اما، گردانندهی نشست که از فعالان سازمانهای غیردولتی بود، مطلبی را بیان کرد که در این مقاله به آن پاسخ میدهم، ایشان گفتند که در نظام دادرسی کنونی ایران، سازمانهای غیردولتی نمیتوانند به طرح دعوا درخصوص تجاوزها به محیط زیست بپردازند و فقط دادخواست نهادهای دولتی در دادگاههاپذیرفته میشود و این یک «خلا قانونی» است.
سازمانهای غیردولتی میتوانند دادخواهی کنند؟
مطابق «آییننامهی اجرایی هیات وزیران درخصوص تأسیس و فعالیت سازمانهای غیردولتی» (مورخ ۹/۱۱/۸۱ و اصلاحیهی ۲۳/۱۰/۸۲)، سازمان غیردولتی «حق دارد متناسب با موضوع فعالیت خود، با رعایت این آییننامه و سایر قوانین و مقررات مربوط فعالیت نموده و از جمله نسبت به موارد زیر اقدام نماید: ]….[ دادخواهی در مراجع قضایی و شبه قضایی.» طبق اصل ۱۳۸ قانون اساسی، هیات وزیران اختیار تدوین آییننامههای اجرایی قوانین را دارد و این آییننامهها برای احراز تطبیق با قوانین، به اطلاع رییس مجلس شورای اسلامیمیرسد. بنابراین، آییننامههای اجرایی مصوب هیات وزیران در حکم قانون هستند.
مطابق اصل ۳۴ قانون اساسی «دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کس میتواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید…» از آن جا که در این اصل، حق دادخواهی به طور کلی برای «هرکس» به رسمیت شناخته شده است، سازمان غیردولتی در مقام یک شخصیت حقوقی، و یا هر عضوی از آن در مقام شخصیت حقیقی، میتواند برای احقاق «حقوق زیست محیطی» خود یا جامعه طرح دعوا کند.
منشا حقوق زیست محیطی، پیش از هر چیز حق فطری انسان در زیستن است که لازمهی آن برخورداری از آب و هوا و محیط سالم است. هیچگونه بهرهبرداری از منابع طبیعی و حتی اموال خصوصی نباید به این حق فطری تجاوز کند، مطابق اصل ۴۰ قانون اساسی، «هیچ کس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیلهی اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومیقرار دهد.» مصداقی از این «منافع عمومی»، حق استفاده از دریا و جنگل و کوه و محیطهای همانند آن است که متعلق به همگان است. به بیان دیگر، هیچ فرد یا گروهی نه تنها برای «ایجاد» منافع شخصی، بلکه حتی برای به کرسی نشاندن حرف حق خود نمیتواند به حقوق عمومیتجاوز کند. یک مثال در این زمینه میتواند قضیه را روشنتر کند:
صاحبان سهم در «تعاونی مسکن زیتون» تا آنجا که ما آگاهی داریم، در ارتباط با زمینهای پارک ملی سرخه حصار حقوقی دارند. اما، این زمینها مطابق تعریف از «پارک ملی» و وفق قانونهای موضوعه (از جمله مادهی ۸ آییننامهی اجرایی قانون حفاظت و به سازی محیط زیست مصوب ۳/۱۲/۵۴ و اصلاحات بعدی آن)، باید به نفع عموم از تخریب و تجاوز در امان بماند، و مطابق وظیفهای که سازمان حفاظت محیط زیست در پیشگیری از «برهم خوردن تعادل و تناسب محیط زیست» دارد (مادهی یک قانون حفاظت و به سازی محیط زیست مصوب ۲۸/۳/۵۳ و اصلاحیهی ۲۴/۸/۱۳۷۱) این سازمان باید جلوی اعمال حق توسط سهامداران تعاونی مذکور را به نفع عموم بگیرد. مسئول جبران خسارت صاحبان سهم در تعاونی هم سازمان یا وزارتخانهای است که موجد این وضعیت بوده است.
