بیت هشتم :
درخت سرو با همۀ زیبایی که دارد در برابر زیبایی و قامت تو ای معشوق جلوه ای ندارد. جمله : همه، قید / اندام : جناس تکرار ـ ایهام است زیرا در اینجا در دو معنا بکار رفته و هر دو معنای حقیقی و درست را می توان مدّ نظر گرفت و لحاظ کرد در معنی کردن. ۱ـ قد وقامت ۲ـ زیبایی و آراستگی .
بیت نهم :
از من عاشق بپرس که مستی چیست، زیرا کسی که عاشق واقعی نیست و ناخالصی شراب را تجربه نکرده و ننوشیده است، خبر از حالت مستی ندارد. مستی : (در عرفان : حیرتی است که بعد از مشاهدۀ جمال معشوق به سالک دست می دهد.)دُرد آشام : کسی که ناخالصی آخر ظرف شراب را نوشیده باشد، در ابیات عرفانی به معنای صوفی یکرنگ و گاه ملامتی به کار رفته است. شور عاشقی : اضافه استعاری / شور عاشقی کنایه از هیجان عاشقی است.
بیت دهم :
نسیم سپیده گاهان و خاک شیراز (به خاطر وجود سعدی که تنها شاعر در اوج غزل عاشقانه در ادبیات است)، مثل آتشی می ماند که هر کس را در بر گرفت، (به شور عاشقی مبتلا گشت)آرامشی ندارد . باد و خاک و آتش : مراعات نظیر و تناسب معنایی / در وی گرفت : مبتلا گر داند /
بیت یازدهم :
خواب شیرین صبح امّا بی موقع صبحگاهی تو را فریب می دهد و گرنه صدای اذان صبح بی هنگام نیست. (آرامش و راحتی خواب صبح آنقدر شیرین است که ندای حق «اذان صبح» را بی وقت فرض می کنی و خواب تو را فریب می دهد .). از رَه بردن : کنایه از گمراه کردن و فریب دادن است.
بیت دوازدهم :
ای سعدی وقتی بُت را شکستی (کفر را از بین بردی)و (به ایمان روی آوردی)، نفس و تکبّر و خودبینی را هم مهار کن و از بین ببر و خاموش کن، زیرا خودبینی و خود پرستی کمتر از کفرو بت پرستی نیست. خود پرستی و اصنام : مراعات نظیر /
وزن غزل :
این غزل بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و در بحر رمل مسدس محذوف سروده است .
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از: (ایّام، شام، انجام، کام، پیغام، عام، خام، نام، اندام) و کلمۀ ردیف فعل (نیست) می باشد.
ویژگی سبکی غزل :
سعدی در هر بیت چشمۀ دیگری از عشق را به تصویر می کشد که در آن برخی از آرایه های مراعات نظیر، تکرار، جناس و ترکیبات وصفی و گاه اضافی، تشبیهات و تناسب و . . . استعمال شده است. روند کلی غزل به همین شکل تا پایان به چشم می خورد و پیچیدگی معنایی و بررسی بدیعات را برای مخاطب به ارمغان می آورد که مخصوص قرن هفتم و سبک عراقی می باشد.
۴-۱-۳۵٫
کیست آن کِش سر پیوند تو در خاطر نیست یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه حلال است که دیدار تو بیند همه کس که حرام است بر آن کِش نظری طاهر نیست
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا کانچه من می نگرم بر دگری ظاهر نیست
هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست
هر که با غمزۀ خوبان سر و کاری دارد سُست مهر است که بر داغ جفا صابر نیست
هر که سر پنجۀ مخضوب تو بیند گوید گر بر این دست کسی کشته شود نادر نیست
سَر موییم نظر کن که من اندر تن خویش یک سر موی ندانم که تو را ذاکر نیست
همه دانند که سود ا زدۀ دل شده را چاره صبر است ولیکن چه کند قادر نیست
گفته بودم غم دل با تو بگویم چیزی به زبان چند بگویم که دلم حاضر نیست
گر من از چشم همه خلق بیفتم سهل است تو مپنداز که مخذول تو را ناصر نیست
التفاف از همه عالم به تو دارد سعدی همّتی کان به تو مصروف بُوَد قاصر نیست
درون مایه اصلی غزل :
در این غزل سعدی روی سخنش با معشوق است، همواره از حالات و افکار و عقاید و روحیات خویش
در مقام عاشق، نسبت به معشوق، سخن می راند، گویی می خواهد معشوق با دانستن احوالات وی، دلش به رحم بیاید و بداند که او «سعدی» عاشق واقعی ست و فقط وصل معشوق را می خواهد. در این غزل، هر بیتی به تنهایی دریچه ای از حالت عاشق را به روی معشوق باز می کند که امتیاز مثبتی ست و در جای خود بسیار تاٌمل برانگیز، دیگر اینکه قافیه های این غزل از واژه های عربی بهره برده و نوع بیان و ترکیب کلماتی که استعمال کرده است، آرایه های ادبی بیرونی و درونی را در زیبا شناسی سخن سعدی به رخ می کشد .
بافت معنایی و آرایه های ادبی :
بیت اول :
آیا کسی هست که میل و آرزوی داشتن تو را «ای معشوق» در دلش نداشته باشد ؟ یا اینکه چشم و نگاهش به دنبال تو نباشد ؟ اگر چنین کسی هست حتماً «چشم بصیرت» ندارد (و تو را آنطور که باید نمی بیند).
