ب) تشویق به انفاق عمومی:
نزول برکات برای فرد و جامعه، بازتاب اعمال فرد است، از این رو خداوند برای افزایش نزول برکات خویش، مؤمنان را به انجام دادن خیر تحریص می کند: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ)[۵۰۵]. در میان اعمال خیر انفاق به دیگران بیش از سایر کارها فزونی برکت می آورد (مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّائَهُ حَبَّهٍ)[۵۰۶]. درپایان می فرماید آثار و نتایج انفاق به خود انفاق کننده باز می گردد: (وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ)[۵۰۷]
ج) پلیدی ربا در جامعه:
ربا در اسلام حرام است و شاید یکی از حکمتهای حرمت آن، آثار زیانبار آن، از قبیل ایجاد فاصله طبقاتی، تراکم ثروت در دست افراد محدود و عدم به کارگیری مفید سرمایه در جامعه باشد. ربا، شخص و جامعه را از تعادل خارج می سازد: (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ)[۵۰۸].
ربا در برابر صدقه است. نزد مردم در ربا به ظاهر افزایش و در صدقه کاهش سرمایه است؛ اما نزد خداوند، باطن ربا کاهش و باطن صدقه رویش و افزایش است: (یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِى الصَّدَقاتِ) ربا دوری از حق است که جامعه را از مسیر سعادت منحرف می سازد (وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ)[۵۰۹]
ه) حراست از اموال یتیمان:
جامعۀ بشری از وجود ایتام خالی نیست، از این رو در نظام اجتماعی اسلام بر دو نکته در این باره تأکید شده است؛ محافظت و حراست از اموال ایشان (وَابْتَلُوا الْیَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن یَکْبَرُوا ۚ وَمَن کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ ۖ وَمَن کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ ۚ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِیبًا)[۵۱۰] و پرهیز از خوردن مال یتیم. قرآن کریم تأکید دارد که خوردن مال ایتام در حقیقت همان آتشخواری است.
(إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا)[۵۱۱] شاید بتوان بیت المال در جامعۀ اسلامی را مشمول این دو تأکید قرار داد[۵۱۲].
۳-۳-۳-۳-۲- قرآن و امور نظامی:
امنیت در جامعه، دفاع از هرگونه تهاجم بیگانه، ظلم ستیزی و دارا بودن قدرت در تمام زمینه ها خصوصاً زندگی و قدرت دفاعی برای جلوگیری از هرگونه تهاجم نظامی شرط لازم برای زندگی اجتماعی است.
الف) ظلم ستیزی: ظلم ستیزی اسلام دو بخش است (ظلم نکردن) و (زیر بار ظلم نرفتن) ظلم به معنای هرگونه تجاوز از حق، در اسلام مذموم است. حکماء آن را سه بخش ( ظلم میان انسان و خدا، انسان و نفس، بین او و مردم) دانسته اند که یک بخش آن اجتماعی است. (وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ)[۵۱۳] خداوند مردم ظالم را در مسیر هدایت و کمال قرار نخواهد داد (وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)[۵۱۴] بلکه آنان را نابود میکند (فَأَوْحَىٰ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ)[۵۱۵].
ب) قدرت دفاعی: یکی از عوامل حفظ جامعۀ انسانی، دارا بودن قدرت بالای دفاعی و نظامی است، از همین رو قرآن کریم مسلمانان را از وجود هرگونه سستی در این باره برحذر داشته و آنان را به قدرت و توان نظامی فرامی خواند (وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّکُمْ)[۵۱۶]. استاد آیت الله جوادی آملی فرمودند: لازم است عنایت شود که این گونه آیات، اعمال خشونت و بدرفتاری با دیگران نیست، بلکه پایداری و پایمردی کامل است که دشمنان هرگز طمع تجاوز به جامعۀ اسلامی را در سر نپرورانند.
ج) مقابله به مثل: در روابط اجتماعی احتمال هرگونه ظلم و بی عدالتی فرد یا افراد به یکدیگر وجود دارد، از این رو خداوند مسلمانان را به برخورد متعادل و مقابله به مثل در صورت عدم سوء استفاده گروه مقابل به صبر فرا می خواند (وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ ۖ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرِینَ)[۵۱۷].
