«پس از زهـد و ورع گـردد دگـر بـار شـراب و شمـع و شاهـد را طلبـکار»
همان، بیت۸۰۳، ص۵۰۴
لاهیجی «زهد» را از اخلاق پسندیده پنداشته است. در اصطلاح سالکان، زهد عبارت است از بیرون آمدن از دنیا و آرزوها و آمالی که به او تعلّق دارد، مانند مال و جاه، ملک و ناموس و غیره.[۶۲۷]
استاد ابوالقاسم قشیری، باب نهم کتاب خود را به این اصطلاح اختصاص داده و گوید: مردمان در زهد
مختلفند، گروهی می گویند: زهد حرام باشد زیرا که حلال، از جناب خداوند مباح است چون [ایزد تعالی] بر بنده مال حلالی عطا کند و بنده آن را شکر گزار باشد دست کشیدن از آن به اختیار، بر حفظ آن به حق ادب، مقدّم نباشد.
خداوند یکتا، بندگانش را به زهد در دنیا سفارش کرده است و می فرماید: « قل متاع الدّنیا قلیل »[۶۲۸]، آیات دیگری هم در این مضمون و در مذّمت دنیا نازل شده است.[۶۲۹]
زهد از دیدگاه عرفا
«از سفیان ثوری همی آید که زهد اندر دنیا کوتاهی امل است، بدان نیست که جامه ی خشن پوشی و طعام خشن خوری. … زاهد آن بود که به آن چه از دنیا یابد شاد نشود و بدان چه از وی درگردد اندوهگین نشود. … ابوسلیمان دارانی گوید: زهد دست بداشتن است از آن چه تو را از خدای مشغول دارد. …. یحیی بن معاذ گوید: دنیا چون عروسی است جوینده ی او مشاطه ی اوست و زاهد اندرو (چون کسی بود که) روی وی سیاه کند و موی وی بکند و جامه ی وی بدرد و عارف به خدای مشغول بود و با سوی وی ننگرد».[۶۳۰]
غزالی «زهد» را چنین توصیف می کند:
«حال عارف در دنیا چنین باشد، که بداند که دنیا در گذار است، که بر دوام می گذرد و می گدازد و وقت مرگ تمام برسد. چون آخرت بیند صافی و باقی، که هرگز نبرسد[۶۳۱] و نمی فروشند الّا به دست داشتن از دنیا، دنیا در چشم وی حقیر شود و در عوض آخرت دست بدارد، که بهتر از آن است. این حالت وی را زهد گویند. به شرط آن که این زهد در مباحات دنیا باشد؛ امّا از محظورات خود فریضه بود. زاهد مطلق آن باشد که همه لذّت های دنیا در باقی کند، و با لذّات آخرت عوض کند».[۶۳۲]
فضیلت زهد:
خداوند در قرآن کریم زهد را به اهل علم نسبت داده است و این بزرگ ترین ثنا بر زهد می باشد.
«چون قارون بیرون آمد در موکب خویش آراسته، هر کس همی گفتند کاشکی این مرا بودی! « قال الذّین اوتوا العلم وَیلَکم ثواب اللّه خیر»[۶۳۳]، آن قوم که اهل علم بودند گفتند ثواب آخرت از این همه بهتر. از این گفته اند که هر که چهل روز در دنیا زاهد شود چشمه های حکمت بر دل وی گشاده شود». رسول گفت(ص): « اگر خواهی که خدای- عزّ و جل- تو را دوست دارد در دنیا زاهد شو».[۶۳۴]
کلام مشایخ در باب زهد:
«عمر گفت: زهد دنیا هم راحت دل است و هم راحت تن. … ابن مسعود می گوید: دو رکعت نماز از زاهد در دنیا فاضل تر از عبادت همه مجتهدان تا به آخر عمر. … سهل تستری گوید: عمل به اخلاص آن وقت توانی کرد که از چهار چیز نترسی: از گرسنگی و برهنگی و درویشی و خواری».[۶۳۵]
از دیدگاه غزالی درجات زهد بر زاهد، سه نوع است:
۱- زهد خایفان: آن است که شخص زاهد شود تا از عذاب آخرت رهایی یابد.
۲- زهد راجیان: این نوع زهد برای ثواب آخرت است، و کامل تر می باشد، این زهد با رجا و محبّت همراه است.
۳- کمال این است، که زاهد در دلش نه بیمی از دوزخ و نه امیدی به بهشت داشته باشد، و به سبب دوستی با حق– تعالی- تعلّق خاطری به دنیا و آخرت نداشته باشد و از دوستی با آن ها پرهیز نماید، و از هر چیزی جز حق تعالی، ننگ داشته و تنها به خداوند توجه و التفات نماید.
«چنان که رابعه که با وی حدیث بهشت کردندی گفتی: الجار ثمّ الدّار[۶۳۶]، یعنی که خداوند خانه به از خانه».[۶۳۷]
«زهد» میدان سیزدهم است که از میدان یقظت متولّد می شود. خواجه عبداللّه انصاری معتقد است که زهد در سه چیز است: ۱- در دنیا ۲- در خلق ۳- در خود
نشان زهد در دنیا نیز، سه چیز است:[۶۳۸]
۱- یاد مرگ ۲- قناعت به قوّت ۳- صحبت با درویشان
نیکلسون می گوید: جایگاه زهد حقیقی را قلب آدمی دانسته اند نه اعضا و جوارح او. زهد به رها کردن هر چیزی که قلب انسان را از توّجه به خدا باز می دارد، اطلاق می شود.
«زهد عبارت است از رها کردن «نفس» و امتناع از اجرای تمایلات نفسانی که شامل جنبه های عملی زهد می شود».
