید آمده است که ایشان را به طرف آن عمل مىکشاند، و مجالى براى تفکر و اجتناب برایشان باقى نمىگذارد، و نظائر این مثال بسیار زیاد است. اهل کتاب هم از آنجا که تکبر و ستمگرى و محبت به شهوات در دلهایشان رسوخ نموده است، هر عملى را که انجام مىدهند بر طبق دعوت نفس است، در نتیجه افترا بستن به خدا که عادت و ملکه ی آنان شده است، همان باعث غرور ایشان گشته، و چون این عمل ناپسند را مکرر انجام داده اند، کارشان به جایى رسیده است که در اثر تلقین نسبت به عمل خود رکون و اعتماد پیدا کردهاند. علماى روانشناس هم اثبات کردهاند که تلقین هم، کار عمل را مىکند، و آثار علم را از خود بروز مىدهد. پس افترا که عملى باطل است، با تکرار و تلقین، ایشان را در دینشان فریب داده است، پس صحیح است که بگوئیم اهل کتاب فریب خدعههاى نفس خویش را خوردند.«فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ. . .»در این آیه تهدیدى است به اهل کتاب، کهوقتى دعوت مىشوند به پذیرفتن کتابى که بینشان حکم کند، اعراض مىکنند، تهدید به عذابى است که به شکل وضع دنیایى ایشان است، در دنیا وقتى دعوت مىشدند به کتاب خدا تسلیم نمىشدند و تکبر مىکردند، و نمىخواستند با همه ی انسانها پیرو یک کتاب باشند، و یک کتاب همهشان را در تحت لواى خود جمع کند، ولى در آخرت، همه را یک جا جمع مىکنند، و لذا نفرمود:«در روزى که زندهشان مىکنیم»، و یا«در روزى که مبعوثشان مىکنیم»، بلکه فرمود:«در روزى که جمعشان مىکنیم»، آن هم در روزى که دیگر اعراض بردار نبوده و هیچ شکى در آن نیست، و خلاصه کلام اینکه از روز قیامت به تعبیر نامبرده تعبیر کرد تا بفهماند اهل کتاب و کفار نمىتوانند خدا را به ستوه بیاورند. روز فصل قضا، و روز حکم به حق جمع مىکنیم، و در آن روز هر کسى تمامى آنچه را که کرده باز خواهد گرفت، بدون اینکه مردم در باز پس گرفتن اعمالشان ظلمى شوند[۲۹۱]، و وقتى مطلب بدین قرار است عقلشان حکم مىکند به وجوب پذیرفتن این دعوت، و اینکه اعراض نکنند، و از اظهاراتى که حاکى از این پندار است که خدا را به ستوه آورده و او را شکست داده اند، خوددارى نمایند، براى اینکه قدرت همهاش از خدا است، و وضعى که کفار دارند ایام مهلتى و آزمایشى بیش نیست.][۲۹۲]و مجمع البیان از ابوعبیده جراح روایت آورده است که گفت:[به رسول خدا۶عرضه داشتم کدام یک از مردم در قیامت عذابى سختتر دارد؟ فرمود: مردى که پیامبرى را بکشد، و یا مردى را به قتل برساند که امر به معروف و یا نهى از منکر مىکند، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:«الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ، وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ»[۲۹۳]،آنگاه فرمود: اى ابوعبیده !بنى اسرائیل در یک ساعت چهل و سه پیامبر را کشتند، عابدان بنى اسرائیل که این را دیدند صد و دوازده نفر از آنان قیام نموده، کشندگان انبیا را امر به معروف و نهى از منکر کردند، و بنى اسرائیل همه ی آنان را تا آخر روز به قتل رساندند، و آیه ی نامبرده راجع به این واقعه است.][۲۹۴] در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده است که گفت: روزى رسول خدا۶ در بیت المدراس[۲۹۵][بر جماعتى از یهود درآمد، و ایشان را به سوى خدا دعوت فرمود: نعمان بن عمرو، و حرث بن زید، پرسیدند اى محمّد۶تو چه دینى دارى؟ فرمود ملت و کیش ابراهیم۷، که دین او دین من است، گفتند:ابراهیم هم که یهودى بود، فرمود: تورات خود شما، بین ما و شما حاکم باشد، تورات را بیاورید و ببینید آیا ابراهیم را یهودى مىداند؟ یهودیان از آوردن تورات امتناع ورزیدند، در اینجا بودکه آیه شریفه:«أَلَمْ تَرَإِلَى الَّذِینَ أُوتُوانَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى کِتابِ اللَّهِ. . .» نازل گردید.][۲۹۶] قرطبی می گوید:[«نزول این آیه، به علت انکار نبوت پیامبر۶از سوی یهودیان است. آن حضرت۶به آنها گفت: بروید زود تورات را که اوصاف در آن آمده بیاورید، آنها از این کار امتناع کردند»][۲۹۷] طبری گوید:[«طبق بهترین قول در تفسیر این مطلب که به نظر من صحیح تر است گفته شود: خداوند از گروهی از یهودیان که نسبت به تورات علم داشتند خبر می دهد و جایز است که درباره ی پیامبر۶و نبوتش باشد و جایز است که درباره ی ابراهیم۷باشد، ولی به هر صورت یهودیان از حکم تورات سرباز زده و امتناع ورزیدند و خداوند متعال ایشان را به جهت انکار آنچه در کتابشان بوده است و پیمان شکنی هایی که کرده اند تکذیب نموده است و در واقع آنان به سبب کفر و دروغ تا ابد در آتش جهنم به سر می برند.][۲۹۸][عبارت«أَلَمْ تَرَ»استفهام انکاری داخل در فعل منفی است ونفی النفی، به معنای اثبات است. پس نفی عدم دیدن به معنای اثبات است. یعنی: به تحقیق حال این یهودیان را دیده ای و برایت یقین شده است. بیان این سیاق برای افاده ی معنای تعجب از احوال آنان است و نیز برای توبیخ آنها به خاطر گفتارها و کردارهایشان و برای روشن ساختن حقیقت گفتار و اعمال آنان است. احبار یهود در واقع به واسطه ی معارف کتاب خود، از حقیقت نبوت رسول۶باخبرند و صدق رسالت او را می دانند، اما از آگاهی خود بهره نمی برند و به تکلیف خود عمل نمی کنند، بلکه طبق هوی و هوس عمل کرده و نفع خویش را برمی گزینند. این عبارت سرزنش و نکوهش زیادی نسبت به یهودیان روا می دارد چرا که با علم و از روی اصرار، حکم کتاب خدا را رها کردند. مقصود از کتابی که برای حکم دادن میان آنان بدان دعوت می شوند، تورات است و برخی گفته اند مراد(قرآن است). نظر اول صحیح تر و بهتر است، چرا که هم اسباب نزول آیه این را تأئید می کند و هم اکثر مفسرین بر آن تأکید دارند و تعجب از احوال آنها و قطع عذر و بهانه ی آنان محکم تر و قوی تر صورت می گیرد. بعد از علم به این که باید به کتاب خداوند برگردند، بعید است راه هدایت را برگزینند، بلکه به طغیان و سرپیچی ادامه می دهند. در واقع بدین اشاره دارد که سرشت و طبیعت این قوم بر اساس روی برگرداندن از حق است. این خصیصه منحصر به زمان خاص نمی شود، بلکه همواره و در همه ی زمانها چنین خصلتی ملازم آنان است. علت این روی برگردانی از حق و عدم پذیرش خیر، این است که آنها مسأله ی عِقاب را برای خود آسان کرده اند و معتقدند که برای مدت زمان زیادی عذاب نمی شوند.«ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ»، این گفته ی آنان در واقع به نوعی از غرورشان و سبک شمردن وعده ی عذاب خداوند حکایت دارد. اینکه برای دین حرمتی قائل نمی شوند و بی مبالات به معصیت و گناه دست می زنند. دروغها و خیالات باطل آنان در مورد مدت زمان کوتاه عقوبتشان، باعث غفلت آنان در دین گشته است و نهایتاً خداوند با اثبات اینکه ثواب و عِقاب با توجه به ایمان و عمل صالح، صورت می گیرد، در نهایت نیز با بطلان این ادعا سخنان آنها را رد نموده و تکذیب می کند. بی شک در روز قیامت ناگهان غرورشان از بین می رود و به یکباره بطلان خیالاتشان روشن می گردد و به سبب گفتار و اعمالشان با خلود در آتش جهنم مجازات می شوند.][۲۹۹]
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت:
۱- کسانى که کسب گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند،اهل آتش و در آن جاودانند.
۲- صاحبان گفتار غرورانگیز، نیاکان یهودیان بودند، و فریب خوردگان اخلاف و نسلهاى بعدى آنان، و اگر در آیه ی شریفه هر دو را به اهل کتاب نسبت داده است، براى این بود که همه ی آن اسلاف و اخلاف یک امت بودند، و اخلاف، به اعمال اسلاف راضى بودند.
۳- خداوند ثواب و عقاب را با توجه به ایمان و عمل صالح می سنجد.
۴- احبار یهود به واسطه ی معارف کتاب خود، از حقیقت نبوت رسول۶باخبرند و صدق رسالت او را می دانند؛ اما از این آگاهی خود بهره نبرده و به تکلیف خودعمل نمی کنند، بلکه طبق هوی و هوس عمل کرده و نفع خویش را برمی گزینند.
۲-۲-۵- ادعای یهود مبنی برحصر ایمان به آنچه بریهود نازل شده است
وقتی یهودیان به پذیرش اسلام دعوت می شوند بهانه می آورند، که ما مکلف هستیم تنها به کتاب خود، تورات ایمان آورده و تنها به ایمان به آن، بسنده کنیم. اگر آنها واقعاً به پیامبرشان ایمان داشتند، بعد از آن همه نشانه و معجزه از فرمان او در پرستش خداوند سرپیچی نمی کردند و به پرستش گوساله نمی پرداختند. قرآن در واقع ادعای یهودیان در مورد(ایمان به کتاب نازل شده بر خودشان)را تکذیب می کند. یهودیانی که به حضرت محمّد ۶ایمان نیاوردند، به علت بشارتها و توصیفات ذکر شده از پیامبر۶در تورات، در حقیقت در ادعای ایمان خود به تورات دروغ می گویند! پس از آنها خواسته می شود به تورات که قرآن هم مؤید آن است، ایمان بیاورند.
