رابرت مرتن :
یک عنصر از ساخت اجتماعی ، هدف ها یا مقاصدی هستند که فرهنگ جامعه تعیین می کند و به صورت آرمان های اجتماعی در می آید احساس مردم نسبت به آنها و میزانی که برای هدف ها ارزش قایل می شوند یکسان نیست برخی از این اهداف فرهنگی به سائق های اولیۀ وجود انسان بر می گردد، اما توسط آن ها تعیین نمی شوند. عنصر دیگر ساخت اجتماعی راه های است که جامعه برای رسیدن به هدفها و
آرمان های فرهنگی توصیه می کند، هر گروه اجتماعی هدفهایش را با راه های مجاز و نهادی شده منطبق می سازد. (سخاوت ، ۱۳۷۴: ۵۰)
از دیدگاه مرتن واکنش های زیر از سوی افراد جامعه که ناشی از فشارهای بین اهداف فرهنگی و راه ها و وسایل دستیابی به آن اهداف است انجام می شود :
۱ـ هم نوایی : حالتی که جامعه متعادل است و افراد اهداف فرهنگی و راه ها و ابزارهای نهادی شده و قابل قبول برای نیل به آن اهداف را پذیرفته و در آن جهت تلاش می کند به عقیده ی مرتن بعضی جوامع تعادلی میان اهداف فرهنگی و ابزارهای نهادی شده به منظور دستیابی به یک ثبات نسبی در جامعه فراهم کرده اند .
۲ـ نو آوری : وضعیتی است که در آن افراد اهداف فرهنگی را پذیرفته اند ، اما برای نیل به آن اهداف وسایل و راه های مشروع برای رسیدن به آن اهداف را نپذیرفته و راه ها و وسایل غیر مشروع و غیر قانونی را انتخاب کرده اند . این نوع رفتار انحرافی میان طبقات پایین جامعه یعنی کسانی که اهداف مورد انتظارشان به وسیلۀ ساختهای اجتماعی محدود شده بیشتر شایع است . اختلاس به منظور تأمین هزینه تحصیل فرزندان رفتار انحرافی از نوع بدعت گذاری است .
۳ـ تشریفات پرستی : به این معنی است که افراد ابزارها و وسایل مورد تأیید جامعه را پذیرفته اند ، اما اهداف فرهنگی در سطح وسیع انکار می شود .
۴ـ عقب نشینی : حالتی که در آن افراد جامعه نه اهداف فرهنگی قبول دارند و نه وسایل و راه های مشروع نیل به آن اهداف را می پذیرد .
۵ـ طغیان : وضعیتی که افراد هم اهداف فرهنگی و هم راه ها و ابزارهای مشروع نیل به آن اهداف را انکار نموده ،اما در جهت ایجاد شرایطی بهتر و اهدافی جدید به منظور تعدیل ساختهای اجتماعی تلاش
می کنند. (احمدی ، ۱۳۸۴ : ۵۲ـ۵۱)
نظریه ی آیزنشتات[۸]:
از نظر آیزنشتات یکی از وظایف مهمی که هر جامعه یا سیستم اجتماعی دارد، حفظ ساختارها، هنجارها وارزش ها « به رغم دگرگونی مستمر ترکیب این ساختار ها بر اثر مرگ و تولد» است.نقش های اجتماعی و همچنین نقش های مناسب هر عضو یک جامعه در هر سن وسالی (نقش های سنی) با چگونگی تداوم همان نقش در جامعه پیوندمستقیم دارند. در فرایند جامعه پذیری سیستم شخصی با سیستم اجتماعی در ارتباط قرار می گیرند.
آیزنشتات برای نمونه مراسم تشرف رادر فرهنگ های بومی مثال می آورد که در واقع ،پاسخ به انتظاراتی است که جامعه از دگرگونی سنی دارد. در فرهنگ های بومی پیوندهای خویشاوندی و گروهای تباری
مهم ترین وسیله انتقال الگوهای رفتاری هستند؛ عموما هر سنی الگوی رفتاری مناسب آن سن را دارد. از نظر آیزنشتات ، چنین الگوهای رفتاری سنتی ای برای جامعه مدرن کافی نیستند ، تا حفظ میراث فرهنگی و تداوم ساختار اجتماعی را تضمین کنند.