در دعاوی بین اشخاص، تا جایی که مال مورد منازعه از اموال عمومینباشد، قضایای مشابه مورد سرخه حصار به سادگی حل میشوند و همیشه دادگاهها رای به این میدهند که «مالِ غیر» قابل واگذاری نیست (معاملهی «فضولی»). اما در مورد «انفال» بسیاری از اشخاص به خود اجازه میدهند که آن را به نفع خود تصاحب کنند یا به دیگری واگذار کنند. یک دلیل این جسارتها، این است که «عموم» (صاحبان انفال) از حق خود دفاع نمیکنند و سازمانهای مدافع حقوق عمومی(مانند غیردولتیهای زیست محیطی) تحرک کافی در این زمینه وآگاهی لازم حقوقی را ندارند، دلیل دیگر این که در فرهنگ ما (و شاید با کمیتسامح بتوان گفت در تمام فرهنگهای بشری) مال عمومییعنی مال هیچ کس، و فقط مالی که در تملک شخصی قرار گرفت، دارای صاحب شناخته میشود و تجاوز به آن جرم تلقی میگردد. این فرهنگ باید با کار آموزشی بسیار، اصلاح گردد. وجود قانونهای روشن، و قانون مداری سختگیرانه در این زمینه میتواند بسیار کارساز باشد، چند سال پیش روزنامهها نوشتند که در آمریکا پلیس مردی را دستگیر کرد که سالها به تنهایی در غاری زندگی میکرد و فقط گاه برای تهیهی مواد غذایی به شهر میآمد. علت دستگیری و تحویل او به مقامهای قضایی، استفادهی شخصی از منابع طبیعی عمومیبوده است. مقایسه کنید با وضعی که مردم،جنگل و مرتع (اموال عمومی) را مال بیصاحب فرض میکنند و هرگونه تصرف در آن را مجاز میدانند، و مقامهای قانونگزار هم با وضع پارهای قوانین، «حق» کسانی را که منابع طبیعی را از پیش از تاریخ معینی در تصرف (غیرمجاز) داشتهاند، به رسمیت میشناسند: مادهی ۳۴ قانون حفاظت و بهرهبرداری از جنگلها مصوب ۱۳۵۴ به افرادی که تا سال ۴۸ عرصههایی از جنگل و مرتع را تصرف کرده بودند، امکان تملک قانونی این عرصهها را داد. در سال ۱۳۷۳ هم مصوبهای مشابه، به افرادی که تا سال ۶۵ اراضی جنگلی را تصاحب کرده بودند، این امکان را داد. به همین ترتیب، مادهی ۱۴۸ قانون ثبت (اصلاحی ۱۳۶۵) امکان ثبت قانونی را برای بسیاری از متصرفان اراضی دولتی و اراضی در مالکیت شهرداریها فراهم کرد.
اصل ۴۵ قانون اساسی، در مورد «انفال و ثروتهای عمومیاز قبیل زمینهای موات…. دریاها، دریاچهها، رودخانهها… کوهها، درهها، جنگلها…» نه فقط دولت بلکه مجموعهی «حکومت اسلامی» را مکلف ساخته که به عنوان اختیاردار این منابع، «برطبق مصالح عامه» عمل نماید. برطبق منطوق این اصل، اگر عملی برخلاف مصالح عامه از حکومت سر بزند، اشخاص میتوانند به طرفیت دستگاههای حکومتی اقامهی دعوا کنند. طرح چنین دعاویای میتواند به استناد اصل ۹۰ قانون اساسی صورت گیرد که میگوید: «هر کس شکایتی از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضاییه داشته باشد، میتواند شکایت خود را به مجلس شورای اسلامیعرضه کند. مجلس موظف است به این شکایات رسیدگی کند و پاسخ کافی دهد…» پیدا است که قید عبارت «هر کس» دست افراد و سازمانهای غیردولتی را برای شکایت بردن به مجلس درخصوص حقوق زیست محیطی بازمیگذارد.
مردم و سازمانهای مردمی،همچنین میتوانند به استناد اصل ۱۷۳ قانون اساسی، شکایت و دادخواهی و اعتراض خود را از «مامورین یا واحدها یا آییننامههای دولتی به «دیوان عدالت اداری» ببرند. تجاوز دستگاههای دولتی به اموال عمومی، تصرف خودسرانهی منابع طبیعی توسط نهادهای گوناگون، تولید خودروهای غیراستاندارد توسط کارخانههای دولتی، کوتاهی سازمان حفاظت محیط زیست در صیانت از مناطق حفاظت شده («ترک فعلی» که جنبهی مجرمانه بیابد)، و مانند اینها میتواند موضوع شکایت و دادخواهی سازمانهای غیردولتی در دیوان عدالت اداری باشد.
در قانون اساسی ما، داشتن محیط زیست سالم حق همگان است، تا جایی که حفاظت آن «وظیفهای عمومیتلقی میگردد» (اصل پنجاهم). روشن است که یک رکن این وظیفه، اقدام به دفاع از حقوق زیست محیطی و طرح دعوا بر ضد متجاوزان به این حقوق است. اصل پنجاهم، به صراحت هر عملی حتی «فعالیتهای اقتصادی» را (که معمولاً دستاویز مدعیان عرصهی تولید و سازندگی است)، اگر با «آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع» کرده است.