الف) نگاهی به تفاسیر
قرآن این ادعای آنان را مطرح می کند:«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ. . .»[۳۰۰][خداوند براى روشن کردن ضعف ایمان و سستى عقیده و کمى آشنایى آنان فرمود: موسى۷براى شما دلائل و معجزاتى آورد که راهنماى صدق و دلیل بر پیامبرى او بود مانند ید بیضاء و بیرون آمدن آب از سنگ و شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و. . . که خداوند آنان را «بیّنات»نامید، چون هر بیننده را راهنمایى می کند و روشن می سازد، نشانه ها و معجزات دال بر صدق نبوت است و تنها با اذن الهی و تسخیر از جانب خداوند امکان پذیر است و بشر عادی قادر به انجام آن نیست. سپس گوساله را به عنوان معبود اتخاذ کردید، بعد از آنکه موسى۷از شما جدا شد و به میقات پروردگار رفت. شما ستمکارید.زیرا که کافر شدید و پرستش گوساله نمودید در حالى که پرستش براى غیر خدا، شایستگى ندارد.][۳۰۱]نه تنها نسبت به ماوراى تورات اظهار کفر نمودند، بلکه یهودیان به خود تورات هم کفر ورزیدند.[سؤال از اینکه (پس چرا پیامبران خدا را کشتید؟) فرع و نتیجه ی دعوى یهود است، که مىگفتند: «نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا»تنها به تورات که بر ما نازل شده ایمان داریم، و حاصل سؤال این است که: اگر اینکه مىگوئید: (ما تنها به تورات ایمان داریم) حق است، و راست مىگویید، پس چرا پیامبران خدا:را مىکشتید؟، و چرا با گوسالهپرستى به موسى۷کفر ورزیدید؟و در آن دو قول مطرح است: اولاً این گفتار را در حقیقت از روى استهزاء و تمسخر گفتند و منظور این است: گفتار تو را شنیدیم و امر تو را نافرمانى کردیم. ثانیاً آنان چنین گفتارى نداشتند ولکن عملکردشان مطابق با این گفتار و به اصطلاح زبان حالشان بود.][۳۰۲]خداوند از رسول خود می خواهد که در تکذیب ادعای آنان در ایمان به کتاب تورات (نازل شده بر آنان) بگوید: تورات که شما را از قتل انبیاء:نهی کرده است، پس چگونه با ایمان به تورات، انبیاء را کشتید و بار دیگر آنها را تکذیب می کند. موسی۷با آیات روشن که دلیل صدقش بود نزد شما آمد، ولی شما با رفتن او به میقات، گوساله ای برای خود اختیار کردید.[منظور از«بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ. . .»قرآن کریم است. اینجا از منزل علیه(محمّد۶)اسمی به میان نیامده: اولاً به سبب روشن شدن این مطلب و دیگر با توجه به اینکه در وجوب ایمان به کتاب، علم به فرستاده شدن آن از سوی خداوند کفایت می کند. وقتی در جان آدم مسجل شود که قرآن از سوی خداوند است به دنبال آن، این مطلب هم در جان آدمی نقش می بندد که قرآن بر محمّد۶نازل شده است. پاسخ یهودیان به عناد و لجاجت آنان دلالت دارد. از آنها خواسته می شود که به تمام کتب آسمانی ایمان آورند اما آنها تنها خود را مقید به کتاب نازل شده برخویش (تورات) می کنند. تنها به برخی از کتب آسمانی ایمان می آورند. بی شک ایمان آوردن به برخی و کافر شدن به برخی دیگر به معنی کفر به همگی آنان است و کفر یهودیان به قرآن کریم را صراحتاً بیان می دارد.][۳۰۳] بنا به قول طبری،[منظور از (وراء)،(سوی) است.(وراء) یعنی(به جز تورات) این که قرآن، تصدیق کننده ی تورات یهودیان می باشد به معنای آن است که تورات به نبوت رسول۶دلالت دارد.][۳۰۴] زمخشری می گوید:[از آنجا که آنها به آنچه مطابق تورات است کافر شدند از این رو پس در واقع به تورات کافر شده اند.][۳۰۵] خداوند به رسول خود۶دستور می دهد آنها را توبیخ کند و با دلیلی الزامی، ادعای ایمان آنها به تورات را باطل نماید که اگر به تورات ایمان دارید پس چرا وقتی تورات، کشتن انبیاء:را حرام کرده و امر به تصدیق و اطاعت می دهد، عملی خلاف آن انجام دادید. و بار دیگر در رد ادعای آنان مبنی بر اطاعت تنها از کتاب نازل شده به خویش یعنی تورات می فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَ. . .»[۳۰۶] شما آن زمان از پذیرش و اطاعت از تورات سر باز زدید.خداوند به رسول خود دستور می دهد که آنان را به خاطر دروغ هایشان توبیخ کند.آنگاه از پاسخ آنان که نشان از عنادشان دارد حکایت می کند«قَالُواْ سمَِعْنَا وَ عَصَیْنَا»زمخشری گوید:[خداوندبه آنها گفت: گوش کنید یعنی بپذیرید و اطاعت کنید.اما آنها گفتند شنیدیم اما نه شنیدن برای اطاعت.][۳۰۷]درمیان مفسرین درباره ی اینکه آیا این لفظ حقیقتاً بر زبان آنها جاری شده یا اینکه آنها مرتکب عملی شدندکه مجازاً به همین معنا بوده، اختلاف نظر است. فخر رازی گوید:[اکثر مفسرین معتقدند آنها تحقیقاً چنین حرفی زدند. ابومسلم گوید: ممکن است به معنی این باشد که شنیدند اما عصیان کردند، و بعد این مطالب در قالب گفتار بیان شده در حالی که آنها چنین حرفی نزدند. ولی احتمال اول درست تر است چون عدول از ظاهر کلام بی دلیل جایز نیست.][۳۰۸] «أُشْرِبُواْ فىِ قُلُوبِهِم الْعِجْلَ»: اشاره به تعلق خاطر شدید یهودیان و علاقه آنان به گوساله دارد به طوری که این علاقه همچون آمیخته شدن آب در اعماق بدن، در قلبهایشان استقرار داشت. علاقه ی آنان به گوساله، از کفر سابق آنان نشأت می گیرد.«إِیمَانُکُمْ»اضافه شدن«إِیمَانُ»به «کُمْ»از جهت تهکم و نوعی ریشخند است، که خردهای آنان به استهزاء گرفته می شود. اینکه ایمان آنها ایمان واقعی نیست، بلکه ایمانی موهوم است. دکتر محمّد عبدالله درّاز درباره ی این آیه می گوید:[«کلام قرآن را در این زمینه نصیحت وار توصیف می نماید که کلام الله برای دعوت از یهود به ایمان آوردن به قرآن، از آنها خواسته است همچون تورات، به قرآن ایمان آورند و اضافه می کند مگر نه اینکه شما به خاطر منزل بودن تورات از سوی خداوند متعال، به تورات آورده شده توسط حضرت موسی۷ایمان آوردید؟ قرآنی که حضرت محمّد۶آورده نیز، از سوی خداوند بر او نازل شده پس به قرآن هم ایمان آورید. قرآن برای این منظور به جای تصریح به اسم قرآن، به کنایه از آن سخن می راند«ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ»در اینجا با ذکر دلیل، دعوت صورت می گیرد، چرا که دعوت و دلیل در یک لفظ جمع شده است. عدم ذکر نامی از محمّد۶به عنوان (منزل علیه) بدین حکمت است که اولاً در واقع او جزء کامل کننده ی وصف قرآن منزل محسوب می شود و ثانیاً آن که رسیدن این نام به گوش دشمنان باعث کینه ها و دشمنی ها می شود و در آن صورت هدف مورد نظر در اصلاح و ایجاد الفت محقق نمی گردد. پاسخ یهودیان این است که ما فقط به صرف اینکه تورات از سوی خدا نازل شده به آن ایمان نداریم، بلکه به خاطر این به آن ایمان داریم زیرا خداوند تورات را برای ما فرستاده است. اما قرآن بر ما نازل نشده پس قرآن شما برای خودتان، و تورات ما نیز برای خودمان. پس هر امتی شریعت و روش خود را داشته باشد. قرآن تمام این معنا را در عبارت «نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا»به ایجاز بیان می کند. و انحصار ایمان آنها، تنها به آنچه بر آنان نازل شده، در واقع به کفر آنان نسبت به غیر خود اشاره دارد، لذا در توضیح سخن آنان می فرماید «یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ»بعد نوبت به مجادله و مناقشه در آنچه ظاهر کردند و آنچه در باطن پنهان داشتند می رسد. می بینیم خداوند به جای هر سخنی در باب ادعای ایمان آنها به کتابشان، وجوب ایمان به سایر کتابهای منزل از ادعای آنان را نتیجه می گیرد: چگونه ایمان به کتابتان موجب کفر نسبت به آنچه مانند کتابتان حق است، بلکه تمام حق است،«وَ هُوَ الْحَق»می باشد؟ آیا حق با حق در تعارض است و ایمان به یکی، موجب کفر به دیگری است ؟ مسئله ی کتاب جدید و کتابهای آسمانی قبلی، مسئله ی دو حق نیست. گاه دو چیز هر دو حق هستند، ولی همدیگر را تکذیب نمی کنند، بلکه در دو شأن مختلف هستند که شاهدی بر برخی از یکدیگر نیستند، ولی این کتاب آسمانی به عنوان شاهد و تصدیق کننده ی کتابهای آسمانی قبلی آمده؛ پس چگونه مؤمنانِ به کتب قبلی، آن را تکذیب می کنند. مرض عناد و کفر از گذشته در وجود یهودیان بوده و قلوب آنان از آن سیراب گشته است. کفر به آنچه بر محمّد۶نازل شده، در واقع ادامه ی سلسله کفرهای آنها بر آنچه بر آنان نازل گشته بود، می باشد و برای این مطلب شواهد تاریخی مقتضی بیان می شود که به هیچ وجه قابل انکار نیستند: «قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللَّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِین»قرآن کریم به شیوه ای زیبا نتیجه را به دست می آورد به طوری که شنونده از تکذیب آنچه در کتابهایشان بیان شده می فهمد آنها نسبت به خود کتابشان نیز دروغ می گویند. آیا کسی که به گفتارصادقانه ی تو دروغ می بندد، می تواندمصدق و تصدیق کننده ات باشد؟و آیا تکذیب کننده ی تو پشتیبان و تصدیق کننده ی تست؟و بار دیگر نمونه ای از نادرستی و انحرافات آنان همچون پرستش گوساله را، ذکر می کند و نهایتاً با دو واژه ی «ظلم»و«بِئْسَمَا »نهایت زشتی و پستی آنان را نشان می دهد][۳۰۹].
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به انچه گذشت:
۱- بهانه ی دروغین یهودیان در دعوت به پذیرش اسلام، که ما تنها مکلف به ایمان به تورات هستیم.
۲- یهودیان نه تنها نسبت به ماوراى تورات اظهار کفر نمودند، بلکه به خود تورات هم کفر ورزیدند.
۳- ایمان این دسته از یهودیان، ایمان واقعی نیست، بلکه ایمانی موهوم است که قرآن کریم با نوعی ریشخند، خردهای آنان را به استهزاء می گیرد.
۴- اینکه قرآن، تصدیق کننده ی تورات یهودیان می باشد، به معنای آن است که تورات به نبوت رسول اکرم۶دلالت دارد.
آنچه بر این اساس می تواند الگو قرار گیرد این است که آن دسته از یهودیان که برای برتری طلبی ومنحصر کردن ایمان در آنچه بر آنان نازل شده، در واقع به کفر آنان نسبت به غیر خود اشاره دارد، خداوند به جای هر سخنی در باب ادعای ایمان آنها به کتابشان، وجوب ایمان به سایر کتب منزل از ادعای آنان را نتیجه می گیرد و درحقیقت می آموزد که فرستنده ی تمام کتب آسمانی، واحد است و لذا باید به تمامی رسولان وی:و کتب آسمانی(حقیقی نه تحریف شده) ایمان داشت.
۲-۲-۶- ادعای یهود مبنی براین که هدایت تنها در پیروی از آئین یهود است
یهودیان مدعی هستند که تنها راه آنان حق بوده و به هدایت و حقیقت، می انجامد و هر کس یهودی نباشد در واقع هدایت یافته نیست و مخالفان طریقت آنان، در حقیقت به دور از راه درست و صواب هستند. شهادت خداوند مبنی بر حنیف بودن ابراهیم۷و بری بودن از یهودیت و نصرانیت نزد اهل کتاب وجود دارد که از طریق قرآن به آنها ابلاغ شده است. این آیه می تواند در انکار و عدم اقرار اهل کتاب به خبر قرآن مبنی بر یهودی و نصرانی نبودن ابراهیم۷باشد.
وقتی کلام الله به تبعیت از پیامبر۶دعوت نمود، برخی از اهل کتاب به او ایمان آوردند و از اوصاف و نشانه های ذکر شده در کتاب هایشان سخن گفتند. برخی نیز موارد ذکر شده در این دو کتاب را منکر نشدند، ولی گفتند مدلول این اشارات، پیامبری است که هنوز نیامده.
لذا برخی از اهل علم و اهل تحقیق در گذشته و حال، به تحقیق و بررسی بشارت ها و اوصاف وارد شده دراین دو کتاب پرداختند و وجه انطباق آنها را با حضرت پیامبر۶روشن ساختند. به طوری که کوچکترین تردیدی برای طالب حقیقت باقی نمی ماند که او همان رسولی است که انبیاء به بعثت و رسالت وی بشارت دادند. از جمله این بشارت ها مطلب بیان شده در داستان حضرت داود۷کتاب مقدس فعلی است:«. . . ذریّت تو را که از صلب تو بیرون آید، بعد از تو استوار خواهم ساخت، و سلطنت او را پایدار خواهم نمود، او برای اسم من خانه ای بنا خواهد نمود و کرسی سلطنت او را تا به ابد پایدار خواهم ساخت»[۳۱۰] از آنجائی که روایتی[۳۱۱] وارد شده است که امت اسلام مسائلی چون مسائل قوم بنی اسرائیل را پشت سر خواهند گذارد، می توان از این مطلب در مورد حضرت داود۷وفرزند برومندش حضرت سلیمان۷به حضرت ابراهیم۷و فرزند برومندش حضرت اسماعیل۷که خانه ی خدا را ساختند یاد نمود. بدین واسطه حضرت محمّد۶از سلاله ی پاک حضرت اسماعیل مشخص می گردد که با پدر بزرگوارشان حضرت ابراهیم۷،خانه ی خدا را به اسم«بیت الله»بنا نمودند. در پایان آیه، خداوند متعال به اهل کتاب هشدار می دهد که به اتکاء انتساب نژادی به اجداد صالح و پیامبر۷، و شفاعت اجدادشان نباشند، چرا که در واقع این اعتماد نوعی امید واهی و خیال و پنداری باطل است.و آیه مؤکداً به اهل کتاب گوشزد می کند در مقابل شما دینی قرار دارد که به پیروی از آن دعوت شدید، دعوتی که توأم با دلیل و حجت و برهان است. پس در دلائل صحت آن و حکم والای آن بیاندیشید و به ادعای اینکه پیامبران گذشته بر طریقت شما بودند، این دین را رد نکنید چرا که این ادعا سودی به حال شما ندارد.
