بنابراین می توان گفت:
«پیامبران برای بهدست آوردن هدف نخستین خود، به قدر ضرورت و امکان به ایفای نقش در مقدّمات آن، یعنی تشکیل اجتماع، تعلیم و تربیت مردم و برقراری عدالت پرداختند؛ پس رویکرد پیامبران به امور دنیایی مردم به لحاظ آلی و ابزار انگاری است، تا غایت ذاتی (هدایت و تقرّب الهی) دستگیر مردم شود.»[۱۹۵]
نکته دوم اینکه: پنج دلیل اخیر که مثبت نیاز انسان به دین بود، از آن جا که بحث نیاز انسان و رفع آن مطرح است، به مکتب اصالت عملی و فایدهگرایی (پراگماتیسم) تحلیل میشود، در این پنج دلیل، هدف مشترک رفع نیاز انسان با دین و نیل به سعادت جاودانه است. گرایش پیشین در دلیل روانشناسانه، جامعهشناسانه روشن و منحصر است؛ امّا در دو دلیل اوّل (کرانمندی عقل و تکامل)، اگر مقصود، یاری عقل در رفع نیازهای دنیایی یا حتّی نفس سعادت آخرتی (بهشت و دوری از عذاب) باشد، باز از مکتب اصل فایده سر در میآورد؛ امّا اگر مقصود از یاری عقل به وسیله وحی، شناخت حقیقی و کامل خداوند (کما هو حقّه) و تکامل و تهذیب روح به منظور شکر و عبادت آفریدگار متعالی باشد، بحث نیاز به دین، ابزار انگارانه نخواهد بود. البته چنین اقبالی به دین، مخصوص اوحدی الناس خواهد بود. بنابراین، سیر از فایده به نیاز، نوعی برهان انّی است، که حجیّت منطقی ندارد و لازم است در اثبات ضرورت بعثت انبیا و نیاز انسان به دین از برهان لمّی بهرمند شود. که تنها طریقه رهیافت متکلمین خواهد بود.
۲-۱-۲-۲-۲-): نگاه درون دینی:
هر انتظاری از دین، انتظاری از نصوص دینی را در پی خواهد داشت و همانگونه که انتظار از دین، چارچوب واقعی دین را روشنی میبخشد، انتظار از متون دینی نیز خطوط کلی فهم ما از دین را ترسیم میکند[۱۹۶]
تا این جای مقاله در صدد تبیین و اثبات ضرورت دین و نبوت از منظر عقل و نگاه برون دینی بودیم، خود دین(کتاب و سنّت)، نیز در این مقوله سخن و دلایلی دارد که این جا به علت اختصار به عناوین آن، اشاره میشود:
محوری ترین رسالت انبیاء که در قرآن و روایات به آن اشاره رفته است عبادت خدا می باشد، قرآن کریم تأکید میکند؛ خداوند، برای هر امّتی پیغمبری فرستاده است که هدف آن، عبادت خداوند و دوری از طاغوت زمانه است:
«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»[۱۹۷]
و اما می توان موارد ذیل را هم از اهداف انبیاء البته از نگاه درون دینی، به حساب آورد.
۱-). شناسائی خداوند.[۱۹۸]
۲-). شناسائی صفات خداوند.[۱۹۹]
۳-). اتمام حجّت.[۲۰۰]
۴-). کرانمندی عقل از شناخت مصالح و مفاسد خویش.[۲۰۱]
۵-). ابلاغ شریعت.[۲۰۲]
۶-). عدل و توحید.[۲۰۳]
۷-).دفع خطر محتمل[۲۰۴]یا شرط پاسکال.
از بین موارد فوق؛ تنها به توضیح دادن مورد اخیر اکتفا می کنیم، چه اینکه بقیه موارد در کتب دیگر به طور مفصل ذکر شده، و نیازی باری طرح آن اینجا نیست.
