-
-
-
-
-
- محرومیت از مشارکت اجتماعی
-
-
-
-
از آنجا که تمایز جنسی در آموزش، باعث اختلاف سطح مشارکت در زمینه اشتغال، مشارکت سیاسی و غیره می گردد، زنان چینی نیز به دلیل بی سوادی از مشارکت در زندگی اجتماعی محروم و در زندگی خانوادگی تحت ظلم بودند. از زمان پایه گذاری جمهوری خلق چین، همگام با توسعه اقتصادی و توسعه مناطق شهری، از این اختلاف فاحش به طور وسیعی کاسته شد. اگر چه این اختلاف هنوز در برخی روستاها به دلیل حاکمیت ایده برتری مرد وجود دارد.[۶۵]
۲-۱-۳-ظلم جسمانی جهت تعیین هویت فیزیکی
نظام دولتی، شالوده روحی و شخصیتی زنان را بنا می ساخت و هیأت فیزیکی آنان را تعیین می کرد. به عنوان مثال «در چین از زمان فغفور لی هوچو (حدود۹۷۰میلادی)مرسوم بود،که پاهای دختران را از ۵ یا ۶ سالگی با نوارهای محکم یا باریکه ای از چوب می بستند یا در قالب کفش های آهنی قرار می دادند تا پای آن ها بزرگ نشود»، زیرا پای کوچک جذاب جلوه می کرد و مردان چنین تمایلی داشتند. این زنان کوچک پا، «با پیمودن کمترین فاصله ای به نفس تنگی می افتادند و لنگ لنگان به حرکت خود ادامه می دادند. آنان که در واقع معلول بودند، فقط به نگهداری از فرزندان و خدمت به شوهران و مادر شوهرانشان می پرداختند. اگر زنی به دلیلی نتوانسته بود پایش را بپیچد و پاهایی کوچک نداشت، تحقیر می شد و به طور ناشایستی با وی رفتار می کردند. این گروه از زنان با کار شستشو و طبخ برای خانواده ها زندگی را سپری می کردند».[۶۶] این مسأله به قدری برای چینیان اهمیت داشت و در باره آن سختگیری می کردند که «اگر اندازه پای عروس با آن چه خانواده اش اعلام داشته بودند، مطابقت نداشت، پیوند زناشویی فسخ می شد».[۶۷] اهمیت فراوان به اندازه پای جنس مؤنث، در این کشور موجب شده بود تا دختران برای تعیین هویت فیزیکی و جسمانی مورد دلخواه جنس مذکر، تحت شکنجه و فشار قرار گیرند.
۲-۱-۴-برتری فرزند پسر
از دیدگاه چینیان تعداد کودکان که علت وجود خانواده هستند، نامحدود می باشد. زیرا ملت چین همواره در معرض هجوم بود و مدافعان فراوان لازم داشت. خاک آن نیز از عهده تغذیه هزاران هزار بر می آمد. البته جنسیت کودک اهمیت بسزایی داشت. مادران بدین خاطر که پسران بهتر از دختران در کشتزارها کار می کردند و می جنگیدند، آرزوی پسرزایی داشتند و اگر بی پسر می ماندند، همواره شرمگین بودند، زیرا دختران همچون باری بر دوش خانواده سنگینی می کردند که پس از رسیدن به عرصه رشد می باید خانواده را ترک گویند و به خانه شوهر روند و در آنجا کار کنند و کارگر زایند و خانواده ای نو به بار آورند. «این تفکر به قدری در بین مردم نفوذ نموده بود که حتی در مواقع سختی، اگر دختری بر دختران متعدد خانواده افزوده می شد، امکان داشت که نوزاد بی گناه را رها کنند تا در سرمای شب بمیرد یا خوراک درندگان شود».[۶۸]
۲-۱-۵-اعتبار زن به جنسیت و تعداد فرزندان
در چین تهیدستان بیش از یک همسر نمی گرفتند، اما چینیان که به زیادتی فرزندان نیرومند، اعتنایی فوق العاده داشتند، مطابق عرف خود، حق داشتند که، علاوه بر همسر اصلی، همسر فرعی نیز برگزینند. جامعه نیز به کسی که می توانست از چند زن نگهداری کند به دیده اعتبار می نگریست. «در موارد بسیار زنان برای آن که شوهران خود را پای بند خانه سازند، آنان را ترغیب می کردند که دلبران خود را به نام همسر فرعی به خانه آورند. در خانواده چینی که بهشت مردان به شمار می رفت، همسران فرعی عملاً با برده فرقی نداشتند. مقام زن اصلی نیز به تعداد و جنس فرزندانش بستگی داشت».[۶۹]
۲-۱-۶-بی ثباتی در زندگی
شوهر اجازه داشت زن را به هر بهانه ای از «بهانه نازایی تا پرگویی – طلاق دهد، ولی زن حق درخواست طلاق را نداشت».[۷۰]
۲-۱-۷-عدم همنشینی با همسر
پدر خانواده به تنهایی غذا می خورد وبه ندرت زن و فرزندان را به سفره خود می خواند. علاوه بر آن که «زنان همسفره با همسران خود نبودند حتی از همنشینی با آن ها نیز محروم بودند. در بخش معینی از خانه می زیستند و کمتر در کنار مردان بودند».[۷۱]
۲-۱-۸-رسم خودکشی پس از مرگ همسر