ط) تشویق به جهاد و شهادت: گاهی برای کوتاه کردن دست دشمنان اسلام و جلوگیری از هرگونه تعرّضی به جامعۀ اسلامی واجب می گردد که جهاد و شهادتی صورت گیرد (وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَحْمَهٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ)[۵۱۸] (وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ)[۵۱۹].
ه) پیروزی مسلمانان بر کافران: آیت الله جوادی آملی می فرماید: هرگز در جوامع بشری خداوند باطل را بر حق مسلّط نمی سازد، چنان که در مقام احتجاج و مناظره هرگز کافر حجت و دلیلی در برابر مسلمان آگاه ندارد؛ (وَلَن یَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا)[۵۲۰]. آیۀ مزبور غلبۀ کافران بر مؤمنان را تا وقتی که مؤمنان به لوازم ایمان پایبند باشند ؛نفی می کند.
در جامعه متشکل از کافران و مؤمنان، برتری و به سخن روشن تر، حاکمیّت برای مؤمنان است و در صورت برتری کافران بر مؤمنان، باید علت را در فقدان شرط ایمان، و نیز در رویکرد به دنیا جست (وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّـهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ ۚ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الْآخِرَهَ ۚ ثُمَّ َرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ ۖ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ ۗ وَاللَّـهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)[۵۲۱].
آیت الله جوادی آملی می فرماید: این آیۀ شریفه غلبۀ کافران بر مؤمنان را هنگامی می داند که اختلاف و سستی در بین مؤمنان رواج پیدا کرد و به جهت تفرقه و نافرمانی از دستورهای پیامبر اکرم (ص) خداوند شما را از غلبه بر کافران بازداشت. خداوند برای حفظ جامعۀ اسلامی، دوری از شرایط ایمان را تحریم فرمود: (وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)[۵۲۲]
۳-۳-۳-۴- قرآن و تقدّم هدایت فرد بر اجتماع:
یکی از مباحث که استاد به آن پرداخته است بحث (قرآن و تقدم هدایت فرد بر اجتماع)، ایشان می فرماید: قرآن کریم هدایت جامعه را از افراد خانواده آغاز می کند، زیرا جامعه را قوم و قبیله و عشیره و گروه میسازد و هر یک از این ها از کانون خانواده و افراد سرچشمه میگیرد.
خطاب های قرآن کریم در وهلۀ نخست متوجه آحاد مردم است و همه آن ها را به سوی صراط مستقیم هدایت می کند و در وهلۀ دیگر، دستورهای نورانی خود را متوجه خانواده کرده و روابط عاطفی و معنوی بین دو همسر را بیان می کند (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً)[۵۲۳]. آیت الله جوادی آملی می فرماید:که قرآن از این طریق جوانان را به بهترین زندگی دعوت می کند که معیارش غریزه و مال و زیبایی نیست، بلکه ملاکش عواطف انسانی است.
وقتی که نوبت به رابطۀ فرزندان و والدین می رسد، بر احترام به والدین و شکر زحمات آنان، خصوصاً مادر تأکید می فرماید؛ احترام به والدین را در کنار شکر و پرستش خویش می آورد: (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً)[۵۲۴] (أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ)[۵۲۵] (وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا)[۵۲۶].
قرآن کریم در آیات نورانی خود، خانواده های نمونه و رفتار شایسته آنان را از پیامبران و غیر آن ها بیان می دارد تا الگویی برای همۀ پیروان راستین حق باشند. خدای سبحان در کتاب خود به هر فرد مسلمان و مؤمنی دستور می دهد تا خود و خانواده اش را از تقوای الهی و هدایت قرآنی بهره مند کند (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ)[۵۲۷] و نیز سیره اسماعیل صادق الوعد (ع) را به عنوان اسوه و نمونه ای کامل معرفی می کند، نمونه ای که اهل خود را به نماز و زکات و نیکی ها دعوت می کند (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا - وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا)[۵۲۸]. بنابراین، روش هدایت قرآن از فرد و خانواده و عشیره آغاز می شود و به جامعۀ ایمانی سرایت می کند.