دفع ضرر محتمل یا همان شرط پاسکال، این دلیل به هیچ وجه به وجوب بعثت یا عدم وجوب آن توجّهی ندارد؛ بلکه نگرش آن به واقعیّتهای خارجی است (برهان انّی). ما با قطع نظر از وجوب یا عدم وجوب نبوّت، در طول تاریخ و واقعیّتهای محسوس و ملموس، انسانهایی را مشاهده میکنیم که ادّعای نبوّت همراه پیام بسیار مهم و حساس برای دیگر انسانها را مطرح کردند که مفاد اصلی آن وعده پاداش و سعادت جاودانه و عکس آن، یعنی کیفر و عذاب سرمدی برای موافقان و مخالفان خودشان است. بر این اساس، عقل و عاقلان حکم میکنند که انسان، نخست برای جلب منفعت مهم و کلیدی و دفع خطر مهم محتمل، به جستوجو و فحص از درستی و نادرستی ادّعای پیامبران بپردازد؛ افزون بر این که یک سری قراین و شواهد هم مؤیّد مدّعای پیشگفته است که اشاره خواهد شد؛ مانند این که انسان احتمال دهد در راه عبور خود، تله یا حیوان درندهای وجود دارد.
با این احتمال، انسان باید به بررسی صدق و کذب پیامبران و پیام آنان بپردازد؛ پس انسان، نوعی «باید» و «ضرورت»، را دستکم برای شنیدن مدّعای پیامبران در خود حس میکند که خاستگاه آن، طبیعت و فطرت انسانی است که برای صیانت خود از طریق جلب منفعت و دفع ضرر و لو محتمل، به ضرورت اقبال به پیامبران حکم میکند.[۲۰۵]
پس از این فرمان داخلی، انسان به تحلیل صدق مدّعیات پیامبر میپردازد و در صورت علم به صدق به پیام وی ایمان آورده، در جرگه پیروانش قرار میگیرد و بدین سان هم سعادت آخرتی و سرمدی را برای خود تأمین میکند و هم از عذاب ابدی در امان میماند.
رهیافت پیشین میان متکلّمان متقدّم با عنوان وجوب ازاله خوف رواج داشته،[۲۰۶] که در متون دینی نیز، بر آن اشاره شده است، که در آخر مقاله ذکرش، خواهد آمد. بعض محققان مسیحی بر آنند که این برهان از فرهنگ اسلامی به غرب رسوخ کرده است. [۲۰۷]برخی از محقّقان، آن را دلیل انحصاری ضرورت رجوع به دین ذکر کردهاند.[۲۰۸] دلیل فوق؛ در فلسفه غرب به برهان معقولیّت و شرط پاسکال معروف است؛ چرا که بلز پاسکال (۱۶۲۳ ـ ۱۶۶۲م)؛ از همه بیشتر به تبیین و تقریر آن پرداخته و گفته است: اعتقاد به خدا و معاد، برگ برنده در زندگی انسان است.
اما دقیقا، مقابل برهان شرط پاسکال، برهان ضرورت جلب منفعت، قرار دارد، که بی ارتباط با بحث نمی باشد، لذا توضیحی در این مورد نیز داده می شود. برای اثبات صدق مدّعی نبوّت و تشخیص آن از غیر نبی، سه راهکار می تواند، وجود داشته باشد.
۱٫تنصیص پیامبر پیشین، ۲٫ اعجاز، ۳٫ قراین و شواهد عقلی.
راهکار اوّل ارتباطی به بحث پیدا نمی کند، لذا در اینجا مطرح نمی شود، امّا دو راهکار دیگر میتواند مُثبِت مدعا باشد. بحث تفصیلی اعجاز و چگونگی اثبات صدق مدعی نبوّت نیز تفصیل اش در جاهای دیگر موجود است. در این جا تنها، به قراین و شواهد عقلی میپردازیم که مثبِت صدق مدعی نبوّت و ضرورت اقبال و ایمان به او است.