در اینجا نقش گروه های همسال دارای اهمیت است. در جامعه مدرن نیاز به گروهای همبستگی احساس می شود. این گروه ها گاهی نقش های پیش بینی شده را نمی پذیرد و گاهی به سمت آنها جهت گیری دارند.آیزنشتات در پیوند با پذیرش نقش ها ، اهمیت ویژه ای به گرو های همسال می دهد. از نظر او شکاف بین جامعه پذیری در گروهای نخستین و گروهای ثانوی می تواند توسط گروهای همسال پر شود. بدین ترتیب بر اساس مبانی نظری خود، یعنی کارکردگرایی- ساختاری ، کارکردی ویژه برای گروهای همسال در جامعه دست و پا می کند. این گروها «وظیفه» پیدا می کنند. بین خانواده وجامعه ، خویشاوندان، همسایه ها و محیط کار « وساطت» کنند.
از نظر آیزنشتات گروهای همسال در کنار کارکرد سازگاری با سیستم اجتماعی «کژکارکردی» نیز برای نظام اجتماعی دارند. از نظر او « بین انتظارات و علایق گروهای جوان و اعضای آنها از یک سو و انتظاراتی که بزرگسالان از آنها دارند از سوی دیگر ، تفاوت اساسی هست» . آیزنشتات می کوشد درباره کژکارکردی گروهای همسال ثابت کند که به کمک« شرایط می توان تفاوت ساختارهای گوناگون کژکارکردی را نشان و چگونگی ساختارهای انحرافی را توضیح داد».
رهیافت کارکرد گرایی- ساختاری بیش از هر چیز برای پژوهش درباره توسعه ، ساختار و کارکرد گروه های همسال مفید است. درباره نظریه کارکرد گرایی-ساختاری همواره این انتقاد را شنیده ایم که این نظریه
نمی تواند دگرگونی های اجتماعی را توضیح دهد. تحلیل «کژکارکردی» گروهای همسال توسط آیزنشتات نیز دارای این کمبود است. فهم این نکته برای آیزنشتات سخت است که، انحراف را می توان در چارچوب نظریه تغییرات اجتماعی توضیح داد. برای اوآنچه دارای اهمیت است حفظ ساختار و کارکردهای لازم برای این امر است.
در عصر ما، یعنی عصر تغییرات اجتماعی سریع، دشوار است عناصر منفرد فرهنگ جوانان را به صورت کارکردی یا کژکاردی تفسیر کرد. دشواری هنگامی افزایش می یابد که این تغییرات نگرشها و ارزش ها را در برگیرد.به ویژه زمانی که نگرش ها و ارزش ها در حال دگرگونی هستند، اما تبلور آشکار این دگرگونی ها هنوز در عرصه نهادهای اجتماعی مشاهده نمی شوند.
خلاصه می توان گفت که دستاوردهای آیزنشتات یعنی کار نظام یافته در زمینه توسعه، کارکرد و ساختار گروهای همسال در جوامع پیچیده و صنعتی معاصر ماندنی است.(شفرز،۱۳۸۹: ۴۵-۴۳)
۲-۱-۲-نظریات مختلف دیگر
نظریه تبادلی هومنز[۹]:
گرچه هومنز اصول روان شناختی را پذیرفته بود. اما افراد را جدا از هم در نظر نمی گرفت . او این تشخیص را می داد که انسان ها اجتماعی اند و بخش چشمگیری از وقتشان را در کنش متقابل با همدیگر صرف می کنند. هومنز تنها بر آن بود که رفتار اجتماعی را با اصول روان شناختی تبیین کند. پس موضعی که اوانتخاب می کند ، این است که قضایای عام روان شناسی که درباره ی تأثیر پیامدهای رفتار بشری می باشند ، در صورتی که این پیامدها به جای سرچشمه گرفتن از محیط فیزیکی از رفتار انسان های دیگر ناشی شده باشند، همچنان به قوت خود باقی می مانند . (هومنز ، ۱۹۶۷: ۵۹ . به نقل از ریتزر ،۴۲۴:۱۳۷۴ -۴۲۳)
هومنز در تشریح نظریه اش مفاهیمی بنیادی چون ، موفقیت ، محرک ، ارزش ، محرومیت سیری ، پرخاشگری ـ تأیید مورد استفاده قرار می دهد.