قرآن کریم همۀ مؤمنان را اعضای یک خانواده دانسته، بین آن ها رابطه اخوت ایجاد فرموده است: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ)[۵۲۹] و دستور می دهد که با یکدیگر رابطه ولایی و دوستی داشته باشند و نسبت به افراد جامعۀ اسلامی احساس مسئولیّت کنند (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ)[۵۳۰] و همگی را با عنوان مشترک (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا) مورد خطاب قرار می دهد و دستورها و باید و نبایدهایی را جهت رشد و شکوفایی جامعۀ ایمانی ارائه می فرماید[۵۳۱].
۳-۳-۳-۵- حق و عدل:
آیت الله جوادی آملی با کلام زیبای خود که برگرفته از قرآن کریم و روایات است می فرماید: که باطل از بین رفتنی است و حق پابرجاست. خدای سبحان می فرماید:
آنچه بر جهان حاکم است و ریشه دارد و سرانجام، جهان را کامیاب می کند، حق و عدل است که در سیرۀ انبیاء و اولیاء ظهور می کند. انسان ها همانند درختان از زمین می رویند و جهان آفرینش مانند یک مزرعه است و خدای سبحان باغبانی است که آن را اداره می کند (وَاللَّـهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا)[۵۳۲] ظالم و کافر مانند علف هرز است که باید آن را وجین کرد تا مزاحم درخت های ثمربخش جوامع انسانی نباشند (أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ - تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ - وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ)[۵۳۳]
حق و عدل مانند درخت طوبی ریشه دار است که همواره موجود است و علف هرزی که در کنارش میروید محکوم به نابودی است، اما ستم و باطل مانند درخت بی ریشه ای است که همۀ اجزای آن از زمین کنده و سپس پژمرده می شود.
خدای سبحان دربارۀ قوم ثمود و دیگر اهل باطل می فرماید: (فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَىٰ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَهٍ - فَهَلْ تَرَىٰ لَهُم مِّن بَاقِیَهٍ)[۵۳۴] ؛ آنان را چون نخلی پژمرده و بی برگ خواهی دید که چیزی از آن باقی نمانده است. آیت الله جوادی می فرماید: پنداشته می شودکه جهان را نباید گفت که دارای نظم واحدی ندارد و گاهی ظلم و گاهی عدل؛ بلکه جهان در منطق قرآن بر محور عدل می گردد، گاهی افراد ستمکار در برابر اولیای الهی قیام می کنند، که آنان را باید مانند علف هرز از میان برداشت[۵۳۵].
خدای سبحان دربارۀ ظالمان و کافران می فرماید: آنان چند صباحی آمدند و چهره سرسبزی نشان دادند و هریک مانند علف هرزی از زمین به طور خودرو می رویند ولی ما آنان را به شکل افسانه تاریخ در میآوریم (فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ)[۵۳۶]. پایان جهان آفرینش هرگز ستم و بی نظمی نخواهد بود بلکه سرانجام حق و عدل است (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)[۵۳۷]
خدای سبحان که آفریدگار و باغبان جهان است، اداره کرده است که تا درخت حق و عدل را استوار و ثمربخش کند و ریشه سطحی ستمکاران را قطع کند و این سنت دائمی خدای سبحان است که به صورت سیره مستمر انبیاء ظهور می کند (وَیُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ - لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ)[۵۳۸] اگرچه در بعضی از نصوص دینی آمده است که دولت باطل طولانی و دولت حق کوتاه است (لم تزل دوله الباطل طویله ودوله الحق قصیره)[۵۳۹]
این ناظر به طولانی بودن نسبی است نه نفسی. و از این رو امام صادق (ع) فرمودند: (هیچ باطلی در برابر حق قیام نکرد مگر آنکه سرکوب شد.)[۵۴۰] و امام باقر (ع) فرمودند: (هنگام قیام حضرت مهدی (عج) هرگونه دولت باطلی رخت بر می بندد.)[۵۴۱]
پس کار رهبران الهی در جامعه (اثاره) است؛ یعنی زیرورو کردن و تحول همه جانبه در جان انسان ها که در این صورت او جایگاه حقیقی خود را باز مییابد. این همه آثار تبعیت از حق است؛ نه تبعیت از آرای اکثریت. اسلام بنای کار را براساس حق قرار داده ولی دموکراسی بر پایۀ بهره برداری از خواسته های مادی استوار کرد و همین امر این دو نظام را دو قطب در مقابل یکدیگر می گذارد[۵۴۲].