با توجه به مباحث پیشین معلوم می شود که رویکرد انسان به دین رویکرد پراگماتیستی و برای رفع نیازهای خویشتن (به معنی اعم کلمه) است، «مقصود از رویکرد پراگماتیستی و کارکردگرایانه به دین، اقبال به دین به انگیزه نیل به مطامع پست مادی نیست. این امور ذاتا با دین و دینداری ناسازگارند، هرچند ممکن است از راه تظاهر به دینداری، بدانها رسید. مراد از رویکرد پراگماتیستی به دین، پذیرش دین به خاطر دستیابی به منافع و نتایج دینداری و پرهیز از عواقب و مضرات بیدینی است، و منافع دین میتواند دنیوی و اخروی باشد و هر یک از این دو نیز میتوانند مادی و معنوی باشند. کسی که به انگیزه کسب ثواب و نجات از عقاب اخروی به دین میگرود، در حقیقت، رویکردی پراگماتیستی به دین دارد. چرا که پذیرش دین از سوی او صرفا ناشی از حقانیت نظری و صدق گزارههای دینی نیست.»[۲۰۹] یعنی تمامی اهدافی که برای بعثت و به تبع دین شمردیم به یک معنی به ساحت رفتار آدمیان مربوط می شود، که به دنبال برطرف شدن نیازی به آنها روی می آورد، همو در این رابطه می گوید:
«رویکرد متقدمان به دین رویکردی کارکردگرایانه است. مقصود از این رویکرد، رجوع به دین به انگیزههای غیرمعرفتی است. دفع ضرر محتمل، جلب منفعت، تامین سعادت اخروی یا غایات دیگری که این گروه برای دینداری ذکر میکنند و از رهگذر آن لزوم شناخت و پذیرش دین را توجیه میکنند، همه و همه غایات و فوایدی غیرمعرفتی است که به اعتقاد اینان بر دینشناسی و دینباوری مترتب میشود. متفکران مسلمان در فلسفه اخلاق عموما نتیجهگرا بودهاند و ضرورت شناخت و پذیرش دین را با تمسک به فواید و منافع دنیوی و اخروی این کار، توجیه میکردهاند. بنابراین، سودگرایی که بهتر است از آن به نتیجهگرایی تعبیر کنیم مشخصه دنیای جدید نیست. اکثر فیلسوفان سنتی ما، نه تنها نتیجهگرا، بلکه لذتگرا هستند و معتقدند؛ که انسان هر کاری که انجام میدهد به خاطر دستیابی به لذت است، و از این مقدمه روانشناختی نتیجه میگیرند که در اخلاق نیز باید لذتگرا بود. گرچه اینان لذتهای عقلی و اخروی را بر لذتهای مادی و زودگذر دنیوی ترجیح میدادند، اما این امر ماهیت موضع آنان را تغییر نمیدهد و نتیجهگرایی را به وظیفهگرایی و کارکردگرایی را به حقگرایی مبدل نمیکند. این متفکران وقتی میخواستند ضرورت شناخت و ایمان به خدا و معاد و سایر باورهای دینی را اثبات کنند، نفعگرایی انسانها را مفروض و مسلم میگرفتند و این در حقیقت، رویکردی کارکردگرایانه یا پراگماتیستی به دین است. نتیجه و سود مورد نظر در نتیجهگرایی و سودگرایی نیز در امور مادی و دنیوی خلاصه نمیشود. نتیجه و سود، یا دنیوی است یا اخروی و یا مادی است یا معنوی.»[۲۱۰] و در ادامه تنها تلقی مومنان به دین را تلقی پراگماتیستی می داند و غیر از این تلقی را نباید انتظار داشت.
«نفی رویکرد پراگماتیستی به دین از چند جهت با اشکال مواجه است، این امر نه تنها به تخطئه دینداری کثیری از مؤمنان میانجامد، بلکه صریحا با نصوص دینی ناسازگار است و آیاتی از قرآن را شاهد این مطلب می آورد.»[۲۱۱]
در پایان بحث لازم است کارکردهای و خدمات دین را که در این نوشتار از اهمیتی بر خوردار می باشد را ذکر کنم، چه اینکه انسان با این دید و با این رویکرد، دینی می شود و دینی را انتخاب می کند و دست رد بر دینی دیگر می زند، و حتی اگر این نوع خدمات و کارکردهای که در دین عرضه می شود، در جایی دیگر هم قابل دسترسی باشد اصلا دلیلی برای پذیرش دین باقی نمی ماند. لذا لازم است به طور مختصر به مهمترین خدمات دین اشاره کنیم و تفصیل اش را در جایی دیگر واگذاریم، هر چند این بخش از نوشتار بعضا مطالب قسمت قبلی (قلمرو دین)، را تکرار می کند، اما به هر جهت تکراش خالی از فایده نخواهد بود.