قضیه ی موفقیت : در مورد همه ی اعمالی که اشخاص انجام می دهند ، غالباً این گونه است که هر عملی از یک شخص اگر که مورد پاداش قرار گیرد ، احتمال تکرار آن عمل به وسیله ی همان شخص افزایش
می یابد .
قضیه ی محرک : اگر در گذشته ، وجود محرک خاصی ، یا یک رشته از محرک ها ، باعث شده باشد که شخص باکنش خود پاداش گرفته باشد ، محرک های کنونی و آتی هر چه به محرک گذشته شباهت بیشتری داشته باشند ، احتمال بیشتری می روند که آن شخص در برخورد با این محرک ها آن کنش یا همانندش را انجام دهد.
قضیه ی ارزش : هر چه نتیجه ی یک کنش برای شخص با ارزشتر باشد ، احتمال بیشتری دارد که همان کنش را دوباره انجام دهد.
قضیه ی محرومیت سیری : یک شخص هر چه در گذشته ی نزدیک پاداش معینی را بیشتر دریافت کرده باشد ، همان پاداش در آینده برایش کم ارزشتر خواهد شد.
قضیه ی پرخاشگری ـ تأیید:
قضیه ی الف : هر گاه یک شخص از کنش خود پاداشی را که انتظار دارد به دست نیاورد و یا تنبیهی را دریافت دارد که انتظارش را ندارد ، خشمگین خواهد شد و در چنین موقعیتی ، احتمال بیشتری دارد که از خود رفتار پرخاشگرانه ای نشان دهد : در ضمن ، نتایج یک چنین رفتاری برایش ارزشمند تر خواهد شد. این قضیه تنها راجع به عواطف منفی راجع است .
قضیه ی ب : هر گاه شخصی پاداش مورد انتظارش را به دست بیاورد ، به ویژه اگر پاداش بیش از حد چشمداشتش باشد ، یا با تنبیه مورد انتظارش روبرو نشود ، احساس خرسندی خواهد کرد ؛ در این صورت، احتمال بیشتری می رود که آن شخص رفتار تأیید آمیزی از خود نشان دهد و نتایج رفتارش نیز برایش ارزشمند تر می شود. این قضیه با عواطف مثبت تر بر خلاف قضیه الف سروکار دارد . (ریتزر: ۴۳۱ ـ ۴۲۷)
نظریه ی مازلو[۱۰]:
مازلو به پنج نیاز ،که برحسب اهمیت درجه بندی شده اند ،اشاره می کند: نیازهای زیستی،نیازهای ایمنی،نیازهای تعلق اجتماعی ،نیازهای عزت نفس ،ونیازهای خودشکوفایی.به نظرمازلو،این نیازها به طورهمزمان احساس نمی شوند،بلکه به ترتیب وبرحسب یک نظم منطقی احساس می شوند.
درپایین ترین پله نیازهای زیستی قراردارند که وقتی کمبود پیدا می کنند ،مهمترین فعالیت ذهنی مارا به خود اختصاص می دهند،تا این نیازها برطرف نشوند ،نیاز های دیگر خودنمایی نمی کنند.
وقتی نیازهای زیستی برطرف شدند،نیازهای ایمنی ظاهر می شوند ورفتارهایی را برمی انگیزند که آنها را ارضا خواهند کرد .زمانی که نیازهای زیستی و امنیت جانی موجب نگرانی نیست،نیازهای عضویت وتعلق به محیط اجتماعی ظاهر می شوند.این طبقه ی تازه ،نیازهای دوستی ،عضویت وعشق را درخود جای می دهند،مانند تمایل به کار گروهی وتشکیل روابط تازه با اطرافیان.نیاز به عضویت و تعلق ،انسان ها را وادار می کنند تا عضو انجمن ها یا گروه ها باشند وبا افراد دور وبر خود همکاری کنند.