از مشتقات کلمه ی «زهد» تنها یک بار در قرآن کریم و در سوره ی یوسف، آیه ی ۲۰ سخن به میان آمده است که آن نیز مفهوم صوفیانه ای ندارد و فقط در مقام عتاب و سرزنش مورد استفاده قرار گرفته است: «و شروه و بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین».[۶۳۹]
مکتب زهد (سده ی اوّل و دوّم)
اصول تصوّف اسلامی بر اساس قرآن و حدیث بنیان نهاده شده و راه و روش صوفیان مسلمان مانند راه و روش مسلمانان پاک و وارسته در صدر اسلام است که آن را برای دنیا گریزی انتخاب نموده بودند و مطابق آن عمل می نمودند. «در این دوره بود که اصطلاحات صوفیانه نیز بر مبنای شیوه ی فکر و نحوه ی عمل صوفیان وضع می شد، چنان که ابن سینا با مشاهده ی این حالات بود که گفت: کسی که از تعلّقات و لذایذ دنیوی و خوشی های آن روی گردان باشد «زاهد» خوانده می شود، و کسی که به عبادات و طاعات مشغول شود «عابد» نامیده می شود. ولی کسی که پیوسته با سلاح اندیشه به قدس جبروت بیندیشد تا نور حق در درون وی تابیدن گیرد «عارف» گفته می شود.
پیروان مکتب زهد، به اقتضای اصول علم و منطق و تفکّر به ظاهر کتاب و سنّت و از طریق ذوق و کشف به باطن آن دو (کتاب و سنّت) می نگرند؛ زهد، ورع، عبادت، دوری از مردم، توجّه به آخرت، شدّت ایمان و اخلاص، محاسبه ی نفس، اقتدا به صحابه و تابعین از ویژگی های مهم این مکتب است».[۶۴۰]
۲-۱۴. «س»
ساغر
«شرابی را طلب بی ساغر و جام شرابی باده خوار ساقی آشام»
شرح گلشن راز، بیت۸۱۴، ص۵۱۱
ساغر در لغت به معنای پیاله و ظرف شراب است.[۶۴۱] در اصطلاح سالکان « مراد از ساغر استعداد اعیان ثابته است».[۶۴۲]
دکتر سجّادی معتقد است که مراد از ساغر، دل عارف است که می توان در آن انوار غیبی را دید. به آن خمخانه و میخانه و میکده هم اطلاق شده است. همچنین گویند سکر و شوق را از آن گرفته اند.[۶۴۳]
پیمانه، پیاله و ساغر در لغت به معنای ظرفی هستند که با آن شراب نوشند. امّا آن سه، از نظر اصطلاحی با یکدیگر تفاوت دارند؛ مراد از پیاله چشم محبوب ، و از پیمانه باده حقیقت و دل عارف است که در آن انوار غیبی را می توان مشاهد نموده، و لاهیجی معتقد است که ساغر در اصطلاح سالکان استعداد اعیان ثابته است؛ البتّه به نظر دکتر سجادی مراد از آن دل عارف است.
ساقی
«شرابی می طلب بی ساغـر و جـام شـرابی بـاده خـوار سـاقـی آشـام»
شرح گلشن راز، بیت۸۱۴، ص۵۱۱
«یکـی دیگـر فـرو بـرده بیکبـار خم و خمـخـانه و سـاقی و می خـوار»
همان، بیت۸۳۴، ص۵۲۱
«زهـی ساقـی که او از یک پیـاله کنـد بیخـود دو صـد هفتـاد سـاله»
همان، بیت۹۷۴، ص۵۸۹
به نظر لاهیجی، مراد از «ساقی»، ذات حق تعالی به اعتبار حبّ ظهور و اظهار است.[۶۴۴]
دکتر سجّادی گوید: «ساقی، در ادبیّات عرفانی بر معانی متعدّد اطلاق شده است: گاه کنایه از فیاض مطلق است و گاه بر ساقی کوثر اطلاق شده است؛ و به استعاره از آن مرشد کامل نیز اراده کرده اند».[۶۴۵]
ساقی، صفتی برای خداوند یگانه است زیرا اوست که شراب عشق و محبّت خود را به دوستان و عاشقان خود می نوشاند.[۶۴۶]
سالک
«دو خطـوه بیش نبـود راه سـالـک اگر چــه دارد او چنـدیـن مهـالـک»
همان، بیت۳۰۶، ص۲۰۰
«خلـل در راه سـالک نقـص مغـز است چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است»
همان، بیت۳۵۶، ص۲۵۲
سالک کسی است که مادام به سوی حق سفر می کند و مسافر الی اللّه است. «همچنین به کسی گفته
می شود که در سلوک خود به مرتبه ای می رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه می گردد و می داند که اصل او مرتبه ی جامعه ی الوهیت است و در مراتب تنزل، متلبس بدین لباس گشته و اولیت عین آخر شده و به مقام فناء فی الله و مرتبت ولایت وصول یافته است. چون قطره ای در بحر اعظم توحید متلاشی می گردد و قوسین صعود و نزول سر به هم می آورد، نقطه ی نهایت به بدایت متصل می شود، از مراتبی که در وسط می گذرد مکاشفات و حالاتی برای او حاصل می شود و در هر مقام او را عجایب و غرایب بسیار نمودار می گردد. بالجمله در تاب انوار تجلی ذاتی احدی، فانی و مضمحل می گردد و به عدم اصلی خود می پیوندد. فناء فی الله که کل اولیا را حاصل است عبارت از این است».[۶۴۷]
طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره : فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر اساس ...