اگرچه در کشور ما هنوز مبحث «حقوق محیط زیست» به قدر کافی گشوده نشده است، اما این رشته از حقوق و موضوعات قضایی مربوط به آن به تدریج اهمیت خود را نشان میدهد. همانطور که در کشورهای پیشرفته، حقوق محیط زیست جایگاه در خور توجهی یافته است، در عرصهی داخلی هم «دامنهی آن، همچنان رو به گسترش است.» [۱۹۰] در پارهای کشورها، قانون به روشنی امکان دادخواهی در زمینهی محیط زیست را به انجمنهای غیردولتی داده است. برای مثال در فرانسه به موجب برخی قوانین «به انجمنهای رسمیاجازه داده میشود که به عنوان مدعی خصوصی به تعقیب قضایی متوسل شوند: در زمینهی شهرسازی،…. حفاظت از گیاهان و حیوانات بومی، تخلف از قوانین مربوط به زبالهها، آلودگی آب…» [۱۹۱]. غیردولتیهای ایران میتوانند با تحقیق و تالیف به این مبحث عمق بیشتری دهند، و با پیگرد قانونی به شکلگیری رویهی قضایی در این زمینه کمک کنند.
آیین دادرسی کیفری، و حق شکایت زیست محیطی
«در کشورهای مختلف، شاکیان خصوصی برحسب معمول در قبال آلودگی محیط برعلیه آلودهکننده در دادگاهها اقامهی دعوی کرده و مطالبهی زیانهای وارده یا حداقل درخواست صدور حکم رسمی ]در جلوگیری[ از آلودگی را مینمایند. در بعضی از کشورها اهالی با این که شخصاً زیان ندیدهاند ولی حق دارند به منظور حفظ منافع عمومیدر مورد آلودگی محیط زیست، علیه آلوده کننده… اقامهی دعوی نمایند… به موجب مواد قانونی متعدد ]مانند مادهی ۱۸ قانون شکار و صید، و مادهی ۱۴ قانون حفاظت و به سازی محیط زیست[ سازمان حفاظت محیط زیست شاکی یا مدعی خصوصی شناخته میشود.» [۱۹۲] مطابق مادهی ۹ قانون آیین دادرسی کیفری «شخصی که از وقوع جرمیمتحمل ضرر و زیان شده و یا حقی از قبیل قصاص و قذف پیدا کرده و آن را مطالبه میکند، مدعی خصوصی و شاکی نامیده میشود.» با این تعریف، مقام سازمان حفاظت محیط زیست یا دیگر سازمانهای دولتی در طرح دعاوی زیست محیطی، هم ارز هر مقام احتمالی دیگر (از جمله سازمانهای غیردولتی) است. چرا که یک سازمان غیردولتی هم میتواند در مورد جرمیکه کشف کرده، حسب مورد در مقام شاکی یا مدعی به طرح دعوا بپردازد. بدیهی است که سازمانهای غیردولتی، نوعاً به دلیل غیرانتفاعی بودن فعالیت و در نظر داشتن خیر و صلاح همگانی، کمتر ممکن است که مدعی ضرر و زیان مادی و دریافت غرامت برای خود باشند، و بیشتر خواستار مجازات خاطیان خواهند بود. نهایت این که دادگاه ممکن است از نظر تشخیص دقیق وقوع جرم و تعیین میزان خسارت از سازمان حفاظت محیط زیست (یا مقامهای دولتی دیگر یا دانشگاهها و مانند آن) درخواست نظر کارشناسی کنند. درهرحال، نمیتوان گفت که فقط سازمان حفاظت محیط زیست میتواند در مقام شاکی یا مدعی، برای دعاوی زیست محیطی به دادگاهها مراجعه کند، بلکه همانگونه که پارهای حقوقدانان گفتهاند: «سازمانها و نهادهای دیگر نیز در قلمرو وظایف خویش پیگیر امور مربوط به محیط زیست میباشند، لذا آنان نیز میتوانند شاکی یا خواهان محسوب گردند…. شهرداریها، شرکت سهامیشیلات ایران، سازمان جنگلها و مراتع و نیز اشخاص خصوصی یعنی کلیهی آحاد مردم میتوانند برعلیه منابع آلودهکننده، طرح دعوی نمایند.» [۱۹۳] ناگفته نماند که تفاوت سازمان حفاظت محیط زیست با سازمانهای غیردولتی، در طرح دعوا این است که اولی حسب وظیفه باید این کار را بکند و در صورت مشاهدهی تخلف، اگر چنین نکند، مرتکب قصور شده است. اما کار سازمان غیردولتی داوطلبانه و نه الزامیاست.
یک نمونه
در ایران، دعواهایی که در آن خواهان از مردم عادی، و خوانده دستگاهی دولتی باشد، کم طرح میشوند. اما نمونههایی هم هستند (به ویژه در دعاوی مالی) که چنین بوده و خواهان در دادگاه پیروز شده است. البته در آن دسته دعاوی که خواسته یک حق عمومیباشد، نمونهها بسیار کم هستند، ولی به هر حال وجود دارند و گاه خواهان به نتیجهی کم و بیش مطلوب هم رسیده است.