نیازهای عزت نفس ،تا زمانی که نیازهای اجتماعی به طور منطقی ارضا نشوند ،به صورت عوامل انگیزشی تجلی نمی کنند،این نیازهارا می توان به دو گروه تقسیم کرد نیازهایی که به اعتماد به نفس، استقلال، شکوفایی، شایستگی ودانستن مربوط می شوند. نیازهایی که با مقبولیت از طرف همکاران وسازمان ارتباط پیدا می کند وبه صورت توجه ،احترام ،ارتقا ونشان های شغلی ظاهر می شوند.برخلاف سایر نیاز ها ،نیاز های عزت نفس سیری ناپذیرند،زیرا زمانی که فرد به این نیازها معنی می دهد،به طورخستگی ناپذیر آنها را جستجو می کند.با اینهمه ،نیازهای عزت نفس زمانی تجلی می کند که نیازهای زیستی ،ایمنی واجتماعی ،به طور منطقی ارضا شده باشند.
نیازهای خودشکوفایی ،در راس سلسله مراتب نیاز ها ، نیازی قرار می گیرد که آن را نیاز به تحقق خویشتن یا خودشکوفایی نامیده اند .خودشکوفایی ،یعنی تحقق بخشیدن به آرزوهای خود ،رسیدن به کمال وخلاقیت
به معنای وسیع کلمه (مک گرگور[۱۱]،۱۹۵۷،به نقل از گنجی ،۱۳۸۸: ۶۷)
برخورد اکثر مردم با اجبارهای زندگی ،موجب می شود که امکان ارضای نیازهای خودشکوفایی به طور قابل ملاحظه ای کاهش یابد ،زیرا محرومیت این افراد از نیازهای سطوح پایین آنها را مجبور می کند که به نیازهای اولیه رضایت دهند وبرنامه های خود برای رسیدن به ایده آل ها وخود شکوفایی را به تعویق اندازند.
به نظر مازلو ،کسانی که نیازهای سطوح بالاتر را ارضا کرده اند ،از واقعیت ادراک روشنی دارند. بعلاوه ،این افراد ،خود ودیگران را به آسانی می پذیرند. آنها خود راخیلی مستقل وخلاق نشان می دهند ودنیای اطراف خود را کاملا روشن ارزیابی می کنند.این اشخاص ،اغلب درمسیری وارد می شوند که به دیگران اجازه ی خود مختاری و خود شکوفایی می دهند. نیازهای پیشنهادی مازلو را دو اصل مهم هدایت می کنند. اصل کمبود واصل پیشرفت .طبق اصل کمبود ،هیچ نیازی احساس نمی شود مگراینکه ارضا نشود ونیاز ارضا شده، ویژگی انگیزشی خود را ازدست می دهد .اما اصل پیشرفت ، موجب ظهور نیازها می شود.نیازها زمانی به وجود می آیند که نظم خاصی را طی کنند،یعنی همان سلسله مراتبی که مازلو ارائه داده است.