الف) نگاهی به تفاسیر
این ادعای یهودیان در آیات قرآن کریم مطرح شده است.[۳۱۲] از آنجایى که هم یهودیان و هم مسیحیان ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط:را از اهل دین و آئین خود مىشمردند، یهودیان آن حضرات را یهودى و مسیحیان، مسیحى مىپنداشتند و معتقد بودند که آئین و کیش حق از نصرانیت و یهودیت همان آئین و کیشى است که به موسى و عیسى۸دادند.[۳۱۳][از ابن عباس روایت شده است: عبدالله ابن صوریا الأعور به رسول خدا۶گفت: تنها ما هدایت شده هستیم، پس محمّد از ما پیروی کن تا هدایت شوی ! نصاری هم همین را گفتند و خداوند آیات ۱۳۵تا ۱۴۰درسوره ی بقره را نازل فرمود.][۳۱۴]عبارت«وَ قَالُواْ کُونُواْ هُودًا»حکایت از ظن وخیال اهل کتاب دارد و اینکه هر یک از یهودیان و مسیحیان هدایت را منحصر به تبعیت از آئین خود می دانستند و هریک دیگری را تکفیر می نمود. آنگاه خداوند پاسخ لازم را به رسولش بیان می کند:«قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِمَ حَنِیفًا وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»ملت به معنای دین است.[«حنیف. . . - مستقیم، متمایل از باطل به سوى حق» و به همین جهت شریعت ابراهیم«حنفیه»یعنى متمایل از یهودیت و نصرانیت نامیده شده است و درحدیث است که محبوبترین شریعتها در نزد خدا«حنفیه»است که بر اساس سهولت پایهگزارى شده است و آن شریعت اسلام است که در آن مشقتى نیست.][۳۱۵][حنیف در اصل به معنای روی بر گرداندن از هر دین باطل، به سوی دین حق است. وصف ابراهیم۷، به حنیف در واقع متضمن این معناست که آن حضرت۷از ادیان باطل دوران خویش به دین حقی که خداوند به وی فرمود روی کرد. برخی از مفسرین حنیف را مشتق از واژه ی «حنف»به معنای اعتدال و مستقیم بودن می دانند. ][۳۱۶]
فخررازی می گوید:[اهل لغت«زبان شناسان»درباره ی واژه ی «حنیف»دو نظر دارند. اول:«حنیف»به معنای درست، راست و مستقیم است. از این رو به خاطر خوشبینی به فرد لنگ«احنف»می گویند. به روایت از محمّدبن کعب القرظی هر کس تسلیم خداوند شود و انحراف در زمینه ای نداشته باشد حنیف نامیده می شود.
دوم: «حنیف»یعنی«مایل»، چرا که «احنف»کسی است که هر یک از پاهایش از ناحیه انگشت به سوی پای دیگر کج و متمایل است. «تحنف»یعنی کج شد، مایل شد. معنی آیه این است که ابراهیم۷به دین خداوند مایل شد یعنی روی کرد و قول خداوند«بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِمَ حَنِیفًا»در واقع مخالفت بایهودیان و مسیحیان است][۳۱۷]
لذا هر دو دسته از مفسرین به یک معنا قائلند و هر دو، روی کردن به باطل را از حنیف نفی می کنند و پایداری در راه حق و بر جاده ی حق بودن را صفت حنیف می دانند.«بَلْ»در ابتدای جمله، مفهوم جمله ی قبل را نفی می کند. جمله ی قبل،«وَ قَالُواْ کُونُواْ هُودًا»می باشد و«بَلْ»با نفی این قول، اثبات می کند که هدایت تنها در تبعیت از روش و راه ابراهیم۷و پیروان راه او یعنی محمّد۶است. در این دو بخش از آیه، یهودیان به تبعیت از آئین صحیح و راه و روش مستقیم و دور ازشرک ابراهیم۷دعوت می شوند.و تلویحاً اشاره می شودکه آئین آنان درست نیست و بر جاده ی مستقیم حق، قرار ندارد و ادعای آنان در پیروی از ابراهیم۷، ادعایی بی اساس است چرا که آنها برای خداوند شریک قائل می شوند و به خداوند نسبت ناروا می دهند.
علامه طباطبائی می گوید:[اینک در این آیه نتیجه مىگیرد که اختلاف و انشعابهایى که در بشر پیدا شده، دستهاى خود را یهودى، و دستهاى دیگر مسیحى خواندند، همه ساختههاى هوى و هوس خود بشر است، و سخن کوتاه این که جمله: «وَ قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى»اجمال این تفصیل است که «وَ قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تهَْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِمَ حَنِیفًا»، یعنى یهود گفتند. بیائید همه یهودى شوید، تا هدایت یابید، نصارى هم گفتند: بیائید مسیحى شوید، تا همه راه یابید، و منشأ این اختلاف دشمنى ما بین ایشان با یکدیگر بود. سپس خداوند همگان را به یک پاسخ کامل و یک رویکرد یکپارچه توصیه می کند، و می خواهد از تعصب دست بردارند و از وحی الهی که خداوند رسولش را منذر و مبشّر به آن قرار داده تبعیت کنند و میان پیامبران الهی:تفاوت قائل نشوند: «قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ»][۳۱۸] فخررازی گوید:[اگر گفته شود، ایمان به ابراهیم، موسی و عیسی:،در حالی که شریعت آنها منسوخ است؛ چطور جایز می باشد؟ در پاسخ باید بگوئیم: ما معتقدیم که هر یک از این شرایع در دوران و در زمان خود بر پایه ی حق بوده اند و نباید بدانها ایمان نداشت. یهودیان نبوت پیشینیان را با وجود دلایل و معجزات به رسمیت نشناختند و نبوت محمّد۶را با وجود معجزه ی او رد کردند و همینجا است که تفاوت ما با آنان روشن می شود.[۳۱۹] اسباط جمع سبط به معنای نوه است. فرزندان یعقوب، نوادگان ابراهیم و اسحاق:، اسباط نامیده می شوند. قرطبی می گوید: اسباط دوازده فرزند یعقوب۷هستند. فرزندان هر کدام از اینها یک امت شده اند. و روایتی از ابن عباس این معنا را روشن می سازد: تمام انبیای الهی از بنی اسرائیل هستند به جز ده نفر: نوح، شعیب، هود، صالح، لوط، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل:و محمّد۶٫][۳۲۰] [خداوند سبحان در این آیه بدون تکرار فعل، عیسی۷را به موسی۷عطف کرده است، چرا که عیسی۷در تصدیق تورات آمد و تنها برخی احکام ساده ی آن را منسوخ کرد«وَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَیْکُمْ»[۳۲۱]خداوند ایمان به خود را بر سایر ایمان ها مقدم داشته، چرا که ایمان به انبیاء و ایمان به آنچه بر آنها نازل شده در واقع متوقف بر ایمان به خداوند متعال است. سپس ایمان به آنچه بر ما مسلمانان نازل شده یعنی«قرآن»بر سایر کتب آسمانی و شریعت ها مقدم گشته است، چرا که ایمان به قرآن باید هم به صورت اجمالی و هم باید به صورت کامل و شامل باشد، اما ایمان اجمالی به شریعت انبیای پیشین کفایت می کند.منظور از آنچه بر مسلمانان نازل شده، قرآن و یا معارف قرآنى است، و سپس آنچه را که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب:نازل شده، و بعد از آن، آنچه بر موسى و عیسى۸نازل شده ذکر کرد، و اگر موسى و عیسى۸را از سایر انبیاء جدا کرد و آنچه را بر آن دو نازل شده به خصوص ذکر کرد، بدان جهت بود که در آیه ی شریفه روى سخن با یهود و نصارى بود، و آنها مردم را تنها به سوى آنچه بر موسى و عیسى۸نازل شده دعوت مىکردند.«لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِنْهُمْ»[۳۲۲] نباید میان انبیای الهی تفاوت قائل شد و باید به کلیه انبیاء ایمان داشت.][۳۲۳] [ایمان به یکی و کفر به دیگری در واقع به معنای کافر شدن به تمامی آنان است.«فَقَدِ اهْتَدَواْ» به معنای ترغیب برای پیروی از حق وحقیقتی است که مؤمنان تابع آن می باشند.اگرمثل شما ایمان آوردند هدایت شده هستند و به بلوغ و رشدرسیده اند. آوردن کلمه«مِثْلِ»با اینکه اصل معنا «فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَا ءَامَنتُم بِهِ »، پس اگر ایمان آورند به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید است، به این منظور بوده که با آوردن آن، شاهرگ دشمنى و جدال را زده باشد، چون اگر مىفرمود: (آمنوا بما آمنا به، ایمان آورید به همان دینى که ما بدان ایمان آوردیم) ممکن بود در پاسخ بگویند (نه، ما تنها به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان مىآوریم، و به غیر آن کافریم، همچنان که همین پاسخ را دادند).ولى اگر به جاى آن بفرماید. که همین طور هم فرمود: (ما به دینى ایمان آوردیم که مشتمل نیست جز بر حق، و در آن غیر از حق چیزى نیست، پس شما هم به دینى مثل آن ایمان بیاورید که غیر از حق چیزى در آن نباشد) در اینصورت خصم دیگر، بهانهاى ندارد که جدال کند، و جز پذیرفتن چارهاى ندارد، چون آنچه خود او دارد حق خالص نیست.][۳۲۴] صاحب بحرالعلوم گوید گوید:[«وَّ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنمََّا هُمْ فىِ شِقَاقٍ»حال آنان در روی گردانی از دعوت الهی بیان می شود. خداوند به پیامبر۶و مؤمنان وعده می دهدکه در مقابل آنها یاری شان کند و از شر آنها در امان بدارد. خداوند با مبالغه در وصف این صفت را، شدت مخالفت و عناد آنان را روشن می سازد.در ادامه ی آیات، خداوند به پیامبر خود دستور می دهد تا با تذکر یادآوری بیشتر، دلایل آنان را تکذیب نماید«قُلْ أَ تُحَاجُّونَنَا فىِ اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَ نحَْنُ لَهُ مخُْلِصُونَ»دو دلیل در ابطال ادعای اهل کتاب است.آنها ادعا کردند که بودن امر پیامبری در میان آنها شایسته تر است اما در رد ادعای آنان گفته می شود که نسبت بندگان به خداوند متعال یک نسبت واحد است. او پروردگار و آنها بنده هستند و درجه بندی بندگان بر اساس اعمال نیکو و اخلاص برای خداوند صورت می گیرد. خداوند بهتر از هر کس می داند که رسالتش را کجا قرار دهد و وحی خود را در هر کس شایسته بداند قرار می دهد. اینک اراده کرده است وحی خود را بر محمّد۶نازل کند و دین این پیامبر عربی امی را، دین جاودان وهدایت و نور و رستگاری دنیا و آخرت قرار دهد.در آیه، اعمال مسلمانان نیکو و اعمال مخاطبان ناپسند توصیف نشده است، چرا که در این صورت مخاطبان از شنیدن سخنان حق روی بر می گردانند.][۳۲۵]در اینجا به طورکنایه و به گونه ای لطیف اشاره می شود که مخاطبان نسبت به خداوند اخلاص ندارند و می فرماید ما نسبت به خداوند مخلص هستیم و مثل دیگران ایمان خود را به شرک نیآمیخته ایم. استفهام در آیه همراه انکار است و انکار دلایل آنها در دین خداوند و انکار گفته ی آنها مبنی بر اینکه ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب:و اسباط همگی یهودی یا نصرانی بودند و می فرماید:«قُلْءَ أَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ»سخن آنها با علم خداوند تطابق ندارد و خداوند به ما خبر داده است که ایشان همه از یهودیت و نصرانیت به دور و بلکه همه مسلمان بودند. یعقوب۷هنگام مرگ به فرزندانش وصیت کرد که بر دین اسلام از دنیا بروند. تورات و انجیل نیز در واقع بعد از تمامی این انبیاء:، نازل شده اند و بی شک هرگز اهل کتاب نمی توانند ادعا کنند که از خدا بیشتر می دانند چون در صورت چنین ادعایی باید به آنها بگوئیم اساساً ادعای شما پوچ و باطل است. نهایتاً آیه با سخنی جامع و محکم تمامی دلایل آنها را رد کرده و می فرماید:«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَدَهً عِندَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»هیچ کس ظالم تر از کسی که شهادت ثابت الهی را کتمان کند نیست و خداوند شهادت می دهد که این انبیاء یهودی و نصاری نبوده بلکه بر دین اسلام بودند.] طبری می گوید:[در مورد ابراهیم،اسماعیل،اسحاق و یعقوب:و اسباط، یهودیان و مسیحیان از چه شهادتی از سوی خداوند باخبر بودند؟ در پاسخ گفته می شود:[شهادت خداوند در مورد حنیف و مسلمان بودن انبیاء نزد یهود و نصاری در تورات و انجیل موجود بوده و خداوند به آنها دستور می دهد از سنت و آئین خود تبعیت کنند، ولی در زمان دعوت نبی خدا۶به اسلام، آنها منکر این مطلب شدند وگفتند:«وَ قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَن کاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى»[۳۲۶] و گفتند:«وَ قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تهَْتَدُواْ»]«وخداوند این آیات را در تکذیب سخن آنها و کتمان حقیقت و دروغ بستن به انبیاء الهی نازل فرمود. »[۳۲۷] دروزه گوید: [این قول از روی ظن و آرزو و هوای نفس بود.][۳۲۸]
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
۱- محبوبترین شریعتها در نزد خدا «حنفیه»است که بر اساس سهولت پایهگزارى شده است و آن شریعت اسلام است که در آن مشقتى نیست.