علاوه بر آن که ازدواج مجدد پس از مرگ همسر، برای زنان پسندیده نبود، در قدیم رسم چنین بود که «شوهرمردگان، برای اثبات وفاداری خود نسبت به شوهران، دست به خودکشی بزنند. این نوع خودکشی ها حتی تا پایان سده نوزدهم ادامه داشت».[۷۲]
۲-۱-۹-فروش زنان به عنوان برده
در دوره پیش از کنفوسیوس مادر، کانون حیات و قدرت خانواده به شمار می رفت، بدین روی مردم کهن، مادران خود را می شناختند و به پدران خود کاری نداشتند. زنان تا سده سوم میلادی عهده دار مشاغل بزرگ و از جمله کشورداری بودند. با استقرار حکومت ملوک الطوایفی در چین مقام سیاسی و اقتصادی زنان تنزل یافت و پدر کانون پایدار خانواده گردید و از قدرتی تقریباً مطلق برخوردار بودند و می توانستند «همسران و فرزندان خود را به عنوان برده بفروشند».[۷۳]
۲-۱-۱۰-پدر صاحب حیات فرزندان
پدر در چین از چنان قدرتی برخوردار بود، که حق کشتن فرزندان خود را داشت و فقط آرای عمومی می توانست او را از این عمل فجیع بازدارد و اگر دختری بر دختران خانواده افزون تر می شد، امکان داشت که نوزاد بیگناه را رها کنند «تا در سرمای شب بمیرد یا خوراک گرازان شود».[۷۴]
۲-۱-۱۱-تحمیل ازدواج
در چین، والدین خودسرانه یا به مدد دلالان حرفه ای که «می رن» خوانده می شدند، بی درنگ بعد از بلوغ و گاهی پیش از بلوغ و حتی پیش از تولد فرزندانشان، برای ایشان نامزدهایی برمی گزیدند. [۷۵] خانواده های عروس و داماد نیز هدایایی مبادله می کردند. بدین روی ازدواج براساس تحمیل نظر والدین و در حقیقت نوعی معامله بود.
بر اساس آن چه گفته شد، جنس مؤنث در چین، فاقد هویت انسانی بود واز تحصیل علم و دانش بهره ای نداشت. مشارکت در فعالیت های جامعه، به روی او بسته بود. همچون کالا معامله می شد و به بردگی می رفت. ارزشش به جنسیت و تعداد فرزندانی بود، که به دنیا می آورد. از همنشینی با همسر خود محروم بود و به کوچکترین بهانه ای، کانون گرم زندگیش متلاشی می شد و خودکشی او، پس از مرگ همسر، جزئی از آداب و رسوم جامعه تلقی می شد.
۲-۲-پس از انقلاب چین
پس از انقلاب سال ۱۹۴۹، حکومت چین که با هدف رها سازی دو قشر کشاورزان و زنان از نظام ملوک الطوایفی و پدر سالاری، قدرت را به دست گرفته بودند، متفاوت با قبل عمل نمود. تمام افراد جامعه از جمله زنان به حقوقی دست یافتند که در این قسمت به برخی از دستاوردهای انقلاب چین، برای بانوان اشاره می شود:
۲-۲-۱-تساوی زنان و مردان
دولت چین در اوایل انقلاب شعار تساوی حقوق زنان و مردان را مطرح نمود و آزادی زنان را از اولین هدف های خود قرار داد. جنبش زنان نیز، در اوایل قرن بیستم فعال شد وکوششهای پراکنده ایاز سوی زنان تحصیل کرده، برای بهبود وضعیتشان صورت گرفت. این جنبش، به حمایت از جریانات انقلابی پرداخت و علاوه بر این که هدف مشترکی با انقلابیون در براندازی مظاهر فئودالیسم و نظام حاکم داشت، هدف های مستقلی را نیز در زمینه رهایی زن، از قیود تبعیض جنسی حاکم بر چین، تعقیب می کرد. بانوان از انقلاب به این امید حمایت کردند که حکومت جدید، قوانینی را برای بهبود وضعیت زنان تصویب کند. پس از انقلاب، پایه های پدر سالاری که سنت بلامنازع جامعه چین بود، فروریخت. بدنبال این فعالیت ها زنان در عرصه اقتصاد، صنعت و کشاورزی به عنوان پیکره اصلی جامعه، دسته بندی و سازمان دهی گردیدند و وضعیت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی آن ها متحول شد. از جمله این تغییرات در برقراری تساوی حقوق زن و مرد می توان به تقسیم اراضی بین زن و مرد، اعطای حق رأی به زنان، اجازه حضور آن ها در خارج از خانه، از بین بردن بیسوادی و نیز شرکت در اولین نشست کنفرانس شورای سیاسی خلق چین(در سال ۱۹۴۹)[۷۶]اشاره نمود.با بیان حقوق مساوی زن و مرد، دولت با حمایت از حقوق منافع زنان، از اصل«دستمزد یکسان برای کار یکسان»پیروی کرد.به هر حال مشارکت زنان از یک طرف، نیازمند توسعه مناطق روستایی است و از طرف دیگر موجب رشد میزان تولیدات کشاورزی و صنایع روستایی گردید. این روند به بهبود موقعیت آنان در خانواده و جامعه کمک کرد. بدین روی زنان به مشارکت اقتصادی و دستمزد مساوی در برابر کار مساوی رسیدند.