در مجموع ،نظریه ی مازلو نشان می دهد که اشخاص ، پیش از آنکه به فکر ارضای نیاز های سطوح بالا باشند ،سعی می کنند نیازهای سطوح پایین (زیستی) خودرا ارضا کنند هرنیازی که ارضا می شود ویژگی انگیزشی خود را ازدست می دهد ودرنتیجه فرد وادار می شود به ارضای نیاز سطح بالاتر بپردازد.(گنجی،۱۳۸۸: ۶۹-۶۴)
نظریه ی دیوید مک کله لند[۱۲] :
او به دنبال عوامل مفقوده ای است که موجب توسعه نیافتگی شده است . در جستجوی این عوامل مک کله لند مساله انگیزش را در نظریه نوسازی در قالب ویروسی ذهنی تحت عنوان « میل و نیاز به پیشرفت » مورد توجه قرار داده و معتقد است که این از کشفیات روان شناسی در خصوص توسعه و رشد اقتصادی است. وی این ویروس ذهنی را روش خاصی ازفکر کردن می داند که نسبتاً کمیاب است ، ولی هنگامی که در شخصی این ویروس حادث شود وی را وادار می کند که به شیوه ویژه ای پشتکار داشته باشد و در ذهن شخص این ویروس نمودار اندیشه هایی است که سروکار آنها با خوب انجام دادن کاری و یا انجام دادن کاری به نحوی بهتراز پیش است ، یعنی کاراتر ، سریع تر ، با زحمت کمتر ، و نتیجه بهتر . (وینر ، ۱۳۵۴: ۲۴، به نقل ازازکیا وغفاری،۱۳۸۴: ۲۱۷)
مک کله لند برای تبیین تجربی کار خود ادبیات دوره های مختلف و کشورهای مختلف را بررسی کرده و به این نتیجه می رسد که در ادبیاتی که ویروس «میل به پیشرفت » حضور داشته ، شاهد رشد و توسعه اقتصادی آن ملت نیز بوده ایم . وی بین نیاز به پیشرفت و تولید ناخالص ملی در جوامع معاصر قایل به نوعی همبستگی است .
مک کله لند یافته های خود را نزدیک به اندیشه ماکس وبر در خصوص اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری می داند. به نظر مک کله لند درونی کردن « میل به پیشرفت » از طریق فرایند جامعه پذیری از همان اوایل زندگی افراد باید صورت گیرد و سپس از طریق آموزش های لازم و مطبوعات و سایر نوشته ها این میل را باید تقویت کرد. او در خصوص تقویت این نیاز و میل که خود از آن تحت عنوان ویروس ذهنی نام می برد و مواردی چون : ۱ـ رهبری هر کشور باید با هر وسیله ممکن ، عقیده و انگیزه برای توسعه را افزایش دهد؛ ۲ـ برگزاری دوره های آموزشی برای تقویت انگیزش بازرگان و ۳ـ ضرورت آموزش عالی زنان در کنار آموزش مردان ، رابه عنوان توصیه هایی جهت رشد و توسعه اقتصادی مطرح می کند.
به نظر مک کله لند « میل و نیاز به پیشرفت » را نباید تنها عامل لازم برای نوسازی تلقی نمود، بلکه باید آن را به عنوان عامل کلیدی در نظر گرفت و نیز باید توجه داشت که انگیزش به نوسازی از لحاظ روان شناسی دارای دو جنبه است که یکی از آنها فضیلتی است شخصی ، یعنی میل به پیشرفت و دیگری فضیلتی اجتماعی است ، یعنی علاقه به سعادت دیگران و در نهایت معتقد است که برای احراز موفقیت های اقتصادی به دو عنصر روانی نیاز است که یکی از آنها میل به اثبات برتری خود بر دیگران و دیگری نیاز به بالا بردن سطح رفاه عمومی است . (وینر[۱۳] ، ۱۳۵۴: ۳۲ـ۲۴،به نقل ازهمان منبع:۲۱۸)
مک کله لند در خصوص شرایط اجتماعی مؤثر نیاز به موفقیت به عواملی چون ،آموزش در خانواده ، طبقه اجتماعی و والدین ، تحرک اجتماعی و ایدئولوژی اشاره می کند . ( روشه ، ۱۳۶۶ : ۱۹۰ به نقل ازهمان)
در نقد و بررسی نظریه مک کله لند عنوان شده که اولاً ، وی انواع رشد اقتصادی و دگرگونی اجتماعی را با یکدیگر آمیخته وازاین رو تمایزات مهم میان انواع جامعه های درگیر را مبهم ساخته است . ثانیاً ، در نظر او تلاش برای تبیین پدیده های اجتماعی صرفاً با متغیرهای روانی دیده می شود . (ازکیا ،۵۳:۱۳۶۴،به نقل ازهمان)
انتقاد دیگری که به نظریه مک کله لند وارد است این است که برداشت او از اندیشه وبرعامیانه است و با کارهای محدود تجربی در صدد تعمیم های کلی و کلان است . به نظر گی روشه ، انگیزه موفقیت توسط مک کله لند به عنوان جنبه ای از شخصیت تلقی می شود . تست وی نه موفقیت را به عنوان ارزش خاص مورد سنجش قرار می دهد و نه نیاز به موفقیت های رقابتی به منظور دستیابی به موفقیتی برتر را مورد بررسی قرار می دهد. (روشه[۱۴] ، ۱۳۶۶: ۱۸۷،به نقل ازهمان )
نظریه ی اورت راجرز[۱۵] :
به نطر راجرز تغییر چیزی جز اندیشه و نظری نیست که فرد آن را جدید و نو می پندارد و شیوع به معنای فرایندی است که اندیشه و نظری نو از منبعی منتشر و اشاعه می یابد و قبول یک اندیشه به معنای تصمیم به تحقق بخشیدن کامل ان است .