۲- وجوب ایمان به انبیاء،زیرا ایمان به یکی وکفر به دیگری موجب کافرشدن به تمامی ایشان است.
۳- هیچکس ظالمتر از کسی که شهادت ثابت الهی را کتمان کند نیست و خداوند شهادت می دهد که این انبیاء(ابراهیم۷و. . .) یهودی و نصاری نبوده اند.
۴- خداوند در ردّ ادعای اهل کتاب، مبنی بر اینکه تنها آئین آنان طریق هدایت است و همچنین برای ترغیب پیروی از حق و حقیقتی که مؤمنان تابع آن می باشند، می فرماید: اگر مثل شما (که از آیین خالص ابراهیم۷پیروى می کنید)ایمان آوردند هدایت شده هستند و به بلوغ و رشد رسیده اند.
۵-[اختلافات وانشعابات فِرَقِ یهود ونصاری، مولود هوی و هوسهای ایشان بوده و ساختگی است.][۳۲۹]
۲-۲-۷- ادعای یهود مبنی براین که نسبت به امیین بر ما حرجی نیست
از جمله ادعاهای باطل یهودیان و دروغهای آنان این است که می گویند بر ما نسبت به امیین حرجی نیست. یعنی هر کس از امت ما نباشد،حقوقش منسوخ و به اموالش تعدّی می شود. و اگر بی هیچ قانون و بدون هیچ حقی اموال غیر یهودیان گرفته شود، یهودیان سرزنش نمی شوند و به سبب آن مورد عِقاب قرار نمی گیرند.
الف) نگاهی به تفاسیر
قرآن ادعای باطل آنها را [۳۳۰]بیان کرده و به شدت تکذیب می نماید« وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ. . .»در اینجا به دو گروه کاملاً متفاوت از اهل کتاب اشاره می شود. [نخست دسته ای که امانت را هر قدر هم با ارزش و قیمتی باشد به صاحبش برمی گردانند. امثال افرادی چون عبدالله بن سلام و دیگر مؤمنان اهل کتاب که به حق پاسخ دادند و به پیامبر خاتم۶ایمان آوردند. ابن عباس می گوید:۱ نفر،۱۲۰۰ أوقیه نقره (أوقیه تقریباً معادل یک رطل یا ۵/۷ مثقال است) نزد عبدالله بن سلام به امانت گذاشت و او امانت را به صاحبش برگرداند و دسته دوم: گروهی که به امانت وفادار نیستند حتی اگر امانت چیزِ ناچیزی باشد؛ و صاحب امانت در صورتی مجدداً به مال خود دست می یابد که در طلب خود مداومت و اصرار داشته باشد و از هیچ راهی فروگذار ننماید. این گروه به حق کافر شدند و از پیامبر پیروی نکردند و با عمل و گفتار خود با دعوت اسلامی مبارزه نمودند مانند کسی که به فردی به نام(فنحاص بن عازوراء)یک دینار امانت داد و او به خاطر همان یک دینار خیانت کرد. و آیه نازل شد.][۳۳۱]منظور از«قِنطَار»و«دِینَار»در آیه به ترتیب، مقدار زیاد و مقدار اندک است. یعنی برخی از آنان حتی اگر مال زیادی نزدشان به امانت گذاشته شود، امانت را باز می گردانند؛ ولی برخی از آنان نیز حتی به مال اندک خیانت می کنند و امانت را پس نمی دهند مگر با اصرار زیاد و تلاش و مداومت صاحب مال در مطالبه آن.
طبری می گوید:[ اگر سؤال شود علت این خبر به پیامبر۶چیست؟ چرا که معلوم است همواره برخی از مردم به امانت وفا می کنند و برخی خیانت می نمایند. گفته می شود: مراد از این اخبار در واقع تحذیر و هشدار به مؤمنانی است که چنین کسانی را امین اموال خود قرار می دهند و از آنجا که آنان اموال مؤمنان را بر خود مباح می دانند، به مؤمنان هشدار داده می شود تا نسبت به فریب آنان بیم داشته باشند.][۳۳۲] شیخ طبرسی می گوید: [این آیه «قَائمًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَیْسَ عَلَیْنَا فىِ الْأُمِّیِّنَ سَبِیلٌ » بیان علت خیانت یهودیان و اینکه به خیانت مایل هستند می باشد و در رد کردن سخن یهودیان است. مراد این است که یهود گفتند: ما را در تصرف و غصب اموالى که از عرب به دستمان افتد مانعى و گناهى نیست زیرا آنها مشرکند (از قتاده و سدى). و گفته شده: یهود گفتند که چون اعراب از دین آنان برگشتند، لذا یهودیان حق ایشان را که در نزدشان بود ندادند با این دلیل که وقتى با شما معامله کردیم و بدهکار شدیم شما به دین ما بودید و اکنون که از آن دست برداشتید حقتان ساقط شد و ادعا کردند که این حرف در کتابشان دستور داده شده است. خداوند این سخن را رد می کند و می فرماید:«بَلىَ» این کلمه نفى ما قبل و اثبات ما بعد است گویا می گوید که خداوند به این کار امر نکرده است و آن را دوست نمی دارد، بلکه وفا به عهد و اداء امانت را واجب دانسته است.][۳۳۳] علامه طباطبائی گوید: [ین آیه شریفه به اختلاف فاحشى که اهل کتاب در حفظ امانتها و پیمانها داشتند اشاره مىکند و مىفهماند اهل کتاب در این باب در دو طرف تضاد و دو نقطه مقابل قرار دارند، بعضى حتى در یک دینار خیانت را روا نمىدارند و بعضى دیگر شتر را با بارش مىبلعند و نیز اشاره مىکند به اینکه طائفه خیانتکار هر چند خیانتشان یک رذیله قومى و مضر است و لیکن این رذیله در بین آنان از یک رذیله دیگر منشا گرفته، رذیلهاى اعتقادى که جمله:« لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ» آن را حکایت مىکند.این طائفه خود را اهل کتاب و غیر خود را امى و بىسواد مىخواندند، پس اینکه گفتند: بىسوادها بر ما سبیلى ندارند، معنایش این است که غیر بنى اسرائیل حق ندارد که بر بنى اسرائیل مسلط شود و به این ادعاى خود رنگ و آب دین زده بودند، به دلیل اینکه قرآن دنبال جمله مورد بحث فرموده:« وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ بَلى. . .»، با اینکه خود مىدانند دروغ مىگویند، دروغ خود را به خدا نسبت مىدهند.
آرى یهودیان اینطور معتقد بودند- هم چنان که امروز هم همین عقیده را دارند- که تافتهاى جدا بافتهاند و در درگاه خداى متعال احترام و کرامتى خاص به خود را دارند و آن این است که خداى سبحان نبوت و کتاب و حکومت را به ایشان اختصاص داده، هیچ قومى دیگر نمىتوانند داراى چنین امتیازاتى بشوند، پس سیادت و تقدم بر دیگران هم خاص ایشان است و از این اعتقاد باطل نتیجهها و بر این پایه سست دیوارها چیدند و مثلا غیر اسرائیلى را محکوم کردند به اینکه باید حقوقى را که خدا فقط براى آنان تشریع کرده، رعایت کنند، ایشان ربا بخورند و دیگران ربا بدهند و کمترین اعتراضى هم نکنند، مال مردم را بخورند و صاحبان مال چیزى نگویند، حقوق مردم را پایمال کنند و کسى حق حرف زدن نداشته باشد، براى اینکه تنها اهل کتاب ایشانند و دیگران امى و بىسواد، پس اگر خوردن مال مردم حرام است براى غیر اسرائیلى است که نمىتواند مال اسرائیلى را بخورد و همچنین براى اسرائیلى تنها خوردن مال اسرائیلى دیگر و پایمال کردن حقوق اسرائیلى دیگر حرام است، اما مال غیر اسرائیلى و حقوقش بر اسرائیلى مباح است.][۳۳۴]
[«سَبِیل»به معنای دلیل قابل التزام است و در اصل به معنای راه و روش است. به این اعتبار که پایبندی و تحمل عواقب بر اساس آن صورت می گیرد. بدین معنا که امتناع گروه خیانتکار از وفای به عهد و انکار حقوق و امانت دیگران به علت پندار خام آنان است که اموال عرب امّی و بی سواد را بر خود حلال شمرده و نزد خداوند به خاطر آن بازخواست نمی شوند و چون امّی ها بر آئین آنان نیستند هرگز به خاطر تعدّی به آنان، مورد سرزنش و نکوهش قرار نمی گیرند. یهودیان گمان می کنند طبق کتاب خود، قتل مخالفان و گرفتن اموال آنان مباح است و نباید نسبت به غیر یهود حرمت قائل شوند. این اخلاق پست، ریشه در سرشت یهودیان دارد چون خودخواهی آنان باعث شده است که کتابشان را مطابق میل خود تحریف کنند، برای مثال، تورات ربا را مطلقاً حرام کرده می گوید: اگر به برادرت قرض دادی از او ربا نگیر. یهودیان این دستور را تحریف کردند و واژه ی (اسرائیلی)بدان افزودند و اگر به برادر اسرائیلیت قرض دادی از او ربا نگیر. بدین ترتیب،گرفتن ربا در بین خودشان حرام و نسبت به دیگران حلال گشت، چرا که آنان رابطه برادری نسبت به دیگر انسانها احساس نمی کنند ! سخن خدا « وَ یَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»،در واقع پاسخ به آنها و تکذیب پندار آنان است که قائل هستند که نسبت به امیین بر آنها حرجی نیست. خداوند متعال هرگز چنین حق تصرفی را در نظر نگرفته و عقل سلیم هم تأئید نمی کند، اصول اخلاقی شرافتمندانه باید بدونِ هیچ تمایزی،نسبت به همه یکسان اجرا گردد.نبی اکرم۶بیان فرمودند که امانت فرد نیکوکار و انسان نابکار باید ادا شود.][۳۳۵] ابن جریر از سعیدبن جبیر نقل کرد که[ وی سبب نزول آیه« وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ» را این طور گفت: رسول خدا۶فرمود: تمام امور دشمنان خدا،در جاهلیت از نظر من مردود است؛ مگر این مطلب که امانت را نسبت به نیکوکار و نابکار باید ادا شود.][۳۳۶] خداوند با جمله دیگری دروغ آنان را تأکید و تکذیب می کند«بَلىَ مَنْ أَوْفىَ بِعَهْدِهِ» و«بَلىَ» حرف اثبات، در اثبات آنچه یهودیان در گفته ی خود نفی کردند، می باشد « لَیْسَ عَلَیْنَا فىِ الْأُمِّیِّنَ سَبِیلٌ»، یعنی ای یهودیان قضیه بر خلاف پندار شماست و حقیقت این است که با این عمل، شما نسبت به آنان مرتکب گناه می شوید و با حلال کردن اموال دیگران بدون داشتن حق به آن، گرفتار عذاب می گردید. به خدا و رسول۶ایمان بیاورید و به عهد خود با عرب و غیر عرب، وفادار باشید و توبه کنید. و خداوند در یک جمله به طور کلی حکم عادلانه را دلیل و حجت قرار می دهد: «بَلىَ مَنْ أَوْفىَ بِعَهْدِهِ». محمّد عبده گوید:[ پاسخ داده شده به یهودیان، در واقع قاعده ای کلی از قواعد دین محسوب می شود. اینکه وفای به عهد و پرهیز از سایر معاصی، بنده ای را به خدا نزدیک می کند و شایسته ی محبت خدا می نماید، نه اینکه منسوب به کدام امت است. . . از همین قاعده، اشتباه یهودیان و پندار باطل آنان فهمیده می شود و در واقع کنایه از این است که افرادی که چنین گمانی دارند، اهل تقوا نمی باشند. این امر یکی از ارکان اساسی هر دینِ استوار، محسوب می شود.][۳۳۷]
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
۱- یهودیان با بهانه ی بر ما نسبت به امیین حرجی نیست، در امانت خیانت می کنند و با این گفته ی خود به خدا دروغ می بندند در حالی که به دروغ خویش آگاهند. تورات به هیچ وجه دستوری مبنی بر حلال نمودن مال امیین و خیانت به آنان ندارد، بلکه تورات دستور می دهد که در ادای امانت به صاحبش، به طور شایسته رفتار شود و خداوند متعال هرگز چنین حق تصرفی را در نظر نگرفته و عقل سلیم هم آن را تأئید نمی کند.