در ۲۹ تیرماه ۱۳۸۲ نخستین جلسهی رسیدگی به شکایت مهرناز عطری مدیر سازمان غیردولتی مهر ایران در شعبهی ۱۰۵۶ مجتمع قضایی شهید مدرس تهران برگزار شد. در این پرونده، مهرناز عطری از مال داران درکه (یکی از درههای جنوبی توچال، و از مسیرهای کوهپیمایی پررفت و آمد) شکایت کرده بود که با به وجود آوردن شرایط سخت کاری برای حیوانات بارکش باعث آزار و بیماری آنها شدهاند و در نتیجه، باکتری سالمونلا از طریق مدفوع حیوانات در منطقه پخش شده و سبب گسترش بیماری در میان مردم شده است. عطری همچنین از «سه ارگان دولتی» به دلیل قصور در انجام وظایفشان شکایت کرده بود.
نگارنده از جزییات این دادگاه اطلاع ندارد، اما صِرفِپذیرفته شدن این شکایت در دادگاه نشاندهندهی این است که سازمان غیردولتی یا یک شخص حقیقی میتواند به طرح دعوا در زمینهی حقوق عمومیزیست محیطی بپردازد، اگرچه شاید لازم باشد به گفتهی عطری «با پیگیریهای مستمر و گذر از پیچ و خمهای اداری… شکواییه و اعتراض خود را با قابلیتهای محکمهپسند به نظام قضایی ارائه» داد[۱۹۴].
حقوق بشر و محیط زیست
در بیانیهی نخستین کنفرانس جهانی سازمان ملل دربارهی انسان و محیط زیست (استکهلم، ژوئن ۱۹۷۲) «حقوق محیط زیست یعنی حقوق برخورداری انسان از محیط زیست سالم همطراز با حقوق بشر شناخته شده است.» [۱۹۵] بر این موضوع، به روشنی در پیشگفتار و اصل اول بیانیهی استکهلم تأکید شده است. در اصل ششم بیانیه هم آمده است که «از مبارزهی برحق مردم همهی کشورها بر ضد آلودگی باید حمایت شود.» به عبارت دیگر، مبارزه با آلودگی محیط زیست جزء حقوق همگانی است.
پارهای حقوقدانان معتقدند که آلوده کردن محیط زیست و تجاوز به آن، به دلیل از میان بردن آرامش روانی و سلامت جسمیانسانها، تجاوز به حقوق بشر تلقی میگردد. آنان میگویند: «… آیا آلوده نمودن هوا و تخریب محیط زیست و عدم کنترل و رسیدگی جدی به آن، نقض حقوق بشر نیست؟ آیا نقض حقوق بشر جز این است که حقوق شهروندان رعایت گردد؟… به موجب قوانین متعدد، دولت وظیفهی صیانت از جان، مال و ناموس مردم را برعهده دارد. مسئولیت دولت (در مفهوم عام) در این امر، کمتر از مسئولیت دولت در صیانت از مرزهای کشور نیست…»[۱۹۶] بر این پایه میتوان گفت که سازمانهای غیردولتی نه تنها میتوانند راساً از «حقوق شهروندی» (که در بخشنامهها و گزارش اخیر قوهی قضاییهی هم مورد تأکید مجدد قرار گرفته) دفاع کنند، بلکه میتوانند از قصور دستگاههای دولتی مسئول در محیط زیست هم شکایت برند.
مطابق مادهی ۲۵ اعلامیهی جهانی حقوق بشر «هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانوادهاش، به ویژه از حیث خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود…» و مطابق مادهی ۸ «هر شخصی در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کند… حق مراجعه مؤثر به دادگاههای ملی صالح را دارد.» با توجه به شمول این دو ماده به همه و «هر شخص» و با توجه به این که یک شرط اساسی برخورداری از سلامتی و بهداشت، داشتن محیط زیست سالم است، پس میتوان گفت که همهی اشخاص حقیقی و حقوقی میتوانند در خصوص تجاوز به حقوق زیست محیطی خود به دادگاه شکایت برند.
گفتار دوم: خوانده دعوی
لزوم وضع قانونهای نو : با وجود آن که «زرادخانه»ی قوانین ایران از حیث مواد برای مقابله با تخلفهای زیست محیطی فقیر نیست و حتی در قانون مجازات اسلامی، مجازاتهای کم و بیش سنگینی برای این متخلفان در نظر گرفته شده (مادههای ۶۷۵، ۶۷۹، ۶۸۰، ۶۸۶، ۶۸۸ و…) با این حال به نظر میرسد که لازم است قانونهای زیست محیطی قاطعتر و روشنتر وضع و جریمههای این گونه جرمها مطابق نرخ تورم به روز شود، و اساساً یک فصل مستقل در قانون مجازات به جرایم زیست محیطی اختصاص یابد. همچنین ضرورت دارد که در عرصههای دیگری هم قانون وضع شود یا پارهای حقوق فراموش شدهی مردم احیا شود تا برای مثال:
- دسترسی مردم به اسناد و گزارشهای دولتی تسهیل شود و بتوانند برپایهی آنها، متوجه تخلفهای زیست محیطی شوند.