۲-۱-۲-۱-): کارکردهای دین:
در این قسمت، به دو شیوه می توان بحث کرد:
۱-). با روش تاریخی با این بحث روبرو شد و خدمتی که پیامبران در طول تاریخ به بشریت عرضه داشتند را احصاء کرد و آنها را خدمات دین به حساب آورد، مثل علم لغت و خط که به حضرت آدم(ع) و ادریس(ع) نسبت می دهند، یا علم زره بافی، یا استفاده از آهن، که خداوند به حضرت داود(ع) عنایت کرد و یا علم ستاره شناسی و حساب که در روایات به حضرت ادریس(ع) منسوب است.[۲۱۲]
۲-). با دید متکلمانه به این بحث بپردازیم و ببینیم یک متکلم با نگاه مومنانه و متعهدانه به دین در حوزه اعمال فردی و احیانا در حوزه امور جمعی انسانها چه اهدافی را کشف می کند و مورد بررسی قرار می دهد.
آنچه بیشتر مورد نظر ما در این نوشتار می باشد، همان شیوه دوم است و سعی خواهد شد خدماتی از دین که در جایی دیگر یافت نشود، مورد توجه باشد. و البته منظور ما؛ خدمات دین می باشد نه خدماتی که مربوط به پیام دین باشد، مثل احکام خمس یا زکات و یا …. که بی شک دین در این حوزه داری خدمات خاصی می باشد.
۲-۱-۲-۱-۱-): تعریف کارکرد:
کارکرد، ترجمان واژه «function» است، که در اصطلاح جامعهشناسی وقتی به دین نسبت داده میشود، مقصود معنای عام آن است که شامل خدمات، غایات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غیرمقصود دین به جامعه میشود که قوام، بقا و تعادل آن را در پی دارد؛ امّا در حوزه دینپژوهی و در این تحقیق، مقصود از کارکرد دین، مطلق خدمات و آثار دین در جامعه و افراد آن است. با قطع نظر از این که تأثیر آن فقط در افراد و نه در جامعه ظاهر شود. بحث کارکرد دین و پیامبران میان متکلّمان رایج بود و از آن، با تعابیری مانند فواید بعثت، آثار ایمان و دین سخن میگفتند. امّا در دو سده اخیر با طرح بحث جایگزینی کارکردهای علوم گوناگون، مانند: روانشناسی و جامعهشناسی بر کارکردهای دین به صورت بدیل و رقیب دین مطرح شد و دینپژوهان با نگاهی جدید موضوع را تحلیل میکردند و از این لحاظ میتوان مدّعی شد که بحث کارکرد دین و امکان رقابت با آن، مسأله جدید کلامی است. البته این بحث نمی تواند مبتنی بر بحث پیشین باشد چه ممکن است، کسی در آنجا رویکردی اقلی به دین داشته باشد و در بحث کارکردها، خدمات اجتماعی و دنیای برای دین برشمرد، زیرا اگر هدف اصلی دین، توجه به آخرت است، معنی آن این نمی باشد که نسبت به امور دنیوی بی اعتنا است، یا اینکه دین به درد دنیا نمی خورد. با این مقدّمه به تحلیل و تبیین کارکرد دین در عرصههای مختلف فردی و اجتماعی میپردازیم.
۲-۱-۲-۱-۲-): کارکرد فردی:
آثار و تحوّلات دین را از یک دیدگاه میتوان به دو بخش فردی و اجتماعی تقسیم کرد. به دیگر سخن، قلمرو کارکرد دین، میتواند فردی یا اجتماعی و یا هم فردی و هم اجتماعی باشد. همچنانکه علامه طباطبائی در این زمینه می گوید:
«انّ الاسلام قد وُضع من القوانین الاجتماعیه من مادیتها و معنویتها، ما یستوعب جمیع الحرکات و السکنات الفردیه و الاجتماعیه».[۲۱۳]
«اسلام در وضع قوانین اجتماعی، هم به ابعاد مادی زندگی بشر نظر داشته و هم ابعاد معنوی آن، تا آن جا که قوانین اسلام دربرگیرنده همه جنبه ها و شئون فردی و اجتماعی است».
در ابتداء به کارکرد دین در قلمرو فردی اشاره میکنیم، که موارد ذیل به عنوان نمونه ذکر می شود.