۲- اصول اخلاقی شرافتمندانه باید بدونِ هیچ تمایزی، نسبت به همه ی انسانها یکسان اجرا گردد.
۳- تورات ربا را مطلقاً حرام کرده است.[۳۳۸]
۴- مراد از ذکر عمل یهود برای پیامبر۶:تحذیر و هشدار به مؤمنانی است که چنین کسانی را امین اموال خود قرار می دهند تا نسبت به فریب آنان بیم داشته باشند
آنچه بر این اساس می تواند الگو قرار گیرد این است که محبت خداوند نسبت به بنده، با دو امر حاصل می شود:
تغییر یا تمرین رفتارهای جدید
از آنجا که فراگرد تغییر، یادگیری را به همراه دارد در این مرحله باید اطلاعات جدید، الگوهای رفتاری جدید یا روشهای جدید نگاه به چیزها را برای کارکنان فراهم آورد. هدف از این اقدام، کمک به کارکنان در یادگیری مفاهیم جدید یا دیدگاه های جدید است. کسانی که نقش الگو و اسوه را ایفا می کنند مرشدان، خبرگان و مربیان، سازوکارهای مفیدی برای تسهیل تغییر هستند.
تثبیت رفتارهای جدید
این امر، نخست با دادن فرصت به کارکنان در به نمایش گذاشتن نگرشها و رفتارهای جدید عملی می شود و بعد هنگامی که رفتارها بروز کرد برای تثبیت تغییر مطلوب، تقویت مثبت به کار میرود. در این مرحله باید الگوسازی و مربیگری بیشتری به کار گرفته شود تا پایداری تغییر را تقویت کند (همان، ۴۵۸ ـ ۴۶۵).
علل فردی مقاومت در برابر تغییر
علل مقاومت فرد در برابر تغییر را میتوان چنین بر شمرد:الف. ابهام و تصور ناامنی. زمانی که فرد در مورد نتیجۀ یک تغییر، احساس ناامنی و عدم اطمینان کند در برابر آن مقاومت خواهد کرد؛ ب. ادارک گزینشی. افراد، معمولاً تمایل دارند اطلاعات مرتبط با آنچه از شکل فعلی سازمانشان درک می کنند و نگاهشان به آنرا، بصورت گزینشی ادراک نمایند. بنابراین زمانی که تغییری صورت میپذیرد کارکنان، تمایل دارند فقط روی این موضوع که این تغییر چگونه وظیفه و تقسیم کاری آنها را تحت تأثیر قرار میدهد تمرکز کنند. اگر فواید تغییر را برای خود، کم ادارک کنند ممکن است از پذیرش آن اجتناب نمایند؛ ج. عادت. عادت یا عملکرد فرد در فعالیتهای مشابه نیز یکی دیگر از این موانع است. ترک رفتارهای نامناسب و پذیرش شیوه های جدید رفتاری مشکل است (جرج و جونز، ۲۰۱۲، ص. ۵۳۸).
سطوح تغییر رفتار
برای تغییر در رفتار انسان، چهار سطح در نظر گرفته می شود (رضائیان، ص. ۱۶):
تغییر در دانش وی؛
تغییر در نگرش وی؛
تغییر در رفتار فردی؛
تغییر در رفتار گروهی (گروهی که فرد در آن عضویت دارد).
در شکل زیر، مدت زمان مورد نیاز و میزان دشواری «تغییر بدون اعمال زور» در هر یک از سطوح فوق، نشان داده شده است:
شکل ۲ ـ ۱۰ ـ مقایسه سطوح مختلف تغییر از حیث میزان دشواری و زمان مورد نیاز
بخش سوم: پیشینۀ تحقیق
در این قسمت، به بررسی پیشینه موضوع ارتباط صنعت و دانشگاه، و مواردی که مربوط به فرد و موانع فردی باشند پرداخته خواهد شد. لازم به ذکر است در مواردی که به موانع فردی ارتباط دانشگاه و صنعت مرتبط باشد توضیحاتی ذیل هر مورد ارائه شده است.
پیشینۀ داخلی:
۱ـ در یک تحقیق که توسط «پورعزت و دیگران»، با عنوان «موانع کارآفرینی دانشگاهی و تجاریسازی دانش در دانشگاه تهران» انجام شده است؛ موانع ارتباط صنعت و دانشگاه، بررسی و اولویت بندی شده اند که به ترتیب عبارتند از:
«بوروکراسی و عدم انعطاف سیستم مدیریت دانشگاه»، «عدم وجود ارتباطات و شبکه هایی میان سرمایه گذاران، فعالان صنعت و دانشگاهیان»، «فرهنگ متفاوت فعالان صنعت و دانشگاهیان»، «قوانین ضعیف حفاظت از دارایی های فکری در سطح ملی»، «وابسته بودن دانشگاه به بودجه های دولتی»، «عدم شناخت دانشگاه از نیازها و اولویتهای بخش کسب و کار»، «عدم احساس نیاز و فقدان انگیزه برای تجاریسازی دانش»،«منافع متفاوت فعالان صنعت و دانشگاهیان»، «عدم حمایتهای مالی دانشگاه از پژوهشگران برای بهره برداری از دانش تولید شده توسط آنها»، «انگیزه های متفاوت فعالان صنعت و دانشگاه»، «اختصاص منابع ناکافی برای انتقال فناوری»، «فقدان آگاهی فعالان صنعت از فناوریهای تولید شده در دانشگاه»، «ناکافی بودن سهم استادان از درآمدهای حاصل از تجاریسازی دانش»، «فقدان حمایتهای فیزیکی (تجهیزات و فضا) دانشگاه از پژوهشگران»، «عدم آشنایی پژوهشگران دانشگاه با مهارت های کسب و کار»، «فقدان بخشی ویژه در دانشگاه به منزله متصدی تجاریسازی دانش (دفتر انتقال فناوری) با کارکنانی ماهر در این فراگرد»، «عدم آزادی عمل استادان برای مشارکت در فعالیتهای کسب و کار»، «ذهنیت عمومی (غیر انتفاعی) بودن دانشگاه ها و لزوم انتشار نتایج پژوهشهای آن»، «نگرش منفی دانشگاهیان در مورد درگیر شدن در فعالیتهای کسب و کار»، «کیفیت پایین دانش و فناوری تولید شده در دانشگاه»، «عدم آگاهی پژوهشگران دانشگاه از حقوق مالکیت فکری»، «انتظارات غیر واقعبینانه استادان یا مدیران دانشگاه در مورد ارزش فناوریهای خود».(پورعزّت، قلیپور،و ندیرخانلو، ۱۳۸۹).
با توجه به موارد ذکر شده، میتوان مواردی که زیر آنها خط کشیده شده است را بعنوان موانع فردی و موانعی که در فرد بروز پیدا می کند به حساب آورد. البته شایان ذکر است در این تحقیق، این موانع با عنوان موانع فردی مشخص نشده و همه در کنار هم ذکر شده اند.
۲ـ در تحقیق دیگری که توسط «هاشمنیا و دیگران» با عنوان «روشهای تجاریسازی در آموزش عالی و چالشهای آن» انجام شده؛ به بررسی دیدگاه اعضای هیأت علمی دانشگاهها و دستاندرکاران دفاتر ارتباط با صنعت نسبت به روشهای تجاریسازی و موانع احتمالی آن، پرداخته شده است. بر اساس نتایج آن، اولویت روشهای تجاریسازی تحقیقات، به تریب شامل: قراردادهای تحقیقاتی مشترک، تشکیل شرکتهای تجاری، ثبت اختراعات، و ارائۀ خدمات مشاورهای بوده است؛ و دو چالش «کمتوجهی به فرهنگ کارآفرینی» و «وجود تضاد بین تجاریسازی با وظایف سنتی دانشگاه در زمینه آموزش و تحقیقات بینادی» نیز از نظر هر دو طرف، با اهمیت نسبتاً یکسان بیان شده اند (هاشمنیا، عمادزاده، صمدی،و ساکتی، ۱۳۸۸).
۳ـ در مطالعۀ دیگری با عنوان «همکاری دانشگاه و صنعت ـ تحلیل سیستمی»، «زارعی»، ارتباط صنعت و دانشگاه را با نگاهی سیستمی مورد بررسی قرار داده است. در این تحقیق، مشکلات کلی سیستم، به ترتیب اهمیت، چنین ذکر شده اند: ۱ ـ عدم علاقۀ واقعی اکثر واحدهای صنعتی به پژوهش و حل مسائل از طریق دانشگاهها و خصوصاً دانشجویان؛ ۲ ـ مسیر طولانی عقد قرارداد با سازمانهای مختلف؛ ۳ ـ مقررات موجود در زمینۀ تخصیص درآمدهای دانشگاه به حساب خزانه؛ ۴ ـ مشکلات و محدودیتهای موجود در تخصیص سهم واقعی مجریان پروژه ها؛ ۵ ـ عدم شناخت صنعت از جایگاه علمی دانشگاهها و عدم باور تواناییهای دانشگاه؛ ۶ ـ بُعد مسافت دانشگاهها از مرکزیت کشور و صنایع و… (زارعی، ۱۳۷۷).
۴ـ در مطالعۀ دیگری با عنوان «نقش و جایگاه صنعت مشاوره در پویا کردن ارتباط صنعت و دانشگاه با تأکیدی بر پویا کردن صنعت مشاوره در ایران»، «خالقی بایگی»، این ارتباط را با رویکرد توسعه یافتگی، مورد بررسی قرار داده است. این مطالعه، توسعه یافتگی را رسیدن به یک مرحله از ذهنیت دانسته که دستیابی به آن، خود دائماً باعث افزایش ظرفیتهای توسعه یافتگی در هر فرد و جامعه می شود. در واقع توسعه یافتگی از نظر این محقق، دستیابی فرد یا جامعه به آن سطح از دانش، آگاهی و تجربه است که او را قادر میسازد تا محیط و منابع آنرا به گونه ای تعریف کند که حاصل آن، دستیابی به توسعه یافتگی بیشتر باشد و نتیجه میگیرد حرکات جوامع توسعه یافته به دلیل گذراندن مرحلۀ ذهنی (توسعه یافتگی) دائماً در راستای شتاب بخشیدن بر سرعت توسعه صورت میگیرد. درحالی که حرکتهای اغلب جوامع در حال توسعه به دلیل نرسیدن به این مرحلۀ ذهنیت (توسعه نیافتگی) موجب افزایش موانع در راه توسعه و در نهایت افزایش شکاف بین آنها و جوامع توسعه یافته شده است. به عبارت واضحتر بسیاری از حرکات کشورهای در حال توسعه که شامل انواع سیاستگذاریها و سرمایه گذاریها نیز می شود و به منظور کاهش فاصلۀ عقبافتادگی آنها صورت میگیرد در عمل به دلیل ذهنیت توسعهنیافتۀ آنها (فقدان تجربه و فقر دانش و…) به گونه ای درمیآید که بیشتر باعث ایجاد مانع برای پیشرفت آنها خواهد شد. در واقع نتایج حاصل از این سیاستگذاریها که اغلب به نوعی محصول مشترک دانشگاه و صنعت بوده، موانعی را مقابل توسعه یافتگی کشور ایجاد نموده است.
این محقق، دستیابی به اهداف توسعه یافتگی را منوط به یک پل ارتباطی منطقی می کند؛ یعنی همان صنعت مشاورۀ مدیریت. صنعت مشاوره، صنعتی است که دارایی اصلی آن را دانش و تجریههایی تشکیل می دهند که دائماً در معرض توسعه یافتگی هستند. از این رو حداقل نقشی که ایفا می کنند تصحیح (یا حداقل تقلیل) اشتباهات در حرکات و سرمایه گذاریها و در نهایت، کاهش فاصلۀ توسعه یافتگی کشور خواهد بود. صنعت مشاوره در کسب و خلق مزیتهای رقابتی بنگاهها و همچنین موفقیت در بازارهای بین المللی و جهانی تأثیر بسزایی دارد (خالقی بایگی، ۱۳۸۵، ص. ۳-۴).