- امکان نظرسنجی در زمینهی مسایل زیست محیطی سادهتر شودو همهپرسی برای تصمیمگیری در این مورد به رسمیت شناخته شود. (این دو مورد، در اصل دهم اعلامیهی ریو ۱۹۹۲ مورد تأکید قرار گرفته است(.
نویسندگان و روزنامهنگارانی که به افشاگری در مورد تخلفهای محیط زیستی میپردازند، و به طور کلی مدافعان محیط زیست، به دلیل آن که نفع شخصی ندارند و برای منافع همگانی کار میکنند، در زمینهی مسئولیت نوشتههای خود، نوعی مصونیت قضایی داشته باشند و در مورد افشاگریهای زیست محیطی اشتباهآمیز فقط ملزم به درج پاسخ در رسانهی خود، و حداکثر به جریمهی نقدی اندک و عذرخواهی(نه به مجازاتهای افترا و تشویش اذهان عمومیو مانند اینها) محکوم شوند.
طبق اصل ۱۵۶ قانون اساسی، یکی از وظیفههای قوهی قضاییه «احیای حقوق عامه» است. از آنجا که برخورداری از محیط زیست سالم یکی از حقوق عامه به شمار میرود، قوهی قضاییه میتواند لایحههایی به منظور دفاع از حقوق زیست محیطی همگان طرح کند. در این ارتباط، قوهی قضاییه پرقدرتترین مرجعی است که میتواند در برابر تخلفهای زیست محیطی دولت و بخش خصوصی بایستد. درست است که بدون آموزش و ترویج، حفظ و بهسازی محیط زیست ممکن نیست، اما از آن جا که به هر حال اشخاص طمعکاری هستند که چشم به تملک عرصههای طبیعی دارند و در جهت منافع خود از تجاوز به حقوق دیگران ابایی ندارند، میتوان گفت که بدون قانون تمامیآموزشهای زیست محیطی و سفارشهای اخلاقی بیتأثیر خواهند شد؛ یک شخصی متجاوز که در برابر خودقانون نبیند، میتواند کارها یا خودداریهای دل سوزانهی هزاران نفر دوستدار محیط زیست را بیتأثیر کند. تنها قانون است که به دل سوزان محیط زیست اجازهی برخورد با متجاوزان را میدهد، فقط قانون حدود حق هر کس را معین میکند و فقط با قانون میتوان عرصههایی را حفاظت شده اعلام کرد و مرز آنها را حراست کرد.
اصلهای یازدهم و سیزدهم اعلامیهی ریو (۱۹۹۲) نیز بر وظیفهی کشورها در وضع قوانین «موثر برای محیط زیست» و «تعقیب عادلانهی عاملان آلودگی محیط زیست» تأکید دارد.
یک موضوع مهم که باید در قوانین کنونی اصلاح شود، موضوع نهاد ادارهکنندهی سازمان حفاظت محیط زیست و ترکیب اعضای این نهاد است. مطابق مادهی یک قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست، این سازمان «زیرنظر شورای عالی حفاظت محیط زیست انجام وظیفه میکند» و مطابق مادهی دوم «ریاست شورای عالی حفاظت محیط زیست با رییس جمهور است و اعضای آن عبارتاند از: وزرای کشور، صنایع، مسکن و شهرسازی، جهاد سازندگی، بهداشت، رییس سازمان برنامه و بودجه، رییس سازمان حفاظت محیط زیست و چهار نفر از اشخاص یا مقامات ذیصلاح که بنا به پیشنهاد رییس سازمان حفاظت محیط زیست و تصویب رییس جمهور برای مدت سه سال منصوب میشوند.» به این ترتیب حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که رییس سازمان و چهار نفر «ذیصلاح» با توجه به تخصص و علاقهی زیست محیطی (و نه مصلحتهای سیاسی) انتخاب شدهاند، باز اینان در ترکیب شورای عالی در اقلیت هستند. در این ترکیب، جای متخصصان و دانشآموختگان محیط زیست، اشخاصی که در دورههای گذشته در سازمان محیط زیست فعالیت کردهاند، اعضای کمیسیون محیط زیست مجلس، حقوقدانانی که در زمینهی محیط زیست کار کردهاند و یک یا چند نفر به معرفی سازمانهای غیردولتی محیط زیستی… و به طور کلی اشخاص مستقل محیط زیستی خالی است. ترکیب کنونی، شامل شخصیتهایی است که فعالیتشان نوعاً بیگانه یا مغایر با اصول محیط زیستی است. درواقع، همین ترکیب است که برای مثال، سبب میشود با خودروسازانی که خودروهای غیراستاندارد میسازند برخورد قاطعی نشود، یا زمینهای پارک ملی سرخه حصار به وزارت کشاورزی واگذار شود، یا در منطقهی حفاظت شدهی موته مجوز استخراج طلا داده شود، و یا به وزارت راه اجازهی احداث آزاد راه در منطقهی حفاظت شدهی البرز مرکزی داده شود، و بسیاری از تجاوزها و آلودهسازیها در «فضای صمیمانه»ی شورای عالی محیط زیست و هیات دولت، به ضرر محیط زیست حل و فصل شود.