تاکید قرآن بر حضور مردم در صحنه:
با توجه به اهمیت و سهم تعیین کننده حضور مردم در صحنه های اجتماعی، در قرآن کریم نیز به این امر تصریح و تأکید شده است که می فرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّىٰ یَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)[۵۴۳]
آیت الله جوادی می فرماید: مفسران (امر جامع) را به کارهای مهم اجتماعی تفسیر کرده اند که همکاری و مشارکت عمومی در آن لازم است. ایمان فقط تصدیق به وحدانیت الهی و رسالت نبوی نیست، بلکه قلمرو آن حضور در عرصه های اجتماعی و همراهی با حاکمیت دینی را نیز در بر می گیرد.
پس «امر جامع» یعنی شرکت و حضور در امور اجتماعی، جزئی از ایمان است، چون اهمیت این کار به مراتب بالاتر و بیشتر از کار فردی بوده و تشخیص آن با رهبر دینی است. به یقین حکم این پایه محدود به زمان پیامبر اکرم (ص) نیست، بلکه گسترۀ آن تمام ازمنه و اعصار را در بر می گیرد؛ یعنی همه رهبران الهی اعم از پیامبران و علمای دین به عنوان ولی امر مسلمانان مشمول این آیه اند، زیرا اولاً حفظ نظام اسلامی وابسته به آن است و ثانیاً کتابی که ادعای ابدیّت دارد، احکام آن نمی تواند محدود به زمان پیامبر (ص) باشد[۵۴۴].
۳-۳-۳-۶- عوامل شکوفایی جامعه:
آیت الله جوادی می فرماید: بی تردید جامعه بدون دخالت عوامل خارجی نمی تواند سیر تکامل را داشته باشد و قطعاً هرنوع تحولی در آن نیازمند اسباب و علل است: (إِنَّ اللَّـهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)[۵۴۵].
بنابراین رشد و شکوفایی جوامع بشری و نیز انحطاط و سقوط آن عواملی دارند که به شرح ذیل است:
۱- سهم مهم وحی در تعالی جامعه:
در سایۀ عنایت مکاتب اسلامی و الهی بود که جوامع بشری سیر صعودی خود را پیمودند. قرآن کریم در بسیاری از آیات، تعالی و رشد جامعه های انسانی را در پرتو تعالیم انبیاء الهی و امور وحیانی آنان و سعادت، رستگاری و حسن عاقبت را برای مؤمنان به انبیاء می داند.
خطاب خداوند سبحان به مؤمنان این است که از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید و در منازعات و مشاجرات خود به حکم خدا و رسول بازگردید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)[۵۴۶]
خوی برتری جویی و استکبار به رهاورد انبیاء مایۀ سقوط جامعه است. به همین جهت قرآن کریم سعادت اخروی را برای کسانی قرار دادند که تقوا پیشه و تسلیم پذیر شریعت باشند (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ)[۵۴۷].
۲- فرهنگ و معرفت:
فرهنگ از نگاه اسلام، فارغ حیات انسانی و حیوانی است، زیرا تجلّی این توانایی هاست که حیات فردی و زندگی اجتماعی انسان را شکوفا می کند و فقدان این توانایی، رکود و انحطاط را در جامعه در پی می آورد: (لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)[۵۴۸]
آیت الله جوادی می فرماید: زندگی آنان که برای رشد و تعالی خود از ابزار معرفتی و فرهنگی بهره نمیبرند با حیات حیوانات چندان تمایزی ندارد، بلکه غفلت از این توانایی ها ،انسان و جامعۀ انسانی را به پرتگاه سقوط نردیک می سازد.
بر این پایه، انسان نیازمند تعالیم و فرهنگی است که بتواند همۀ خواسته های علمی و عملی او را پاسخگو باشد. فرهنگ رشد
روش شناسی تفسیر موضوعی آیت الله جوادی آملی- فایل ۱۴