۵ ـ تحقیق دیگری با عنوان «ارتباط صنعت و دانشگاه»، بررسیهای خود را معطوف به دو بخش در رابطه با ارتباط صنعت و دانشگاه نموده است:
«شهابی»، بخش اول را «اهمیت موضوع» و بخش دوم را «وضعیت فعلی» ذکر کرده است.
در قسمت اهمیت موضوع، با طرح سؤالاتی، میزان اهمیت مواردی در ارتباط صنعت و دانشگاه، مورد سنجش قرار داده است که برخی از این موارد عبارتند از: ۱ ـ سیاستگذاری در سطح کلان کشور، به منظور نزدیک کردن صنعت و دانشگاه؛ ۲ ـ تناسب بین تحصیلات محققین دانشگاه با نیازهای صنعت؛ ۳ ـ تناسب بین تحقیقات انجام شده در دانشگاه با نیازهای صنعت؛ ۴ ـ انجام فرصتهای مطالعاتی اعضای هیأت علمی در پارهای زمانها در صنعت؛ ۵ ـ برگزاری دوره های آموزشی توسط دانشگاه جهت ارتقاء سطح علمی صنعتگران؛ ۶ ـ برگزاری دوره های کارآمدی توسط صنعت جهت دانشجویان؛ ۷ ـ تهیۀ فرمهای استاندارد به منظور اعلام نیاز فنی و ابراز توانمندی دو طرف به یکدیگر؛ ۸ ـ حذف مقررات اداری دست و پاگیر ناظر بر ارتباط دانشگاه و صنعت؛ ۹ ـ تناسب داشتن زمان انجام پروژه ها با حجم آنها؛ ۱۰ ـ وضع قوانینی که صنعت را حتیالامکان، ملزم به رفع نیاز علمی خود از داخل کشور نماید؛ ۱۱ ـ اعلام استانداردهای اجباری در تولید کالا توسط مراجع ذیصلاح؛ ۱۲ ـ ایجاد رقابت سالم بین صنایع از طریق اندیشیدن تمهیداتی که مانع انحصاری شدن کالاهای تولید شده گردد؛ ۱۳ ـ ایجاد مراکز تحقیقاتی مستقل وابسته به صنعت به منظور استفاده از دانش دانشگاهیان؛ ۱۴ ـ افزایش بودجه های تحقیقات کاربردی دانشگاهی؛ ۱۵ ـ تشویق اعضای هیأت علمی در دانشگاهها و افزایش بار پژوهشی ایشان (شهابی، ۱۳۷۵).
در بخش دوم (وضعیت فعلی)، از صاحبنظران خواسته شده وضعیت فعلی ارتباط صنعت و دانشگاه را ارزیابی کنند و دوباره همان سؤالات بخش الف را در قالب ارزیابی وضعیت فعلی آنها در کشور، مورد سؤال قرار داده است.
بر این اساس، ۹/۹۷ درصد از افراد، سیاستگذاری در سطح کلان کشور به منظور نزدیک کردن صنعت و دانشگاه را ضروری دانسته و ۲/۸۹ درصد آنها وضعیت فعلی این مورد را ضعیف ارزیابی کرده اند.
در مورد گزینۀ شمارۀ دو (تناسب بین تحصیلات محققین دانشگاه با نیازهای صنعت)، ۵/۸۶ درصد افراد، این مورد را ضروری دانسته و ۱/۶۶ درصد آنها وضعیت فعلی آنرا ضعیف ارزیابی کرده اند.
در مورد سؤال سه، این اعداد، به ترتیب عبارتند از ۴/۸۳ (ضروری) و ۴/۸۷ (ضعیف) درصد. در مورد سؤال چهار، ۹/۹۳ درصد افراد، آنرا ضروری دانسته اند ۹/۹۰ درصد، کمّیت فرصت مطالعاتی انجام یافته توسط اعضای هیأت علمی را در صنعت، ضعیف ارزیابی کرده اند و ۸/۸۵ درصد افراد نیز همین نظر را در مورد کیفیت آن داشته اند.
در مورد سؤال پنج، ۶/۸۲ درصد افراد، آنرا ضروری دانسته، ۱/۸۴ درصد افراد، از نظر کمّی، و ۱/۶۱ درصد افراد، از نظر کیفی، آنرا ضعیف دانسته اند.
در مورد سؤال ۶، ۱/۹۲ درصد آنرا ضروری دانسته و ۳/۸۲ درصد افراد، وضعیف فعلی آنرا ضعیف قلمداد کرده اند. به همین ترتیب، در مورد سؤال هفت، این اعداد عبارتند از ۲/۸۹ درصد (ضروری) و ۹/۸۰ (ضعیف)؛ همین طور در مورد سؤال هشت، ۲/۹۰ (ضروری)، ۰۴/۸۵ (ضعیف)؛ در مورد سؤال نه، ۸۳ درصد، مدت زمان پاسخگویی دانشگاه به نیازهای صنعت را ضروری، و ۲/۸۰ درصد وضعیف فعلی آنرا ضعیف دانسته اند.سؤال ۱۰: ۶/۷۶ درصد آنرا ضروری، و ۶/۷۹ درصد، جایگاه تحقیقات و استفاده از دانش فنی داخلی در صنعت را ضعیف دانسته اند.سؤال ۱۱: ۴/۹۱ درصد افراد آنرا ضروری، و ۷/۶۵ درصد وضعیت فعلی آنرا ضعیف دانسته اند (همان).
۶ ـ در تحقیق دیگری با عنوان «طرح موانع توسعه علمی ایران و نقش تعدیلی مطبوعات»، «صحرایی»، با نظرسنجی از صاحبنظران شرکتکننده در نخستین همایش جهانی اندیشمندان، متخصصان و دانشمندان ایرانی در اردیبهشت ۱۳۷۶ که حدود ۳۰۰ متخصص و دانشمند ایرانی مقیم خارج نیز شرکت داشتند یک نمونۀ ۳۰تایی از آنها و یک نمونۀ ۴۰ تایی از اندیشمندان داخلی را انتخاب نمود. در این تحقیق، اولویتهای موانع توسعۀ علمی ایران، مشخص شده و پس از مرتبسازی و ترکیب رتبه بندی، ۵ مانع مهم به ترتیب زیر تعیین شدند که عبارتند از: ۱ ـ نبود مدیریت قاطع و کارآمد در جامعۀ علمی؛ ۲ ـ عدم وجود جایگاه مناسب نخبگان؛ ۳ ـ نبود برنامه ریزی صحیح؛ ۴ ـ نبود منابع مالی و امکانات کم معیشتی برای نخبگان؛ ۵ ـ عدم وجود یا اختصاص تأسیسات مناسب علمی و آموزشی(صحرایی، ۱۳۷۶).
پیشینۀ خارجی:
۱ـ در مطالعهای با عنوان «ارتباط صنعت و دانشگاه در بریتانیا: عواملی که زمینۀ تنوع تعاملات با صنعت را فراهم میآورند»، که توسط «دیاسته و پاتل» انجام شده، تنوع ارتباط صنعت و دانشگاه، مورد بررسی واقع شده است. این تحقیق، خاطر نشان می کند که کانالها و روشهایی که محققین دانشگاه با صنعت تعامل دارند بیشتر شامل: مشاوره و قرارداد تحقیقات، تحقیقات مشترک، آموزش، فروش حق امتیاز اختراع، و تشکیل شرکتهای اقماری دانشگاهی است.
محققین معتقدند که خصوصیات فردی محقق، نسبت به ویژگیهای واحد سازمانی محقق یا ویژگیهای دانشگاهی که وی به آن تعلق دارد تأثیر بیشتری روی تعامل وی با صنعت دارد. بر این اساس، در مورد ویژگیهای فردی باید گفت هرچه تجربه تحقیقات تعاملی فرد بیشتر باشد احتمال بیشتری دارد که تعاملات زیادی با صنعت داشته باشد (تعاملات از انواع مختلف آن). همچنین، وضعیت استادی فرد نیز عامل تأثیرگذاری است. وضعیت استادی با چرخه شغلی فرد، مرتبط است؛ به این معنی که هرچقدر فردی، در چرخه شغلی خود در وضعیت بهتری قرار داشته باشد (وضعیت استادی: مربی، استادیار، دانشیار، پروفسور) تعامل بیشتری با صنعت برای فعالیتهای تجاریسازی دارد. سن فرد، بر خلاف ویژگیهای پیشین، اثر معکوسی بر تعامل دارد.
در مورد ویژگیهای واحد سازمانی محقق باید متذکر شد که کیفیت تحقیقات واحد سازمانی، اثری بر احتمال تعامل محققین آن واحد با صنعت ندارد. این بررسی در مورد درآمدهای تحقیقاتی واحد دانشگاهی به ازای هر استاد، تأثیر مثبت زیادی بر تعامل واحد با صنعت را نشان میدهد.
در مورد ویژگیهای دانشگاهی نیز باید گفت که هیچکدام از دو گزینهای که در موارد بالا برای ویژگیهای دانشگاهی ذکر شدند تأثیری بر تعامل با صنعت ندارند (دیاِسته و پاتل، ۲۰۰۷).
همچنانکه ملاحظه می شود در این تحقیق، موانع فردی بررسی نشده ولی به بررسی موارد فردی که ارتباطات صنعت و دانشگاه را تسهیل می کند (در کنار مواردی که به دانشگاه مربوط می شود) پرداخته شده است. همانگونه که پیشتر اشاره شد این موارد عبارتند از: تجربه تحقیقات عملی با صنعت، وضعیت استادی فرد، و سن فرد.
۲ـ در مطالعه دیگری با عنوان «موانع فردی و اجتماعی در انتقال دانش» که توسط «دیسترر» انجام شده، مواردی که در این مسیر، مانع ایجاد می کند به دو قسمت فردی و اجتماعی، تقسیم شده و بدین شکل تشریح میشوند:
موانع فردی شامل:
از دست دادن قدرت: دانش، قدرت است و متخصصینی که دانشهای کمیاب و ارزشمندی دارند شهرت فراوان داشته و انحصار دانش را در دست دارند که منجر به احتکار دانش به جای انتقال آن می شود.
افشاء: فرد صاحب دانش، به دلیل اینکه دانش خود را ارزشمند و کمیاب میداند از افشای آن و در اختیار دیگران قرار دادن آن امتناع میورزد.