کش: که اش، که او را / سَر : استعاره از میل و آرزو / خاطر : دل / ناظر : چشم و دیده / نظر و ناظر : جناس زاید، سجع مطرف، مترادف و مراعات نظیر / بین خاطر و ناظر : سجع متوازن وجود دارد /
بیت دوم :
دیدن روی تو (ای معشوق)برای همۀ مردم حرام است و دیدن چهرۀ تو برای کسانی که چشم و دل ناپاک دارند، حرام است. حلال و حرام : تضاد و مراعات نظیر/ تضاد ومراعات نظیر / نظری طاهر : دیده پاک، ترکیب وصفی /
بیت سوم :
لاُبد دیگران ذوقی را که من دارم، ندارند، زیرا چیزی را که من (در یار و معشوقم) می بینم، دیگران نمیتوانند ببینند. ذوق: در لغت به معنای «چشیدن» است. در اصطلاح بُلَغا، ذوق حس و حالی است که دل را بر می انگیزد و مایه وجد و شادی می شود. این حس منحصر به شاعری نیست، بلکه ویژگی گوشه نشینی و عاشقی است و بنابراین، امری است درونی. «ذوق» در اصطلاح صوفیان حالتِ خوشی است که در نتیجۀ تجلیّ و کشف حاصل می شود، حالتی از سر مستی ست که از چشیدن شراب عشق به عاشق دست می دهد و یا حالتی ست که از شنیدن سخن معشوق معشوق پدید می آید و عاشق را دستخوش وجد وحالت می کند نور معرفتی است که حق تعالی از راه تجلیّ در دل سالک می افکند تا بی مدد گفتار و نوشتار، حق را از باطل باز شناسد. و امّاسعدی آن را به طور کلی به معنای «قدرت درک زیبایی و لذّت بردن از آن» به کار برده است. (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۲۰۶).
بیت چهارم :
در پی هر شبی، صبحی می آید و هر صبحی هم (بالاخره)غروب می شود (و به شب می رسد)، امّا شب وصال من و معشوق من پایانی ندارد. (زیرا در پرتو خورشید مانند معشوق من، شب مانند روز روشن میشود و تفاوت این دو از میان می رود و هرگز نمی توان گفت که شب در این لحظه به پایان رسیده است و آفتاب طلوع کرده است. آفتاب چهره یار تفاوت میان شب و روز را از میان برداشته است.) بین شب و روز: تضاد، مراعات نظیر/ / زوال : متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، غروب. این واژه به معنای «نیستی و نابودی، از میان رفتن و به پایان رسیدن» هم به کار رفته است. (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۲۰۶).
بین روز و زوال : تضاد و مراعات نظیر / تضاد و مراعات نظیر وجود دارد / شب وصل : اضافه توصیفی یا ترکیب وصفی / من (عاشق)و معشوق : جمع بستن، تضاد
بیت پنجم :
کسی که (در مقام عاشق است)با ناز و کرشمه و معشوق زیبا روی ارتباط و دلبستگی دارد، اگر نتواند بی مِهری و آزار و بی وفایی معشوق را تحمّل کند و در برابرش صبور باشد، بی وفاست و عشقش به معشوق سُست و بی پایه است. غمزۀ خوبان : ترکیب وصفی / سر و کار : ارتباط و دلبستگی و علاقه / سُست مِهر: عشق بی پایه و بی وفایی، کسی که در عاشقی استوار و محکم و وفادار نیست، ترکیب وصفی یا ترکیب اضافه توصیفی / داغ جفاء: تشبیه صریح، ترتیب وصفی/
بیت ششم :
هر کسی که او انگشتان رنگین و سرخ تو را (که با حنا رنگ کرده ای)ببیند، می گوید عجب نیست که این انگشتان کسی را کُشته باشد. (این سر انگشتان زیبا با خون عاشق رنگین شده است). مخضوب : خضاب شده، یعنی رنگ کردن «مو، ناخن و پوست بدن و . . . با حنا و . . .» / نادر : عجیب و شگفت /
بیت هفتم :
(ای معشوق زیبا روی)به اندازۀ سر مویی به من توجّه کن و نگاه کن (به اندازۀ سَر مویی با نگاه مهر و محبّت به من توجّه نشان بده)زیرا من (عاشق)در تن خود سَر مویی را سراغ ندارم که به یاد تو نباشد و نام تو را زمزمه نکند. (در واقع یعنی تمام وجود من، سرا پای نام تو را می گویند و هرلحظه در فکر تو هستند). سر مویی : کنایه از چیز بسیار اندک و کوچک، ذّره ای بسیار جزئی / سر موی : اضافه تخصیصی / ذاکر : واژه عربی، ذکر کننده، نام بردن مدام /
بیت هشتم :
همه می دانند که عاشق شوریده و دیوانه و دلباخته چاره و راه حل فقط صبر و شکیبایی به خرج دادن است و به غیر از این کاری نمی تواند بکند و در واقع عاشق ناتوان است. همه : قید مقدار / سودا زده: مجنون و شیدا و عاشق شوریده / دل شده : عاشق /
بیت نهم :
با خود فکر کردم که قدری از غم و غصۀ دل (شیدای خویش)را با تو (ای معشوق)بگویم امّا چطور با زبان تنها می توان از غم دل سخن گفت در حالی که حضور قلب ندارم و (دلم جای دیگر «پیش معشوق» است). غم دل : اضافه بیانی / چند : قید جناس تکرار / دل : جناس تکرار / دل و زبان : مراعات نظیر /