گفتار سوم: دادگاه صالح و محل اخذ و مصرف خسارت
الف – محیط زیست و خسارت زیست محیطی
در مورد چگونگی تعریف ” محیط زیست ” یا ” خسارت (وارده) به محیط زیست ” برداشتهای متفاوتی توسط کنوانسیونهای متعدد (زیست محیطی) اتخاذ شده است. این موضوع نه تنها در رژیمهای قرار دادی و معاهدهای مربوط به مسئولیت مدنی خسارات زیست محیطی بلکه در کنوانسیونهای مربوط به حفاظت کلی از محیط زیست نیز مطرح میشود. در کل، دو مفهوم مرتبط یعنی ” چه چیز خسارات زیست محیطی تلقی میشود ” و ” چه سطحی از پیامد و اثر بر محیط زیست ممکن است به مسئولیت مدنی منجر گردد ” باید از هم تفکیک گردند.
تنها یک معاهده بینالمللی یعنی کنوانسیون تنظیم اقدامات راجع به منابع معدنی در جنوبگان است که صریحا خسارت زیست محیطی را تعریف میکند. تعریف مذکور که تعریفی موسع میباشد. اشعار میدارد :
“… هر گونه پیامد و اثر بر بخشهای زنده و غیر زنده محیط زیست مذکور (جنوبگان) یا اکو سیستمهای آن از جمله صدمه به حیات اتمسفری، آبی یا فراسوی آنچه قابل تحمل است یا فراسوی آنچه ارزیابی شده و متفاوت از آن، این بوده که بر اساس کنوانسیون قابل قبول باشد.”
این تعریف، نه تنها تعریفی از خسارت، بلکه تعریفی از محیط زیست را نیز در بر دارد. خسارت نه تنها با معیار ماهوی “فرا سوی آنچه قابل اغماض باشد” بلکه با شاخص و معیار شکلی “قضاوت آن حاکی از قابلپذیرش بودن آن باشد” نیز تعریف شده است.
ممکن است در جهت عمومیت دادن به این تعریف استدلال شود که مفهوم “خسارت زیست محیطی” به خساراتی اطلاق میشود که در محیط زیست به وجود میآورد. یعنی تغییر در بخش خاص یا کل محیطزیست که پیامد زیانبار قابل توجهی بر کیفیت خود محیط زیست داشته باشد یا تغییر در توان آن (محیط زیست) برای حفظ یک کیفیت قابل قبول حیات یا یک تعادل و توازن ماندنی و پایدار زیست بوم. اغلب کنوانسیونهای بینالمللی دیگر (تنها) به معیار ماهوی اشاره میکنند که به دلیل مبهم بودن آن، به روی تفسیر باز هستند. برای مثال، کنوانسیون آلودگی شدید فرامرزی هوا به آثار “مخرب” بر منابع و اکو سیستمهای زنده، بهداشت انسان و اموال مادی و همچنین اختلال در مطبوع و دلپذیر بودن یا سایر استفادههای مشروع از محیط زیست اشاره می کند.
کنوانسیون حفاظت از لایه ازن به جای آن به آثار زیانبار به نحو مندرج در کنوانسیون ساختاری ملل متحد در خصوص تغییرات اقلیمیاشاره میکند. آثار زیانبار به عنوان ” تغییرات در محیط زیست فیزیکی یا بیولوژیک که آثار مخرب ” بر ترکیب، برگشت و بهرهبرداری اکوسیستمهای طبیعی و مدیریت شده داشته باشند، تعریف شدهاند.
در نهایت پیشنویس دستورالعمل کمیسیون جوامع اروپایی در مورد مسئولیت مدنی خسارات ناشی از مواد زاید صدمه به محیط زیست را به عنوان ” مداخله مهم و پایدار در محیط زیست در اثر تعییر در شرایط فیزیکی، شیمیایی یا بیولوژیکی آب، خاک و یا هوا که در چارچوب قلمرو قست ج ماده ۲، خسارت تلقی نمیشوند، ” تعریف میکند.
سایر کنوانسیونها تا حدودی وسیعتر هستند. برای مثال کنوانسیون ۱۹۹۳ لوگانو دارای فهرست تمثیلی و غیر انحصاری از عناصر تشکیل دهنده محیط زیست است که موارد زیر را در بر میگیرد: “منابع طبیعی اعم از زنده و غیر زنده نظیر هوا، آب، خاک، گونههای گیاهی و جانوری و پیوستگی بین فاکتورهای متشابه، اموالی که بخشی از میراث فرهنگی را تشکیل میدهند و جنبههای ویژه و اختصاصی چشم انداز.” کنوانسیون کمیسیون جوامع اروپائی پیرامون اثر فرامرزی حوادث صنعتی، به آثار زیان بار حوادث صنعتی بر “انسانها، گیاهان و جانوران، خاک، آب، هوا و چشم انداز” اشاره می کند. کنوانسیون کمیسیون جوامع اروپایی در مورد حفاظت و استفاده از آبراهههای فرامرزی و دریاچههای بینالمللی به “آثار (وارده) بر محیط زیست از جمله آثار بر بهداشت و ایمنی انسان، گیاهان، حیوانات، خاک، هوا، آب، اقلیم، چشم انداز…” اشاره می کند.