بند اول : ضمانت از دین تاجر و مسؤلیت تضامنی ضامنین ۵۳
بند دوم : ضمانت از اجرای قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۵۴
گفتار سوم : قائم مقام طرفین قرارداد ۵۵
بند اول : وراث ۵۵
بند دوم : طلبکاران طرفین قرارداد ۵۶
فصل سوم : انحلال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه و آثار آن
مبحث اول : موارد انحلال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۵۸
گفتار اول : ابطال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۵۹
بند اول : مفهوم قابلیت ابطال ۵۹
بند دوم : اصل محدودیت موارد ابطال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۶۰
بند سوم : موارد ابطال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۶۱
گفتار دوم : فسخ قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۶۴
بند اول : مبنای حق فسخ ۶۵
بند دوم : طبیعت فسخ ۶۶
بند سوم : شرایط ایجاد حق فسخ ۶۷
بند چهارم : اجراء حق فسخ ۶۸
گفتار سوم : انفساخ و اقاله قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۶۹
بند اول : توقف مجدد تاجر از پرداخت ۶۹
بند دوم : فوت تاجر ۷۰
بند سوم : اقاله قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۷۱
گفتار اول : ضمانت قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ۷۲
گفتار دوم : ممنوعیت تاجر از مداخله در اموال ۷۳
بند اول : ماهیت حقوقی و قلمرو ممنوعیت تاجر : ۷۴
بند دوم : مدت زمان منع مداخله و آثار منع مداخله : ۷۴
گفتار سوم : آغاز اقدامات تأمینی و اولیه اداره تصفیه ۷۵
گفتار چهارم : وضع معاملات تاجر ۷۸
بند اول : اصل کلی ۷۸
بند دوم : مقدم بودن مطالبات بر قرارداد ۷۸
بند سوم : ضرری بودن معامله ۷۹
بند چهارم : معاملات مسبوق به تبانی ۷۹
گفتار چهارم : تقسیم اموال تاجر میان طلبکاران ۸۰
بند اول : روند تقسیم ۸۰
بند دوم : طبقات بستانکاران ۸۱
فصل چهارم : خلاصه، نتایج، پیشنهادات
مبحث اول : خلاصه مطالب ۸۵
گفتار اول : خلاصه فصل اول ۸۵
گفتار دوم : خلاصه فصل دوم ۸۹
گفتار سوم : خلاصه فصل سوم ۹۴
مبحث دوم : نتایج ۱۰۰
مبحث سوم : پیشنهادات ۱۰۳
فهرست منابع ۱۰۵
چکیده
قانون تجارت ایران اقتباسی از قانون تجارت ۱۸۰۷ فرانسه است. علیرغم ملغی شدن این قانون در فرانسه نیاز به تغییراتی در باب ورشکستگی در حقوق تجارت ایران احساس می شود. از طرفی به لحاظ پیشرفت روزافزون فعالیتهای تجاری، تأسیسات حقوقی جدیدی مورد نیاز است که از آن جمله می توان نهاد قرارداد ارفاقی پیشگیرانه در لایحه جدید را نام برد. ایجاد نهاد قرارداد ارفاقی پیشگیرانه احتیاج به قبول اکثریت طلبکاران و تصدیق دادگاه داشته، با تصدیق آن توسط دادگاه، تاجر به عنوان بدهکار متصرف به فعالیت و کنترل بر اموال و دارایی های خود ادامه می دهد و با طلبکارانش توافق می کند که در مواعد و مهلت های تعیین شده، مطالبات آنان را پرداخت کند. قرارداد ارفاقی پیشگیرانه نسبت به تاجر و طلبکاران دارای آثاری است. در این پایان نامه سعی شده است ماهیت قرارداد ارفاقی پیشگیرانه، شرایط انعقاد قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ( اعم از شرایط شکلی و ماهوی )، اوصاف این قرارداد و آثارش و همچنین روش های انحلال آن و صلاحیت دادگاه در آن مورد بررسی قرار گیرد. از طرفی، مقررات قرارداد ارفاقی پیشگیرانه در لایحه جدید با قانون تجارت در باب قرارداد ارفاقی مورد مقایسه قرار گرفته تا نقاط اشتراک و تفاوت آن دو تبیین شود. این اشتراکات را می توان در شرایط ماهوی و شکلی مؤثر در انعقاد، در دخالت دادگاه در اوصاف عقدی و آثار هر دو ملاحظه نمود. در خصوص نقاط ضعف نیز می توان به اختیارات بی حد و حصر طلبکاران و عدم نظارت مرجع قانونی بر اقدام تاجر در زمان اجرای قرارداد و در خصوص نقاط قوت نیز می توان به احیای تاجر پیش از ورشکستگی و منع تعقیب دعاوی طلبکاران در نهاد قرارداد ارفاقی پیشگیرانه اشاره کرد.
کلید واژه ها: ورشکستگی، قرارداد ارفاقی پیشگیرانه،آثار قرارداد، انحلال قرارداد ارفاقی پیشگیرانه
۱) بیان مسأله اساسی تحقیق
قانون تجارت ایران (مصوب ۱۳۱۱) که عمدتا از قانون تجارت ۱۸۰۷ فرانسه اقتباس شده است، علیرغم گذشت زمان طولانی و دگرگونی در اوضاع و احوال اجتماعی، با این تحولات و نیز تغییر روابط اقتصادی و تجاری هماهنگی ندارد که این اتفاقات همگی منجر به تدوین لایحه جدید قانون تجارت شده است که در مقایسه با قانون تجارت و بالاخص در باب ورشکستگی دارای نقاط قوتی از قبیل : سازگاری با کنوانسیونهای بین المللی، ابهام زدایی، شفاف سازی فضای تجارتی، تحول در مقررات جزائی، برطرف کردن خلاء های قانونی، تقویت ضمانت اجراها، پیش بینی نهادهای لازم، امکان به روز نمودن ارقام ریالی در قانون، سالم سازی فضای تجارتی و از همه برجسته تر تغیر ساختار ورشکستگی و ایجاد نهاد ( قرارداد ارفاقی پیشگیرانه ) و دادن فرصت به تاجر برای جبران دیون خویش و عدم ورشکستگی است که در راستای هدف قانونگذار بر دادن حیات دوباره به تاجر می باشد. به دیگر سخن در قانون تجارت سابق قرارداد ارفاقی به صورت پیشگیرانه نبود و بلافاصله پس از احراز توقف ورشکستگی تاجر اعلام میگردید و از آن پس در صورت موافقت بستانکاران قرارداد ارفاقی منعقد می شد که عملاّ فایده ای به حال تاجر نداشت چراکه در ورشکستگی او تغییری ایجاد نمیشد. اما در لایحه جدید با وجود توقف تاجر هنوز هم امیدی به جبران دیون و ورشکسته نشدن هست که همان قرارداد ارفاقی پیشگیرانه است و در صورت عدم انعقاد قرارداد ورشکسته اعلام می شود.
در قانون تجارت قرارداد ارفاقی ممکن است متعاقب صدور حکم ورشکستگی و در حین عملیات تصفیه ( قبل از فروش و تقسیم اموال بین غرما ) منعقد شود اما در لایحه جدید، قرارداد ارفاقی بعد از صدور رأی توقف و قبل از صدور حکم ورشکستگی منعقد شده و به تعبیر طراحان لایحه، انعقاد و تصدیق آن از صدور حکم ورشکستگی پیش گیری می کند. اما به هرحال، اثر اصلی قرارداد ارفاقی، هم در قانون تجارت و در لایحه جدید امکان برگشت تاجر به تجارت و رفع حجر از اوست.
۲) اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
قرارداد ارفاقی پیشگیرانه نه تنها در جهت حمایت از اقتصاد ملی و تقویت اعتبارات عمومی و جلوگیری از بیکاری و پشتیبانی از بستانکارن در وصول طلب خویش از اهمیت خاصی برخوردار است بلکه راهکار قانونی مناسبی در حمایت از تاجر به شمار می آید چراکه به او امکان ادامه حیات تجاری می دهد. درواقع ورشکستگی مساوی است با مرگ تاجر و انعقاد این قرارداد برابر است با دمیدن روح در کالبدی بی جان.
۳) مرور ادبیات و سوابق مربوطه
با توجه به اینکه لایحه جدید تجارت هنوز از فیلتر مجلس شورای اسلامی بیرون نیامده و کاملاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار نگرفته و موضوع کاملاً جدید می باشد بالتبع کار پژوهشی چندانی در این حوزه انجام نگرفته است و اندک تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته اند در مقام بیان کلیات و نوآوریهای لایحه جدید بوده و به صورت تخصصی و همه جانبه به مبحث قرارداد ارفاقی پیشگیرانه که در لایحه جدید با ابتکارات بسیار از جانب قانونگذار نسبت به قانون سابق مواجه گردیده، صورت نگرفته است و می توان گفت حق مطلب به درستی اداء نگردیده است.با این وصف به نظر می رسد در این زمینه لایحه جدید نظری هم به مقررات بعضی کشورها از جمله آمریکا ، هلند ، انگلیس ، آلمان و به ویژه فرانسه در تأسیس حقوقی بازسازی که در مقررات این کشورها هم یک نهاد تازه تأسیس می باشد داشته و از آن بهره گرفته است .
۴) جنبه جدید بودن و نوآوری تحقیق
مقررات لایحه جدید در باب ورشکستگی و تصفیه امور ورشکستگان در مقایسه با قانون تجارت حاوی ابداعات و نوآوریهایی هم از لحاظ شرایط تحقق ورشکستگی و مراحل قانونی رسیدگی به وضعیت تاجر یا شرکت تجاری متوقف و هم از لحاظ بازسازی بنگاههای تجاری دارای وضعیت مالی نامساعد با ساز و کار ارفاقی است و به نظر میرسد یکی از دغدغه های مهم تدوین کنندگان این لایحه، هماهنگی و همسویی مقررات تجاری با موازین فقهی در حد امکان بوده است ؛ از اینرو این تحقیق نیز به بررسی شرایط و مفاد و آثار و…. قرارداد ارفاقی پیشگیرانه در لایحه جدید با قانون تجارت جنبه نوآوری پژوهش را نشان میدهد.
۵) اهداف مشخص تحقیق
تعیین جنبه های مختلف قرارداد ارفاقی پیشگیرانه قرارداد ارفاقی پیشگیرانه در لایحه جدید تجارت و مقایسه میان لایحه جدید و قانون تجارت در مبحث قرارداد ارفاقی پیشگیرانه و اینکه آیا قرارداد ارفاقی پیشگیرانه راهکار نجات بنگاههای اقتصادی هست یا اینکه باید باید اصلاحاتی صورت گیرد یا راهکارهای دیگری اندیشیده شود ؟
۶) سؤالات تحقیق
۱ – قرارداد ارفاقی پیشگیرانه از چه اوصاف و ماهیتی برخوردار است ؟
۲ – آیا اصل نسبی بودن قراردادها بر قرارداد ارفاقی پیشگیرانه حاکم می باشد یا نه ؟
ردیف
نام محقق
عنوان پژوهش
سال پژوهش
نتایج
۱
عبدالرانی[۶] و همکاران
ارزیابی عوامل حیاتی موفقیت در پروژه های نفت و گاز در نیجریه
۲۰۱۱
این پژوهش سیزده عامل را به عنوان عوامل حیاتی موفقیت برای پروژه های نفت و گاز آبهای عمیق شناسایی کرده است که از جمله آنها: تخصیص خطر ریسک، پیاده سازی مناسب پروژه، مدت زمان واقعی پروژه، قابلیت مدیریت پروژه، منابع در دسترس، فناوری نوآورانه، تحویل سریع پروژه …… میباشد.
۲
شی یو و آکینتوی[۷]
عوامل حیاتی موفقیت در مدیریت موثر برنامه
۲۰۰۹
این پژوهش درجهت شناسایی عوامل حیاتی برای مدیریت موثر برنامه ۲۲عامل را شناسایی و اولویت بندی کرده است که برخی از عوامل شامل: برنامه ریزی موثر، ارتباطات موثر، هماهنگی موثر پروژه ها، مدیریت موثر تیم، بودجه ریزی مناسب، مدیرت عملکرد مناسب، مدیریت موثر انتقالات و …. میباشد.
۴
سینگ[۸] و همکاران
مدلسازی از عوامل حیاتی موفقیت برای اجرای AMT
۲۰۰۷
پس از بررسیهای صورت پذیرفته ۱۴عامل را شناسایی کرده اند که از جمله آنها: تعهد مدیریت ارشد، فرهنگ سازمان، وضعیت مالی،آموزش ویکپارچه سازی واحدها و… میباشد که توسعه استراتژی رقابتی و فرهنگ سازمان از عوامل توانمندساز در اجرای AMTs و بهبود در کیفیت محصول، بهبود عملکرد از عوامل انگیزشی اصلی بیان شدند.
۶
پلنت و ویلکاکس[۹]
عوامل حیاتی موفقیت در پیاده سازی ERP بین المللی
۲۰۰۷
این پژوهش در جهت شناسایی عوامل موفقت در پیاده سازی ERPاز مدل سامرز و نسلون استفاده کرده و سه عامل از این مدل را به عنوان عوامل موثر قبل از پیاده سازی معرفی کرده است.
۷
کوئسادا و گزا[۱۰]
روش شناسی جهت تعین عوامل کلیدی داخلی فرایند کسب کار مبتنی بر مبنای روش CSF (مطالعه موردی صنعت مبلمان)
۲۰۰۷
در این پژوهش عوامل حیاتی موفقیت را به چهار عامل مربوط ساخته است: خدمت به مشتریان، مدیریت تولید، کیفیت و قیمت محصولات. و همچنین عوامل کلیدی داخلی برای فرایند کسب وکار در این مطالعه موردی، تعامل مشتری، عملیات محصول و مدیریت زنجیره تامین شناسایی شده است و در نهایت بیان داشته که اگر در سطح مدیریت عالی به این موارد توجه شود به بهترین نتیجه، مدیران دست خواهند یافت.
۹
چن[۱۱] و همکاران
شناسایی عوامل حیاتی موفقیت در صنعت بازیهای آنلاین به روش AHP فازی
آموس مدل ترسیم شده در صفحه میانجی را به عنوان مدل مدل می پذیرد و خروجی های آن به خوبی و با کیفیت بالا قابل انتقال به سایر برنامه های تحت ویندوز است. کاربر این امکان را دارد که با تغییر قلم ها، رنگ ها، ضخامت پیکان ها، اندازه پارامترها و مکان قرار گرفتن آنها مدل مدون را به زیباترین شکل و مطابق با سلیقه خود درآورد. یکی از مهم ترین خصایص این نرم افزار در ویرایش جدید این است که با بهره گرفتن از روش بیزی می تواند به برآورد پارامترها در مدل هایی بپردازد که متغیرهای حاضر در آن ها از نوع مقوله ای رتبه ای یا اسمی هستند. خصیصه ای که در نگارش اولیه این این نرم افزار وجود نداشت.