۱-): معرفتزایی:
اسلام، نخستین مساله اختصاصی، که در مسائل تعلیم و تربیت دارد، وجوب تکلیفی آن است، که این وجوب را هر انسانی که توانایی اش را دارد، متوجه ساخته است. انسان، نخست از طریق حسّ و تجربه به امور اطراف خود شناخت مییابد و با بلوغ و تکامل خود به تبع قلمرو شناختش نیز متحوّل میشود؛ نخستین نقش و کارکرد دین و پیامبران، تأیید مسأله شناخت است؛ خداوند یکی از وظایف پیامبران را تعلیم حکمت و دانش میداند که انسان از آن خالی الذهن بود:
«وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»[۲۱۴]
قرآنکریم به عنوان منبع دین آسمانی و منشور پیامبر(ص)، در معرفی منابع و ابزار شناخت نگاه عام و فراگیر داشته دین افزون بر آموزش اصل شناخت، در مقولات دینی مثل مبدأ شناسی، انسان شناسی، معاد شناسی و … نیز به تعلیم انسان پرداخته است که آیات و روایات فراوانی در این زمینه داریم.[۲۱۵] و این همه تاکید بر تعلیم و تربیت «تنها یک دلیل می تواند داشته باشد، (گردیدن) یعنی تبدیل و متحول شدن نفس انسانی، … برای شناخت اهمیت فوق العاده تعلیم و تربیت انسانها نخست باید دانست که در این دنیا هیچ حیوانی پشه آفریده نمی شود که بعدها در هوا عقاب، در دریا نهنگ و در خشکی شیر شود مگر انسان.»[۲۱۶]
۲-): «معنابخشی» به حیات آدمی:
یکی دیگر از خدمات مهم دین این است: که زندگی ما را در مجموعه هستی ممکن و مطبوع می کند، و این، میسر نمی شود مگر با جواب دادن به سوالات شش گانه «من کیستم؟ چرا در اینجا آمده ام؟ به کجا می روم؟ چه باید بکنم؟ از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟و یا «چه کنم؟»[۲۱۷] هم سوالاتی زندگی ساز و هم سوالاتی زندگی سوزند، چون هیچ وقت یک ماتریالیست برای این پرسش که چرا «آدمی باید درد و رنج و محرومیت بکشد؟» پاسخ روشنی ندارد از دید او چنین آدمی که در جهان ناکامی ببرد واقعا باخته است و اساسا زیستن در چنین جهانی و تنگ حوصله نشدن و ملول نشدن کار آسانی نیست. لذا این دین هست که با جواب دادن به این سوالات، جهان را سکنای مطبوعی برای زیستن می سازد و زندگی را برای انسان فراهم می کند، «دین دستگاهی است که ما را با خدای جهان آشنا می سازد و آشتی می دهد و این آشتی و آشنایی است که ما را با این خانه مانوس می کند و ما را ساکن این عالم می سازد، هم برای بودنمان و هم برای ماندمان پاسخ های در خور می دهد و زندگی را معنا دار می کند. و این پیامبران بودند که بی منت و بی اجرتی این اندیشه را در اختیار آدمیان قرار دادند و عالم صغیر را با عالم کبیر آشنا کردند».[۲۱۸]
۳-): پشتیبانی دین از اصول اخلاقی:
خدمت بعدی؛ پشتیبانی کردن دین از اخلاق است، هیچ دینی نمی تواند جاودانه بماند در حالیکه منافی ارزشهای جاودانه اخلاقی باشد، نگاهی دوباره به اصول اخلاقی، ما را به این نکته رهنمون میسازد که عقل انسانی در شناخت اصول کلّی حُسن و قبح مانند حُسن عدالت و عمل به پیمان و قُبح ظلم و ناعدالتی، مشکل حادّی ندارد. آنچه بیشتر جوامع از آن آسیب و رنج میبینند، تخطی و تخلّف برخی انسانها از عمل به اصول اخلاقی است و به تعبیری، اصل حُسن و قبح عقلی به تنهایی ضمانت اجرایی خوب و کافی نیست؛ بلکه به اصل دیگری نیاز است. حکومتها و حقوقدانان برای رعایت برخی اصول اخلاقی به قوّه قهریّه و کیفرهای مختلف تمسّک کردهاند؛ امّا چنین راهکاری غیر بنیادی و پسینی است که در عین ضرورت آن، کافی نیست.
بررسی و تحلیل دو نظریه انسان دینی و دین انسانی- فایل ...