۲-۲-۲-وضع قانون جدید ازدواج
پس از انقلاب، حق انتخاب درازدواج، به زنان داده شد. البته با اصلاح و تجدید نظر در این قانون بر تعداد طلاق افزوده شد. اکنون هم زنان و هم مردان حق طلاق دارند و تفوق مرد کاملا از بین رفته است. زنان بیشتر حاضر به طلاق هستند. آمار دادگاه خلق، نشان می دهد که ۶۰%درخواست های طلاق در ۱۴ هزار مورد از سوی زنان است.[۷۷]
۲-۲-۳-اعطای حقوق شهروندی
یکی دیگر از پیامدهای انقلاب چین و جنبش زنان، تحصیل حق شهروندی و حق تعیین سرنوشت برای بانوان بود. دولت به اقتضای خط مشی های کلی کشور، به ارائه خدمات، امکانات و فرصت هایی برای آن ها همت گماشت. هدف«مائو»از انقلاب، رهایی دو قشر زنان و کشاورزان بود که تحت بیشترین فشار در جامعه فئودالی و پدر سالاری چین قرار گرفته بودند. بنابراین با تأسیس جمهوری خلق چین، به هزاران سال تعدی و ظلم حکومت ملوک الطوایفی و برده داری بر زنان، پایان داده شد و زمینه مسائل و مشکلات جدیدی ایجاد گردید.
۲-۲-۴-به رسمیت شناختن کارهای خانگی در سال ۱۹۹۰
کمونیست ها در پیشبرد سیستم اقتصاد در مناطق روستایی چین، در سال ۱۹۵۰، تقریبا مالکیت همه ابزارهای تولید را به انحصار خود در آوردند. آن ها در راستای این هدف کشاورزان را استخدام کردند تا در گروه های تولیدی در قبال سهمی از کل بازده گروه، به فعالیت بپردازند. از طرفی به آن ها اجازه دادند تا خارج از ساعات کاری خود و کار اعضای خانواده شان، که در فعالیت های کشاورزی شرکت نداشتند، به کارهای حاشیه ای مانند شکار، ماهیگیری، کاشت سبزیجات، دامداری گله های کوچک، تولید خانگی صنایع دستی و خیاطی به عنوان کارهای فرعی بپردازند و مصارف خود را تأمین کرده و سودی حاصل نمایند. به علت وابستگی و رابطه کارهای فرعی با امور خانگی، این فعالیت هادر جایگاه وظایف زنان قرار گرفت ولی علی رغم اهمیت امور فرعی در تأمین مواد غذایی خانواده و نیز تولید درآمد اندک، فعالیت اقتصادی زنان توسط دیگران وحتی خود زنان، به رسمیت شناخته نشد. تا در سال ۱۹۷۸،کارهای فرعی خانگی و فروش تولیدات آنان در بازار آزاد، مورد تأکید قرار گرفت و موجب تنوع اقتصاد روستایی مورد حمایت و توسعه قرار گرفت و در دهه ۱۹۸۰ و دهه ۱۹۹۰، پتانسیل امور فرعی خانگی در بهبود رشد اقتصاد محلی، به رسمیت شناخته شد و در سالهای ۱۹۸۴ واژه « امور فرعی خانگی» تا حد زیادی در رسانه ها توسط واژه «اقتصاد حیاط خلوت» جایگزین گشت، تا علاوه بر تأکید بر مکان این گونه فعالیت ها، دلالت بر اهمیت آن در تولید جزئی از اقتصاد دولت را داشته باشد. این مشاغل که نیازمند سرمایه گذاری نبود و محدودیت زمان و مکان نداشت و در هر جا و هر موقع انجام کار حیاط خلوتی امکان پذیر بود و با مسئولیت های خانگی زنان تطابق داشت، موجب تولید محصولاتی با قیمت و نرخ پایین گردید و رده ای از مشاغل فرعی را در دولت در برگرفت و اهمیت نقش زنان در تولیدات خانگی را مشخص نمود گرچه سال ها به این امر توجهی نشده بود. ناگفته نماندکه سودجویی برخی از سرمایه گذاران موجب گردید در آمد زنان در «اقتصاد حیاط خلوت» به عنوان درآمد ثانویه محسوب شود و با پایین نگه داشتن کارمزد کارگران زن، سوددهی خود را به حداکثر برسانند.[۷۸]
۲-۲-۵-درخواست مشارکت سیاسی