از دیگر ویژگی های این نرم افزار عبارتند از:
-
- امکان مدیریت داده ها به اشکال مختلف را داراست و به خوبی می تواند داده ها را در قالب های مختلف چه به شکل خام و چه به شکل ماتریس های واریانس- کوواریانس یا همبستگی از سایر نرم افزارها فراخواند.
-
-
- توانایی مدیریت داده های چند گروهی است به نحوی که می توان مدل ها را برای نمونه های مختلف مورد آزمون قرار داد و نتایج را به سادگی با یکدیگر مقایسه کرد.
-
-
- به خوبی از توانایی وارسی نرمال بودن تک متغیره و چند متغیره برخوردار است
-
- می تواند به خوبی با داده های پرت رفتار کند.
-
- امکان برآورد پارامترها با روش های مختلف را داراست که از جمله آنها می توان به حداکثر درست نمایی، حداقل مربعات تعمیم یافته، حداقل مربعات غیر وزنی و حداقل مربعات غیر وابسته به مقیاس اشاره کرد.
-
- در این نرم افزار همچنین امکان استفاده از روش خودگردان سازی برای برآورد اعتبار پارامترهای برآورد شده، مقایسه مدل های مختلف با داده های یکسان و مقایسه روش های مختلف برآورد برای انتخاب بهترین آنها در یک موقعیت خاص پژوهشی وجود دارد.
-
- علاوه بر موارد ذکر شده زیبایی و جذابیت این نرم افزار به علاوه وجود یک جعبه ابزار متنوع و کاربردی را باید به خصایص ذکر شده افزود.
۳-۶-۱-۲- شاخص های برازش در آموس
مهمترین مرحله در تجزیه و تحلیل آماری در SEM ارزیابی برازش مدل داده ها است. پیش از انجام هرگونه بررسی روابط علّی میان سازه ها، لازم است برازش مدل به داده ها تأیید گردد. نکته حائز اهمیت آن است که مدلهای SEM را هرگز نمیتوان به گونهی مطلق پذیرفت، تنها میتوان آنها را ردّ نکرد. این مسأله موجب میشود که پژوهشگران، یک مدل خاص را به گونهای موقتی بپذیرند، زیرا اذعان دارند که در بیشتر موارد، مدلهای همارز و معادلی وجود دارد که به همان اندازه مدلی که به گونهی موقت پذیرفته اند، با داده ها برازش دارد.سؤال «داده های گردآوری شده تا چه حد حمایتکننده مدلی است که به لحاظ نظری تدوین شده است؟»، سؤال کلیدی موضوع برازش داده ها به مدل را تشکیل میدهد، هرچند در روش های آماری سنتی محقق اغلب با یک معیار منفرد برای تصمیم درباره ردّ یا تأیید فرضیه صفر مواجه است. در مدلسازی معادله ساختاری چنین معیار منفردی وجود ندارد تا تنها و تنها بر مبنای آن معیار، تصمیم بگیرد که آیا مدل نظری خود را به لحاظ علمی قابل قبول تلقی کند یا خیر (قاسمی، ۱۳۸۹) با آنکه انواع گوناگون آزمونها که به گونهی کلی شاخصهای برازندگی[۳۰] نامیده میشوند، پیوسته در حال مقایسه، توسعه و تکامل می باشند، اما هنوز دربارهی حتی یک آزمون بهینه نیز توافق همگانی وجود ندارد. نتیجه آن است که مقاله های مختلف، شاخصهای مختلفی را ارائه کردهاند و حتی نگارشهای مشهور برنامههای مدلیابی معادلات ساختاری مانند نرم افزارهای EQS، Amos وLisrel نیز تعداد زیادی از شاخصهای برازندگی به دست میدهند (هومن۱۳۸۶). این شاخصها به شیوه های مختلفی طبقهبندی شدهاند که یکی از عمدهترین آنها طبقهبندی به صورت مطلق[۳۱]، تطبیقی[۳۲] و مقتصد[۳۳] میباشد (قاسمی۱۳۸۹). شاخصهای برازش مطلق شاخصهایی هستند که بر مبنای تفاوت واریانسها و کوواریانسهای مشاهده شده از یک طرف و واریانس ها و کوواریانسهای پیشبینیشده بر مبنای مدل تدوین شده از طرف دیگر قرار دارند. شاخصهای برازش تطبیقی درواقع گامی در جهت تکمیل شاخصهای برازش مطلق محسوب میشوند. به این ترتیب که با مبنا قرار دادن یک یا چند مدل، مدل نظری تدوین شده تحت آزمون را با آن مقایسه و نشان میدهد که آیا به لحاظ آماری قابل قبول تلقی میشود، ضعیفتر است و یا اینکه تفاوتی با آن ندارد. شاخصهای برازش مقتصد گروه دیگری از شاخصها هستند که مبنای اصلی در این گروه از شاخصهای برازش آن است که به ازای هر پارامتر که به مدل افزوده میشود این شاخصها جریمه میشوند. با توجه به نرم افزار مورد استفاده در این تحقیق (Amos) شاخصهایی که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است، عبارتند از:
کای اسکوئر یا خی دو (χ۲): یکی از شاخصهای مطلق می باشد که میتوان آن را به عنوان عمومیترین و پرکاربردترین شاخص برازش در مدلسازی معادله ساختاری تلقی کرد.مبنای محاسبه مقدار کای اسکوئر تفاوتی است که بین دو ماتریس وجود دارد: ماتریس واریانس-کوواریانس تولید شده و ماتریس واریانس-کوواریانس باز تولید شده بر مبنای پارامترهای برآوردشده در مدل تدوین شده. کمیت کای اسکوئر بسیار به حجم نمونه وابسته میباشد و نمونهی بزرگ کمیت کای دو را بیش از آنچه که بتوان آن را به غلط بودن مدل نسبت داد، افزایش می دهد.
ریشهی دوم میانگین مربعات باقیمانده[۳۴] یا RMR: این شاخص یکی از شاخصهای برازش مطلق است، حداقل مقدار برای این شاخص صفر است. هرچه RMR برای مدل مورد آزمون نزدیکتر به صفر باشد، مدل مذکور برازش بهتری دارد.
شاخص نیکویی برازش[۳۵] یا GFI: این شاخص، مقدار نسبی واریانسها و کوواریانسها را به گونهی مشترک از طریق مدل، ارزیابی میکند. دامنهی تغییرات آن بین صفر و یک میباشد. مقدار قابل قبول برای آن باید بزرگتر از۸،۰ میباشد.
شاخص برازش تطبیقی[۳۶] یا CFI: یکی از شاخصهای تطبیقی است. این شاخص بر مبنای همبستگی بین متغیرهای حاضر در مدل قرار دارد به نحوی که ضرایب بالای همبستگی بین آنها به مقادیر بالای شاخص برازش تطبیقی میانجامد.
ریشهی میانگین مربعات خطای برآورد[۳۷] یا RMSEA: یکی از شاخصهای مقتصد است و همانند RMR این شاخص نیز بر مبنای تحلیل ماتریس باقیمانده قرار دارد. بر خلاف بسیاری از شاخصهای برازش دیگر در سازی که تنها دارای برآورد نقطهای هستند این شاخص برای فواصل اطمینان مختلف نیز قابل محاسبه است. مدلهای قابل قبول دارای مقدار ۰۸،۰ یا کوچکتر برای این شاخص هستند. برازش مدلهایی که دارای مقادیر بالاتر از ۱،۰ هستند ضعیف برآورد می شود.
کای اسکوئر بهنجار یا نسبی: یکی از شاخصهای عمومی برای بهحساب آوردن پارامترهای آزاد در محاسبه شاخص برازش، کای اسکوئر بهنجار یا نسبی است که از تقسیم ساده مقدار کای اسکوئر بر درجه آزادی مدل محاسبه میشود و با برچسب CMIN،DF گزارش میشود. دیدگاه ها برای مقدار قابل قبولبودن این شاخص متفاوت است. مقادیر بین ۱ تا ۳، ۱ تا ۵، ۲ تا ۳، ۱ تا ۲ را قابل قبول میدانند.
۳-۶-۲- آزمون نرمال بودن داده ها
برای انتخاب آزمون درست برای تحلیل فرضیه ها، ابتدا باید از توزیع آماری متغیری که مورد آزمون قرار میگیرد، اطمینان حاصل کرد. برای نمونه، پیشنیاز انجام آزمونهای پارامتری، نرمالبودن توزیع آماری متغیرهاست. به طور کلی میتوان گفت که آزمونهای پارامتری، عموما بر میانگین و انحراف معیار استوارند. حال اگر توزیع جامعه نرمال نباشد، نمیتوان استنباط درست از نتایج داشت. نتایج آزمونها نشان از نرمال بودن داده ها دارد.. در فصل چهارم به طور مفصل نتایج این بررسی تشریح شده است.
۳-۶-۳- ضریب همبستگی
شدت وابستگی دو متغیر به هم را همبستگی گویند. که معمولا آن را با ضریبی بین -۱ تا +۱ بیان میدارند. اگر ضریب همبستگی بین دو متغیر بیشتر از صفر باشد، آنها با هم رابطه مثبت دارند. حال اگر ضریب همبستگی بین آنها از صفر کمتر باشد، رابطه بین آنها منفی است. لازم به ذکر است که اگر نمونهگیری صورت پذیرفته باشد، ضریب همبستگی باید از لحاظ آماری، معنیدار باشد. همچنین، همبستگی رابطهی علت و معلولی نیست و تنها بیانگر شدت وابستگی دو متغیر به یکدیگر است.
آزمونهای همبستگی اسپیرمن و پیرسون، پرکاربردترین آزمون در پژوهشهای علوم انسانیاند و از آنجا که در بیشتر پژوهشها برای طیفهای پرسشنامه فواصل مساوی در نظر گرفته میشود، متغیرهای اسمی و رتبهای، به متغیرهای فاصلهای و نسبتی تبدیل میشوند و برای تحلیل رابطهها، از این دو ضریب استفاده میشود. اگر توزیع نرمال باشد، از آزمون پارامتری پیرسون ودر غیر اینصورت از آزمون اسپیرمن استفاده میشود.
فصل چهارم
یافته های پژوهش
دادهها و اطلاعات جمع آوری شده، منابعی خام هستند که باید با وسایل مناسب تجزیه و تحلیل و تشریح شده تا بتوانند بار کاربردی اطلاعاتی خود را منتقل نمایند. در تحقیقی از این دست، مناسبترین وسیله برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و دادههای بهدست آمده، تحلیل های آماری هستند. با تحلیل های آماری ما رابطه بین متغیرهای مختلف را پیدا کرده و در نهایت به پاسخ سؤالهای مورد نظر خود خواهیم رسید (حسن زاده ،۱۳۸۲).
در این فصل پس از جمع آوری و تلخیص داده ها با بهره گرفتن از نرم افزارهایAmos 8.5 و Spss 16 از طریق شاخص های توصیفی و آمار استنباطی به تجزیه تحلیل داده ها می پردازیم.
در بخش نخست، داده های جمع آوری شده با بهره گرفتن از شاخص های آمار توصیفی، توصیف و سپس به منظور ایجاد مدل اندازه گیری برازنده و قابل قبول، تحلیل عامل تاییدی با بهره گرفتن از نرم افزار اموس، در مورد کلیه عوامل نهفته متغیرهای تحقیق انجام می گیرد. در ادامه پس از بررسی نرمال بودن توزیع آماری با بهره گرفتن از SPSS همبستگی میان متغیرهای مستقل و وابسته مورد بررسی قرار می گیرند. در پایان با بهره گرفتن از تحلیل مسیر، روابط علی بین فرضیه های تحقیق مورد آزمون قرار می گیرند.
۴-۱- مشخصات پاسخ دهندگان و جامعه آماری
مشخصات پاسخ دهندگان به پرسشنامه این پژوهش، در جدول های ۴-۱ الی ۴-۱۰ به صورت خلاصه بیان شده است. این جداول بیانگر آن است که اکثر پاسخ دهندگان مالک، مدیر عامل و معاون بوده اند. این مطلب بیانگر آن است که اکثر پاسخ دهندگان از مدیران ارشد شرکت ها بودهاند و بنابر این آگاهی لازم و کافی برای پاسخ به سوالات پرسشنامه را داشتهاند.
جدول ۴-۱- عنوان پاسخدهندگان
طبقه بندی | فراوانی | درصد |
مالک/ مدیرعامل شرکت معاون سایر بی پاسخ |
۵۵ ۴۸ ۱۴ ۱۳ |
۴۲ ۳۷ ۱۱ |