ب- معیار ارزیابی غرامت
نقطه آغاز طبیعی تعیین میزان غرامت، در (dictum) حکم دیوان دائمیدادگستری بینالمللی در قضیه کارخانه کورزوف نهفته میباشد. بر اساس رای،” جبران باید حتیالامکان کلیه آثار عمل نا مشروع را محو نموده و وضعیتی را که به احتمال زیاد در صورت عدم ارتکاب آن عمل،موجود میبود، مجددا ایجاد و مستقر نماید.”
بیشتر معاهدات بینالمللی سعی در تأسیس ساز وکاری دارند که از طریق آن خسارت و صدمه، مرتفع شده یا منابع زیان دیده تخریب شده مجددا به حالت اولیه باز گردند. این روش،هدف تعقیب شده توسط معاهدات بینالمللی مربوط به حفاظت از محیط زیست را منعکس میسازد. دیر حاصلترین مقررات نسبت به اثر مذکور را میتوان در قسمت الفبند ۲ ماده ۸ CRAMA یافت. مقررات قسمت الف مذکور از تعهد اصولی فعالیتکننده و ادارهکننده (اپراتور) برای اعاده محیط زیست به وضعیت سابق بر وضع موجود یاد میکند. حقوق داخلی کشورها اغلب همین برخورد را اتخاذ کردهاند. بر اساس آن،ارزشهای زیست بومی(اکولوژیکی) بر روشهای اقتصادی (جبران خسارت) برتری دارند تا حدی که اعاده و استقرار مجدد مذکور باید بدون توجه به مخارج آنها انجام گیرد.
بند ۸ ماده ۲ کنوانسیون لوگانو،” تدابیر اعاده وضعیت “را به عنوان ” هر گونه تدابیرمتعارف و معقول با هدف اعاده یا باز گرداندن اجزای صدمه دیده یا تخریب شده محیط زیست یا (در صورت معقول بودن) ایجاد معادل اجزای مذکور محیط زیست یا (در صورت معقول بودن) ایجاد معادل اجزای مذکور در داخل محیط زیست ” تعریف میکند. پیشنهاد بررسی شده در چارچوب پروتکل الحاقی حفاظت محیط زیست به معاهده جنوبگان نیز از همین دیدگاه تبعیت میکند. در نتیجه، غرامت عادلانه به عنوان ” مخارج متعارف و معقول تحمل شده به وسیله یک دولت عضو و نظایر آن در اتخاذ عکس العمل نسبت به خسارت زیست محیطی” تعریف شده است. این تعریف در کنار تعریف مندرج در قانون آلودگی نفتی ایالات متحده که البته تنها از مخارج جابجایی و جدا سازی سخن میگوید از اهمیت اساسی بر خوردار است. یکی از برجستهترین سؤالات این است که آیا غرامت تنها باید مخارج جداسازی را تحت پوشش قرار دهد یا باید مخارج تدابیر اعاده وضعیت را نیز که به وسیله کنوانسیون لوگانو پیشبینی شده، در بر بگیرد. جدا سازی، شامل جدا سازی و تفکیک نفت یا سایر مواد ]از آب یا خاک [ میباشد در حالی که اعاده وضعیت (علاوه بر تمیز کردن) تلاش میکند تا یا وضعیت سابق و یا اگر برخورد انعطافپذیری اتخاذ شود عملکردها و خدمات زیست بومی (اکولوژیک) که در اثر حادثه زیاندیدهاند را اعاده نماید.
کلیه معاهدات بینالمللی تعیین مسئولیت مدنی خسارات زیست محیطی، مخارج تدابیر پیشگیرانه و هر گونه خسارت یا زیان ناشی از این تدابیر را به عنوان روش و وسیله احتساب غرامت قابل پرداخت، در بر دارند.