راجرز با توجه به تعدادی از مطالعات خود چنین نتیجه گرفت که در بعضی از فرهنگ ها عموماً زمینه برای نو آوری نسبت به فرهنگ های دیگر بیشتر است به نظر او فرایند قبول یک اندیشه ی نو که متضمن یادگیری آن اندیشه و هم تصمیم گیری در مورد آن است ، در پنج مرحله عینیت می یابد : ۱ـ آگاهی ۲ـ علاقه ۳ـ ارزشیابی ۴ـ آزمایش ۵ـ قبول آن اندیشه ی نو .
به نظر راجرز کسانی که اندیشه ی نوی را سریع می پذیرند هر یک از این مراحل را نیز با سرعت پشت سر می گذارند و بالعکس کسانی که دیر می پذیرند هر یک از این مراحل را نیز به کندی پشت سر می گذارند . به نظر او معمولاً افرادی که خیلی زود تغییر یا رویه ی جدیدی را می پذیرند از سایرین جوانتر ند ؛ پایگاه اجتماعی بالاتر ی دارند و نیز ثروتمند ترند .
همچنین به نظر او نو آوران در آغاز خود را کجروانی می شناسند که پا از نظام اجتماعی خویش فراتر
نهاده اند، همچنان که دیگران نیز چنین تصوری را در مورد آنها دارند ، ولی خود را با گروه هایی که رفتار آن ها را درست می دانند هم هویت می دانند. راجرز در تحلیل خود متمرکز بر ویژگی های فردی ، روانی و انگیزشی است و معتقد است که از لحاظ روانی باید نوعی آمادگی در افراد برای پذیرش تغییر ات نو و جدید وجود داشته باشد که آنها را تحت عنوان و جه نظرها مطرح می کند ، و عناصری چون انگیزه ها ارزشها و وجه نظرها ـ در قالب خرده فرهنگ دهقانی ـ عناصر اصلی وکلیدی برای فهم رفتار به شمار می آیند. به نظر راجرز عناصر خرده فرهنگ دهقانی ، عناصری هستند که مانع نو اوری و پذیرش تغییرات در جوامع روستایی می شوند و به تعبیری مانع تجدد و نوسازی هستند. این عناصر عبارتند از ۱ـ عدم اعتماد متقابل در روابط شخصی ۲ـ فقدان نو آوری ۳ـ تقدیر گرایی ۴ـ پایین بودن سطح آرزوها و تمایلات ۵ـ عدم توانایی چشم پوشی از منافع آنی به خاطر منافع آتی ۶ـ عدم توجه به عنصر و اهمیت زمان ۷ـ خانواده گرایی ۸ـ وابستگی به قدرت دولت ۹ـ محلی گرایی۱۰ـفقدان همدلی (ازکیا ، ۱۳۶۴ : ۹۵ـ ۷۰ ، به نقل از ازکیا وغفاری،۱۳۸۴: ۲۲۲-۲۲۱ )
بررسی عوامل اجتماعی- اقتصادی موثر بر گرایش دانشجویان به پژوهش ...