آنها به تدابیر پیشگیرانه اتخاذ شده پس از ]وقوع[ حادثه برای به حداقل رساندن یا جلوگیری از آثار آن اشاره میکنند. این تدابیر در کلیه کنوانسیونها به عنوان ” تدابیر متعارف اتخاذ شده توسط هر شخص پس از وقوع حادثه به منظور جلوگیری یا به حداقل رساندن خسارت ” تعریف شدهاند. اصلاحیه ۱۹۹۲ به کنوانسیون بینالمللی مسئولیت مدنی خسارت ناشی از آلودگی نفتی به طور آشکار تدابیر پیشگیری قبلی یعنی تدابیر اتخاذ شده قبل از بروز نشت نفت را در میان تدابیری که مخارج آنها قابل جبران است، بیان میکند این غرامت به مواردی اشاره دارد که مثلا یک دولت یا شماری از اشخاص به اتخاذ تدابیر دفاعی خاص مجبور میشوند. سؤال دیگر این است که آیا در مواردی که تدابیر جدا سازی یا استقرار مجدد وضع سابق به دلایل فنی یا زیست محیطی نامقدور بوده یا از نظر اقتصادی قابل توجیه نباشد غرامت باید پرداخت شود یا خیر بر اساس کنوانسیون تنظیم فعالیتهای مربوطه به منابع معدنی جنوبگان در مواردی اعاده وضع سابق ممکن نبوده باشد نیز غرامت باید پرداخت گردد صندوق تأسیس شده بر اساس کنوانسیون بینالمللی مسئولیت مدنی خسارات آلودگی نفتی ۱۹۶۹، دیدگاهی مضیق اتخاذ کرده است.
در خصوص خساراتی که در اثر غرق کشتی آنتونیوگرامسچی ایجاد شد، اتحاد شوروی سابق این سؤال را مطرح کرد که آیا غرامت بایستی برای خسارات واقعی پرداخت شود یا این خسارت میتواند به طور مجرد و انتزاعی محاسبه گردد. پاسخ مجمع صندوق (قطعنامه ۳ سال ۱۹۸۰) این بود که ارزیابی غرامت قابل پرداخت به وسیله صندوق کنوانسیون نمیتواند بر اساس مقادیر تصویری و انتزاعی خسارت که مطابق با مدلهای نظری محاسبه شده است، صورت گیرد. در قضیه جدیدتر یعنی پاتموس صندوق مذکور اساسا ادعای دولت ایتالیا در خصوص زمینههای فقدان اسناد مربوط به ماهیت خسارت یا مبنایی که مقدار (غرامت) مورد ادعا بر آن محاسبه شده بود را رد کرد. در سال ۱۹۸۹، دیوان استیناف مسینا، خسارات زیست محیطی مندرج در کنوانسیون مذکور را به عنوان ” هر چیزی که کل یا بعض محیط زیست را تغییر دهد، سبب اختلال در آن شود یا آن را تخریب نماید ” تفسیر نمود. دیوان مذکور اعلام کرد که : ” محیط زیست باید به عنوان یک دارایی واحد، مجزا و مستقل از عناصر تشکیل دهنده محیط زیست (یعنی سرزمین، آبهای سرزمین، سواحل، شیلات و غیره) تلقی شود “. حق بر محیط زیست، به هر دولت به دلیل اهلیت آن به عنوان نماینده اجتماعات وملت تعلق دارد. ]ایراد[ خسارت به محیط زیست، به ارزشهای معنوی و غیر مادی زیان میرساند و امکان استفاده از محیط زیست را تقلیل میدهد. در حقوق ایالات متحده، بین ارزشهای کاربردی و غیر کاربردی (استفاده یا عدم استفاده) تفاوت وجود دارد.
از نظر تئوریک، برای ارزیابی خسارتی که از نظر مالی غیر قابل جبران است، روشهای متفاوتی وجود دارد : قیمت منابع زیست محیطی در بازار، ارزش اقتصادی منتسب به منابع زیست محیطی یا روشهای ارزیابی احتمالی که تمایل افراد برای پرداخت هزینه منافع زیست محیطی نظیر هوا یا آب پاک یا حفاظت از گونههای در معرض خطر را اندازهگیری میکند.
توسعه قواعد حقوق بینالملل مرتبط با جبران خسارات زیست محیطی از روند بسیار کندی برخوردار است. لیکن قواعد مذکور از حقوق داخلی نشات بگیرند. بر این اساس،بند ۶ ماده ۱۸ قانون شماره ۳۴۹ مورخ ۸ ژوئیه ۱۹۸۶ ایتالیا مقرر میدارد که غرامت در این موارد به وسیله قاضی ” با در نظر گرفتن جدی بودن غفلت فردی، مخارج اعاده وضعیت و فواید حاصل شده به وسیله متخلف و عامل زیانبار در اثر رفتار زیان آور خویش برای محصولات زیست محیطی “، تعیین میشود. مقررات مشابه آن را میتوان به طور مثال در قانون فدرال سوییس در مورد ماهیگیری یا در قانون حفاظت مورخ ۳۱ مارس ۱۹۸۷ نیوزیلند یافت.
گروه کاری کارشناسان حقوق در رابطه با ضمیمه مربوط به مسئولیت مدنی خسارت زیست محیطی، نشستهای مشورتی معاهده جنوبگان یا بخشهای مشورتی معاهده جنوبگان را موظف دانست که ” غرامت کافی و مناسب ” را تعیین نمایند.